نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: رابطم با همسرم و خانوادم

5051
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38691
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    رابطم با همسرم و خانوادم

    سلام خسته نباشید خوتهش می کنم منوراهنمایی کنید حالم اصلا خوب نیست
    چهار دختریم و من دختر سومم-
    سال 90 ازدواج کردم و یه پسر 5/5 ساله دارم -از اول زندگیمون نابسامان بود و هیچ از همسرم و خانوادش نخواستم-ساده بودم و خانوادمم همش میگفتن سخت نگیرین-از اول دعوا هامون زیاد بود و منم کم نمیاوردم اما الان زیاد یکی به دو نمیکنم و کوتاه می آم-همسرم از اول بیکار بود باهام ازدواج کرد و خودشون همگفتن توقعی نداشته باش چون بیکارم-اما خونه بابام و دوخواهر بزرگترم همه چیشون خوبه-خواهرامم سرکارن و خونه دارن و زندگیشون آرومه-اما من چون پسرداییمه و دعواهامون هم زود پخش می شه و زیاد دعوا داشتیم همه می دونن-خلاصه چندبار تا طلاق رفتیم-یک سالی می شه همه چی تقریبا آرومه-بابامم چون وضع مالیمون خوب نیس همیشه کمکمون می کنه تازه خواهر کوچیکه ازدواج کردهو خونش قزوینه و خیلی براش خوبن و شوهرشم خیلی با خواهرم خوبه و وضع مالیش خوبه بابا مامانمم خیلی احترامشونو بیشتر دارن و چندساله شوهرم با پارتی بابام یه جا تو شهر دورتری استخدام شده الان خواهرمم اینجا ترم آخره و امتحان داره مامان وبابامم چون اینجا خوابگاه هم داره اما اومدن خونه من و میگن اگه اذیت بودی میریم اسکان میگیریم منم نمیشه چیزی بگم-خواهرمم بی ادبه 21 سالشه خودش تنهاس احتراممو داره اما مامان وبابام هستن بی ادب میشه انگار نه انگار خونه منه و اگه منم چیزی بگم میگن تو حسودی میکنی به خواهرت در صورتی که احتراممو نداره و مامان وبابام تعصبش ومیکشن اذیتم-انگار من فقط با پول خفم میکنن که چیزی نگم-خونم یه خواب داره و خیلی اذیتم از یه طر مامان بابامن و وظیفمه اما تا چیزی میشه خواهرای دیگم توشهرمون سریع زنگ میزنن و میگن با خواهرمون خوب باش و.... انگار فقط من غریبه ام تو اینا و همه تعصب همو میکشن اما چون ما وضعمون خوب نیس هیشکی ارزشی هم برامون قایل نیس فقط با پول
    خسته شدم حالم اصلا خوب نیس
    کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : رابطم با همسرم و خانوادم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ppayar نمایش پست ها
    سلام خسته نباشید خوتهش می کنم منوراهنمایی کنید حالم اصلا خوب نیست
    چهار دختریم و من دختر سومم-
    سال 90 ازدواج کردم و یه پسر 5/5 ساله دارم -از اول زندگیمون نابسامان بود و هیچ از همسرم و خانوادش نخواستم-ساده بودم و خانوادمم همش میگفتن سخت نگیرین-از اول دعوا هامون زیاد بود و منم کم نمیاوردم اما الان زیاد یکی به دو نمیکنم و کوتاه می آم-همسرم از اول بیکار بود باهام ازدواج کرد و خودشون همگفتن توقعی نداشته باش چون بیکارم-اما خونه بابام و دوخواهر بزرگترم همه چیشون خوبه-خواهرامم سرکارن و خونه دارن و زندگیشون آرومه-اما من چون پسرداییمه و دعواهامون هم زود پخش می شه و زیاد دعوا داشتیم همه می دونن-خلاصه چندبار تا طلاق رفتیم-یک سالی می شه همه چی تقریبا آرومه-بابامم چون وضع مالیمون خوب نیس همیشه کمکمون می کنه تازه خواهر کوچیکه ازدواج کردهو خونش قزوینه و خیلی براش خوبن و شوهرشم خیلی با خواهرم خوبه و وضع مالیش خوبه بابا مامانمم خیلی احترامشونو بیشتر دارن و چندساله شوهرم با پارتی بابام یه جا تو شهر دورتری استخدام شده الان خواهرمم اینجا ترم آخره و امتحان داره مامان وبابامم چون اینجا خوابگاه هم داره اما اومدن خونه من و میگن اگه اذیت بودی میریم اسکان میگیریم منم نمیشه چیزی بگم-خواهرمم بی ادبه 21 سالشه خودش تنهاس احتراممو داره اما مامان وبابام هستن بی ادب میشه انگار نه انگار خونه منه و اگه منم چیزی بگم میگن تو حسودی میکنی به خواهرت در صورتی که احتراممو نداره و مامان وبابام تعصبش ومیکشن اذیتم-انگار من فقط با پول خفم میکنن که چیزی نگم-خونم یه خواب داره و خیلی اذیتم از یه طر مامان بابامن و وظیفمه اما تا چیزی میشه خواهرای دیگم توشهرمون سریع زنگ میزنن و میگن با خواهرمون خوب باش و.... انگار فقط من غریبه ام تو اینا و همه تعصب همو میکشن اما چون ما وضعمون خوب نیس هیشکی ارزشی هم برامون قایل نیس فقط با پول
    خسته شدم حالم اصلا خوب نیس
    کمکم کنید

    دوست عزیز اگر دقت کنید برای چنین مسایل خانوادگی توصیه زیادی نیست.
    مگر به اینکه از این همه حساس بودن خودتونو خلاص کنید.
    تا وقتی که دید شما به این صورته و خودتونو تا این حد حساس نشون میدید .
    همین احساس به دیگران منتقل خواهد شد .
    خب تند شدن ایشون و نگرانی شما از حضور خواهرتون واقعا بی مورده .
    بعضی وقتا باید شرایط خاص رو تحمل کنید .
    و گرنه با این تصورات فقط شرایط رو برای خودتون سخت تر میکنید.
    مشاوره روانشناسي تلگرامي:
    http://t.me/kanonmoshaveran_bot
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-88472864
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38691
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطم با همسرم و خانوادم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ppayar نمایش پست ها
    سلام خسته نباشید خوتهش می کنم منوراهنمایی کنید حالم اصلا خوب نیست
    چهار دختریم و من دختر سومم-
    سال 90 ازدواج کردم و یه پسر 5/5 ساله دارم -از اول زندگیمون نابسامان بود و هیچ از همسرم و خانوادش نخواستم-ساده بودم و خانوادمم همش میگفتن سخت نگیرین-از اول دعوا هامون زیاد بود و منم کم نمیاوردم اما الان زیاد یکی به دو نمیکنم و کوتاه می آم-همسرم از اول بیکار بود باهام ازدواج کرد و خودشون همگفتن توقعی نداشته باش چون بیکارم-اما خونه بابام و دوخواهر بزرگترم همه چیشون خوبه-خواهرامم سرکارن و خونه دارن و زندگیشون آرومه-اما من چون پسرداییمه و دعواهامون هم زود پخش می شه و زیاد دعوا داشتیم همه می دونن-خلاصه چندبار تا طلاق رفتیم-یک سالی می شه همه چی تقریبا آرومه-بابامم چون وضع مالیمون خوب نیس همیشه کمکمون می کنه تازه خواهر کوچیکه ازدواج کردهو خونش قزوینه و خیلی براش خوبن و شوهرشم خیلی با خواهرم خوبه و وضع مالیش خوبه بابا مامانمم خیلی احترامشونو بیشتر دارن و چندساله شوهرم با پارتی بابام یه جا تو شهر دورتری استخدام شده الان خواهرمم اینجا ترم آخره و امتحان داره مامان وبابامم چون اینجا خوابگاه هم داره اما اومدن خونه من و میگن اگه اذیت بودی میریم اسکان میگیریم منم نمیشه چیزی بگم-خواهرمم بی ادبه 21 سالشه خودش تنهاس احتراممو داره اما مامان وبابام هستن بی ادب میشه انگار نه انگار خونه منه و اگه منم چیزی بگم میگن تو حسودی میکنی به خواهرت در صورتی که احتراممو نداره و مامان وبابام تعصبش ومیکشن اذیتم-انگار من فقط با پول خفم میکنن که چیزی نگم-خونم یه خواب داره و خیلی اذیتم از یه طر مامان بابامن و وظیفمه اما تا چیزی میشه خواهرای دیگم توشهرمون سریع زنگ میزنن و میگن با خواهرمون خوب باش و.... انگار فقط من غریبه ام تو اینا و همه تعصب همو میکشن اما چون ما وضعمون خوب نیس هیشکی ارزشی هم برامون قایل نیس فقط با پول
    خسته شدم حالم اصلا خوب نیس
    کمکم کنید

    ممنونم از پاسختون خیلی از حساسیتمو کم کردم -بیهیال شدم یا کوتاه اومدم اما همسرم نمیزاره اروم باشم همس ایراد میگیره ازشون و مغزم درد میکنه حرفهاش اذیتم میکنه-حالمو خراب کنه همشارزو مرگ میکنم

    نمیشه چیزی هم به خانوادم بکم فقط ابرو شوهرم میره اونا فقط کمک پولی میکنن ساپورتم نمیکنن جدا شم-مخالف طلاقن حالم اصلا خوب نیس نفسم بالا نمیاد-سرم داد میزنه میخواد کتک بزنه که کوتاه میام

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد