نوشته اصلی توسط
الهه حسيني
با سلام و احترام اينجانب خانمي 36 ساله و کارمند هستم حدود يازده سال پيش با مردي که کارمند بود بصورت سنتي ازدواج کردم از همان ابتداي زندگي متوجه دو موضوع در وجود همسرم شدم اول بي ميلي و سرد مزاجي جنسي و دوم بد اخلاقي ايشون بود که باعث ايجاد تشنج درزندگي مان شد در ابتدابدليل عدم اشنايي با خصوصيتهاي اخلاقي ايشون در زماني که لب به فحاشي باز ميکرد و پدرو مادرم و خواهر و برادرم را مورد اهانت و توهين قرار ميداد بشدت ناراحت ميشدم و بهش جواب ميدادم نتيجه جواب دادن من اين بود که مورد ضرب و شتم قرار ميگرفتم و رفتارهاي پر خطر از جمله حمله با چاقو يا پرت کردن ظروف چيني به سمت من و ... در طول اين مدت سه بار از ايشان شکايت کردم و از پزشکي قانوني طول درمان ميگرفتم ولي بدليل عدم حضور ايشان در دادگاه و حفظ ابروي ايشان از ادامه شکايتم صرف نظر ميکردم کم کم با گذشت زمان تصميم گرفتم به تحقيرها و توهينها و فحاشي هاي ايشون پاسخي ندهم و سکوت کنم شايد زندگي ما رو ي ارامش را بگيرد اما بعد از سالها به اين نتيجه رسيدم که باز هم بازنده اين بازي من هستم که نتوانستم از خودم و حقم دفاع کنم و با خودخوري و تحمل رفتارهاي زشت ايشان دچار مشکلات عصبي شدم همسر من در روابط اجتماعي بسيار قوي خود را نشان ميدهند و به ظاهر رابطه اش با خانواده ام بسيار خوب و محترمانه است ولي در منزل فردي بشدت بد اخلاق و فحاش و بي مسئوليت است همراه با ضرب و شتم . علاوه بر همه اينها زود انزالي و عدم تمايل جنسي ايشان که باعث مشکلات عديده در روابطمان شده بود و با مراجعه به چندين روانپزشک و مشاور و استفاده از داروها و راهکارهايي ک توسط مشاورين ارائه ميشد مشکل جنسي ايشان حل نشد در طول اينهمه سال علت اينکه من تونستم تو اين زندگي دوام بيارم عشق و علاقه ام نسبت به شوهرم بود که نميتوانستم از اين موضوع به راحتي بگذرم و همين عشق و علاقه و ابروداري باعث ميشد که هر بار از شکايتم صرف نظر کنم در ابتداي زندگي من فکر ميکردم ايشان هيچ تمايلي به من ندارن و در بيرون از منزل با کسي ديگه رابطه دارن ولي با شناخت بيشتر ايشان متوجه شدم هيچ ارتباطي با کسي ندارن و کلا مشکل جنسي دارن حالا بعد از گذشت يازده سال از زندگي مشترک و بعد از تحمل مشقت فراوان هنوز اين مشکلات در زندگيم ادامه داره و شاهد تحقير و توهين و فحاشي و تهمت و افترا و کتک کاري از سمت همسرم ميباشم واما احساس عشق و علاقه در وجودم خاموش شده و تبديل به يک انسان مسخ شده شده ام که هيچ هدفي از ادامه زندگي براي خود ندارم بنابراين با رضايت کامل از جدايي توافقي حاضرم اين زندگي نکبت بار را به پايان ببرم اما واقعا نميدانم چگونه ميتوانم همسرم را راضي به جدايي توافقي نمايم چون همسرم بشدت مخالف با جدايي ميباشد لذا از مشاور محترم و عزيز خواهش ميکنم در صورتي که ميتوانند راهکاري به اين جانب ارائه دهند مرا راهنمايي بفرمايند و در صورت امکان پاسخ را به ايميلم ارسال کنند با تشکر از لطف شما