نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: شوهر خجالتی

8149
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31854
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy شوهر خجالتی

    تیر ماه ازدواج کردم الان 4ماه میگذره و من حس افتضاحی دارم... شوهرم اصلا اونچیزی ک فک میکردم هست نیست... از زندگیم نا امیدم کرده هرشب تا صبح با خودم حرف میزنم از ناامیدی....25 سالمه و شوهرم 28سالشه من روابط عمومی بالایی دارم با همه راحت ارتباط برقرار می کنم اما شوهرم خیلی خجالتیه پیش من خوبه اما هنوز حتی جلو پدر مادرم نتونسته راحت صحبت کنه در حد سلام و احوالپرسیه فقط..
    کم رو و خجالتیه و اصلا نمیتونه گلیم خودشو از اب بیرون بکشه.....زیادی وابسته به خانوادشه جوری که 80درصد تایممون اونجاییم....اعصابم خورد میشه همش.... نامزدیم اما اصلا محبت کردن و خوش گذرونی هم بلد نیس....زیادی از حد چشم و گوش بسته و پاستوریزس هیچی از بروز احساس و اینا نمیدونه رو اعصابمه بیشتر کاراش هرچی میگذره بدتر ناامید میشم حتی خانوادشم میگن چجوری تحملش میکنی.....تو زمان اشنایی ازدواجمون این چیزا رو نتونستم بفهمم چون تو بحثای کلی اصلا مشخص نمیشد شخصیتش..... خانوادش عالی ان خودش بکی رفته نمیدونم کاش بیشتر دقت می کردم اوضاع مالی و شغلشم اصلا مناسب نیستن برعکس من ....حیف مجردیام دلم تنگ شده

  2. کاربران زیر از دخترتنهای شهر بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط دخترتنهای شهر نمایش پست ها
    تیر ماه ازدواج کردم الان 4ماه میگذره و من حس افتضاحی دارم... شوهرم اصلا اونچیزی ک فک میکردم هست نیست... از زندگیم نا امیدم کرده هرشب تا صبح با خودم حرف میزنم از ناامیدی....25 سالمه و شوهرم 28سالشه من روابط عمومی بالایی دارم با همه راحت ارتباط برقرار می کنم اما شوهرم خیلی خجالتیه پیش من خوبه اما هنوز حتی جلو پدر مادرم نتونسته راحت صحبت کنه در حد سلام و احوالپرسیه فقط..
    کم رو و خجالتیه و اصلا نمیتونه گلیم خودشو از اب بیرون بکشه.....زیادی وابسته به خانوادشه جوری که 80درصد تایممون اونجاییم....اعصابم خورد میشه همش.... نامزدیم اما اصلا محبت کردن و خوش گذرونی هم بلد نیس....زیادی از حد چشم و گوش بسته و پاستوریزس هیچی از بروز احساس و اینا نمیدونه رو اعصابمه بیشتر کاراش هرچی میگذره بدتر ناامید میشم حتی خانوادشم میگن چجوری تحملش میکنی.....تو زمان اشنایی ازدواجمون این چیزا رو نتونستم بفهمم چون تو بحثای کلی اصلا مشخص نمیشد شخصیتش..... خانوادش عالی ان خودش بکی رفته نمیدونم کاش بیشتر دقت می کردم اوضاع مالی و شغلشم اصلا مناسب نیستن برعکس من ....حیف مجردیام دلم تنگ شده
    خب خوبه دیگه... (البته درست خوبه و همچنین شما اما شاید از نظر فکری به هم نخورید یکم و دنیاتون کمی فرق داشته باشه)

    بچه به این خوبی صاف و ساده... زبون باز نیست... دلش پاکه... بهتره پشت سرش بد حرف نزنید بالاخره اون شما رو دوست داره و اگه بدونه عشقش بهش میگه پاستوریزه ناراحت میشه... به هر حال اون یه مرده و غروری داره که حس ارشد بودن رو توی خونه بهش میده... هر چند کم رو باشه ولی عصبانی بشه دیگه عصبانی شده و آمپرش میزنه بالا دیگه پایین هم نمیاد

    پیش خونوادش میره نشون میده کودک درونش فعاله هنوز...

    آدم جلوی خونوادش مگه چیزی بیشتر از سلام هم می گه؟ اون سوالاتی که مثلا من یکی رو می بینم ازش می پرسم یا ...
    واسه اینه که حوصلم سر نره یا طرف خیلی ساکته الکی سر صحبت باز بشه و کلا هدف خاصی نداره آدم... صحبتای الکیه...

    مثلا یه آشنایی رو تو تاکسی می بینم.. سلام چه خبر خوبی چی کار می کنی دانشگاه چه خبر درس چه خبر... رشتت چیه... بازار کارش خوبه نیست... و ... یا با خود راننده الکی گرم می گیرم مثلا داداش خسته نباشید چقدر ترافیک زیاده و ... که اینا همش فرمالیته است که آدم این صحبتا رو زیاد جلوی خونوادش نمی کنه که با هم صمیمی اند مخصوصا ایشون که مثل منه هنوز...

    ولا آدم با یه طرز فکری و تو یه دوره ای نمی تونه واقعا از خونوادش دل بکنه... من همیشه به این فکرم که چطور بعضیا ازدواج می کنن پدر و مادرشونو ول می کنن...

    ما هیجده ساله ها اینطور هستیم اکثرا... شاید بزرگ بشیم هم اینطور باشیم مثل شوهر شما...

    خلاصه اینکه اگه بچه صاف و ساده ایه میتونید بهش نزدیک بشید... شاید درد و دلا و حرفایی داشته باشه که با شما بزنه که به کسی نزده (چون خجالتیه) یا خودتون روش کار کنید...

    یه مورد دیگه هم لازم می دونم بگم اینه که بعضی آدما بچه که هستن خجالتی هستن یا بهتره بگم بار میان... اما وقتی بزرگ میشن این حس خجالتیشون از بین میره و بیرون خونه و بین غریبه ها و ... خیلی با جسارت هستن ... اما تو خانواده و فامیل که میان نمی تونن اون جسارت قدیم رو داشته باشن... چرا؟ چون از بچگی بهش هی می گفتن خجالتی یا مثلا پدر و مادرش می گفتن به فامیل که بچه ما خجالتیه و ... کلا تو فامیل اونو بچه خجالتی میدونن... که این اذیتش می کنه... بالاخره آدم بچگی داره و ... اگه تو فک و فامیل هم مثل بیرون یدفه خیلی خوب برخورد کنه و گرم بگیره و ... بهش میگن بزرگ شدیاااا قبلا خجالتی بودی و .. البته شاید نگن اما تو دلشون این حرف رو میزنن که این هم واسه اون فرد یکم اذیت کننده است که بچگی رو میکشن به رخش ... بچگی که دست خودش نبوده و بیشتر اطرافیانش در اون سهیم بودن...

    خلاصه اینکه شاید از نظر فکری به هم نخورید ولی بد نیست داخل خونه به فکر اون نزدیک بشید و کودک درون فعال باشه و بیرون خونه خب حرف شما درسته که باید گلیم خودشو از آب بکشه بیرون که اگه نمی تونه خب کمکش کنید و ...
    امضای ایشان



  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط دخترتنهای شهر نمایش پست ها
    تیر ماه ازدواج کردم الان 4ماه میگذره و من حس افتضاحی دارم... شوهرم اصلا اونچیزی ک فک میکردم هست نیست... از زندگیم نا امیدم کرده هرشب تا صبح با خودم حرف میزنم از ناامیدی....25 سالمه و شوهرم 28سالشه من روابط عمومی بالایی دارم با همه راحت ارتباط برقرار می کنم اما شوهرم خیلی خجالتیه پیش من خوبه اما هنوز حتی جلو پدر مادرم نتونسته راحت صحبت کنه در حد سلام و احوالپرسیه فقط..
    کم رو و خجالتیه و اصلا نمیتونه گلیم خودشو از اب بیرون بکشه.....زیادی وابسته به خانوادشه جوری که 80درصد تایممون اونجاییم....اعصابم خورد میشه همش.... نامزدیم اما اصلا محبت کردن و خوش گذرونی هم بلد نیس....زیادی از حد چشم و گوش بسته و پاستوریزس هیچی از بروز احساس و اینا نمیدونه رو اعصابمه بیشتر کاراش هرچی میگذره بدتر ناامید میشم حتی خانوادشم میگن چجوری تحملش میکنی.....تو زمان اشنایی ازدواجمون این چیزا رو نتونستم بفهمم چون تو بحثای کلی اصلا مشخص نمیشد شخصیتش..... خانوادش عالی ان خودش بکی رفته نمیدونم کاش بیشتر دقت می کردم اوضاع مالی و شغلشم اصلا مناسب نیستن برعکس من ....حیف مجردیام دلم تنگ شده
    شاید شما دختر تنهای شهر باشید... همسرتون اون چیزی که میخواستین و باید باشه نیست

    اما شاید همسرتون از شما تنها تر باشه...

    هم ما می گیم شما حق دارید هم خانوادتون هم خانوادش که از بچه خودشون مطلع هستن همه طرف شما رو گرفتیم که واقعا شما حق دارید... که شوهرتون اونطور که باید باشه نیست

    اما کسی به اون حق نمیده... خودش هم نمی تونه حق خودشو بگیره... اون تنهاتره... یکی باید کمکش کنه.. شاید فقط خودش بتونه به خودش کمک کنه

    شاید دوس نداره خجالتی باشه اما جامعه باعث شده اینطور بزرگ بشه...

    ولا اینجور که از حرفای شما پیداست... چون وقتی خانوادش از اینکه بچش نمی تونه مرد خونه و زندگی باشه خبر داره... پس حتما خود پسره خواست و اصرار کرد که بیان خواستگاری و ...
    امضای ایشان



  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31854
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    اخه اون حتی با خانواده خودش هم صحبت نمیکنه و همیشه انتظار داره وقتی پدر مادرش تنهان من برم و باهاشون صحبت کنم تا از تنهایی در بیان و شاد بشن.... نسبت به اونا توجهش خیلی بیشتره تا من گاهی حسودیم میشه که چرا یکی هم نیست منو تحویل بگیره تا از تنهایی درام.... وقتی دوستاشو میبینم که با همسراشون چقد گرمن بیشتر حسودیم میشه.... نمیدونم چشه گاهی وقتا بهش میگم کار درستی که باید انجام بده چیه اما فقط واسه اینکه لج کنه باهام کار دیگه ای انجام میده هرکار میکنم واسه اینکه ثابت کنه رییس خودشه یکار دیگه در جهت مخالف انجام میده و حرصم در میاد اخرشم همچی خراب میشه تا حالا تو زندگیم با هیچکس قد همسرم مشکلی نداشتم

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31854
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    اخه اون حتی با خانواده خودش هم صحبت نمیکنه و همیشه انتظار داره وقتی پدر مادرش تنهان من برم و باهاشون صحبت کنم تا از تنهایی در بیان و شاد بشن.... نسبت به اونا توجهش خیلی بیشتره تا من گاهی حسودیم میشه که چرا یکی هم نیست منو تحویل بگیره تا از تنهایی درام.... وقتی دوستاشو میبینم که با همسراشون چقد گرمن بیشتر حسودیم میشه.... نمیدونم چشه گاهی وقتا بهش میگم کار درستی که باید انجام بده چیه اما فقط واسه اینکه لج کنه باهام کار دیگه ای انجام میده هرکار میکنم واسه اینکه ثابت کنه رییس خودشه یکار دیگه در جهت مخالف انجام میده و حرصم در میاد اخرشم همچی خراب میشه تا حالا تو زندگیم با هیچکس قد همسرم مشکلی نداشتم

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20630
    نوشته ها
    293
    تشکـر
    281
    تشکر شده 216 بار در 131 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آقا محسن گل نمایش پست ها
    خب خوبه دیگه... (البته درست خوبه و همچنین شما اما شاید از نظر فکری به هم نخورید یکم و دنیاتون کمی فرق داشته باشه)

    بچه به این خوبی صاف و ساده... زبون باز نیست... دلش پاکه... بهتره پشت سرش بد حرف نزنید بالاخره اون شما رو دوست داره و اگه بدونه عشقش بهش میگه پاستوریزه ناراحت میشه... به هر حال اون یه مرده و غروری داره که حس ارشد بودن رو توی خونه بهش میده... هر چند کم رو باشه ولی عصبانی بشه دیگه عصبانی شده و آمپرش میزنه بالا دیگه پایین هم نمیاد

    پیش خونوادش میره نشون میده کودک درونش فعاله هنوز...

    آدم جلوی خونوادش مگه چیزی بیشتر از سلام هم می گه؟ اون سوالاتی که مثلا من یکی رو می بینم ازش می پرسم یا ...
    واسه اینه که حوصلم سر نره یا طرف خیلی ساکته الکی سر صحبت باز بشه و کلا هدف خاصی نداره آدم... صحبتای الکیه...

    مثلا یه آشنایی رو تو تاکسی می بینم.. سلام چه خبر خوبی چی کار می کنی دانشگاه چه خبر درس چه خبر... رشتت چیه... بازار کارش خوبه نیست... و ... یا با خود راننده الکی گرم می گیرم مثلا داداش خسته نباشید چقدر ترافیک زیاده و ... که اینا همش فرمالیته است که آدم این صحبتا رو زیاد جلوی خونوادش نمی کنه که با هم صمیمی اند مخصوصا ایشون که مثل منه هنوز...

    ولا آدم با یه طرز فکری و تو یه دوره ای نمی تونه واقعا از خونوادش دل بکنه... من همیشه به این فکرم که چطور بعضیا ازدواج می کنن پدر و مادرشونو ول می کنن...

    ما هیجده ساله ها اینطور هستیم اکثرا... شاید بزرگ بشیم هم اینطور باشیم مثل شوهر شما...

    خلاصه اینکه اگه بچه صاف و ساده ایه میتونید بهش نزدیک بشید... شاید درد و دلا و حرفایی داشته باشه که با شما بزنه که به کسی نزده (چون خجالتیه) یا خودتون روش کار کنید...

    یه مورد دیگه هم لازم می دونم بگم اینه که بعضی آدما بچه که هستن خجالتی هستن یا بهتره بگم بار میان... اما وقتی بزرگ میشن این حس خجالتیشون از بین میره و بیرون خونه و بین غریبه ها و ... خیلی با جسارت هستن ... اما تو خانواده و فامیل که میان نمی تونن اون جسارت قدیم رو داشته باشن... چرا؟ چون از بچگی بهش هی می گفتن خجالتی یا مثلا پدر و مادرش می گفتن به فامیل که بچه ما خجالتیه و ... کلا تو فامیل اونو بچه خجالتی میدونن... که این اذیتش می کنه... بالاخره آدم بچگی داره و ... اگه تو فک و فامیل هم مثل بیرون یدفه خیلی خوب برخورد کنه و گرم بگیره و ... بهش میگن بزرگ شدیاااا قبلا خجالتی بودی و .. البته شاید نگن اما تو دلشون این حرف رو میزنن که این هم واسه اون فرد یکم اذیت کننده است که بچگی رو میکشن به رخش ... بچگی که دست خودش نبوده و بیشتر اطرافیانش در اون سهیم بودن...

    خلاصه اینکه شاید از نظر فکری به هم نخورید ولی بد نیست داخل خونه به فکر اون نزدیک بشید و کودک درون فعال باشه و بیرون خونه خب حرف شما درسته که باید گلیم خودشو از آب بکشه بیرون که اگه نمی تونه خب کمکش کنید و ...
    امضات خیلی خوبه

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آرزو میکنم کاش به خرداد برگردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پژمان نمایش پست ها
    سلام خندم گرفته از وضعیتتون اما میتونید اصلاحشون کنید
    ببینید از این مدل پسرا زیاد هست نمونش خود من
    26 سال دارم اگر بگن همه شرایط امادس فقط زن بگیر نمیتونم چون بلد نیستم ابراز احساسات کنم
    نمیتونم شوخی کنم و خانوممو شاد کنم
    اعتماد به نفسم کمه
    خوب نمیتونم صحبت کنم و همیشه استرس دارم
    گوشه گیرم
    اما نمیشه که تا ابد اینجوری باشم
    باید از یه جایی شروع کنم چه بهتر یکی کمکم کنه
    باور کنید اون میخواد بهتر بشه اما نیاز داره شما حمایتش کنید و کمکش کنید
    اگر میبنید به خودش میباله و احساس میکنه حرکتش درسته باهاش برخورد کنید و بفهمونید کارش اشتباس تا به خودش بیاد
    داداچ من می تونم تو نمی تونی؟ ... کاری نداره... اگه دختر اخلاق و رفتارش مثل خودم باشه ... ینی فکراش با من مچ باشه... هنوز هیجان داشته باشه و...

    باهاش فیفا بازی می کنم... لپاشو میکشم... بعضی موقع ازش به عنوان دنبل استفاده می کنم یا پرس سینه می زنم (اگه وزنش حدود 50 باشه)....

    نقل قول نوشته اصلی توسط دخترتنهای شهر نمایش پست ها
    اخه اون حتی با خانواده خودش هم صحبت نمیکنه و همیشه انتظار داره وقتی پدر مادرش تنهان من برم و باهاشون صحبت کنم تا از تنهایی در بیان و شاد بشن.... نسبت به اونا توجهش خیلی بیشتره تا من گاهی حسودیم میشه که چرا یکی هم نیست منو تحویل بگیره تا از تنهایی درام.... وقتی دوستاشو میبینم که با همسراشون چقد گرمن بیشتر حسودیم میشه.... نمیدونم چشه گاهی وقتا بهش میگم کار درستی که باید انجام بده چیه اما فقط واسه اینکه لج کنه باهام کار دیگه ای انجام میده هرکار میکنم واسه اینکه ثابت کنه رییس خودشه یکار دیگه در جهت مخالف انجام میده و حرصم در میاد اخرشم همچی خراب میشه تا حالا تو زندگیم با هیچکس قد همسرم مشکلی نداشتم
    شما نمی تونید بهش نزدیک بشید؟ وقتی صحبت می کنید یا چیزی رو ازش میخواین (همین که بگید یکم بیشتر همو تحویل بگیریم و ... همین که همه با همسرشون گرمن و شما هم دلتون میخواد با هم مهربون باشید) دلسوزانه بخواین و خیلی نرم و مهربون... یجورایی باهاش درد دل کنید... همونجور که تو فیلما می کنن بعضی نامزدا وقتی تنها با هم صحبت می کنن و ...

    نسبت به اونا توجهش شاید به خاطر این بیشتر باشه که تو بچگی نتونسته کاری واسشون بکنه

    خب شما هم راه و چاه رو بهش نشون میدید باید یجور نشون بدید که دلسوزانه باشه و مثل درد دل و ... امر و نهی هم نکنید..... همین حرفایی که دارید اینجا درد دل می کنید و می زنید رو به اون بگید... هر چقدر این درد دل صمیمانه تر باشه بهتره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ژوان نمایش پست ها
    امضات خیلی خوبه
    خخخخخخخخخ یه امتیاز مثبت بده عمو ببینه...
    امضای ایشان



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حیواناتی که به این راحتی ها نمی میرند! /تصاویر
    توسط ASSASSIN در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2015, 02:07 AM
  2. سلام به نظرتون علت خجالتی شدن یا خجالتی موندن یه نفر چیه ؟
    توسط mosbat در انجمن خودکشی، ناامیدی و یاس
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 01-20-2014, 12:29 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد