نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: رابطه ام با همسرم بد شده

1492
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    رابطه ام با همسرم بد شده

    سلام دوستان عزیز
    من یک سال و نیم عقد و قبل از اون ۹ ماه نامزد بودم و همسرم تک و تنها و بدون پشتوانه داره زندگی مون رو می سازه و تا حالا چیزی نشده که بخوام و تهیه نکنه
    من قبل از نامزدی ۷ سال سر کار بودم.
    اما تو این دو سال هیچ کاری نداشتم و امکان سر کار رفتنم هم نبود.
    هر چه بیشتر میگذره وابستگیم بهش بیشتر میشه و از اونجایی که دیر به دیر می بینمش بیشتر باهاش تماس میگیریم اما اون فرصت کمی برای صحبت با من داره و من حساس تر شدم و گاهی گلایه میکنم که چرا باهام حرف نمی زنه.
    اون هر بار توضیح میده که همه اینها به خاطر منه و داره واسه زندگی مون تلاش میکنه.
    من هم دغدغه ای جز همسرم ندارم.
    وقتی خواستم برم سر کار ازم حمایت کرد اما نشد و فقط هزینه داشت.
    وقتی هم که خواستم تو خونه با هنرهای دستی درآمد درست کنم باز هم حمایت کرد. وقتی هم خواستم درس بخونم باز هم حمایت کرد.
    اما هر بار مانع ایجاد میشد. و نمی شد.
    حتی آخرین راه حلش این بود که کتاب بخونم و تحقیق کنم و ذهنم رو مشغول کنم اما اصلا نتونستم.
    باز هم اصرار من برای صحبت با اون و باز هم عدم امکان صحبت ما با هم و باز هم گلایه.
    اون حرف های من رو به طعنه برداشت کرد‌.
    چند بار ازم خواست که آروم باشم و بهش آرامش بدم.
    من سعی کردم. اما نتونستم.
    من قبول کردم از اول که عروسی نگیریم و خیلی ساده بریم سر زندگی مون. الان هم همه وسایل رو خانواده ام آماده کردند.
    پول پیش خونه هم از طریق پسر عمه ام جور کردم. اما گره های دیگه ای سر راهمونه.
    خلاصه این که حالا طاقتش طاق شده و میگه فرصت دیگه ای بهم نمیده. میگه خسته شدم.
    من چه کار کنم.
    ویرایش توسط mahtabb : 12-20-2023 در ساعت 12:32 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    گاهی از این طرف بام می افتید و گاهی از آن طرف. گاهی می گذارید که همسرتان شما را در بند خود بکند و گاهی هم از ترس زندانی شدن، کیلومتر ها از او فاصله می گیرید. گاهی عشق و دلبستگی را با وابستگی اشتباه می گیرید و گاهی هم جای استقلال را با فاصله گرفتن و دور شدن عوض می کنید. به شما حق می دهیم که در آغاز راه یکسری اصول را ندانید اما اگر بخواهید خوشبخت ادامه دهید و خوشبخت بمانید، باید خیلی زود نقطه تعادل زندگی تان را پیدا کنید. شما باید بدانید که کجای این رابطه قرار دارید و همسرتان هم کجا نشسته است. زندگی مشترک، نه میدان جنگ است و نه جای مسابقه. پس نه سعی کنید که خودتان را مثل یک قربانی شکست خورده ببینید و نه اینکه از او در ذهنتان چنین حریفی بسازید.

    ● می ترسید بگذارد و برود؟
    مجله سیب سبز:دوست دارید او را به خودتان زنجیر کنید. فکر می کنید اگر مدام مراقبش باشید تا ابد با شما می ماند. بزرگ ترین ترس زندگی تان این است که روزی چشمش جای دیگری بیفتد و دیگر شما را نبیند و نخواهد. ترس از اینکه از دستش بدهید. ترس از اینکه تنها شوید و دیگر هیچ کس شما را نخواهد. همین ترس ها باعث می شود تا بخواهید او را از ساده ترین آزادی هایش محروم کنید. دوست دارید در مهمانی ها به او بچسبید و از اینکه بدون شما بخواهد پایش را بیرون از خانه بگذارد کلافه می شوید. آنقدر دوست دارید که او فقط و فقط برای شما باشد که دلتان می خواهد در خانه حبسش کنید و نگذارید آفتاب و مهتاب ببیند.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر شما به بهانه عشق یا ترس از تنهایی، محدودیت های عجیب و غریبی برای شریک زندگی تان وضع می کنید و همیشه از اینکه او را از دست بدهید می ترسید، باید بگوییم که به جای عاشق بودن، شما درگیر وابستگی شده اید؛ وابستگی ای که می تواند زندگی تان را از هم بپاشد.

    ● بگذارید زندگی اش را بکند
    از کنار او بودن لذت ببرید اما بدانید مثل هر آدمی، به لحظاتی احتیاج دارد که در آنها بدون حضور شما وقت بگذراند. لحظات بودن با دوستان، فوتبال دیدن، گپ زدن در مهمانی و زمان های دیگری که مثل روزهای قبل از ازدواج، بدون شما آنها را تجربه می کند. حتی گاهی نیاز دارد تنها در خیابان قدم بزند و حتی بدون مزاحمت، چرت بزند!

    ● ۲ دقیقه یک بار با او تماس می گیرید؟
    دوست دارید در هر دقیقه هزار بار بگویید که دوستش دارید. اصلا این حس دوست داشتن آنقدر در وجودتان شعله ور است که نمی توانید حتی برای یک روز هم که شده، آن را تنها در عملتان بروز دهید و به زبان نیاورید. برای نشان دادن این حس، هر نیم ساعت یک بار برایش چند پیام می فرستید و ۶ ۵ باری هم در ساعات کاری، تلفنی حالش را می پرسید تا او را مطمئن کنید که عاشقش هستید. محال است که هر هفته یک کادو از شما دریافت نکند یا دسته دسته گل از شما تحویل نگیرد. روز تولدش را به یک روز خارق العاده بدل می کنید و سرتاپای خانه را گل می ریزید تا بداند که برای شما یک آدم خاص است.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر نمی توانید هیجان عشق تان را مهار کنید و در عین عاشق بودن و رمانتیک بودن، مثل یک آدم عادی زندگی کنید، پس وابستگی را با عشق اشتباه گرفته اید. در به کار بردن این ترفند ها اغراق نکنید و آنها را هم به نوعی روزمرگی که دیر یا زود کسالت آور می شود تبدیل نکنید.

    ● به اندازه لازم و کافی عاشق باشید
    همه می دانند که عاشقش هستید. برای تولدش از مدت ها قبل برنامه ریزی می کنید و گاهی بی بهانه با یک هدیه کوچک وارد خانه می شوید.
    او شریک واقعی زندگی شماست؛ در شادی و غم، در آرامش و سختی، در سلامت و بیماری. گاهی با کمی هیجان به وجدش می آورید اما در کنارش، آرامش یک زندگی کاملا عادی را هم دارید.

    ● دنیای او دنیای شماست؟
    حریم خصوصی در زندگی مشترک برایتان معنایی ندارد. از همان لحظه ای که پیمان مشترک تان را بستید، گمان می کنید که باید همه چیز مثل بلور شفاف باشد و او حتی در افکارش هم شما را راه دهد. رمز های کاربری اش را گاهی با مهربانی و اگر لازم شود با قهر، بحث و خشونت می گیرید و هر از گاهی به حساب های کاربری اش سرک می کشید تا مطمئن شوید که شهر در امن و امان است. با آمدن هر پیامک به سمت تلفن همراهش می دوید و اگر کوچک ترین مقاومتی کند، بدترین فکرها به ذهن تان راه پیدا می کند. گاهی سر زده به محیط کارش می روید و گاهی سری به کیف و وسایل شخصی اش می زنید.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر فکر می کنید تنها با نظارت شماست که این زندگی دوام پیدا می کند، باید در مورد تفکرات تان جدی تجدید نظر کنید. شما می گویید که باید نگرانی هایتان را درک کند اما او حس می کند که در این زندگی، حریم خصوصی اش و هویتش را از دست داده است.

    ● عشق، فاصله و زندگی
    برای اینکه یک عاشق واقعی باشید، نیازی به چنین توهماتی ندارید. در زندگی مشترک شما، اصل بر صداقت است و این پیش فرض را دارید که اگر روزی این اصل خدشه دار شد، واکنش مناسب را نشان خواهم داد. خوب می دانید که حق ندارید قبل از آنکه چیزی ببینید، با گرفتن حریم خصوصی همسرتان، او را نسبت به خود بدبین و پرکینه کنید.

    ● می ترسید پررو شود؟
    وقتی که خسته از کار برمی گردد، به پیشوازش نمی روید. فکر می کنید آدم ها به همین سادگی پررو می شوند و البته گمان می کنید که آنقدر جای پای عشق تان محکم است که دیگر نیازی به این تشریفات ندارید. به خودتان می گویید مگر من کارگر اختصاصی او هستم که غذای امشب را بار بگذارم و دلیلی ندارد که از خواب نیم روزی ام صرف نظر کنم و قبل از آمدنش چای درست کنم. تنها چیزی که به آن فکر می کنید، روشن کردن چنین تکلیف هایی است و گمان می کنید که او نه تنها باید کارهای مربوط به خودش را انجام دهد، بلکه باید جور شما را هم بکشد و فقط از این راه است که نمی گذارید «دور بردارد!»
    ● این نشانه ها را دارید؟
    در یک زندگی متعادل، آدم ها پابه پای هم پیش می روند و اگر قدمی برمی دارند، آن را با لذت به زندگی مشترک شان تقدیم می کنند. در چنین زندگی ای افراد گمان نمی کنند که همیشه در معرض سوء استفاده هستند و با جان و دل به عشق شان و زندگی شان رسیدگی می کنند.

    ● حسابرس خوبی باشید
    می دانید زندگی حساب و کتاب دارد و تمام بار آن را روی دوش خودتان نمی اندازید اما در عین حال، سهم او را هم از این زندگی نادیده نمی گیرید. می دانید که او هم مثل شما می تواند گاهی خسته، بی حوصله یا بیمار باشد. انتظاراتی از او دارید که خودتان هم از عهده برآورده کردنشان برمی آیید و هیچ وقت برای کوبیدن میختان باری بیشتر از توانش روی دوشش نمی گذارید.

    ● فکر می کنید کیف پول شماست؟
    به ازدواج به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح زندگی تان نگاه می کنید. گمان می کنید هرکه طاووس می خواهد باید جور هندوستان را هم بکشد و فکر می کنید حالا که لطف کرده اید و بله را گفته اید، نباید حسرت چیز دیگری به دلتان بماند. وقتی به شکست مالی می رسد، ناامید می شوید و در ذهن تان فکر می کنید که چرا با چنین انتخابی، خودتان را به دردسر انداخته اید. گمان می کنید هیچ مسئولیتی در قبال حساب و کتاب زندگی ندارید و اگر هم چند ریالی پول به دست تان برسد، به عنوان دارایی شخصی تان روی آن حساب می کنید. از نظر شما آنچه او دارد متعلق به شماست و آنچه شما دارید هم متعلق به خودتان است.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر بخواهید در زندگی مشترک تان مدام حق و وظیفه تعریف کنید و تنها از طرف مقابل تان انتظار داشته باشید به جایی نمی رسید. اگر یکسری مسئولیت ها را تنها به او واگذار می کنید، باید این واقعیت را بپذیرید که برخی مسئولیت ها هم تنها برعهده شماست.

    ● جیب و مسئولیت های مشترک
    محدوده خودتان را می دانید و او هم می داند که تا کجا باید از شما و خودش انتظار داشته باشد. بدون آنکه او را در عمل انجام شده قراردهید، قبل از ازدواج تعیین کرده اید که مسئولیت های مالی و سایر مسئولیت ها بر عهده کدام تان است، اما در عین این مرزبندی ها، هدف اصلی شما منافع مشترک تان است و همانطور که به فکر منافع او هستید، به فکر خودتان هستید.

    ● اجازه می دهید به جای شما فکر کند؟
    فکر می کنید حالا که وارد یک وادی مشترک شده اید، باید خودتان را فراموش کنید و عنان زندگی را به دست کسی بسپارید که از شما قدرتمندتر یا باهوش تر است. گمان می کنید که او مرد خانه است و می تواند شما را مدیریت کند. او برایتان تصمیم می گیرد که کار کنید یا درس بخوانید. او تصمیم می گیرد که موهایتان را چه مدلی بزنید یا لباس چه رنگی بخرید. او بر تمام زندگی شما تسلط دارد و شما از بیشتر کردن قدرتش لذت می برید و آرامش می گیرید. از نظر شما اقتدار او باعث آرامش بیشترتان می شود و از اینکه مسئولیتی در قبال او و زندگی تان نداشته باشید، لذت می برید.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    شاید با هیجانی که در آغاز زندگی دارید، بتوانید این وضعیت را تحمل کنید اما به مرور دلتان برای خودتان و استقلال تان تنگ می شود. اگر می خواهید خوشبختی تان ادامه پیدا کند، خودتان و استقلال تان را فراموش نکنید و جایگاه تان را به عنوان یک فرد مستقل نادیده نگیرید.

    ● خودتان هستید؟
    خودرای نیستید و نظر او را در همه ابعاد مورد توجه قرار می دهید اما عقاید تان هم برایتان با ارزش است و به خاطر دیگران اصولتان را کنار نمی گذارید. می دانید که باید استقلال مالی، عقیدتی و شخصیتی داشته باشید. شما این استقلال را با زور به دست نمی آورید بلکه در جریان زندگی آن را به یک اصل تبدیل می کنید.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    سلام دوستان عزیز
    من یک سال و نیم عقد و قبل از اون ۹ ماه نامزد بودم و همسرم تک و تنها و بدون پشتوانه داره زندگی مون رو می سازه و تا حالا چیزی نشده که بخوام و تهیه نکنه و تو این دو سال ۴۰ میلیون هزینه مون شده که یک چهارمش هزینه دوتامون بوده و باقیش هزینه من شده.
    من قبل از نامزدی ۷ سال سر کار بودم. بدون حقوق درست و بدون بیمه و فقط مشغول بودم.
    اما تو این دو سال هیچ کاری نداشتم و امکان سر کار رفتنم هم نبود.
    هر چه بیشتر میگذره وابستگیم بهش بیشتر میشه و از اونجایی که دیر به دیر می بینمش بیشتر باهاش تماس میگیریم اما اون فرصت کمی برای صحبت با من داره و من حساس تر شدم و گاهی گلایه میکنم که چرا باهام حرف نمی زنه.
    اون هر بار توضیح میده که همه اینها به خاطر منه و داره واسه زندگی مون تلاش میکنه.
    اون همه جور فشار رو تحمل میکنه و منتی هم سر من نمیذاره. و حتی دلش نمیاد برای خودش خرج کنه.
    اما من هم دغدغه ای جز همسرم ندارم.
    وقتی خواستم برم سر کار ازم حمایت کرد اما نشد و فقط هزینه داشت.
    وقتی هم که خواستم تو خونه با هنرهای دستی درآمد درست کنم باز هم حمایت کرد. وقتی هم خواستم درس بخونم باز هم حمایت کرد.
    اما هر بار مانع ایجاد میشد. و نمی شد.
    حتی آخرین راه حلش این بود که کتاب بخونم و تحقیق کنم و ذهنم رو مشغول کنم اما اصلا نتونستم.
    باز هم اصرار من برای صحبت با اون و باز هم عدم امکان صحبت ما با هم و باز هم گلایه.
    اون حرف های من رو به طعنه برداشت کرد‌.
    چند بار ازم خواست که آروم باشم و بهش آرامش بدم.
    من سعی کردم. اما نتونستم.
    ما از اول تصمیم گرفتیم که عروسی نگیریم و خیلی ساده بریم سر زندگی مون. الان هم همه وسایل آماده است.
    پول پیش خونه هم میشه جور کرد. اما گره های دیگه ای سر راهمونه.
    خلاصه این که حالا طاقتش طاق شده و میگه فرصت دیگه ای بهم نمیده. میگه خسته شدم.
    من چه کار کنم.
    با این کارهایی که کردم

    Sent from my SM-J700F using Tapatalk
    سلام
    خواهرانه بگم بهتره خودتون را اصلاح کنید
    منم تقریبا یکساله ک عقد کردم و تو این دوره عقد بیشتر از دو میلیون خرج نکرد برام ک اونم کادو عید و تولد و ماه عسل بعد عقد و بیرون رفتنمون بود.
    کمتر خرج اضافه میکرد خیلی زودتر میرفتی سر زندگیت و این گیر دادن به ندیدنشون کمتر بود.

    مردا اصولا از غور زدن خانما خوششون نمیاد.
    هروقت دلتنگش شدی ی پیام عاشقانه بهش بده یا وقتی زنگ زدین اصلا گله نکنید فقط حرفای خوش بزن و خستگیش را برطرف کن و عشق بینتون را پررنگ تر کن.

    گلم هنوزم دیر نشده با عشق و محبت همسرت را جذب کن.

  5. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    گاهی از این طرف بام می افتید و گاهی از آن طرف. گاهی می گذارید که همسرتان شما را در بند خود بکند و گاهی هم از ترس زندانی شدن، کیلومتر ها از او فاصله می گیرید. گاهی عشق و دلبستگی را با وابستگی اشتباه می گیرید و گاهی هم جای استقلال را با فاصله گرفتن و دور شدن عوض می کنید. به شما حق می دهیم که در آغاز راه یکسری اصول را ندانید اما اگر بخواهید خوشبخت ادامه دهید و خوشبخت بمانید، باید خیلی زود نقطه تعادل زندگی تان را پیدا کنید. شما باید بدانید که کجای این رابطه قرار دارید و همسرتان هم کجا نشسته است. زندگی مشترک، نه میدان جنگ است و نه جای مسابقه. پس نه سعی کنید که خودتان را مثل یک قربانی شکست خورده ببینید و نه اینکه از او در ذهنتان چنین حریفی بسازید.

    ● می ترسید بگذارد و برود؟
    مجله سیب سبز:دوست دارید او را به خودتان زنجیر کنید. فکر می کنید اگر مدام مراقبش باشید تا ابد با شما می ماند. بزرگ ترین ترس زندگی تان این است که روزی چشمش جای دیگری بیفتد و دیگر شما را نبیند و نخواهد. ترس از اینکه از دستش بدهید. ترس از اینکه تنها شوید و دیگر هیچ کس شما را نخواهد. همین ترس ها باعث می شود تا بخواهید او را از ساده ترین آزادی هایش محروم کنید. دوست دارید در مهمانی ها به او بچسبید و از اینکه بدون شما بخواهد پایش را بیرون از خانه بگذارد کلافه می شوید. آنقدر دوست دارید که او فقط و فقط برای شما باشد که دلتان می خواهد در خانه حبسش کنید و نگذارید آفتاب و مهتاب ببیند.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر شما به بهانه عشق یا ترس از تنهایی، محدودیت های عجیب و غریبی برای شریک زندگی تان وضع می کنید و همیشه از اینکه او را از دست بدهید می ترسید، باید بگوییم که به جای عاشق بودن، شما درگیر وابستگی شده اید؛ وابستگی ای که می تواند زندگی تان را از هم بپاشد.

    ● بگذارید زندگی اش را بکند
    از کنار او بودن لذت ببرید اما بدانید مثل هر آدمی، به لحظاتی احتیاج دارد که در آنها بدون حضور شما وقت بگذراند. لحظات بودن با دوستان، فوتبال دیدن، گپ زدن در مهمانی و زمان های دیگری که مثل روزهای قبل از ازدواج، بدون شما آنها را تجربه می کند. حتی گاهی نیاز دارد تنها در خیابان قدم بزند و حتی بدون مزاحمت، چرت بزند!

    ● ۲ دقیقه یک بار با او تماس می گیرید؟
    دوست دارید در هر دقیقه هزار بار بگویید که دوستش دارید. اصلا این حس دوست داشتن آنقدر در وجودتان شعله ور است که نمی توانید حتی برای یک روز هم که شده، آن را تنها در عملتان بروز دهید و به زبان نیاورید. برای نشان دادن این حس، هر نیم ساعت یک بار برایش چند پیام می فرستید و ۶ ۵ باری هم در ساعات کاری، تلفنی حالش را می پرسید تا او را مطمئن کنید که عاشقش هستید. محال است که هر هفته یک کادو از شما دریافت نکند یا دسته دسته گل از شما تحویل نگیرد. روز تولدش را به یک روز خارق العاده بدل می کنید و سرتاپای خانه را گل می ریزید تا بداند که برای شما یک آدم خاص است.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر نمی توانید هیجان عشق تان را مهار کنید و در عین عاشق بودن و رمانتیک بودن، مثل یک آدم عادی زندگی کنید، پس وابستگی را با عشق اشتباه گرفته اید. در به کار بردن این ترفند ها اغراق نکنید و آنها را هم به نوعی روزمرگی که دیر یا زود کسالت آور می شود تبدیل نکنید.

    ● به اندازه لازم و کافی عاشق باشید
    همه می دانند که عاشقش هستید. برای تولدش از مدت ها قبل برنامه ریزی می کنید و گاهی بی بهانه با یک هدیه کوچک وارد خانه می شوید.
    او شریک واقعی زندگی شماست؛ در شادی و غم، در آرامش و سختی، در سلامت و بیماری. گاهی با کمی هیجان به وجدش می آورید اما در کنارش، آرامش یک زندگی کاملا عادی را هم دارید.

    ● دنیای او دنیای شماست؟
    حریم خصوصی در زندگی مشترک برایتان معنایی ندارد. از همان لحظه ای که پیمان مشترک تان را بستید، گمان می کنید که باید همه چیز مثل بلور شفاف باشد و او حتی در افکارش هم شما را راه دهد. رمز های کاربری اش را گاهی با مهربانی و اگر لازم شود با قهر، بحث و خشونت می گیرید و هر از گاهی به حساب های کاربری اش سرک می کشید تا مطمئن شوید که شهر در امن و امان است. با آمدن هر پیامک به سمت تلفن همراهش می دوید و اگر کوچک ترین مقاومتی کند، بدترین فکرها به ذهن تان راه پیدا می کند. گاهی سر زده به محیط کارش می روید و گاهی سری به کیف و وسایل شخصی اش می زنید.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر فکر می کنید تنها با نظارت شماست که این زندگی دوام پیدا می کند، باید در مورد تفکرات تان جدی تجدید نظر کنید. شما می گویید که باید نگرانی هایتان را درک کند اما او حس می کند که در این زندگی، حریم خصوصی اش و هویتش را از دست داده است.

    ● عشق، فاصله و زندگی
    برای اینکه یک عاشق واقعی باشید، نیازی به چنین توهماتی ندارید. در زندگی مشترک شما، اصل بر صداقت است و این پیش فرض را دارید که اگر روزی این اصل خدشه دار شد، واکنش مناسب را نشان خواهم داد. خوب می دانید که حق ندارید قبل از آنکه چیزی ببینید، با گرفتن حریم خصوصی همسرتان، او را نسبت به خود بدبین و پرکینه کنید.

    ● می ترسید پررو شود؟
    وقتی که خسته از کار برمی گردد، به پیشوازش نمی روید. فکر می کنید آدم ها به همین سادگی پررو می شوند و البته گمان می کنید که آنقدر جای پای عشق تان محکم است که دیگر نیازی به این تشریفات ندارید. به خودتان می گویید مگر من کارگر اختصاصی او هستم که غذای امشب را بار بگذارم و دلیلی ندارد که از خواب نیم روزی ام صرف نظر کنم و قبل از آمدنش چای درست کنم. تنها چیزی که به آن فکر می کنید، روشن کردن چنین تکلیف هایی است و گمان می کنید که او نه تنها باید کارهای مربوط به خودش را انجام دهد، بلکه باید جور شما را هم بکشد و فقط از این راه است که نمی گذارید «دور بردارد!»
    ● این نشانه ها را دارید؟
    در یک زندگی متعادل، آدم ها پابه پای هم پیش می روند و اگر قدمی برمی دارند، آن را با لذت به زندگی مشترک شان تقدیم می کنند. در چنین زندگی ای افراد گمان نمی کنند که همیشه در معرض سوء استفاده هستند و با جان و دل به عشق شان و زندگی شان رسیدگی می کنند.

    ● حسابرس خوبی باشید
    می دانید زندگی حساب و کتاب دارد و تمام بار آن را روی دوش خودتان نمی اندازید اما در عین حال، سهم او را هم از این زندگی نادیده نمی گیرید. می دانید که او هم مثل شما می تواند گاهی خسته، بی حوصله یا بیمار باشد. انتظاراتی از او دارید که خودتان هم از عهده برآورده کردنشان برمی آیید و هیچ وقت برای کوبیدن میختان باری بیشتر از توانش روی دوشش نمی گذارید.

    ● فکر می کنید کیف پول شماست؟
    به ازدواج به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح زندگی تان نگاه می کنید. گمان می کنید هرکه طاووس می خواهد باید جور هندوستان را هم بکشد و فکر می کنید حالا که لطف کرده اید و بله را گفته اید، نباید حسرت چیز دیگری به دلتان بماند. وقتی به شکست مالی می رسد، ناامید می شوید و در ذهن تان فکر می کنید که چرا با چنین انتخابی، خودتان را به دردسر انداخته اید. گمان می کنید هیچ مسئولیتی در قبال حساب و کتاب زندگی ندارید و اگر هم چند ریالی پول به دست تان برسد، به عنوان دارایی شخصی تان روی آن حساب می کنید. از نظر شما آنچه او دارد متعلق به شماست و آنچه شما دارید هم متعلق به خودتان است.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    اگر بخواهید در زندگی مشترک تان مدام حق و وظیفه تعریف کنید و تنها از طرف مقابل تان انتظار داشته باشید به جایی نمی رسید. اگر یکسری مسئولیت ها را تنها به او واگذار می کنید، باید این واقعیت را بپذیرید که برخی مسئولیت ها هم تنها برعهده شماست.

    ● جیب و مسئولیت های مشترک
    محدوده خودتان را می دانید و او هم می داند که تا کجا باید از شما و خودش انتظار داشته باشد. بدون آنکه او را در عمل انجام شده قراردهید، قبل از ازدواج تعیین کرده اید که مسئولیت های مالی و سایر مسئولیت ها بر عهده کدام تان است، اما در عین این مرزبندی ها، هدف اصلی شما منافع مشترک تان است و همانطور که به فکر منافع او هستید، به فکر خودتان هستید.

    ● اجازه می دهید به جای شما فکر کند؟
    فکر می کنید حالا که وارد یک وادی مشترک شده اید، باید خودتان را فراموش کنید و عنان زندگی را به دست کسی بسپارید که از شما قدرتمندتر یا باهوش تر است. گمان می کنید که او مرد خانه است و می تواند شما را مدیریت کند. او برایتان تصمیم می گیرد که کار کنید یا درس بخوانید. او تصمیم می گیرد که موهایتان را چه مدلی بزنید یا لباس چه رنگی بخرید. او بر تمام زندگی شما تسلط دارد و شما از بیشتر کردن قدرتش لذت می برید و آرامش می گیرید. از نظر شما اقتدار او باعث آرامش بیشترتان می شود و از اینکه مسئولیتی در قبال او و زندگی تان نداشته باشید، لذت می برید.

    ● این نشانه ها را دارید؟
    شاید با هیجانی که در آغاز زندگی دارید، بتوانید این وضعیت را تحمل کنید اما به مرور دلتان برای خودتان و استقلال تان تنگ می شود. اگر می خواهید خوشبختی تان ادامه پیدا کند، خودتان و استقلال تان را فراموش نکنید و جایگاه تان را به عنوان یک فرد مستقل نادیده نگیرید.

    ● خودتان هستید؟
    خودرای نیستید و نظر او را در همه ابعاد مورد توجه قرار می دهید اما عقاید تان هم برایتان با ارزش است و به خاطر دیگران اصولتان را کنار نمی گذارید. می دانید که باید استقلال مالی، عقیدتی و شخصیتی داشته باشید. شما این استقلال را با زور به دست نمی آورید بلکه در جریان زندگی آن را به یک اصل تبدیل می کنید.
    به جز موارد مالی ۹۰% دقیقا شرایط منه.
    شوهرم میگه خسته شدم. میگه تا حالا ۴ بار بهت فرصت دادم. ۴ بار زخم زدی.
    شوهرم پدر نداره و تنهاست.
    هم اخلاق و هم رفتارش خوبه. دوستش دارم. نمیخوام برنجه. نمیخوام بره.
    میگه یکی رو قاضی کن هر چی اون بگه و هر تصمیمی اون بگیره.
    میدونم که هر کی قاضی بشه حق رو به اون میده. چون اشتباه از منه.
    چه کار کنم؟
    لطفا کمکم کنید.
    اون هفته ای یک بار هیئت میرفت. گفتم چرا هیئت میری درست روزی که من اومدم پیشت.
    وقتایی که با همیم هم تلفنی با همکارش صحبت میکنه راجع به کار. میگم چرا اینقدر با همکارت صحبت میکنی. میگه کارم اینطوریه. برای این تلاش میکنم که زودتر بریم خونمون.
    کارش احتیاج به فکر داره. ساعت کاری مشخصی نداره. گاهی برای کارش مسافرت میره. بیشتر مشهد.
    دیر به دیر می بینمش. گاهی توی طول روز هم فرصت صحبت با هم نداریم.
    خواهش میکنم.
    من حالا باید چی کار کنم؟
    زندگیم داره از دستم میره.
    لطفا راهنماییم کنید
    ویرایش توسط mahtabb : 12-20-2023 در ساعت 12:34 AM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    لطفا راهنماییم کنید
    ویرایش توسط mahtabb : 12-20-2023 در ساعت 12:35 AM

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    خواهرانه بگم بهتره خودتون را اصلاح کنید
    منم تقریبا یکساله ک عقد کردم و تو این دوره عقد بیشتر از دو میلیون خرج نکرد برام ک اونم کادو عید و تولد و ماه عسل بعد عقد و بیرون رفتنمون بود.
    کمتر خرج اضافه میکرد خیلی زودتر میرفتی سر زندگیت و این گیر دادن به ندیدنشون کمتر بود.

    مردا اصولا از غور زدن خانما خوششون نمیاد.
    هروقت دلتنگش شدی ی پیام عاشقانه بهش بده یا وقتی زنگ زدین اصلا گله نکنید فقط حرفای خوش بزن و خستگیش را برطرف کن و عشق بینتون را پررنگ تر کن.

    گلم هنوزم دیر نشده با عشق و محبت همسرت را جذب کن.
    نمیدونم...
    اینکه الان بخوام پیام عاشقانه بدم اون فکر میکنه دارم فریبش میدم. فکر میکنه الکی میگم. میترسم که بره. میگه خسته شدم. میگه باور نمیکنم حرفاتو. میگه فرصت دادم که حرفاتو ثابت کنی اما فایده نداره.

    Sent from my SM-J700F using Tapatalk

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    نمیدونم...
    اینکه الان بخوام پیام عاشقانه بدم اون فکر میکنه دارم فریبش میدم. فکر میکنه الکی میگم. میترسم که بره. میگه خسته شدم. میگه باور نمیکنم حرفاتو. میگه فرصت دادم که حرفاتو ثابت کنی اما فایده نداره.

    Sent from my SM-J700F using Tapatalk
    بهش بگین این کارها دست خودم نبود
    من دوستت دارم و برای همین خیلی دلتنگت میشم و دلم میخواد باهم باشیم و توجه مون بهم باشه.
    این روزها ک دارم فک میکنم بهت حق میدم و میبینم ک بخاطره محبت زیادم کارهایی کردم ک اذیت شدی.
    سعی کنید رو در رو باهاش حرف بزنید تا صداقت و پشیمونی را از نگاتون بخونه.
    موقع زدن این حرفا سعی کنید دستش را بگیرین و نرمش ارومی به دستش بدین اینا تو درک واقعیت خیلی تاثیر داره.

  10. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    بهش بگین این کارها دست خودم نبود
    من دوستت دارم و برای همین خیلی دلتنگت میشم و دلم میخواد باهم باشیم و توجه مون بهم باشه.
    این روزها ک دارم فک میکنم بهت حق میدم و میبینم ک بخاطره محبت زیادم کارهایی کردم ک اذیت شدی.
    سعی کنید رو در رو باهاش حرف بزنید تا صداقت و پشیمونی را از نگاتون بخونه.
    موقع زدن این حرفا سعی کنید دستش را بگیرین و نرمش ارومی به دستش بدین اینا تو درک واقعیت خیلی تاثیر داره.
    سِری پیش همین اتفاق افتاد و من همین حرفها رو زدم.
    حالا هم خودم روم نمیشه.
    بهم میگه هر اشتباهی تاوانی داره و تاوان اشتباهت رو باید بدی‌.
    خیلی دلش شکسته.
    امکان اینکه بتونم راحت برم و ببینمش رو ندارم.
    فشارهای زیادی رو شه. مادرش مریضه و سرطان داره. همش ترس این رو داره که اتفاقی براش بیفته.
    همش ازم میخواست آروم باشم و بهش آرامش بدم من هر بار قبول میکردم اما نمی تونستم خودم رو آروم کنم.
    اون راه حل جلو پام می ذاشت و حمایتم میکرد. اما هر بار یه گره میخورد و من به هم می ریختم.
    الان نمیدونم چی کار کنم.
    بدون اون نمیتونم زندگی کنم.
    ویرایش توسط mahtabb : 12-20-2023 در ساعت 12:36 AM

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5503
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    62
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    میگه یکی رو قاضی قرار بده.یه قاضی منصف هر کی تو بگی. تا بتونیم تصمیم بگیریم. میگه میخوام ببینم قاضی چطور قضاوت میکنه.
    ویرایش توسط mahtabb : 12-20-2023 در ساعت 12:37 AM

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    به عنوان یه مرد میگم :

    کابوس ما آقایون اینه که یه زن بخواد هی بهمون غر بکنه یا زیادی سیریشمون بشه

    ==
    پس اگه زندگیتو دوست داری خودتو اصلاح کن

  14. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : رابطه ام با همسرم بد شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtabb نمایش پست ها
    سِری پیش همین اتفاق افتاد و من همین حرفها رو زدم.
    حالا هم خودم روم نمیشه.
    بهم میگه هر اشتباهی تاوانی داره و تاوان اشتباهت رو باید بدی‌.
    خیلی دلش شکسته.
    امکان اینکه بتونم راحت برم و ببینمش رو ندارم.
    فشارهای زیادی رو شه. مادرش مریضه و سرطان داره. همش ترس این رو داره که اتفاقی براش بیفته.
    همش ازم میخواست آروم باشم و بهش آرامش بدم من هر بار قبول میکردم اما نمی تونستم خودم رو آروم کنم.
    اون راه حل جلو پام می ذاشت و حمایتم میکرد. اما هر بار یه گره میخورد و من به هم می ریختم.
    الان نمیدونم چی کار کنم.
    بدون اون نمیتونم زندگی کنم.

    Sent from my SM-J700F using Tapatalk
    پس شما تمام پل های پشت سرتون را خراب کردین خوب شما قول میدین و باز میزنین زیرش و میشین همون ادم سابق و باهمون اشتباهات
    الان به همسرتون چطور ضمانتی میتونین بدین ک تغییر کردین
    خوب بهتره این بار جلو ی واسطه قول بدین ک دیگه اون کارها را نکنین

  16. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد