نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: شوهر بی اراده

2757
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهر بی اراده

    سلام . من حدود 25 ساله هستم و نامزدم 30 ساله .
    شوهرم لیسانس و مهندس . ولی رفتارش اصلا شبیه مهندسا نیست . رفتارش در حد بچه 14-15 ساله هست . با توجه به دوستی واسطه با پدر ایشون و اینکه کلی تعریفشون رو می کرد نامزد و هفته ی بعدش عقد کردیم . در تحقیقاتی که انجام دادیم مشخص شد ایشان دوبار نامزد کرده و بهم خورده . بخاطر اصرار بیش از حد واسطه از خواستگار تا نامزدی یه هفته و از نامزدی تا عقد هم یه هفته طول کشید. بعد از نامزدی واسطه ی ما تازه یادش افتاد که بره تحقیق کنه . نتیجه ی تحقیق = پدر ایشون تریاکی و بسیار دروغگو . برادرانش اکثرا سیگاری . مادر و خواهرنش بسیار اهل دخالت . خودش بسیار وابسته به خانواده و مخصوصا مادر . و به همین دلیل واسطه شروع کرد به بهم زدن این وصلت ! ولی من تازه عقد کرده بودم و حرف عقد من همه جا پیچیده بود و حاضر نشدم عقد رو بهم بزنم .
    من یه بیماری دارم که الان همه اکثرا دارن ، قبل از نامزدی به شوهرم گفتم . ایشون رفته بود به مادرش گفته بود . مادره بی سوادشم رفته بود آسمونو زمین که چرا حالا گفته ؟ و ب گفته ی شوهرم می خواسته همه چیزو به هم بزنه ! طوری رفتار کردن که من رفتم آزمایش دادم و نشون دادم که چیزی نیست و با دارو تحت کنترل هست . خلاصه گذشت . بعد از عقد شوهرم گفت قبلا شکمش رو عمل کرده ، ولی من خیلی عادی از کنار قضیه گذشتم خب بیماریه برای هر کسی پیش میاد .
    مراسم عقد رو در محضر بسیار ساده انجام دادیم . و خانواده ایشون حاضر نشدن مراسم در خانه ی ما برگزار بشه . و ما رو به خانه ی خودشون بردن و با یه مهمونی ساده تمومش کردن .
    خلاصه گذشت و دخالت های خانواده ی ایشون و مخصوصا مادرش شروع شد . نامزدم تمام مسایل رو برای مادرش بازگو می کرد . از تماس با من گرفته تا سرزدن به من . از رفت و آمدها . از حرفها . از پولش . از مسافرت ! از اینکه چقدر پول با خودش آورده مسافرت ! و ..... خلاصه همه چی .
    من ددر خانواده ای کم جمعیت زندگی می کنم . ولی خانواده ی شوهرم بسیار پرجمعیت من فقط می دونستم تعدادشون زیاده ولی نه در این حد . بعد از عقد خیلی طول کشید تا بتونم خواهر برادرا و زن و بچه ها شونو بشناسمو و از هم تشخیص بدم !
    من بعد از یه سال از عقد تازه متوجه شدم پدربزرگ مادریه شوهرم دو تا زن داشته ! و پدربزرگ پدریه شوهرم نه تا زن داشته !!!!! درسته نه تا زن . که سه تاشون صیغه ای بوده !
    خانواده ی شوهرم دختراشونو زود شوهر می دن تا از شرشون خلاص بشن و نکنه پولی براشون خرج کنن .
    شوهرم در مقابل اونا ارداه ای نداره . هر موقع حرف اونا بشه جوگیر میشه ! ولی وقتی خودمون دوتا باشیم خوبه . البته بعضی وقتا حس می کنم منو به خاطر رابطه جنسی می خواد + ترس از دست دادنه من ، چون من سومین نامزد شوهرم هستم و احتمال زیادی داره که دیگه کسی به شوهرم زن نده !
    یه تاریخ برای مراسم ازدواج در نظر گرفتیم ولی سر آماده کردن وسایل ازدواج دعوامون شد و مجبورش کردیم بریم مشاوره ! مشاوره حرفامون رو که شنید گفت مراسم رو چند ماه عقب بندازید .
    پدرومادرش فردی بسیار بی قید هستن . در این مدت یک سال دریغ از ریالی که برای من و پسرشون خرج کنن . حتی شوهرم خودش باید پول کنار بزاره که برای پاتختی بیارن بیارمون ! در این مدت یه سال هیچ کاری برای من نکردن و ریالی خرج و کمک نکردن !
    کلن براشون زن و دختر و خانواده زن اهمیت ندارن . نوه های دختر براشون بی ارزشن .
    کلن مثل آدمای اهل حجر زندگی و رفتار می کنن .خیلی خودشونو تحویل می گیرن . هر کی منو با شوهرم می بینه میگه حیف من ! می گه من بهش سرم ! میگه من کجا و این خانواده کجا !
    شوهرم خیلی وابسته به همشونه به بهونه احترام !!! طوری رفتار می کنه که انگار خانواده ش رو تازه پیدا کرده . موقع صحبت تلفنی طوری حرف می زنه انگار داره مقاله یا دکلمه می خونه ! مثله عقده ایها ! فکر می کنه مثلا با این رفتار احترام برا خودشون جمع و جور میکنه .یه بار تحت تاثیر حرفای برادراش و مادرش شروع کرد پیش همشون به من فحش دادن ! که من جوابشو دادمو و بهش فهموندم آدم توو سری خوری نیستم !و اجازه نمیدم اینجوری باهام رفتار بشه !.
    اصلیتشون روستاییه و ما از یکی از شهرهای مذهبی . کلا فرهنگ خانوادگی مون به هم نمی خوره . چندبار واقعا از ته دل اراده کردم ازش جداشم . این جور مواقع شوهرم خودشو بیخیال نشون میده ولی وقتی متوجه می شم توی قضیه جدایی جدیم ناراحت میشه و سعی می کنه از دلم دربیاره . توی این یک سال شاید یکی دوبار از من معذرت خواهی کرده باشه ! اصلا معذرت خواهی توی خانواده ایشون وجود نداره . هر کار اشتباهی می کنن می گن ما رسممون اینجوریه ! این کارا شگون داره می گن باید انجام بدین مگه شما ندارین ؟ یا ما تا حالا از این کارا نکردیم و رسم هم نداریم و انجامم نمی دیم !
    شغل شوهرم طوریکه که اگه بخوایم بریم شهر دیگه احتمالا موقعیت شغلیش رو از دست میده . کلا هم چون تمام کاراش رو مادرش انجام دادن دست و پایی برای زندگی مستقل و در شهر دیگه نداره . برعکس من که صددرصد می تونم در شهر دیگه بخوبی زندگی کنم .
    خلاصه اگه بخوام بگم این قصه سر دراز دارد . فقط خواهش می کنم راهنمایی کنید که با این خانواده بی فرهنگ و این شوهر وابسته چه طور رفتار کنم ؟ کلن چه کار کنم ؟ اگه یه بار دیگه بریم مشاوره ، در مشاوره چه چیزهایی مطرح کنم ؟ چطور روابطمون با خانواده شوهر کم بشه ؟ با توجه به اینکه مشاوره گفته مراسم ازدواج رو حداقل سه ماه عقب بندازیم و تالار برای یه ماه دیگه گرفته شده چیکار کنم ؟ چطور مراسم رو عقب بندازم که دوباره دعوا درست نشه ؟ چون اصلا نمی خوام به حرف خانواده شوهر و به اجبار پدر و مادرش در اون تاریخ ازدواج کنم ( با توجه به اینکه بدون اینکه به پدر و مادر من احترام بزارن و اطلاع بدن خودشون تاریخ انتخاب کردن و تالار گرفتن ). هنوز که هنوزه خانواده ش با پدر و مادر من در مورد تاریخ عروسی و مراسم عروسی نیومدن صحبت کنن . کلا آدمای بی منطقی هستن . مادرش فقط عروس رو به شکل نوکر و خدمتکار می بینه که خدا فرستاده ش برای خدمت به اون !
    . مادر و پدرش مثلا نماز خونن ولی دریغ از یه ذره معرفت و انسانیت !
    شوهرم متاسفانه هر حرفی میزنه فرداش حرفش عوض می شه . حرف مادرش براش اولویت داره . هی در حال جمع کردن احترام برای مادر و برادراش و پدرشه ! جلوی خانوادش جرات نمی کرد کنارمن بشینه !یا یه چیزی جابجا کنه! از ترس مادرش . و از ترس طعنه های برادراش ! که همه بهش می گفتن تو زن ذلیلی ! هنوزم بعد یکسال شرمش میاد کنارم بشینه . باید اینقدر ناراحت بشم که یه مدت بیاد یا سرسفره بیاد و بعدش بره پیشه بقیه دوباره .
    یکی از برادراش جوریه که وقتی پولی از حسابش برداشت می کنه پیامکش میره برای زنش ! اونوقت میاد جلوی منو شوهرم از زن ذلیلی دیگران صحبت می کنه . یعنی به در می گه که دیوار بشنوه . یعنی من و شوهر م .
    من قبل از نامزدی آدمی خنده رو و شاد بودم ولی الان دیگه دارم افسرده میشم . و خنده داره ازم دور میشه ! توی موقعیتی گیر کردم که نه راه پیش دارمو نه راه پس !به احتمال زیاد هم باید بسوزمو بسازم و چطری بسوزم ؟ تو رو خدا کمک کنین
    ویرایش توسط tandiss : 04-13-2015 در ساعت 12:17 AM دلیل: کامل کردن پست

  2. کاربران زیر از tandiss بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهر بی اراده

    سلام
    امیدوارم حالت خوب باشه
    چه دل پری داری خانوم!

    بزار راحتت کنم، اونا به هیچ وجه تغییر نمیکنن، فکر تغییر دادنشون رو فرامشو کن، اونا کاملا اینرسی دارن و تو حروم میشی.
    هرچقدر که پیش بری مشکلاتت عمیق تر میشه شک نکن، الان از ترس اینکه نکنه تو این سن دیگه موقعیت ازدواج نداشته باشی سعی می کنی تو این رابطه بمونی و فردا بچه هم به ترست اضافه می شه.
    باز مشاوره حضوری حتما برو، با اونا مشورت کن.
    امضای ایشان


  4. 3 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    درسته عزیزم دلم خیلی پره . این یه سال مادرم و پدرم خیلی شکسته شدن از غصه ی من ! خودم دارم خودمو راضی می کنم که فقط برم تا اینقدر پدر مادرم غصه نخورن ! هر چند همه می دونن من چی دارم می کشم .
    اتفاقا شوهرم خیلی به رابطه جنسی علاقه داره و حتی خیلی از موارد ازم خواسته زودتر به قوله معروف کار رو تموم کنیم که من اصلا راضی نشدم .
    شهر ما کوچیکه ما هم خانواده ای هستیم که 90 درصد مردم ما رو میشناسن ! اگه جدا بشم واقعا برای خودمو خانواده سخته ! حرفای مردم خوردمون می کنه ! می دونم به نفعمه که جدا شم .
    اگه جدا نشم باید با یه خانواده ی زبون نفهم زندگی کنم . شوهرم هم آتیشش تنده برای بچه دار شدن . نمی دونم چیکار کنم . نه راه پیش دارم و نه راه پس .
    یعنی کسی رو ندیدم موقعیتی مثه من داشته باشه .
    برام دعا کنین
    ویرایش توسط tandiss : 04-12-2015 در ساعت 11:04 PM

  6. کاربران زیر از tandiss بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهر بی اراده

    خب الانم که داره مادرت متاسفانه زجر میکشه فرقش چیه!؟
    بهتر نیست به زجرش زودتر پایان بدی؟

    اونجوری که فهمیدم خدارو شکر هنوز دوشیزه اید، طلاق اونقدرها باخت سنگینی برات محسوب نمیشه.
    خونواده سرشناسی هستید پس میدونن که خوب هستید و ایراد از تو نیست.

    انتظار داری مشاور چی بگه خواهرم!؟ قرص نمی ده که بدی بخورن مشکل حل شه ! کمکت میکنن تصمیم بهتری بگیری.
    ویرایش توسط e.v : 04-12-2015 در ساعت 11:44 PM
    امضای ایشان


  8. 3 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    نقل قول نوشته اصلی توسط e.v نمایش پست ها
    خب الانم که داره مادرت متاسفانه زجر میکشه فرقش چیه!؟
    بهتر نیست به زجرش زودتر پایان بدی؟

    اونجوری که فهمیدم خدارو شکر هنوز دوشیزه اید، طلاق اونقدرها باخت سنگینی برات محسوب نمیشه.
    خونواده سرشناسی هستید پس میدونن که خوب هستید و ایراد از تو نیست.

    انتظار داری مشاور چی بگه خواهرم!؟ قرص نمی ده که بدی بخورن مشکل حل شه ! کمکت میکنن تصمیم بهتری بگیری.
    نمی دونم والا . از همه جا مونده شدم . خانواده مم درگیر مشکله منن . خانواده شوهرم از خداشونم هست من عروسشون بشم از نظر ظاهری و فرهنگی از تمام عروساشون سرم . ولی خودشونو از تک و تا نمی ندازن !
    از دست همشون خسته شدم . ولی با این وجود احترام همشونو داشتم تا حالا . بخدا اینقدر باهاشون گرم و صمیمی رفتار می کنم که با یه گربه اینجوری بودم تا حالا هزار جور معرفت از خودش نشون میداد . ولی اینا چیزی حالیشون نیست .
    البته اکثرا هم به منو شوهرم حسادت می کنن . خود شوهرم هم اینو متوجه شده و چند روز پیش به زبون خودش گفت یه عده از خانواده م به من حسادت می کنن .
    نمی دونم شوهرم واقعا منو دوست داره یا از ترس جداییه سه باره گاهی اوقات که تنهاییم یه سری حرفای امیدوار کننده میزنه .
    کاش خانواده ش نبودن . کاش خانواده اش اینقدر درگیر مشکلات بشن که کاری به کار ما نداشته باشن !
    کاش این کاشها براورده میشد

  10. کاربران زیر از tandiss بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    پيچيده شد.... شما تا مهلت ضرب الاجل تالار وعروسي تون هست بريد مشاوره حضوري همينارو كه اينجا روايت كردي خلاصه و مفيد جمع بندي بگو حرفم ميگي ك بهيچوجه توكتشون نميره خب زماني ميگي شوهرت دوستت داره وخصوصا ميل جنسي گرمي داره شماهم محبت كن وي سري شرايط بذار براش كه كم كم از وابستگي خانوادش دربياد يا بقولتون رفتن ب شهر وعوض كردن شغل اينم نميشه ميشه پاك كردن صورت مساله چون ميمونن تنها پدر ومادرت بااين وضع موجود يااينكه مگه نميتونن ادرس اون شهروبيابن تازه بدتر ي پاتوق ميشه براشون مسئله بايد ريشه ايي حل بشه بهيچوجه بهم نميخوريد مگر معجزه ايي بشه ويا شوهرتو مجاب كني و باوعده كه ميل گرمي داره ودوستت داره دوري كنه از خانواده وبا دليل ومنطق وجداني اگر داره بيدار بشه موندم چطو دراين خانواده تحصيل كرده ومهندس شده پس يه رگه اميدي هست اگر باتوچه به شرايط حاد خونوادش تونسته به اين درجه برسه راضيش كن اينو هم متحول شه ومث تحصيل ازشون سره از نظر اخلاقي ميتونه سر بشه ونمونه وسواي خانواده اش بهرحال شما بريد مشاوره تخصصي حضوري ايندفه ببينيد چي ميگه جتي اگرم اون نياد دوره مشاوره تنهابريد و راه حل وپيگيري كنيد چون باتوجه به روايت فصيح شما بايد خودتو براي ي دوران سخت اماده كني جدايي هم بخاطر گزينه هايي گفتين فعلا منتفيه روخانواده شوهر ك تسلط نداريد حداقل ي مشافرت با شووهرت برو درين مدت كمي از فضا دور شه وبا روش خودت روش كار كن حالا تا دوستان ومشاورين چ بگن شما صبور باش تا بهترين جواب رو بهت بدن بچه ها اينجا ن ك هركي هر نظر شخصي بده شما نسخه اشو روبپچيد زندگيه شوخي ني منم مشاور نيستم برحسب سن وتجربه ام اينارو عرض كردم بازم درخدمتم خواهر من توكل ب خدا ياحق

  12. کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    نقل قول نوشته اصلی توسط p30today2014 نمایش پست ها
    پيچيده شد.... شما تا مهلت ضرب الاجل تالار وعروسي تون هست بريد مشاوره حضوري همينارو كه اينجا روايت كردي خلاصه و مفيد جمع بندي بگو حرفم ميگي ك بهيچوجه توكتشون نميره خب زماني ميگي شوهرت دوستت داره وخصوصا ميل جنسي گرمي داره شماهم محبت كن وي سري شرايط بذار براش كه كم كم از وابستگي خانوادش دربياد يا بقولتون رفتن ب شهر وعوض كردن شغل اينم نميشه ميشه پاك كردن صورت مساله چون ميمونن تنها پدر ومادرت بااين وضع موجود يااينكه مگه نميتونن ادرس اون شهروبيابن تازه بدتر ي پاتوق ميشه براشون مسئله بايد ريشه ايي حل بشه بهيچوجه بهم نميخوريد مگر معجزه ايي بشه ويا شوهرتو مجاب كني و باوعده كه ميل گرمي داره ودوستت داره دوري كنه از خانواده وبا دليل ومنطق وجداني اگر داره بيدار بشه موندم چطو دراين خانواده تحصيل كرده ومهندس شده پس يه رگه اميدي هست اگر باتوچه به شرايط حاد خونوادش تونسته به اين درجه برسه راضيش كن اينو هم متحول شه ومث تحصيل ازشون سره از نظر اخلاقي ميتونه سر بشه ونمونه وسواي خانواده اش بهرحال شما بريد مشاوره تخصصي حضوري ايندفه ببينيد چي ميگه جتي اگرم اون نياد دوره مشاوره تنهابريد و راه حل وپيگيري كنيد چون باتوجه به روايت فصيح شما بايد خودتو براي ي دوران سخت اماده كني جدايي هم بخاطر گزينه هايي گفتين فعلا منتفيه روخانواده شوهر ك تسلط نداريد حداقل ي مشافرت با شووهرت برو درين مدت كمي از فضا دور شه وبا روش خودت روش كار كن حالا تا دوستان ومشاورين چ بگن شما صبور باش تا بهترين جواب رو بهت بدن بچه ها اينجا ن ك هركي هر نظر شخصي بده شما نسخه اشو روبپچيد زندگيه شوخي ني منم مشاور نيستم برحسب سن وتجربه ام اينارو عرض كردم بازم درخدمتم خواهر من توكل ب خدا ياحق
    شوهرم بنده خدا مثه کبک سرشو کرده برف و فکر می کنه مادرش و بقیه بهش راست می گن . هر چی می گن قبول می کنه . تازه داره یه خورده می فهمه دور و برش چه خبره . تازه متوجه شده افراد خانوادش بهش حسادت می کنن . بعضی وقتا دلم واسش می سوزه .
    خلاصه با این تفاسیر به هیچ وجه مصلحت نیست مراسمم یه ماه دیگه انجام بشه چون با این کار کلا تسلط پیدا می کنن روی ما !
    اینقدر ازشون کینه به دل گرفتم که می خوام سر به تن هیچ کدومشون نباشه به جز شوهرم .
    به خاطر شرایطی که قبلا گفتم نمیتونم به طلاق و جدایی فکر کنم . چند روز قبل با شوهرم دعوای مفصلی داشتم اونم به خاطر خانواده ش ! قسم خوردم که بهم می زنم . به خانواده م هم گفتم می خوام بهم بزنم . خانواده م خیلی ناراحت شدن سر همین گفتم دیگه حرف طلاقو نمی زنم . بعدشم پا شدیم رفتیم بازدید عیدشون . اون وقت مادرش می گه تو خوب بود الان همش اینجا بودی پذیرایی می کردی !!!
    من نمیدونم حکمت خدا چطوریه که اونایی که فقط دنیا رو به گند می کشن چرا اینقدر سالمن و دنیا به کامشونه ! ولی امیدم از خدا قطع نمیشه و می دونم طوری به زمین می زنشون که دیگه بلند نشن !
    شوهرم انتظار داره هر چی می گن مثه گوسفند سرمو بندازم پایین و هیچی نگم یا یه سر پاشم کلفتی مادرشو بکنم تا دهنش گل گرفته بشه و خفه شه ! میگه من هیچ وقت قطع ارتباط نمی کنم با خانواده م ولی بعد ازدواج خودبخود روابط کم می شه ! با توجه به اینکه شوهرم هم از پدرش دروغ رو به ارث برده و راحت دروغ می گه نمی تونم صددرصد باور کنم روابطشو با خانواده ش کم می کنه.چند روز پیش قسمش دادم که هیچ چیزی به مادرش نگه قول داد ولی باور نمی کنم . مثلا به من زنگ می زنه پیش مادرش زنگ می زنه . گاهی اوقات براش اس می زدم مادرش خبر داشت !!! می خواستم خودمو خفه کنم از دستش اون لحظه ! آخه ادم هر چی نامزدش بهش می گه میره به مادرش می گه اونم یه مادر فولادزده ؟؟؟؟
    توی این مدت یه سال آرزوی همه چی به دلم مونده بخدا . پیر شدم از دستشون . اکثر موهام داره سفید میشه . هر چی مریضیه داره سراغم میاد .
    دوستان باز هم راهنماییم کنین که چطور با شوهرم و خانواده ش رفتار کنم .بگین چطور شوهرمو بکشونم طرف خودم .
    ویرایش توسط tandiss : 04-12-2015 در ساعت 11:11 PM

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شوهر بی اراده

    سلام.
    با این تفاسیر مفصلی که گفتید نظر من هم به نظر آقای e.vنزدیکه.
    تحقیقات رو خیلی دیر انجام دادید متاسفانه.شما نه از نظر خونوادگی و نه از نظر شخصیت با هم کفیت ندارید.
    ببینید اگر می خوایید زندگی کنید نمیتونید همسرتون رو از خونواده ش جدا کنید.مطمئن باشید اگر هم قصد این کار رو بکنی زندگی رو بیشتر به کامتون تلخ میکنن.
    پس اگر واقعا اینجوری که میگید باشه به نظر بنده هم اگر جدا شدن بهترین راه ممکن هست.و از کلمه ی طلاق نترسید.طلاق رو برای روز هایی گذاشتن که زن و شوهر در کنار احساس آرامش نمیکنن.
    اصلا یکی دلایل ازدواج این هست که زن و مرد کنار هم قرار میگیرن آرامش بگیرن.اینجوری که تعریف کردید توو این یکسال هیچ آرامشی در کار نبوده.

  15. 2 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13463
    نوشته ها
    651
    تشکـر
    204
    تشکر شده 881 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    درواقع باين تفاسير هيچ سنخيت وراه علاجي نميمونه كه شما خودتون داريد ميبريد وميدوزيد چ نياز به مشاوره هس تنديس جان يكبار ديگر نوشته هاتو بخون كلا تنفره و حرف از جدايي وبهم زدن ودرست نشدن قضيه وتصميمتون والا باتوجه به حرف و توضيحات دو.ستان اگر تن ب اين وصاتم بدين بيشترين ضربه روخوردين وهم چنانچه بعد نسازيد ودرست نشه خونوادتون سرافكنده تر ميشند از جدايي وميشه يخانم مطلقه الان كه دختريد بهرحال بازم با خود شوهرت دريك مكان تنهايي بنشينيد سبك وسنگين وقانعش كنيد وتوجيه زندگي شوخي نيست خواهر من بهرحال برات ارزوي موفقيت دارم واينو بدونيد ادمي ك خودشو بخوا بزده باشه بيدار نيمشه تا خودش نخواد شوهرت بايد خودش بخواد ودلش برا زندگيش بسوزه همونجور بااين خانواده تك شده وتحصيل كرده وكمي متفاوت بخواد ميتونه اينم درست كنه يا كلا مستقل

  17. کاربران زیر از Dr . Security بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    از همه ی عزیزانی که راهنمایی کردین خیلی ممنونم .
    شما درست می گین من باید بیشتر فکر کنم . باید در یه فرصت مناسب با یه مشاور هم صحبت کنم . و بعدش ببینم کی می تونم شوهرم رو دوباره ببریم پیش مشاور حضوری .
    درسته من خیلی عصبی شدم .
    باید بیشتر فکر کنم اینجوری نمیشه تصمیم بگیرم .
    یه مدت به من فرصت بدین . انشااله میام اینجا و اطلاع میدم و دوباره ازتون می خوام که بازم راهنماییم کنین .
    خدا اجرتون بده .

  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : شوهر بی اراده

    سلام دوست عزیز

    متاثر شدم از آنچه که خوندم

    خب شما جوابتون رو در کلام خودتون دادین

    فرهنگ های کاملا متفاوت..نگاه مذهبی متفاوت..آداب و رسوم و ..همه چی متفاوت!!!!!!

    خواهر گلم من فقط میگم که شما با ادامه دادن زندگیتون رو تباه میکنین

    چون تو ایران ازدواج دو نفر تنها نیست

    ازدواج دو تا خانواده رو هم دربرمیگیره

    شما که الان انقد اذیت هستین فکرشو بکنین فردا که ازدواج کردین و بچه دار شدین چی میشه؟؟

    دوس دارین بچتون تو همچین جمعی باشه؟؟

    اگه الان جدا بشید شاید غصه و ناراحتیتون واسه چند ماه باشه اما به زودی فراموش میکنید

    ولی اگه بخواید ادامه بدید باید هر روز غصه بخورید و خودتون رو حرص بدید که از غصه شما والدینتون هم غصه خواهند خورد

    فقط به خاطر خودتون زندگی کنید نه حرف مردم

    شما اگه جدا بشی مردم یه حرف میزنن

    اگه جدا نشی هم همین مردم میگن مگه نمیدونستی چرا جدا نشدی؟؟

    میبینی؟؟ مردم همیشه حرف دارن..

    نه به دلیل ترس از تنهایی نه به دلیل حرف مردم نه هیچ چیز دیگه

    این رابطه به نفع شما نیست

    یکی دو نفر هم نیستن که بشه درستش کرد

    مطمئنن هم نمیشه بگید با خانوادش در ارتباط نباشه

    بالاخره وجودشون رو زندگیتون و آینده بچه هاتون تاثیر میذاره

    قوی باشید و استوار

    اینکه تنها زندگی کنید خیلی بهتره تا با کسایی زندگی کنید که اصلا مورد تاییدتون نیستن و فقط عذابتون بدن

    این رو خوب برای مادرتون هم توضیح بدید

    و در واقع به خانوادتون بفهمونید که با جدایی شما ناراحت و افسرده نمیشید چون به نفعتون هست

    و خودتون رو راضی و خوشحال نشون بدید تا مادرتون راحت تر درک کنن

    اینکه یه مدت ناراحت باشید بهتره یا هر روز حرص بخورید و نتونید کاری کنید؟؟

    بهر حال انتخاب با شماست

    جلسات مشاوره رو هم حتما برید

    ان شاء الله تصمیم درستی بگیرید

    موفق باشی گل.

  20. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    ............. ویرایش شد................
    ویرایش توسط tandiss : 04-13-2015 در ساعت 05:42 PM

  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7495
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    6
    تشکر شده 11 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر بی اراده

    اصولن انسان بی اراده وجود نداره همه اراده دارند حالا یه مقدار کمتر و بیشتر و این نکته رو در نظر داشته باشید هیچ شریک زندگی نمیتونن دقیقن مثل هم باشند مثلا اخلاق علایق صلایق فرهنگ... اینها باهمدیگه شباهت داشته باشند زندگی لذت بخشتر است حتی اگر این شباهتشون خیلی کم باشه و به چشم نیاد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد