نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

2097
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8876
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    سلام. من سه ساله ازدواج کردم و در تمام این مدت چه در زمان عقد و چه حالا که ۲ سال است سر زندگی خودم هستم با همسرم مشکل داشتم، من او را دوست دارم ولی احساس می کنم او مرا به اندازه ای که من او را دوست دارم، دوست ندارد، من برای خواسته های او ارزش قایلم، برای مثال دوست دارد کار تجارت جدیدی را شروع کند، دوست داشت با خانواده اش به مسافرت برود، خرید آمدن با من را دوست ندارد و ... من به او علایق او احترام گذاشتم و چندباری هم با خانوادش به مسافرت رفتم، اوایل برای تنهایی به خرید رفتن با او دعوا می کردم ولی الان دیگر تنهایی هم خرید می روم، برای شروع تجارت جدید با او مخالفتی نکردم و به او گفتم که دوست دارم در زندگی به آرزوهایش برسد، ولی در مقابل او علایق مرا زیر پا می گذارد و وقتی با او ناراحتی ام را در میان می گذارم سعی می کند مسیله را توجیه کند یا مرا زیاده خواه بخواند، گاهی هم بعد از دعوا سعی می کند به خواست من رفتار کند اما برای من دیگر ارزشی ندارد، ضمن اینکه می دانم که بار دیگر دوباره همین اشتباه را تکرار می کند. برای مثال امسال برای روز زن فقط برایم یک شاخه گل خرید، می دانستم که فعلا پولی ندارد اما حتی بعد از دریافت پول هم چیزی به روی خودش نیاورد، سالگرد عقدمون هم هدیه ای نگرفت و فقط یک عکس دونفره مان را چاپ کرده بود، سالگرد ازدواجمون رو هم فراموش کرد و وقتی ناراحت شدم حتی معذرت خواهی هم نکرد، چند هفته پیش هم که تولدم بود، منو برد بیرون که برام پالتو بخره اما اون شب من چیزی رو نپسندیدم و اون هم تمام پولشو صرف یک معامله کرد ودیگه پالتو خریدن رو فراموش کرد . من بارها در این موارد با او دعوا کرده ام و او می داند که چقدر برای من این مسایل مهمند. ما باهم مشکل رفت و آمد هم داریم ، من برای اینکه به او بگویم به خانه خاله یا فامیلم برویم استرس دارم چون خیلی راحت می گوید که نمی آید و اصلا اینکه من دوست دارم بروم یا نه برایش مهم نیست. خیلی هفته ها دوست ندارد خانه پدر و مادرم هم بیاید، ما بارها سر مشکل رفت و آمد باهم دعوا کرده ایم و حتی بارها منطقی صحبت کرده ایم، من دیگر خسته شده ام، احساس می کنم خسیس است، نسبت به من و احساساتم بی تفاوت است، منزوی است، ناگفته نماند که من با مخالفت خانواده ازدواج کردم و تمام حرکات بد همسرم از طرف خانواده ام برای من سرکوب می شود، همسرم و خانواده ام خرده دلخوری هایی هم از هم دارند، همسرم در دوران عقد نه تنها از من در مقابل خانواده ام پشتیبانی نکرد بلکه کارهایی کرد که به حساسیت آنها دامن زد و بعد از دعواها سعی می کرد مرا راضی کند، با همه اینها من با او ازدواج کردم که این روزها فکر میکنم ایکاش نکرده بودم.من مانده ام با کلی استرس و تنهایی. این روزها به جدایی فکر می کنم، لطفا مرا راهنمایی کنید.

  2. کاربران زیر از eliiii بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6562
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    199
    تشکر شده 288 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    عزیزم در یه سری مواردی که گفتی حق با شماست و در بیشترش زیادی حساسی!
    اینکه برات گل خریده، اینکه عکستون رو چاپ کرده خودشون خیلی هم هدایای خوب و ویژه ای هستن، بقیه چیزا رو مثل همون پالتو، آدم میتونه بعداً توی شرایط دیگه هم بخره، اینکه یه بار خواسته هدیه بخره و بعدش دیگه پول نداشته خوب خواسته واسه زندگیتون کاری کنه که معامله رو انجام داده، ایقدر حساس نباش. ارزش هدیه به نفس هدیه بودنشه نه ارزش مادیش... اما اینکه باهات مهمونی نمیاد خوب یه کم بده، باهاش حرف بزن شاید جایی از خانوادت رنجیده، اگر واقعاً اهل رفت و آمده و با خانواده خودش رفت وآمد داره ولی با خانواد شما نه، باید ببینی مشکل از کجاست.


    منظورم از خانواده پدرو مادر نیستا، خاله و دایی و ... منظورمه. چون من خودم تجربشو دارم، همسر من سال به سال فامیلای خودش رو نمیبینه، منم انتظاری ندارم چنین فردی با خانواده من رفت و آمد کنه، البته همسر من بی چون و چرا و با احترام تمام منزل مادر و پدرم میاد. باید ببینی مشکلش با خانواده شما چیه...

  4. کاربران زیر از mahsa_bestgirl87 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8876
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    مرسی عزیزم که پاسخ دادی، راستش مسیله من اینه که اون خیلی چیزارو به روی خودش نمی دونه و اصلا انگار هیچ تعهدی نسبت به احساس من نداره، مثلا در مورد پالتو‌ می تونست بگه در اولین فرصت که پول برگشت برات میخرم یا اگه الان پول دستم نیست بعدا جبران می کنم، درد من اینه که احساس می کنم به من بی احترامی می کنه، وگرنه من چشم به چیزی مادی ندارم، ناراحتی من از بی تفاوتیشه. حتی یک بار نشده بگه من میام دنبالت مثلا بریم فلان جا، همیشه انتظار داره من خودمو باهاش هماهنگ کنم، پس اگر من میخوام جایی بریم، یا کلا نمی ریم یا اگر هم بریم من استرس دارم که باید با رفتارای توهین کنندش بسازم اکثرا هم بعدش دعوامون میشه، انگار یه کار که ازش میخوای باید رو میخ بشینه تا انجامش بده، خیلی وقتا با رفتار گرفتش آبروی منو‌ جلوی خانوادم و فامیلم برده. در مورد رفت و آمد هم آره گفتم‌ که از دست پدر و مادرم ناراحته ولی هر چیزی حدی داره، اما نمی دونم چه مشکلی با فامیلم داره، البته فامیلای خودش تهران نیستن و خیلی هم خانوادتا با فامیل رفت و آمد ندارند، من خودمم خیلی اهل رفت و آمد زیاد نیستم ولی همسرم باهمین رابطه کم هم مشکل داره، من احساس می کنم دارم خودمو تو این رابطه خراب می کنم، چون باید رو خواسته های کوچیک خودم هم سرپوش بذارم. احساس می کنم دیگه آزاد نیستم. من فقط دارم براش مایه میذارم. علتش برای نیومدن هاش هم یه سری بهانه تراشی مثل خستگی، ترافیک، دیروقت بودن هستش که خیلی وقتا مصداق نداره، اون یاد نگرفته برای احساس دیگران هم ارزش قایل باشه.
    با همه این حرفا من از طرف خانوادم هم به شدت تحت فشارم، الان رفتاراشون کمتر شده ولی قبلا بابت کوچکترین رفتارای همسرم به من زنگ می زدند و هر چی خاک تو سری بود نصیب من می کردند. از یه طرف همسرم و از طرف دیگه خانوادم

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    دوست عزيز اگر بتوني درك كني كه شما و همسرتون دو نفر با ويژگي هاي مختلف و نيازهاي گوناگون حساس بودنت كمتر مي شه
    در اين مدتي كه با همسرتون ازدواج كردين يعني هيچ وقت نبوده كه ايشون خواسته شما رو انجام داده باشه هيچ وقت به احساس شما احترام نگذاشته
    همسر شما با زبان خودش با شما رفتار مي كنه
    (
    احساس می کنم به من بی احترامی می کنه) اين احساس و تفكر شماست فكر مي كنيد كه به شما بي احترامي مي شه در صورتي كه شايد قصد توهين و بي احترامي نباشه
    ناراحتي و يا مساله همسرتون پيدا كنيد ،راحتتر همديگرو درك مي كنيد و مشكلات و ناهماهنگي ها كمتر مي شه


  7. کاربران زیر از آبي بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط eliiii نمایش پست ها
    سلام. من سه ساله ازدواج کردم و در تمام این مدت چه در زمان عقد و چه حالا که ۲ سال است سر زندگی خودم هستم با همسرم مشکل داشتم، من او را دوست دارم ولی احساس می کنم او مرا به اندازه ای که من او را دوست دارم، دوست ندارد، من برای خواسته های او ارزش قایلم، برای مثال دوست دارد کار تجارت جدیدی را شروع کند، دوست داشت با خانواده اش به مسافرت برود، خرید آمدن با من را دوست ندارد و ... من به او علایق او احترام گذاشتم و چندباری هم با خانوادش به مسافرت رفتم، اوایل برای تنهایی به خرید رفتن با او دعوا می کردم ولی الان دیگر تنهایی هم خرید می روم، برای شروع تجارت جدید با او مخالفتی نکردم و به او گفتم که دوست دارم در زندگی به آرزوهایش برسد، ولی در مقابل او علایق مرا زیر پا می گذارد و وقتی با او ناراحتی ام را در میان می گذارم سعی می کند مسیله را توجیه کند یا مرا زیاده خواه بخواند، گاهی هم بعد از دعوا سعی می کند به خواست من رفتار کند اما برای من دیگر ارزشی ندارد، ضمن اینکه می دانم که بار دیگر دوباره همین اشتباه را تکرار می کند. برای مثال امسال برای روز زن فقط برایم یک شاخه گل خرید، می دانستم که فعلا پولی ندارد اما حتی بعد از دریافت پول هم چیزی به روی خودش نیاورد، سالگرد عقدمون هم هدیه ای نگرفت و فقط یک عکس دونفره مان را چاپ کرده بود، سالگرد ازدواجمون رو هم فراموش کرد و وقتی ناراحت شدم حتی معذرت خواهی هم نکرد، چند هفته پیش هم که تولدم بود، منو برد بیرون که برام پالتو بخره اما اون شب من چیزی رو نپسندیدم و اون هم تمام پولشو صرف یک معامله کرد ودیگه پالتو خریدن رو فراموش کرد . من بارها در این موارد با او دعوا کرده ام و او می داند که چقدر برای من این مسایل مهمند. ما باهم مشکل رفت و آمد هم داریم ، من برای اینکه به او بگویم به خانه خاله یا فامیلم برویم استرس دارم چون خیلی راحت می گوید که نمی آید و اصلا اینکه من دوست دارم بروم یا نه برایش مهم نیست. خیلی هفته ها دوست ندارد خانه پدر و مادرم هم بیاید، ما بارها سر مشکل رفت و آمد باهم دعوا کرده ایم و حتی بارها منطقی صحبت کرده ایم، من دیگر خسته شده ام، احساس می کنم خسیس است، نسبت به من و احساساتم بی تفاوت است، منزوی است، ناگفته نماند که من با مخالفت خانواده ازدواج کردم و تمام حرکات بد همسرم از طرف خانواده ام برای من سرکوب می شود، همسرم و خانواده ام خرده دلخوری هایی هم از هم دارند، همسرم در دوران عقد نه تنها از من در مقابل خانواده ام پشتیبانی نکرد بلکه کارهایی کرد که به حساسیت آنها دامن زد و بعد از دعواها سعی می کرد مرا راضی کند، با همه اینها من با او ازدواج کردم که این روزها فکر میکنم ایکاش نکرده بودم.من مانده ام با کلی استرس و تنهایی. این روزها به جدایی فکر می کنم، لطفا مرا راهنمایی کنید.

    خب منم فکر میکنم شما بیش از اندازه حساس هستید ...

    آقایون در این موارد حافظه خوبی ندارن و بعضا" به خاطر مشکلات شغلی و مالی ذهنشون درگیر میشه

    خب شما میتونستید در این موارد پیش قدم بشید و مراسمی کوچیک ترتیب بدید ...

    هیچ چیزی مثل غر زدن و حساسیت نشون دادن برای آقایان خسته کننده نیست ...

    در ضمن با رفتاری که ایشون داره نمیشه گفت فرد خسیسی به حساب میاد...

    وگرنه برای خرید کردن پیش قدم نمیشد ....

    بهتره شرایط رو بیشتر درک کنید و منطقی رفتار کنید ...
    ویرایش توسط Bita moein : 11-23-2014 در ساعت 01:54 PM

  9. 2 کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8739
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    68
    تشکر شده 59 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    درود بانو الی گرامی

    شما تازه ازدواج کردید بانو حداقل 5سال طول میکشه تا با شخصیت و عادت های همدیگر آشنا بشید اندکی صبور باشید

    لطفا دیگه به هیچ عنوان حرفی از طلاق نزنید به هیچ عنوان
    مشکلاتی که در زندگی شما وجود داره بجرات میتوانم بگم که در بسیار از خانواده زوج های جوان و حتی برای زوج هایی که مدت هاست در کنار هم زندگی می کنند وجود داره و مسئله چندان بزرگی نیست با کسب مهارت و بکار بردن آن و اندکی صبوری و مقداری چاشنی سیاست براحتی می توانید اینگونه مسائل و مشکلات را مدیریت کنید
    در پست هایی که برای شما در تایپیکتان قرار میدهم به مرور زمان با مهارت های جدیدی آشنا میشوید که به شما در بهبود کیفیت زندگیتان و آشنایی با خلقیات مردان کمک بسیار زیادی میکند بشرطی که شما هم تلاشتان را انجام بدهید و صبور باشید



    وقتی از دیگران انتظار و توقع دا ری
    دو حالت پیش می آید ، 1 - برآورده میشود 2 - برآورده نمی شود

    نتیجه هر کدام از این حالات به نسبت توقعی که داری این است :

    1 - وقتی برآورده شود ، خیلی به حالت فرقی نمیکند و احساس درونیت معمولی خواهد بود ، چون انتظارش را داشته ای

    2 - اگر برآورده نشود ، سرخورده و غمگین میشوی ، چون انتظار و توقعی داشته ای که انجام نشده .

    وقتی از دیگران هیچ انتظار و توقعی نداشته باشی هم دو حالت پیش می آید :

    1 - دیگران در قبال شما وظیفه خود را به جا میاورند یا محبت های خارج از وظیفه بهت دارند .

    2 - کاری برای شما انجام نمیدهند و توجه ندارند .

    نتیجه آن :

    1 - در حالت اول ( برای بی توقعی ) چون شما هیچ انتظار و توقعی نداشته ای حتی اگر وظیفه ای در مقابلت داشته

    اند و به جا آورده اند ، برای شما لذت بخش است و گویی آنها هیچ وظیفه ای نداشته اند و محبت خاص بهت

    داشته اند .

    2 - در شکل دوم آن تاثیر تألم برانگیزی در شما بجا نخواهد گذاشت و شما حال و هوای عادی و معمول را

    خواهی داشت و سرخورده و غمگین نمیشوی چون انتظار و توقعی نداشته ای

    به نظرت کدامیک آرامش ما را در پی دارد و حتی به ما روحیه ای قوی می بخشد ؟؟

    شما در کدام وضعیتی ؟؟
    بجرات می توانم ادعا کنم ار این مقاله را با دقت بسیار بخوانید و بکار ببندید بیش از 30% از مشکلات زندگیتان خودبخود حل میشه.

    خطاهای شناختی و مشکلات ما

    ریشه افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در :

    خطاهای شناختی

    امروزه بسیاری از افرادا در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین می داند. شاید بسیاری از گرفتاری های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطا ها باشد. به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند.آلبرت الیس روان شناس معروف این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است. انسانهایی که تفکر غیر منطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند. شاید عدم اطلاع، باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر آن است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثال های روشن و واضح بیان شوند. امید است بسیاری از نگرانی ها، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند، با اطلاع رسانی از بین بروند.
    خطای اول : تفکر همه یا هیچ
    در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت ، ، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را از مزایای آن امر محروم می کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد. در مثال دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

    خطای دوم : تعمیم مبالغه آمیز
    افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. فروشنده دوره گرد افسرده ای که فروش خوبی نداشته و در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند. شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فروشنده دوره گرد ازخیلی مواهب که دارد غافل است و این که او ماشینی دارد که خیلی از فروشندگان دیگر ندارند .

    خطای سوم : فیلتر ذهنی
    افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رئیس اداره تشویق می شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد به شما می گوید. روزهای طولانی در حالی که همه گفته های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش می کنید، تحت تاثیر این انتقاد بسیار جزئی یک همکار، رنج می برید.

    خطای چهارم : بی توجهی به امر مثبت
    افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاری با تیز هوشی موفق به شناسایی یکی از سه سارقی شده بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی از نگهبان که بعد از چند روز موفق به کشف این گره شده بود از نگهبان خواست که یکی از روزهای هفته زمانی را مشخص کند که در جلسه ای با حضور افراد و مالکین ساختمان از زحمات وی قدردانی شود. نگهبان امروز و فردا کرده و یکسره میگفت کار مهمی نکرده ام و از تعیین وقت سرباز می زد.

    خطای پنجم : نتیجه گیری شتابزده
    بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می کند. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید« آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد». و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید «هرگز بهبود نخواهم یافت».

    خطای ششم: درشت نمایی
    از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کند و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا ، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بیند. به طور مثال شخصی دوست قدیمی خود را می بیند و به او سلام می گوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی دهد. او از این مسئله ناراحت می شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می کند. این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.

    خطای هفتم : استدلال احساسی
    افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می دارد . به طور مثال : «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است».« یا احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم». یا «خشمگین هستم، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است.» یا «چون احساس حقارت می کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم». یا «احساس نومیدی می کنم، پس حتما باید نومید باشم».

    خطای هشتم : باید ها
    انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند،به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد«نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. «نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تاثیر است زیرا«باید» ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق میشوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

    خطای نهم : برچسب زدن
    برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می زنید:«من بازنده هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما «بازنده» و «احمق» به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمی عزت نفس می شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سر«شخصیت» یا «جوهر و ذات» او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.

    خطای دهم : شخصی سازی و سرزنش
    در این خطا، فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. وقتی زنی از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمی خواند با خود گفت « این نشان می دهد که من مادر بدی هستم» و چه بهتر که این مادر علل واقعی درس نخواندن فرزندش را می جست تا او را کمک کند. شخصی سازی منجر به احساس گناه ، خجالت و نا شایسته بودن می شود . بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند « علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست». سرزنش به خاطر ایجاد رنجش اغلب موثر واقع نمی شود.
    مقاله بالا را خوب مطالعه کنید و سعی در برطرف کردن اشتباهاتتان داشته باشید.

    لطفا روی شوهرت برچسب نزن( احساس می کنم خسیس است، نسبت به من و احساساتم بی تفاوت است، منزوی است)
    پیشگویی و ذهن خوانی ممنوع

    من یه مرد متاهل سی ساله هستم ما مردها خصوصیات خاص خودمان را داریم دنیای ما با دنیای شما بانوان تفاوت داره.مردها دنیارا بر اساس منطق و دو دوتا چهارتا میبینند و شما بانوان از طریق احساسات اینکه ایشون یه شاخه گل خریدند نشان از علاقه شان هست شاید باورت نشه ولی هستند بسیار از خانوم ها که در روز تولد و یا روز زن آرزو دارند شوهرشان برایشان یکعدد گل بخره.این کارها از نظر مردها جلف بازی و قرتی بازی محسوب میشه!بانوان دوست داشتنشان را ابراز میکنند چه کلامی و چه با لمس کردن مردشان و رابطه عاطفی و از مردشان هم چنین توقعی دارند ولی مردها دوست داشتن را در خرید کردن برای منزل و کسب درامد بردن آشغال در جلوی خانه و انجام کارهای کوچک منزل می دانند.خیلی واضح بگم مثلا شما و شوهرتان اگر برای خرید جایی بیرون تشریف ببرید شما به قشنگی و مدل لباس و بروز بودنش توجه میکنید ولی شوهرتان به قیمت و کیفیت جنس.مثلا اگه دوست من لباس یا کفش جدید بخره اولین سوالم اینه قیمتش چنده؟!ولی شما بانوان از زیبایی و قشنگی آن تعریف میکنید.

    پ.ن:علت اینکه چه در این پست و چه در پست های آینده اگه خدا خواست و عمری بود همه توجه و نکات به شما گفته میشود چون
    اولا:ما فقط به شما دسترسی داریم نه به شوهرتان
    دوما:شما به سایت مراجعه کردید و با خواندن مقالات و کسب مهارت های لازم برای بهبود زندگی مشترک مسلما از شما توقع بیشتری میره تاش وهرتان که در اینگونه موارد اطلاعات کافی ندارند

    شاد و سربلند و پیروز باشید بانو

  11. کاربران زیر از khaleghezey بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8876
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سرد شدن رابطه و بی تفاوتی همسر

    مرسی از وقتی که برای من گذاشتید، راهنمایی هاتون آرومم می کنه، من خودم معتقدم که هر چیزی تو زندگی ما به افکار ما بستگی داره، اما واقعا سخته آدم از شوهرش انتظار نداشته باشه، راهکارهایی که تو مقاله اومده واقعا تا حدودی به شخصیت من بر می گرده،ولی اجرای اینها برای منی که اینجوری بار اومدم دشواره. امیدوارم خدا به من کمک کند چون خودم از حالت افسردگی خودم خسته شدم.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی تفاوتی وناسازگاری در نوجوانی
    توسط مرجان اخوان در انجمن بلوغ
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 10-30-2014, 09:09 PM
  2. بی حسی و بی تفاوتی
    توسط لیل در انجمن بلوغ
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 10-12-2014, 09:40 PM
  3. سردرد ناشی از هوای سرد و سینوزیت چه تفاوتی دارند؟!
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-16-2014, 10:43 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-03-2013, 12:23 AM
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-20-2013, 01:32 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد