با سلام.من سال 92 عقد کردم و 93 عروسی.از زمان عقد شوهرم از رفتار تک تک خانواده ام بهانه جویی میکرد هردفعه نوبت یکی بود البته بعضیاش درست بود و لی بیشتر حساسیت بود.من رابطه خیلی خوبی باخانواده ام داشتم و دارم اونا باهام خوبن و قبولم دارن.اما شوهرم همش درمورد خانواده حرف میزنه دیگه خسته شدم و به شدت اضطراب دارم یه اضطراب همیشگی و تپش قلب.من باخیلی از موارد خانوادش مشکل دارم ولی کنار میام.کلا آدمی هستم که با همه چیز خودمو وفق میدم.من از بچگی از دعوا سرخانواده متنفربودم چون پدر و مادرم همیشه سراین موضوع دعوا میکردن اما الان دچارش شدم.خیلی حالم بده فکرمیکنم دارم افسردگی میگیرم.هیچ آرامش روحی ندارم.شوهرم جدای این موضوع مرد بدی نیست ولی این شده مشکل بزرگ زندگی من از این موضوع وحشت دارم نمیدونم باید چیکارکنم خانوادم باهاش خوبن اما اون دوسشون نداره فقط جلوشون فیلم بازی میکنه که باهاشون خوبه.فقط در ظاهر ولی موقع تنهایی همش بحث داریم.