نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: شوهرخودخواه وبی توجه

1369
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14870
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهرخودخواه وبی توجه

    با سلام منوشوهرم 3 سال عقدبودیم ودانشجوتواین مئت هیچ شغلی نداشت و شرایط افتضاح مالی به طوری که تمام مخارج من وحتی پول توجیبی را خانوادم پرداح
    خت میکردن وحتی گاهی اوقات من بهش پول میدادم وهیچ وقت حرفی بهش نمیزدم که شرمنده بشه بعداز اون رفت سربازی و شرلیط خیلی بدتری را گذروندیم علاوه بر شرایط سخت مالی حتی وقت نمیذاشت بهم تلفن کنه و دلتنگی منو اروم کنه میگفت خیلی خسته میشم و وقتی میام خونه فقط سریع میخوابم هر روز این کارو تکرار میکرداخر هفته میومدخونمون وبدون توجه به این همه دلتنگی من و اینکه یه هفته منتظرش بودم فقط نیاز جنسیشو برطرف میکردومیخوابیدوحتی برای عوض شدن حال و هوای پشنهاد بیرون رفتن هم نمیداد و اگه هم من میگفتم پول نداشتن و خسته بودنو بهانه میکرد درصورتی که اگه بیرون هم میرفتیم هیچی برام نمیخریدنهایتا یه بستنی یا اب میوه وشام برمیگشتیم خونه!ولی با این وجودحاضر نبود البته نه اینکه تو این سه سال اصلا بیرون نرفته باشیم ولی تو دوران سربازس از هر3 یا4 هفته یه بار میرفتیم باهزار منت کشی.جالب اینجاس که زبونی هزار حرف قشنگ و وعده وعید میدادو وقتی پای عمل کردن میوفتاد صفر!تحملم نسبت به اوایل خیلی کمتر شده بود دوستام که ازدواج کردن برخورد شوهراشونوکه میدیدم دلم اتیش میگرفت در صورتی که وقتی دوستامو با خودم مقایسه میکرم در برار این همه کاری که من برای شوهرم میکرم اونا خیلیشو انجام نمیدادن وهمین تحملموکمتر کرد و دوران عقدچندین بحث عمیق بین خودمون داشتیم ونذاشتیم خانوادها بفهمن اخه ما پسر دایی دختر عمه ایم.هر بارقول میداد بهم بیشتر توجه کنه ووقتی شرمندگیشو و معذرت خواهیشو میدیدم سریع میبخشیدمش و همش قول میدادبذار عروسی کنیم همه این روزا را برات جبران میکنم ومنم دلخوش میکردم ولی بهش گفته بودم استانه صبر من لبریز شده با هر بداخلاقی .گیر دادن.توجه نکردن. فراموش کردن سالگرد نامزدی و عقدمون دوباره عصبی میشدم و زود به زود باهاش بحث میکردم حقیقتا همه اینا باعث شده بود عشقش برام کمرنگتر بشه چون هرلحظه فقط خودشو در نظر میگرفت مثلا دلم تنگ شده بود بهش زنگ میزدم ارومم کنه میگفت الان خستم بذار اخر هفته که اومدم کلی باهم حرف میزنیم حتی حرف زدنو از من دریغ میکرد ومنم به امید اینکه عروسی کنیم هم دیگه انقدرخسته نیست هم هرروز باهمیم هم سرکار میره و به قول خودش جیبش خالی نیست که رو اعصابش تاثیر بذاره با هر سختی بود گذروندیم الان 6 ماهه عروسی کردیم و رفتارا و کم توجهیاش خیلی بیشتر بیشتر شده ووقتی همه خوبیایی ک در حقش کردم وهمه صبوریاموبهش میگم میگه منت میذاری دیگه بهم خوبی نکن!بهش میگم همه این روزا به امید قولایی که بهم دادی تحمل کردم جالبه وقتی یه بحثی پیش میاد بعدش همه حرفایی که بینمون تو اون بحث ردو بدل شده را بهش میگم خودش باز شرمنده میشه و معذرت خواهی میکنه بهش میگم پر توقع شدی تو همه شرایط سخت که درکت کردم الان باید جبران کنی فکر کرده من وظیفه دارم همیشه کوتاه بیام و باهیچ موضوعی مخالفت نکنمو خواسته ای ازش نداشته باشم به محض اینکه چیزی ازش میخوام و انجام نمیده فوری عصبی میشم در شرایط حاضر قبول دارم خیلی از بحثا هم تقصیر منه ولی بهش گفتم چون دیگه صبرم تموم شده نمیتونم کوتاه بیام واقعا نمیدونم چیکار کنم خواهشا زود راهنماییم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8679
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    36
    تشکر شده 13 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    سلام دوست عزیز خیلی از خوندن مشکلت ناراحت شدم ولی باورت میشه مغزم قفل کرده هیچ راهی به نظرم نمیاد اما تو خیلی صبوری خیلی . توی زندگی کوتاه اومدن خوبه ولی وقتی طرفت اینو وظیفه و عادت میبینه دیگه نمیشه بهش گفت گذشت میشه حماقت . هر کسی رو هرطور عادت بدی همون طور با ادم رفتار میکنه شما با کم توقعی و خانمی بیشتر از حد شوهرتون رو عادت دادید و الان میخواید تغیرر کنید هم اون میذاره چون دیده که شما میتونید از خود گذشتگی و صبر و تحمل و همه چی رو براش در حد بیشتر از وظیفه بودید اما مساله اینه چطور باید تغییر بدید رفتارتون رو که دعوا و بحث پیش نیاد این رو راستش من بلد نیستم چطورش رو شاید طبق اخلاقای شوهرت بتونی خودت پیدا کنی.در هر صورت آرزوی من موفقیت شماست . منو از نتیجه خوب شدن شرایطتون با خبر کنید خوشحال میشم

  3. کاربران زیر از رکسانا2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    نقل قول نوشته اصلی توسط راضیه باقری نمایش پست ها
    با سلام منوشوهرم 3 سال عقدبودیم ودانشجوتواین مئت هیچ شغلی نداشت و شرایط افتضاح مالی به طوری که تمام مخارج من وحتی پول توجیبی را خانوادم پرداح
    خت میکردن وحتی گاهی اوقات من بهش پول میدادم وهیچ وقت حرفی بهش نمیزدم که شرمنده بشه بعداز اون رفت سربازی و شرلیط خیلی بدتری را گذروندیم علاوه بر شرایط سخت مالی حتی وقت نمیذاشت بهم تلفن کنه و دلتنگی منو اروم کنه میگفت خیلی خسته میشم و وقتی میام خونه فقط سریع میخوابم هر روز این کارو تکرار میکرداخر هفته میومدخونمون وبدون توجه به این همه دلتنگی من و اینکه یه هفته منتظرش بودم فقط نیاز جنسیشو برطرف میکردومیخوابیدوحتی برای عوض شدن حال و هوای پشنهاد بیرون رفتن هم نمیداد و اگه هم من میگفتم پول نداشتن و خسته بودنو بهانه میکرد درصورتی که اگه بیرون هم میرفتیم هیچی برام نمیخریدنهایتا یه بستنی یا اب میوه وشام برمیگشتیم خونه!ولی با این وجودحاضر نبود البته نه اینکه تو این سه سال اصلا بیرون نرفته باشیم ولی تو دوران سربازس از هر3 یا4 هفته یه بار میرفتیم باهزار منت کشی.جالب اینجاس که زبونی هزار حرف قشنگ و وعده وعید میدادو وقتی پای عمل کردن میوفتاد صفر!تحملم نسبت به اوایل خیلی کمتر شده بود دوستام که ازدواج کردن برخورد شوهراشونوکه میدیدم دلم اتیش میگرفت در صورتی که وقتی دوستامو با خودم مقایسه میکرم در برار این همه کاری که من برای شوهرم میکرم اونا خیلیشو انجام نمیدادن وهمین تحملموکمتر کرد و دوران عقدچندین بحث عمیق بین خودمون داشتیم ونذاشتیم خانوادها بفهمن اخه ما پسر دایی دختر عمه ایم.هر بارقول میداد بهم بیشتر توجه کنه ووقتی شرمندگیشو و معذرت خواهیشو میدیدم سریع میبخشیدمش و همش قول میدادبذار عروسی کنیم همه این روزا را برات جبران میکنم ومنم دلخوش میکردم ولی بهش گفته بودم استانه صبر من لبریز شده با هر بداخلاقی .گیر دادن.توجه نکردن. فراموش کردن سالگرد نامزدی و عقدمون دوباره عصبی میشدم و زود به زود باهاش بحث میکردم حقیقتا همه اینا باعث شده بود عشقش برام کمرنگتر بشه چون هرلحظه فقط خودشو در نظر میگرفت مثلا دلم تنگ شده بود بهش زنگ میزدم ارومم کنه میگفت الان خستم بذار اخر هفته که اومدم کلی باهم حرف میزنیم حتی حرف زدنو از من دریغ میکرد ومنم به امید اینکه عروسی کنیم هم دیگه انقدرخسته نیست هم هرروز باهمیم هم سرکار میره و به قول خودش جیبش خالی نیست که رو اعصابش تاثیر بذاره با هر سختی بود گذروندیم الان 6 ماهه عروسی کردیم و رفتارا و کم توجهیاش خیلی بیشتر بیشتر شده ووقتی همه خوبیایی ک در حقش کردم وهمه صبوریاموبهش میگم میگه منت میذاری دیگه بهم خوبی نکن!بهش میگم همه این روزا به امید قولایی که بهم دادی تحمل کردم جالبه وقتی یه بحثی پیش میاد بعدش همه حرفایی که بینمون تو اون بحث ردو بدل شده را بهش میگم خودش باز شرمنده میشه و معذرت خواهی میکنه بهش میگم پر توقع شدی تو همه شرایط سخت که درکت کردم الان باید جبران کنی فکر کرده من وظیفه دارم همیشه کوتاه بیام و باهیچ موضوعی مخالفت نکنمو خواسته ای ازش نداشته باشم به محض اینکه چیزی ازش میخوام و انجام نمیده فوری عصبی میشم در شرایط حاضر قبول دارم خیلی از بحثا هم تقصیر منه ولی بهش گفتم چون دیگه صبرم تموم شده نمیتونم کوتاه بیام واقعا نمیدونم چیکار کنم خواهشا زود راهنماییم کنید

    عزیزم زندگی مشترک سختی های خاص خودش رو داره و باید زن و شوهر تحملش کنن

    دوست عزیز مشکلات مالی و اقتصادی برای مرد بی حوصلگی و چنین رفتاری رو به دنبال داره

    تا وقتی که کاری شمخص نداشته باشه و درامدی رو کسب نکنه اینطور بی حوصله و بی خیال خواهد بود

    بهتره با ایشون در این مورد صحبت کنید چون صبر کردن شما کاری رو از پیش نمیبره

    میتونید از کار آزاد و یا کسب هر فنی شروع کنید و یا هر تصمیمی که بتونه ایشون رو و در نهایت زندگی رو از این حالت خارج کنه

  5. کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    خب دیگه کوتاه نیا . رفتارو عوض کن . به دیگران بگو رفتارش رو اول از خانواده خودش شروع کن . اگه درست نشد به خانواده خودت بگو . ولی هرجایی حرف نزن . بعضیا دنبال موقعیتن برای خراب کردن یه زندگی .
    وقتی خودت کاری نمی کنی اونم عادت کرده . میگه اگه کار بدی می کردم تحمل نمی کرد پس فقط داره غر می زنه .

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21399
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    دوست عزیز منم دقیقا مشکل شما رو دارم.با یه دانشجو ازدواج کردم و بعدم سربازی.الانم عروسی کردیم جونم به لبم رسونده.نمیدونم شوهر شما الان سرکار میره یا نه؟شوهر من که از همه ی کارا ایراد میگیره.با زور و دعوا میفرستمش سرکار بره.خدا نصیب هیچ کس نکنه

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    نقل قول نوشته اصلی توسط راضیه باقری نمایش پست ها
    با سلام منوشوهرم 3 سال عقدبودیم ودانشجوتواین مئت هیچ شغلی نداشت و شرایط افتضاح مالی به طوری که تمام مخارج من وحتی پول توجیبی را خانوادم پرداح
    خت میکردن وحتی گاهی اوقات من بهش پول میدادم وهیچ وقت حرفی بهش نمیزدم که شرمنده بشه بعداز اون رفت سربازی و شرلیط خیلی بدتری را گذروندیم علاوه بر شرایط سخت مالی حتی وقت نمیذاشت بهم تلفن کنه و دلتنگی منو اروم کنه میگفت خیلی خسته میشم و وقتی میام خونه فقط سریع میخوابم هر روز این کارو تکرار میکرداخر هفته میومدخونمون وبدون توجه به این همه دلتنگی من و اینکه یه هفته منتظرش بودم فقط نیاز جنسیشو برطرف میکردومیخوابیدوحتی برای عوض شدن حال و هوای پشنهاد بیرون رفتن هم نمیداد و اگه هم من میگفتم پول نداشتن و خسته بودنو بهانه میکرد درصورتی که اگه بیرون هم میرفتیم هیچی برام نمیخریدنهایتا یه بستنی یا اب میوه وشام برمیگشتیم خونه!ولی با این وجودحاضر نبود البته نه اینکه تو این سه سال اصلا بیرون نرفته باشیم ولی تو دوران سربازس از هر3 یا4 هفته یه بار میرفتیم باهزار منت کشی.جالب اینجاس که زبونی هزار حرف قشنگ و وعده وعید میدادو وقتی پای عمل کردن میوفتاد صفر!تحملم نسبت به اوایل خیلی کمتر شده بود دوستام که ازدواج کردن برخورد شوهراشونوکه میدیدم دلم اتیش میگرفت در صورتی که وقتی دوستامو با خودم مقایسه میکرم در برار این همه کاری که من برای شوهرم میکرم اونا خیلیشو انجام نمیدادن وهمین تحملموکمتر کرد و دوران عقدچندین بحث عمیق بین خودمون داشتیم ونذاشتیم خانوادها بفهمن اخه ما پسر دایی دختر عمه ایم.هر بارقول میداد بهم بیشتر توجه کنه ووقتی شرمندگیشو و معذرت خواهیشو میدیدم سریع میبخشیدمش و همش قول میدادبذار عروسی کنیم همه این روزا را برات جبران میکنم ومنم دلخوش میکردم ولی بهش گفته بودم استانه صبر من لبریز شده با هر بداخلاقی .گیر دادن.توجه نکردن. فراموش کردن سالگرد نامزدی و عقدمون دوباره عصبی میشدم و زود به زود باهاش بحث میکردم حقیقتا همه اینا باعث شده بود عشقش برام کمرنگتر بشه چون هرلحظه فقط خودشو در نظر میگرفت مثلا دلم تنگ شده بود بهش زنگ میزدم ارومم کنه میگفت الان خستم بذار اخر هفته که اومدم کلی باهم حرف میزنیم حتی حرف زدنو از من دریغ میکرد ومنم به امید اینکه عروسی کنیم هم دیگه انقدرخسته نیست هم هرروز باهمیم هم سرکار میره و به قول خودش جیبش خالی نیست که رو اعصابش تاثیر بذاره با هر سختی بود گذروندیم الان 6 ماهه عروسی کردیم و رفتارا و کم توجهیاش خیلی بیشتر بیشتر شده ووقتی همه خوبیایی ک در حقش کردم وهمه صبوریاموبهش میگم میگه منت میذاری دیگه بهم خوبی نکن!بهش میگم همه این روزا به امید قولایی که بهم دادی تحمل کردم جالبه وقتی یه بحثی پیش میاد بعدش همه حرفایی که بینمون تو اون بحث ردو بدل شده را بهش میگم خودش باز شرمنده میشه و معذرت خواهی میکنه بهش میگم پر توقع شدی تو همه شرایط سخت که درکت کردم الان باید جبران کنی فکر کرده من وظیفه دارم همیشه کوتاه بیام و باهیچ موضوعی مخالفت نکنمو خواسته ای ازش نداشته باشم به محض اینکه چیزی ازش میخوام و انجام نمیده فوری عصبی میشم در شرایط حاضر قبول دارم خیلی از بحثا هم تقصیر منه ولی بهش گفتم چون دیگه صبرم تموم شده نمیتونم کوتاه بیام واقعا نمیدونم چیکار کنم خواهشا زود راهنماییم کنید
    سلام دوست عزیز
    در اینکه شما می خواستی کمک همسرت باشی شکی نیست
    در اینکه نیتت خیر بوده شکی نیست
    اما نباید به همسرت پول تو جیبی میدادی نباید بدون درخواست پولی از همسرت از خانوادت پول دریافت میکردی
    الان حتما فکر میکنی من ادم سنگ دلی هستم که دارم اینو میگم
    اما نه اصلا اینجوری نیست
    شوهرت از اول زندگی باید یاد میگرفت این اونه که باید نیاز مالی تورو برطرف کنه این اونه که باید به تو پول تو جیبی بده
    شما بهش پول دادی و برای خرجت از خانوادت پول دریافت کردی بنابراین اون احساس کرده هیچ وابستگی بهش نداری
    و ازت سرد شده حتی دوست نداشته باهات بره بیرون چون اقتدارش از بین رفته
    چون مردونگیش از بین رفته
    من نمیگم کار ایشون درست بوده که بدون داشتن پول و شغل و نرفتن به سربازی ازدواج کرده
    هم ایشون اشتباه کرده که با همچین موقعیتی ازدواج کرده شد نمیتونسته تامین کننده باشه
    وقتی مردی نتونه نیاز مالی رو تامین کنه مطمنن از پس برطرف کردن نیاز عاطفی هم برنمیاد
    شما باید میگاشتید شرایط مالیش روبه راه بشه نه اینکه پولدار بشه اما در حدی که مجبور نشه از شما پول بگیره
    و بتونه نیازهای شخصیتونو براورده کنه حداقل
    من نمی خوام سرزنش کنم اما میگم که بدونی کار جفتتون غلط بوده
    هم شما با مهربانی زیاد براش مادری کردی نه همسری
    هم ایشون بدون اینکه وضع درستی داشته باشه ازدواج کرده و به جایی رسیده که نتونسته تامین کنه و سرد شده

    حالا که گذشت اما سعی کن از همین امروز زندگیتو رو به راه کنی
    اون دوران گذشته اما شما مدام داری تو بحث ها بهش منت میزاری که روزگاری شما تامین گر بودی نه ایشون
    شما از همین امروز تصمیم بگیر حرفی ازون روزها نزنی و اقتدار همسرت رو برگردونی
    من تاکید میکنم که فایل صوتی اقتدار مرد رو دانلود کنی و با دقت بهش گوش بدی
    تا بتونی اقتدار شوهرت رو برگردونی مطمن باش وقتی حس کنه تامین گر شماس اقتدارش یدست میاره و حس نیاز رو تو شما میبینه و احساسش به شما گرمترو گرم تر میشه
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    سلام.
    دوست عزیز این مشکلات شما تنها با تغییر رفتار و عملکرد شما و حل شدن مسئله ی مالیتون حل میشه ، خب چجوری باید رفتارت و عوض کنی ؟ عزیزم اول از اینکه مطمئن باش همسرت فداکاری هاتو فراموش نمیکنه اگه متوجه ش کنی از چه چیزهایی بخاطرش گذشتی ، نه با غر ،نه با دعوا ،نه با بحث ها مدت دار ، ببین عزیزم شرایط رو همیشه بسنج ، مردها باید بدونن نیاز های یک زن رو ، و اینکه به چه چیزهایی احتیاج داره ، و براش برنامه ریزی کنن حتی شده ماهی یکبار یکی از احتیاجاتش و برطرف کنن ، عزیزم خودت به همسرت یاد بده ، اگه هننوز مشکل مالی داری شروع کن ماهی یکبار یا هفته ای یکبار ، از چیز های کوچیک شروع کن و بگو برات فراهم کنه ، زن و مرد تو ضرافت و رسیدگی به خودشون هم باید متفاوت باشند،
    همسر شما به عنوان مرد زندگیتون ، به عنوان شخصی که مسئولیت شما رو به عهده گرفته فقط موظف به برطرف کردن نیاز جنسی نیس ، تمام مسئولیت شما رو به عهده گرفته ، عزیزم همسرت و متوجه کن ،
    با کار هات ، با حوصله ، چون شما تا الان این طور همسرت و عادت دادی یه مقدار سخته ولی شدنی،
    هر مردی و هر زنی انعکاس برخورد و رفتار همسرشه .
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : شوهرخودخواه وبی توجه

    میدونم درکت می کنم
    تو به این امید اون شرایط شختو تحمل کردی و بهش خوبی کردی که بعد عروسی جبران کنه و دوبرابر بهت خوبی کنه و دیگه بدی نکنه
    اما اینو قبول کن که روابط بده و بستونی توی زندگی زناشویی جواب نمیده نمیشه که شما بشینی حساب کنی که اگه من 4 تا خوبی بهش کردم اونم باید دقیقا 4 تا خوبی به من بکنه.
    به نظر من برای نجات از این شرایط شما باید چنتا نکته رو مد نظر داشته باشی
    یکی اینکه دیگه اصصصصصصصصصلا راجبه خوبیایی که براش کردی حرف نزن و یادآوری نکن اون خودش به اندازه ای که ظرفیتشه یادش میاد و شرمنده میشه اگه تو هی تکرار کنی اسمش میشه منت و وقتی حس کنه منت داری رو سرش میذاری ذهنش ناخودآگاه میخواد ازشون فرار کنه و دیگه کلا فراموششون می کنه همه خوبیاتو از بین میبری.
    دوم اینکه اینو در نظر داشته باش که تو توی مدت 3+2 سال سعنی 5 سال این همه خوبیارو بهش کردی یعنی الان 5000 تا امتیاز خوب تو حساب خودت ثبت کردی که انتظار داری اون توی این مدت 6 ماه که از عروسیتون میگذره کل اون 5000 تا امتیازو دوبرابر جبران کنه تازه به اندازه 6ماه خودشم که قرار بوده دوبرابر دوره عقد خوبی کنه فکرشو کن چه انتظار بزرررررررررگی ازش داری؟ اونم از کسی که تازه از اون شرایط نا مساعد دراومده و داره رو غلطک می افته. مثه اینه که از بچه ای که تا امروز بغلش می کردن انتظار داشته باشن به محض اینکه راه افتاد برنده مسابقه جهانی دو بشه. حالا جهانی که ولی مابین شوهرای دوستات و دختر عمه و دختر خاله و ... اول بشه! شما باید الان که شروع به تاتی تاتی می کنه تضویقش کنین و از نظر عاطفی حمایتش کنین تا به تدریج راه رفتنش خوب بشه و به تدریج دویدن و ای بسا برنده مسابقه دو هم بشه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آشنایی اینترنتی
    توسط omid_pj75 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 25
    آخرين نوشته: 10-01-2020, 11:52 AM
  2. بی توجهی همسرم به من و زندگی
    توسط aysan 92 در انجمن سرد شدن رابطه
    پاسخ: 15
    آخرين نوشته: 10-15-2014, 01:53 AM
  3. بعضی توضیحات برای سن ازدواج و فاصله سنی زن و شوهر
    توسط فرشاد1020 در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-18-2014, 11:28 PM
  4. عدم توجه مادرم
    توسط maryam22 در انجمن مشکلات فرزندان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-18-2014, 05:31 PM
  5. جلب توجه مردان با این ترفندهای زنانه!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-19-2014, 12:23 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد