نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: شوهرمهربون من

1467
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    شوهرمهربون من

    سلام. یکسال و نیمه ازدواج کردم و یک دختر شش ماهه دارم . با عشق ازدواج کردم . همسرم کارمنده و خودم معلم بودم که با ازدواج تمام شد و اوضاع مالی متوسطی داریم . نمیدونم موضوع رو از کجا شروعکنم . خانواده شوهرم یک خانواده بسیار منزوی گوشه گیر و غیراجتماعی هستن .خانواده ایی که هرکسی تو یه اتاق تاریک نشسته و یه جور خاصن .از روز اولی که رفتم تو خانوادشون فهمیدم شوهر من تمام زندگی خواهری که ازدواج کرده رو ساپورت میکرده از پول پیشخونه تا خرید لباس و کفش و خوراکی بچه خواهرش . پول تو جیبی خواهر کوچکش که 31 سالشه . از دوران عقد خواهرشوهرم که ازدواج کرده مدام نوک میزد و گیر داده بود به اصل و نسب خانوادم . اینو بگم که نقطه کور و مشکلی تو اصل و نسبم نیست اتفاقا از یه قومیت خیلی با اصل و نسبم که البته هیچوقتم هیچ ادعایی در موردش نداشتم ولی خواهر شوهرم پیله کرده بود که این قومیت همه مشکل دارن خرابن فلانن . وقتی به شوهرم میگفتم میگفت تو دروغ میگی خواهرمن اینطوری نیست تا اینکه سه ماهه باردار بودم که سر همین حرفا با مادر شوهرم حرفم شد شدید . خانواده شوهرم هیچی بلد نیستن و شوهرم مدام باید دنبالشون باشه و از وقت و زندگی من بزنه بخاطر اونا فقط به این خاطر که خانه ماو پدرش تو یه شهره .فکر میکنه فقط وظیفه اونه که تمام کاراشونو بکنه تازه قدر نشناس و ناسپاس هم هستن .همه بچه هاتحصیلات عالی اما دریغ از اینکه بلد باشن یه نوبت دکتر بگیرن . مثلا برادرشوهر مهندس من ماشین پدرش تو خونه ، فاصله تا مطب دکتر صد متر ولی زنگ میزنه به شوهرم که بیا خواهرت رو ببر دکتر. برادرشوهرم وقتی از سرکار بعد از یکماه میاد خونشون فقط نشسته تو یه اتاق و نه باکسی حرف میزنه نه جواب کسی رو میده . ما به احترام اون میریم خونشون ولی برادرشوهرم حتی بخاطر ما سرسفره هم نمیاد . وقتی هم که میگم شوهرم میگه اون اخلاقشه .فقط اینو میدونم که شوهرم مثل یه نوکر دم دسته خانوادشه تا حالا خیلی با شوهرم دعوا کردم سر خواهرش سر شوهرخواهر پروش که حتی حاضر نشد به شوهرمن روز عقد و عروسیش یه کمکی کنه شوهرمن که مدام دم دسته خواهرو دختر خواهرشه . چند روز پیش به شوهرم گفتم تو فقط وظیفه داری ؟ پس وظیفه بقیه چی ؟ برادرت تو خونه است حتی حاصر نمیشه پاشه یه نون برای بابات بگیره اونوقت تو از سرکار باید بدو بدو بیای بری دنبال کارای بابات . خدا روشکر بابات هنوز رو دست و پای خودشه بذار کاراشونو خودشون بکنن تا یاد بگیرن اما دعوامون شد و دستش رو گذاشت رو گلوی من. میخواست منو خفه کنه . به تمام خانوادم توهین کرد گفت یه تار موی برادرم میارزه به تمام خانواده عوضیت . یکسال و نیمه ازدواج کردم ولی روی هم رفته شاید دوماه هم باهم خوش نبودیم و دائم جنگ و جدال سر خانوادش . قبول دارم خانوادشن و باید کمکشون کنه ولی هرچیز جای خودش رو داره . هیچوقت خانوادش قدر دانش نبودن . اینو بگم که برادر بزرگش الان سه ساله از روز عروسیش باخانوادش قهره و حتی واسه عروسی ماهم نیومد و من اصلا تا حالا ندیدمش ولی وقتی حرف میشه پدر شوهرم میگه تو هر خانواده ایی یه ادم بیخودی (منظورش شوهر منه ) باید باشه اون پسرم خیلی اقاس . اصل کلام اینکه شوهرم بخاطر تک تک اعضای خانوادش یه من توهین کرده حتی بخاطر شوهر خواهر مزخرف و بیکارش که زن و بچه اش رو خرجشون رو پدرشوهرم میده . و به تمام خانواده من که عاشقانه همسرم رو دوست دارن گفته عوضی . ماهمدیگه رو خیلی دوست داریم اما روزگار همدیگه رو داریم سیاه میکنیم اون دنبال خانوادشه من دعوا راه میندازم اون توهین میکنه و میچرخه . من نمیخوام این زندگیم باشه من دخترمو شوهرمو دوست دارم اما فکر میکنم خیلی زود زندگیمون به جنگ و جدال ختم شد انگار دیگه خوشحال نیستیم . انگار از زندگیمون ناراضیم . شوهرم بخاطر من همه فداکاری میکنه ماهی دومیلیون قسط میده اما نذاشته اب تو دلم ت************ بخوره اما از اونطرف با بعضی اخلاقا و رفتاراش همه چیز رو خراب میکنه . هیچوقت پشتم نبوده اگه قرار باشه بین منو خانوادش کسی رو انتخاب کنه خیلی راحت قید مارو میزنه . خیلی ناراحتم واسه زندگیم که به مویی بنده . واسه شوهرم که همه توهینی به هم کردیم اما نمیدونم چکار کنم .کمکم کنید زندگیمو از نو بسازم خودمو وفق بدم بخدا همه کاری هم واسه خانوادش کردم ولی جلوی چشمشون نیست . هرکاری بکنم براشون اصلا براشون مهم نیست . کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34305
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    27
    تشکر شده 27 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    والا بچه داری وگرنه نظر من جدایی سریع بود بدون هیچ حرفی. یه راهش جدایی محل زندگی هست که کلا برین یه شهر دیگه به یه بهونه ای. شما و شوهرت چند سالتونه؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    من 30 و شوهرم 34 . نه من عاشق همسرم بودم و هستم با عشق ازدواج کردیم ولی اگر میدونستم قراره با چنین خانواده ایی روبرو بشم ازدواج نمیکردم باهاش . البته شوهرم همیشه به من میگه تو شروع کننده دعوایی . بله درست میگه چون من از رفتارش ناراحت میشم و دعوا رو شروع میکنم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    البته نمیتونیم محل س************تمون رو عوض کنیم چون محل کار همسرم همونجاس و صد البته به هیچ طریقی نمیتونم همسرم رو راضی کنم از اونجا بریم چون الویت اول همسرم خانوادشه . پس بساز و بسوزم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    نقل قول نوشته اصلی توسط narcis نمایش پست ها
    والا بچه داری وگرنه نظر من جدایی سریع بود بدون هیچ حرفی. یه راهش جدایی محل زندگی هست که کلا برین یه شهر دیگه به یه بهونه ای. شما و شوهرت چند سالتونه؟
    من 30 و شوهرم 34 . نه من عاشق همسرم بودم و هستم با عشق ازدواج کردیم ولی اگر میدونستم قراره با چنین خانواده ایی روبرو بشم ازدواج نمیکردم باهاش . البته شوهرم همیشه به من میگه تو شروع کننده دعوایی . بله درست میگه چون من از رفتارش ناراحت میشم و دعوا رو شروع میکنم

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34305
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    27
    تشکر شده 27 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    پس شوهرتون خیلی خام هم نیست. اگه که نیازهای شما رو تامین میکنه شما هم دیگه به بقیه کاراش و ارتباطش با خانواده اش حساسیت نشون ندین. بعضی آدمها ذاتا فداکار هستن. ایشالا در آینده جواب خدمت به پدر و مادرش رو میگیره. شما هم رفت و آمد به خانه پدریش رو کم کنید. لازم نیست هر بار که شوهرتون میره شما هم باهاش برین. اون الان به اندازه کافی به خاطر خانواده اش تحت فشار هست. شما هم کوچکترین حرفی بزنین منفجر میشه. اگه واقعا دوستش داشته باشین تحملش آسونتر میشه. اون خودش انتخاب کرده که به خانواده اش کمک کنه. فکر کنین داره به یه عده نیازمند کمک میکنه. عوضش خدا هم کمکتون خواهد کرد.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ایتکین نمایش پست ها
    من 30 و شوهرم 34 . نه من عاشق همسرم بودم و هستم با عشق ازدواج کردیم ولی اگر میدونستم قراره با چنین خانواده ایی روبرو بشم ازدواج نمیکردم باهاش . البته شوهرم همیشه به من میگه تو شروع کننده دعوایی . بله درست میگه چون من از رفتارش ناراحت میشم و دعوا رو شروع میکنم

  7. کاربران زیر از narcis بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ایتکین نمایش پست ها
    من 30 و شوهرم 34 . نه من عاشق همسرم بودم و هستم با عشق ازدواج کردیم ولی اگر میدونستم قراره با چنین خانواده ایی روبرو بشم ازدواج نمیکردم باهاش . البته شوهرم همیشه به من میگه تو شروع کننده دعوایی . بله درست میگه چون من از رفتارش ناراحت میشم و دعوا رو شروع میکنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط narcis نمایش پست ها
    پس شوهرتون خیلی خام هم نیست. اگه که نیازهای شما رو تامین میکنه شما هم دیگه به بقیه کاراش و ارتباطش با خانواده اش حساسیت نشون ندین. بعضی آدمها ذاتا فداکار هستن. ایشالا در آینده جواب خدمت به پدر و مادرش رو میگیره. شما هم رفت و آمد به خانه پدریش رو کم کنید. لازم نیست هر بار که شوهرتون میره شما هم باهاش برین. اون الان به اندازه کافی به خاطر خانواده اش تحت فشار هست. شما هم کوچکترین حرفی بزنین منفجر میشه. اگه واقعا دوستش داشته باشین تحملش آسونتر میشه. اون خودش انتخاب کرده که به خانواده اش کمک کنه. فکر کنین داره به یه عده نیازمند کمک میکنه. عوضش خدا هم کمکتون خواهد کرد.
    بله تمام تلاشش رو میکنه واسه زندگیمون . تو این اوضاع بد مالی و شب عید برای من طلا خرید . به اجبار منو میبره واسه خرید لوازم خونه یا لباس و ... . باورتون نمیشه اما با این که دستش خالیه حتی منو زور میکنه که باید بهترین ارایشگاه رو برم . خودم میدونم شوهرم خیلی خوبه . شوهرم خیلی مهربونه . مثلا با داداشم رفت بیرون وقتی اومد واسش کفش خریده بود . شاید مشکل از من که قدرنشناسم . شاید نمیخوام شوهرمو با خانوادش تقسیم کنم . نمیدونم مشکل از منه !

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهرمهربون من

    سعی کن درکش کنی. به هر علتی تواناییشو نداره خانوادشو نبینه. زیادی دلسوزه. دغدغش اینه حمایتشون کنه اونم بی چشم داشت. به نظرم شمام بی اینکه واکنششون برات مهم باشه باش همراه شو. بی احترامیاشونو نبین. به شوهرت فکر کن که هر قدمی واسه خونوادش برداری خوشحالش میکنه. اگه واقعا عاشقشی اینم امتحان کن.
    شوهرتون کارش درست نیست ولی نمیخاد و نمیتونه خودشو تغییر بده. به نظر من بهترین کار اینه که شمام به جای اینکه روبه روش باشی تو تیم شوهرت باشی هر چیم که به این یه مورد رفتارش اعتقاد نداری.

  10. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34305
    نوشته ها
    68
    تشکـر
    27
    تشکر شده 27 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    این نشونه خوبیه که خیلی دوستت داره. این خیلی خوبه که شما به خودت آگاهی. به قول حضرت علی (ع) اول خودشناسی بعد خداشناسی. خیلی خوبه که کارهای خوب شوهرت رو درک میکنی. اگه اصلا در مورد خانواده اش و کمکهایی که میکنه حرفی نزنی کم کم آرامش اونم بیشتر میشه و زندگیتون خیلی بهبود پیدا میکنه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ایتکین نمایش پست ها
    بله تمام تلاشش رو میکنه واسه زندگیمون . تو این اوضاع بد مالی و شب عید برای من طلا خرید . به اجبار منو میبره واسه خرید لوازم خونه یا لباس و ... . باورتون نمیشه اما با این که دستش خالیه حتی منو زور میکنه که باید بهترین ارایشگاه رو برم . خودم میدونم شوهرم خیلی خوبه . شوهرم خیلی مهربونه . مثلا با داداشم رفت بیرون وقتی اومد واسش کفش خریده بود . شاید مشکل از من که قدرنشناسم . شاید نمیخوام شوهرمو با خانوادش تقسیم کنم . نمیدونم مشکل از منه !

  12. 2 کاربران زیر از narcis بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    چقدر حرفاتون ارومم کرد. ممنونم ازت

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سعی کن درکش کنی. به هر علتی تواناییشو نداره خانوادشو نبینه. زیادی دلسوزه. دغدغش اینه حمایتشون کنه اونم بی چشم داشت. به نظرم شمام بی اینکه واکنششون برات مهم باشه باش همراه شو. بی احترامیاشونو نبین. به شوهرت فکر کن که هر قدمی واسه خونوادش برداری خوشحالش میکنه. اگه واقعا عاشقشی اینم امتحان کن.
    شوهرتون کارش درست نیست ولی نمیخاد و نمیتونه خودشو تغییر بده. به نظر من بهترین کار اینه که شمام به جای اینکه روبه روش باشی تو تیم شوهرت باشی هر چیم که به این یه مورد رفتارش اعتقاد نداری.
    ممنونم از دلگرمیت

  15. کاربران زیر از ایتکین بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34188
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    21
    تشکر شده 28 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهرمهربون من

    نقل قول نوشته اصلی توسط narcis نمایش پست ها
    این نشونه خوبیه که خیلی دوستت داره. این خیلی خوبه که شما به خودت آگاهی. به قول حضرت علی (ع) اول خودشناسی بعد خداشناسی. خیلی خوبه که کارهای خوب شوهرت رو درک میکنی. اگه اصلا در مورد خانواده اش و کمکهایی که میکنه حرفی نزنی کم کم آرامش اونم بیشتر میشه و زندگیتون خیلی بهبود پیدا میکنه.
    ممنون ازت

  17. کاربران زیر از ایتکین بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 13


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهرمهربون من

    سلام عزیزم.

    کاملا میفهممت چون منم خانمی رو میشناسم که شوهرش دقیقا اخلاق شوهر شما رو داره!

    شوهر ایشون هم با داشتن چنتا برادر و اینکه حتی بچه بزرگ هم نیست بیش از حد و خیلی خیلی بیشتر از بقیه خواهر و برادراش به خونوادش

    سرویس میده و همیشه هم حق رو به خونوادش میده و طرف اونا رو میگیره حتی اگه حرفشون ناحق باشه!

    اصلا پشت خانومش نیست و با حمایت بی جا از مادرش به دخالتهاش دامن میزنه و طفلک خانومشم روز به روز داغون میشه!

    این خانوم و آقا مثل الان شما توی یک برهه ای بدجور با هم کارد و پنیر شدن٬ سر دخالتهای مادرشوهر و حمایت شوهرش از مادرش و رسیدگی بیش از حد شوهرش به خونوادش!

    اون آقا هم کوتاه بیا نبود و میگفت خونواده من خوبن و تویی که بدجنسی!

    خلاصه کارشون به قهر و وساطت بزرگترا کشید و چون بچه داشتن با هم کنار اومدن و برگشتن به زندگی.

    اما نکته مهمش اینجاس که بعد از اون آشتی دیگه با هم دعوا نکردن!

    میدونی چرا؟! چون اون خانوم فهمید نمیتونه شوهرشو عوض کنه و این جنگ و جدلها فقط به زندگی اونه که لطمه میزنه و هیچ فایده ای نداره؛
    قلق شوهرشو به دست آورد و فهمید نباید روی نقطه ضعفش که خونوادش هستن دست بزاره !

    دیگه اگه مادرشوهرش هر دخالتی میکرد یا حرفی میزد به شوهرش نمیگفت که باز طرف اونا رو بگیره و بحثشون بشه٬ هر کاری هم که شوهرش واسه خونوادش انجام میداد کاری به کارش نداشت!

    کلا دیگه هیچوقت از مادرشوهرش و خانوادش هیچ حرف منفی پیش شوهرش نزد!

    از طرف دیگه با سیاست زنونه سعی کرد بیشتر دل شوهرشو به دست بیاره تا بیشتر به خودش نزدیکش کنه و صمیمیت و محبت بیشتری بینشون برقرار بشه!

    و این کارش نتیجه هم داد٬ درسته که دخالتها و نیش و کنایه های مادرشوهرش هنوز ادامه داره و شوهرشم همچنان داره بهشون سرویس میده اما رابطش با شوهرش خیلی بهتر از سابق شده و بحث و ناراحتی بینشون نیست !

    این یک مثال واقعی بود که به نظرم میتونه کمکتون کنه تا حدودی.

    میدونی عزیزم کلا هر آدمی خیلی روی خانوادش حساسه٬ حالا اگه مرد هم باشه و سالهای طولانی نسبت به خونوادش مسئول و دلسوز بوده باشه که دیگه بیشتر!

    ببین خانومی شوهرت عوض نمیشه٬ هر کاری هم بکنی این وضعیت تغییر نمیکنه. شوهرت خونوادشو دوس داره و به هر قیمتی هم که شده میخواد هر کاری از دستش برمیاد واسشون انجام بده.

    پس به نظرم به خاطر دخترت و زندگیت به خاطر عشقی که به هم دارین کوتاه بیا و باهاش سر این مسئله بحث نکن٬
    حیفه وقتی با هم مشکلی ندارین سر چنین چیزی اوقاتتونو تلخ میکنی؛

    همینکه واست چیزی کم نمیزاره و بیشتر از اونا به تو و دخترت میرسه نقطه مثبتیه پس به حال خودش بزارش.

    سعی کن روی نقطه ضعفش دست نزاری و بقیه جنبه های مثبت زندگیتو قوی کن تا هر دو لذت ببرین از زندگیتون و به آرامش برسین.
    ویرایش توسط رامونا : 03-15-2017 در ساعت 04:45 AM

  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33867
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهرمهربون من

    بیخیال باش. بزار شوهرت هر کاری میخواد بکنه. تو چرا دخالت میکنی. زندگیه خودشه. خودتم که میگی نمیذاره آب تو دلت ت************ بخوره. پس این وسط کسی که باید ناراضی باشه(شوهرتون) میبینی مشکلی هم نداره شما چرا ناراحتشی.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد