با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاور محترم
اینجانب حدود یکسال و چهار ماه هست که عقد کرده ام.نامزدم خودش مرا دیده و پسندیده بود و با اینکه سه دفعه خواستگاریش را رد کردم بالاخره سماجت کرد و من که دیدم سمج است و دوستم دارد قبول کردم. تا همین یک ماه قبل خیلی خوب بود و من از او راضی بودم.اما حدود یک ماه است که من و خانواده ام متوجه دخالتهای آشکار مادرش شده ایم.روز دوم آبان همسرم و خانواده اش برای صحبت در مورد مقدمات عروسی به خانه مان آمدند.من در تماس تلفنی که آن روز با همسرم داشتم به او گفتم دوس ندارم در عروسی قضیه شادباش گرفتن باشد.چون در مراسم مفصل عقدمان مهمانان شادباش داده اندوصورت خوشی هم ندارد.اما ایشان مخالفت کردند و این مخالفت از چشمه ی مادرشان آب میخورد.به هرحال آن شب به منزلمان آمدند و مادر ایشان با جمله ی بد و توهین آمیزی صحبتشان را شروع کردند و گفتن این قضیه به تو ربطی ندارد که دخالت کنی!من هم در جواب گفتم من به تنهایی نظر نداده ام و نظر خانواده ام نیز همین است.هنوز جمله ام تمام نشده بود که نامزدم جلوی چشم پدر مادرم و پدر مادر خودش در خانه ی پدری خودم بر سرم فریاد بلندی زد و گفت:با مادرم مودب صحبت کن برو سر جایت بنشین من شوهرت هستم.من هم از این رفتار او شوکه شدم و جوابی ندادم.پدرم در جوابش گفت صدایت را ببر و درست صحبت کن. بعد آن هم بحث بالا گرفت و حرفهای ناگفته ی گذشته به میان آمد.البته مقصر اصلی نامزدم و مادرش بودند که احترام مهمانی را به جا نیاوردند.نامزدم وسطهای بحث رفت بیرون و در ماشینش نشست و موقع رفتن به من گفت برو خوشبخت باشی!مادرش همچنان بحث میکرد اما پدرش انسان مثبتی است که یارای مقابله با زنش را ندارد.امروز نوزده روز از آن قضیه گذشته و نامزدم هیچ خبری از من نگرفته است.من هم هرچند سخت است صبوری میکنم چون مقصر آنها هستند. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید. پدر و مادرم منع کرده اند که سراغش بروم.نظرخودم هم همین است.اما او نوزده روز است که نیامده و من خیلی ناراحتم چون میدانم مادرش او را از آمدن باز میدارد. از شما مشاور محترم تقاضای کمک دارم . با تشکر