سلام من 22سالگی با خواهرزاده دامادم (شوهرخواهرم) بنا به درخواست مادرشون یعنی خواهرشوهر خواهرم عقدکردم. الآن 31 سالمه بعدسه سال ازداوج کردیم و مستقل شدیم زندگی خوب بود الانم بد نیست ولی من همیشه از شوهرم ناراضیم به خاطر رفتاراش. یه دختر سه ساله دارم اون اصلا" تو بچه داری کمکم نمی کنه. همه فشارها رومنه. ازطرفی شوهرم اصلا" رعایت بعضی کارارو نمیکنه . تو این مدت سالگرد ازدواجمونو هیوچوقت یادآوری نکرده یا تولدمنو. بعضی موقع ها بامن بدحرف میزنه جلوی بچه رعایت نمیکنه یاحتی جلوی دیگران ممکنه هرحرفی ازدهنش دربیاد و نمیفهمه که من دلم میشکنه و ناراحت میشم.و مشکل اینجاست که منم خیلی حساسم .مثلا یه بار یه قفل کتابی دشتش بود و من داشتم بلند میشدم که قفل خورد به پیشانیم و ورم کرد به جای عذرخواهی به من گفت کوری مگه. من خیلی بغضم گرفت. رفتاراش اینجوریه!بهم احترام نمیذاره و برعکس توقعاتم عمل میکنه.گاهی از رفتاراش هم پشیمون میشه ولی بازم تکرار مینکنه. تازه بچه دار شده بودم به جای اینکه کمکم باشه به من گفت صادقانه بهت میگم که میخوام با یه نفر بزرگتر از خودم ازدواج کنم چون تو منو ول کردی و به من نمی رسی . من مذهبی هستم و تحت فشار و نمی خوام گناه کنم صادقانه بهت گفتم که خیانت نباشه وچه دلایل دیگه ای که آورد! با من خیلی بدرفتاری میکرد وحتی یه بار11شب به خاطر همین موضوع منو با بچه از خونه بیرون کرد.آدم شدیدا"عصبیه ایه .من شوکه شده بودم حال و روز بدی داشتم دنیام جهنم بود.حدود یک سال عذابم داد و اونم اوایل مادرشدنم با اون خستگیها و سختیها .من به خونوادم چیزی نگفتم به امیداینکه درست میشه. البته خونوادش خیلی کمکم کردن و طرف من بودن .حتی با پسرشون قطع رابطه کردن .خلاصه دید که من مصر به طلاقم، منصرف شد بعدها به من گفت که هیچکسو مثل مندوست نداره و اون کار به خاطر نیازش بوده. الانم گاهی ابراز عشق میکنه و اینکه واقعا" دوسم داره .من اون خاطرات تلخو یادم نمیره و حرفشو نمی تونم باور کنم . من خیلی زیاد دوسش داشتم من بهش از اول اعتماد کرده بودم با اینکه موقع خواستگاری هنوز سربازی نرفته بود و بیکار بود ولی به خاطر اینکه یه پسر مذهبی و ازخانواده خوب بود و مهندسم بود جواب مثبت دادم. سختیهارو باهاش تحمل کردم .ولی واقعا" دنیای بدیه.گاهی میگم جداشم ازش و دیگه غصه نخورم ولی بچه میادجلوی چشمم.پشیمونم که زود تصمیم گرفتم و میتونستم موقعیت بهتری داشته باشم وزندگی شادتر.دارم صبوری می کنم راهی ندارم لطفا" بگید چه کار کنم؟