صفحه 1 از 2 12
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 61

موضوع: شوهر شکاک

5746
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    شوهر شکاک

    سلام دوستان
    من نیاز به کمک دارم
    چندوقتیه با همسرم به مشکل خوردم نمیدونم چرا یهو اخلاقش خیلی عوض شد
    گوشیمو ازم گرفت اجازه نداد دیگه سرکار برم قبلا این کارو کرده بود ولی بعد چند روز همه چیز درست میشد ولی الان دیگه کلا همه چیز قدغن شده برام حتی مجبورم کرده چادر بپوشم حتی اگه بخوام عروسی برم. اجازه نمیده تنهایی جایی برم اگه هم قرار باشه جایی برم حتما باید خودش باهام بیاد. چندهفته پیش عروسی داداشم بود مامانم تنها بود اجازه نداد باهاش برم خرید لباس یا حتی داخل مجلس زنونه اجازه نداد روسریمو دربیارم چه برسه برقصم
    حتی بخوام روی تراس خونه هم برم با اینکه هیچ دیدی به بیرون نداره باید کاملا پوشیده لباس بپوشم حتی اگه مانتوام یکم تنگ باشه باید چادر بپوشم
    حتی اجازه نمیده راه پله های ساختمانمون رو جارو بزنم یا حتی اگه خونه از اشغال پر بشه اجازه نمیده زباله هارو بیرون ببرم
    با اینکه سوپری روبروی خونمونه ولی تنهایی اجازه نمیده برم خرید
    حتی خونه مامانم اینا هم نمیذاره تنها بیام
    هفته پیش واسه خرید واسه مغازه اش مجبور شد بره تهران منو گذاشت خونه مامانم . بهم گفت حق نداره جایی بره حتی خونه داداشت که بالاسر خونه بابامه
    میگه به زن جماعت نباید رو داد پررو میشه
    دست بزنش هم تقریبا کمتر شده خداروشکر. شب عیدی چنان زد طرف چپ بدنمو کبود کرد که میلنگیدم به همه گفتم داخل حموم خوردم زمین
    مامانم اینا هم مشکل رو به خانواده اش گفتن. باباش امروز رفته در مغازه اش معلوم نیست بهش چی گفته اونم اومد منو گذاشت خونه بابام و رفت حالا من موندم چیکار باید کنم ؟؟؟؟؟؟؟
    من میخوام زندگیم درست شه نه طلاق بگیرم

  2. کاربران زیر از پرنیان72 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    سلام
    همسر شما شاید اختلال شخصیت پارانویید دارند که همان شکاکیت و توهم و سوظن هست
    فکر کنم بایست حتما به مشاوره حضوری مراجعه کنید

  4. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    سلام
    دلیل این کارش چی هست؟
    چندساله ازدواج کردین؟
    شغل و تحصیلات خودتون و همسرتون چیه؟!
    طریقه اشنایی و ازدواجتون چطور بود؟!

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کمک فوری

    سلام
    عزیزم مگه همسرت خدانکرده لغزشی از سمت شما دیده که همچین رفتارهای نشون میده ؟!

    بنظرم سوتفاهمی براش ایجاد شده

    اگر نه و موضوعی پیش نیومده پس این رفتارشون کاملا غیرعقلانیه !!

    عزیزه من چرا میگذاری اینطور به شخصیتت توهین بشه شما که زندانیش نیستی

    ازدواج کردن باید باعث پیشرفت هر دو نفر بشه نه زندانی شدنشون

    با شوهرت تو یه فرصت مناسب جدی صحبت کن

    نه منفعلانه صحبت کن نه پرخاشگر! جراتمندانه...

    تو این تایپیک میتونی یاد بگیری چطور جراتمند صحبت کنی
    http://forum.moshaver.co/f124/%D8%A8...C%D9%85-22471/

    یادت نره تو موقعیت مناسب باهاش صحبت کن وقتی که جو بینتون ارومه..

    ببین جوابش چیه حرف دلش چیه ؟

    اگر دیدی براش سوتفاهم ایجاد شده با ارامش و مهربونی خیالش رو راحت کن

    ولی اگر تو حرفهاش دیدی چیزی ازت ندیده و چیزی نبوده که براش سوتفاهم ایجاد کنه و صرفا

    الکی و بیخودی شروع به این رفتارها کرده ازش با استفاده از همون صحبت جراتمندانه بخواه که رفتاراشو بزاره کنار

    چون اذیتت میکنه این رفتار بگو دوستش داری و دوست داری بهت اطمینان کنه

    اگر باز گوش نکرد

    بنظر من با یه بزرگتر صحبت کن تا باهاش جدی صحبت کنه (کسی که میدونی شوهرت قبولش داره)

    ببین عزیزم جلوی اینکاراش جدی بایست چون خیلی کار غیراخلاقیه

    اصلا به این فکر نکن که کوتاه بیای درست میشه ، همیشه کوتاه اومدن زندگی رو درست نمیکنه گاهی ام

    باعث تخریبش میشه!!

    در نتیجه اگر باهاش صحبت کردن و بازم قضیه درست نشد

    باید ازش بخوای باهاش پیش مشاوره بیاد چون همونطور که اقا سیاوش گفتن اینکارا عادی نیست و اختلاله!

    قوی باش عزیزم امیدوارم مشکلت حل بشه
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    دلیل این کارش چی هست؟
    چندساله ازدواج کردین؟
    شغل و تحصیلات خودتون و همسرتون چیه؟!
    طریقه اشنایی و ازدواجتون چطور بود؟!

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    سلام
    فکر میکنم کسی هست که داره به اون چیزی رو یاد میده اخه قبلا اینجوری نبود
    شروع اشنایی ما 23 اذر 94 بود که اولین بار با خانواده اومدن خونه ما بعد هم عقد و ...
    مراسم عروسیمون هم 13 اذر 95 بود و حدودا 5 ماه و خورده ای هست که زیر یک سقفیم ولی از چند ماه قبل ترش چون وسیله میچیدیم و خورد به ماه محرم و صفر میشه گفت از 15 مرداد سال قبل
    من لیسانسم و ایشون دیپلم
    خودش بوتیک مردونه داره اوایل عقدمون یک مغازه عینک افتابی روبرو مغازه خودش بود اونجا فروشنده بودم یک هفته بعد از عروسی هم یک مغازه شال وروسری فروشی همون نزدیک مغازه خودش که دید کامل به هم داشتیم زدیم چون داخل یک پاساژ بودیم که 3 ماه نشد نذاشت من برم سرکار و بدون اینکه به من بگه مغازه رو واگذار کرد با نصف قیمت واقعی و اونم چک واسه چند ماه دیگه
    خودش که میگفت 3 سال منو زیر نظر داشته ولی من خودم همون جلسه اشنایی واسه اولین بار دیدمش میشه گفت سنتی
    ویرایش توسط پرنیان72 : 05-17-2017 در ساعت 08:35 PM

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    سلام
    عزیزم مگه همسرت خدانکرده لغزشی از سمت شما دیده که همچین رفتارهای نشون میده ؟!

    بنظرم سوتفاهمی براش ایجاد شده

    اگر نه و موضوعی پیش نیومده پس این رفتارشون کاملا غیرعقلانیه !!

    عزیزه من چرا میگذاری اینطور به شخصیتت توهین بشه شما که زندانیش نیستی

    ازدواج کردن باید باعث پیشرفت هر دو نفر بشه نه زندانی شدنشون

    با شوهرت تو یه فرصت مناسب جدی صحبت کن

    نه منفعلانه صحبت کن نه پرخاشگر! جراتمندانه...

    تو این تایپیک میتونی یاد بگیری چطور جراتمند صحبت کنی
    http://forum.moshaver.co/f124/%D8%A8...C%D9%85-22471/

    یادت نره تو موقعیت مناسب باهاش صحبت کن وقتی که جو بینتون ارومه..

    ببین جوابش چیه حرف دلش چیه ؟

    اگر دیدی براش سوتفاهم ایجاد شده با ارامش و مهربونی خیالش رو راحت کن

    ولی اگر تو حرفهاش دیدی چیزی ازت ندیده و چیزی نبوده که براش سوتفاهم ایجاد کنه و صرفا

    الکی و بیخودی شروع به این رفتارها کرده ازش با استفاده از همون صحبت جراتمندانه بخواه که رفتاراشو بزاره کنار

    چون اذیتت میکنه این رفتار بگو دوستش داری و دوست داری بهت اطمینان کنه

    اگر باز گوش نکرد

    بنظر من با یه بزرگتر صحبت کن تا باهاش جدی صحبت کنه (کسی که میدونی شوهرت قبولش داره)

    ببین عزیزم جلوی اینکاراش جدی بایست چون خیلی کار غیراخلاقیه

    اصلا به این فکر نکن که کوتاه بیای درست میشه ، همیشه کوتاه اومدن زندگی رو درست نمیکنه گاهی ام

    باعث تخریبش میشه!!

    در نتیجه اگر باهاش صحبت کردن و بازم قضیه درست نشد

    باید ازش بخوای باهاش پیش مشاوره بیاد چون همونطور که اقا سیاوش گفتن اینکارا عادی نیست و اختلاله!

    قوی باش عزیزم امیدوارم مشکلت حل بشه
    سلام
    نه چیزی از من ندیده چون کسی شماره من رو نداشت جز خانواده هامون حتی خواهرشوهم
    خودمم نمیدونم چرا بدبین من چیزی از ش پنهون نکردم حتی رمز گوشیمم داشت و هروقت دلش میخواست چک میکرد
    من وقتی باهاش جراتمندانه صحبت کنم نتیجه اش فقط ی چیزه اونم کتک واسه همین مجبورم سکوت کنم
    چندبارم ازش خواستم بریم پش مشاور ولی قبول نمیکنه میگه مشاور نمیدونه من چجور زندگی رو دوست دارم
    وقتی هم که ارومه و باهاش صحبت میکنم بعد از یکی دو روز انگار با دیوار صحبت کردم واز حرفام بداشت بدی رو داره
    حرف هیچکسم قبول نداره جلو بقیه چنان مظلوم نمایی میکنه و قسم میخوره که من دارم دروغ میگم و اگه شما ببینیدش فکر میکنید که فرشته است
    تو روی مردم خیلی باهام خوبه بطوریکه همه دارن حسرت زندگی منو میخورن که من چقدر خوشبختم ولی داخل خونه نه
    من الان خونه بابامم که تونستم مشکلمو اینجا بازگو کنم وگرنه خونه خودم هیچ دسترسی به نت ندارم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کمک فوری

    از اول اول اینطوری بودن؟؟؟

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    سلام
    فکر میکنم کسی هست که داره به اون چیزی رو یاد میده اخه قبلا اینجوری نبود
    شروع اشنایی ما 23 اذر 94 بود که اولین بار با خانواده اومدن خونه ما بعد هم عقد و ...
    مراسم عروسیمون هم 13 اذر 95 بود و حدودا 5 ماه و خورده ای هست که زیر یک سقفیم ولی از چند ماه قبل ترش چون وسیله میچیدیم و خورد به ماه محرم و صفر میشه گفت از 15 مرداد سال قبل
    من لیسانسم و ایشون دیپلم
    خودش بوتیک مردونه داره اوایل عقدمون یک مغازه عینک افتابی روبرو مغازه خودش بود اونجا فروشنده بودم یک هفته بعد از عروسی هم یک مغازه شال وروسری فروشی همون نزدیک مغازه خودش که دید کامل به هم داشتیم زدیم چون داخل یک پاساژ بودیم که 3 ماه نشد نذاشت من برم سرکار و بدون اینکه به من بگه مغازه رو واگذار کرد با نصف قیمت واقعی و اونم چک واسه چند ماه دیگه
    خودش که میگفت 3 سال منو زیر نظر داشته ولی من خودم همون جلسه اشنایی واسه اولین بار دیدمش میشه گفت سنتی
    شاید تو گذشته کسی را دوست داشتن ک بهشون خیانت کرده و رهاش کرده و این فشار عصبی اینطورش کرده
    بهتره الان ک بچه ندارین سنگ تون را باهاش واکنین
    ارزش خودتون را پایین نیارین و ازش بخواین ک تا مشاوره نرین برنمیگردین
    ینی چی ک شما را زدن و نصف بدنتون را وبود کردن و شما کاری نکردین
    اگه فردا بزنه و بلایی سرت بیاره چه میکنی

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    از اول اول اینطوری بودن؟؟؟
    دراین حد نه ولی دوگانگی اخلاقی رو داشت که الان خیلی بیشتر شده

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    شاید تو گذشته کسی را دوست داشتن ک بهشون خیانت کرده و رهاش کرده و این فشار عصبی اینطورش کرده
    بهتره الان ک بچه ندارین سنگ تون را باهاش واکنین
    ارزش خودتون را پایین نیارین و ازش بخواین ک تا مشاوره نرین برنمیگردین
    ینی چی ک شما را زدن و نصف بدنتون را وبود کردن و شما کاری نکردین
    اگه فردا بزنه و بلایی سرت بیاره چه میکنی

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    تا جایی که من میدونم با کسی نبوده چون خیلی میترسیده از آبروش و اینکه حتی نمیتونه درست نگاه زن های غریبه کنه و باهاشون حرف بزنه
    من بخاطر زندگیم کوتاه میومدم و بخاطر آبرو خانوادم ولی حالا که خودش منو آورده و گذاشته خانه بابام فکر کنم دیگه برنگردم به اون زندگی بهتر باشه

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    تا جایی که من میدونم با کسی نبوده چون خیلی میترسیده از آبروش و اینکه حتی نمیتونه درست نگاه زن های غریبه کنه و باهاشون حرف بزنه
    من بخاطر زندگیم کوتاه میومدم و بخاطر آبرو خانوادم ولی حالا که خودش منو آورده و گذاشته خانه بابام فکر کنم دیگه برنگردم به اون زندگی بهتر باشه
    کاش همون دفعه قبل میرفتی از پزشکی قانونی نامه میگرفتی

    شما الان باید به فکر سلامتی تون باشین

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    دراین حد نه ولی دوگانگی اخلاقی رو داشت که الان خیلی بیشتر شده
    میتونید بگید به شرطی برمیگردم که اول بریم مشاور

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : شوهر شکاک

    اگر شکاکیت همسرتان یک مشکل جدی روانی و نیازمند مراجعه به روان‌شناس نباشد شما می‌توانید با کمی احساس همدلی و سازگاری با خواسته‌هایش، اعتمادسازی کنید. اگر درست رفتار کنید او به مرور تغییر خواهد کرد و یاد می‌گیرد بدون نگرانی به شما اعتماد کند.


    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه



    شک، در لغت به معنای احساس عدم قطعیت و یا فقدان عقیده محکم، تعریف می‌شود. شک و تردید، شبیه به قدم زدن و گام برداشتن در تاریکی است، زمانیکه شما نمی‌توانید جلوی پای خود را ببینید، اطمینان ندارید که گام بعدی که برمی دارید درست است یا خیر؟ و در اینجاست که تردید‌ها شکل می‌گیرد.
    لجبازی نکنید
    اگر می‌دانید پای تلفن بی‌صبر می‌شود تا آنجا که می‌توانید سریع پاسخگویش باشید. دانستن این موضوع که می‌توانید به همسر خود اعتماد کنید، حس امنیت فوق العاده‌ای به شما خواهد داد، چرا که او در همه حال با شما صادق است. از طرف دیگر چنانچه در ترس دائمی از دروغ گفتن همسرتان زندگی کنید، هرگز نخواهید توانست که در زندگی خود بیاسایید.



    خیانت در ازدواج ابن روز‌ها بسیار زیاد است اما به این معنی نیست که هر زن یا مردی به همسرش خیانت خواهد کرد. این مساله بسیار حساس است و باید با دقت مورد بررسی قرار بگیرد. فقط به این دلیل که همسرتان شب‌ها دیر به خانه می‌آید و یا زیاد بیرون می‌رود ثابت نمی‌کند که او خائن است. پس تا وقتی همه چیز برایتان ثابت نشده است نتیجه دلخواه‌تان را نگیرید. بنشینید و درست فکر کنید. چه چیزی باعث شده فکر کنید همسرتان خیانت می‌کند؟ همسرتان دیر به خانه می‌آید؟ آیا این دیر آمدن نمی‌تواند به دلایل و انگیزه‌های مثبت دیگری باشد؟ اگر همه جوانب را درست بررسی کنید شاید به این نتیجه برسید که او در رفتارش هیچ خطایی نکرده است. اما اگر بازهم متقاعد نشدید باید به دنبال شواهد بیشتری باشید تا سوء ظنتان را اثبات کنید.

    اگر همسرتان با یک زن حرف می‌زند به این معنی نیست که آن زن در زندگی شما وارد شده است. شاید او همکار همسرتان باشد و برای یک مورد کاری به او زنگ زده باشد. معمولاً کسی که شکاک است از همین مثال ساده یک بلوا درست می‌کند. حتی اگر شاهد مکالمه کاری آن‌ها باشد همسرش را تهدید می‌کند که اصلاً چه لزومی دارد آن زن شماره تو را داشته باشد و یا مشکلش را با تو مطرح کند. برای هر رفتار به نظر مشکوکی ممکن است دلایل غیر مشکوک زیادی وجود داشته باشد. ذهنتان را باز بگذارید و هرجا که سوء تفاهمی برایتان پیش آمد به راحتی از همسرتان توضیح بخواهید.

    اشتباه است که درباره سوء ظ‌‌نهایتان با دیگران صحبت کنید. این موضوع را برای خودتان نگه دارید. مشکلات زناشویی باید بین خودتان باقی بمانند و نفر سوم تا آنجا که ممکن است باید از این مشکلات و اختلافات بی‌خبر باشد. گر شما نیاز به مشورت دارید باید از یک فرد مطمئن و یک متخصص کمک بگیرید. اگر از یک مشاور خانواده کمک گرفتید و او در رفتار همسرتان هیچ نوع نشانه‌ای از خیانت پیدا نکرد باید این مساله را یک مشکل ذهنی در خودتان ببینید و برای درمان از روان‌شناس و رفتاردرمانگر کمک بگیرید.

    شکاکیت ویرانگر رابطه عاطفی و جنسی شما است و شما را به پایان رابطه نزدیک می‌کند. اگر درمان نشود نتیجه‌ای جز طلاق ندارد. احساس ناامنی اگر از بین نرود ممکن است درفرد وسوسه خودکشی را تشدید کند. پس اگر شما یا همسرتان دچار این بیماری هستید پیش از اینکه دیر شود باید به دنبال درمان باشید.



    دروغ به عاملی روانی گفته می‌شود که فردی را وادار به بیان مطالبی خلاف واقعیت‌ها می‌کند. آدم دروغگو در اصل بیماری است که به دلیل مشکلات تربیتی، به ویژه در حریم خانواده خویش در آغاز رشد و سنین کودکی بدین حالت گرفتار شده است.

    انسان‌ها ذاتاً دروغگو به دنیا نمی‌آیند، بلکه عوامل محیطی است که سرانجام، آدمیزاد را به موجودی صادق یا دروغگو تبدیل می‌کنند، اینکه افراد دروغگو به چند دسته تقسیم می‌شوند و چگونه می‌توان به نشانگان دروغ در آن‌ها پی برد، بحث جالب وجذابی است.

    گاهی انسان‌ها اتفاقی و از سر ناچاری دروغ می‌گویند و معمولا چنین دروغگویانی هنگام بیان مطالب غیرواقع، دستپاچه شده و نشانه‌های فیزیکی آشکاری را بروز می‌دهند.
    مواقعی هست که آدمیزاد، بنا بر عادت‌های نادرست دروغ می‌گوید و هر چند چنین افرادی از سر عادت و روزمرگی دروغ می‌گویند، با بررسی تناقض کلامی آنان، به راحتی می‌شود به دروغشان پی برد.

    زمان‌هایی هست که برخی افراد، از روی تعمد و سوابق دروغ به گونه‌ای ماهرانه و حرفه‌ای دروغ می‌گویند. این افراد به دلیل تکرار دروغ، در اصل مهارت شبیه سازی حق و باطل یا به عبارتی ترکیب واقعیت‌های غیرمرتبط با باطل مدنظر خویش را پیدا می‌کنند.

    دروغگویان حرفه‌ای و باسابقه، ‌‌نهایت تلاش خویش را می‌کنند تا با کمترین نشانه‌های فیزیکی، بیان غیرواقعی خویش را مطرح کنند؛ بنابراین، چنین دروغگویانی در نگاه اول، خونسرد به نظر آمده و با اعتماد به نفس خاصی، مطالب دروغ خویش را بیان می‌کنند.

    هرچند دروغگویان حرفه‌ای و باسابقه، تلاش می‌کنند هنگام طرح مطالب غیرواقعی خود را خونسرد نشان دهند، ولی با تداوم رفتارهای اجتماعی متفاوت از طرف آن‌ها و دقت در حرکات ماهیچه‌ای صورت آن‌ها و خنده‌های تقلبیشان، به راحتی قابل تشخیص برای کار‌شناسان و افراد آگاه در حوزه روا‌شناسی خواهند بود.
    در میان تیپ‌های گوناگون دروغگو، دروغگویان حرفه‌ای، بیشترین لطمات را بر محیط اجتماعی وارد آورده و به دلیل خصلت تعمد در بیان ماهرانه مطالب غیر واقع، صدمات جبران ناپذیری بر اجتماع وارد می‌کنند.


    چه چیزی باعث می‌شود که همسرتان به شما شک کند؟ آیا شما می‌توانید این شکاکیت را از بین ببرید؟ دلایل زیادی وجود دارند که باعث می‌شوند شریک زندگیتان به شما شک کند. احساس عدم امنیت، بدبینی، سوءتفاهم، حسادت و بی‌اعتمادی انگیزه‌های همسرتان را برای سوءظن بیشتر می‌کنند. زندگی ترسناکی است اگر هر روز احساس کنید یک نفر شما را زیر نظر دارد، به هر کاری که می‌کنید حساس است و اجازه نمی‌دهد هرجایی بروید. شما حق دارید از همسرتان عصبانی شوید که شماره‌های تماس، پیامک‌ها و ایمیل‌هایتان را بدون اجازه شما کنترل کند بدون اینکه هرگز در طول رابطه زناشوییتان خطایی از شما سر زده باشد. دفاع از خودتان در برابر این سو ظن و پافشاری برای اینکه ثابت کنید کاری نکرده‌اید بی‌فایده است. همسرتان باید بفهمد که اشتباه می‌کند و از شما بخواهد تا کمکش کنید از شکاکیت‌‌ رها شود.


    کار آسانی نیست که به همسرتان بفهمانید او بیش از اندازه شکاک است به ویژه اگر شما تازه ازدواج کرده باشید. بعضی از واکنش‌های خاص مثل داد و بیداد و قهر کردن در برابر پرسش‌های همسرتان مثل اینکه «کجا بودی؟ با کی بودی؟ چرا تلفنت رو جواب ندادی؟ چرا این عطر خاص رو استفاده کردی؟» بسیار ناشیانه و بی‌فایده هستند. پس اگر احساس می‌کنید همسرتان شکاک است باید به دنبال راهکارهای مفیدتری باشید:


    پیش از هر واکنشی مطمئن شوید همسرتان تا چه اندازه شکاک است. او ممکن است تمام روز مشغول کنترل کردن شما باشد. ایمیل‌هایتان را چک کند و با نام کاربری شما در اینترنت فعالیت کند تا از روابط شما سر دربیاورد. اما این مشکل شما نیست و فقط بخاطر بی‌اعتمادی همسرتان است. واکنش‌های آنی و دفاع از خودتان کمکی به وضعیتی که در آن هستید نمی‌کند. شما حق دارید ناراحت باشید اما حتی یک لحظه فکر نکنید شما غیرطبیعی هستید و راه و رسم برقراری یک رابطه عاطفی زناشویی را نمی‌دانید. این نکته را به راحتی می‌توانید بفهمید؛ آیا شما هم مثل همسرتان بدبین و شکاک هستید و علاقه‌ای به دخالت در امور شخصی همسرتان دارید؟


    زندگی با کسی که دوستش دارید اما او به شما اعتماد ندارد دشوار است اما شما نباید اجازه بدهید رفتار اشتباه او زندگیتان را برهم بزند، روزتان را خراب کند و غمگینتان کند. نیازی نیست از خودتان دفاع کنید. می‌توانید تمام روز را با همسرتان به بحث درباره اینکه چه کسی را و کجا و در چه ساعتی دیده‌اید و یا اینکه مغازه دار به شما چه گفته است و چه پوشیده‌اید تلف کنید و یا فقط شنونده ترس‌ها و بی‌اعتمادی‌های همسرتان باشید.


    به جای انتقاد یا واکنش‌های تند کمی به حرف‌ها و نگرانی‌های همسرتان گوش بدهید. او از چه رفتار شما احساس نگرانی می‌کند؟ همین که او بتواند به شما اعتماد کند تا از ترس‌ها و نگرانی‌هایش بگوید قدم مهمی برای بهبود احساس بی‌اعتمادی‌اش برداشته است. او می‌گوید: «نپوش، نرو، نیا، نگاه نکن» و وقتی شما پاسخ می‌دهید «به تو ربطی نداره» همه چیز در یک تنش تمام می‌شود. اما اگر بپرسید «چرا؟ از چی می‌ترسی؟ چی شد که این ترس‌ها به سراغت اومد؟ برام توضیح بده چه اتفاقی می‌افته اگه من با یه غریبه تلفنی حرف بزنم؟» همسرتان شروع به واکاوی احساساتش می‌کند و شما خوب می‌دانید که همه ما نیاز به یک شنونده بی‌طرف داریم!


    بهانه به دست همسرتان ندهید. بعضی از رفتارهای شما ممکن است به نظر همسرتان شک‌برانگیز باشند. اگر عادت دارید در جایی خلوت با تلفن حرف بزنید یا دیر به خانه بیایید آن‌ها را کنار بگذارید.


    اگر از تلاش برای ایجاد اعتماد در همسرتان خسته شدید باید با همسرتان درباره احساساتتان حرف بزنید. به او بفهمانید که رفتارش چه احساس ناراحت‌کننده‌ای در شما ایجاد می‌کند.
    با این حال اگر بعد از تمام تلاش‌های شما برای اعتماد سازی در همسرتان ناکام ماند هنوز یک فرصت مهم دیگر دارید. این تنها راه باقی مانده کمک از متخصصان است. یک مشاور یا روان درمانگر نه تنها می‌تواند علت شکاکیت در همسرتان را تشخیص بدهد بلکه می‌تواند راهکارهایی را برای رابطه و مشکل خاص شما پیشنهاد بدهد. گاهی رفتارهای حسادت‌آمیز همسرتان صرفا بخاطر احساس ناامنی نیست بلکه ممکن است همسرتان شخصیت ناسازگاری داشته باشد و تربیت غلط ذهنیت او را نسبت به روابط تخریب کرده باشد و این مساله‌ای نیست که شما خودتان بدون کمک از یک متخصص آن را حل کنید.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    کاش همون دفعه قبل میرفتی از پزشکی قانونی نامه میگرفتی

    شما الان باید به فکر سلامتی تون باشین

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

    اخه روز عید چجوری برم پزشک قانونی ؟؟؟؟
    درکل اون منو یک دقیقه هم تنها نمیذاره بدون اجازه اون جایی نباید برم
    اگه تماس بگیره خونه هم و من نباشم چی باید بهش بگم ؟
    اونجوری که نسبت به من شکاک تر میشد

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    میتونید بگید به شرطی برمیگردم که اول بریم مشاور
    یکی از مشتری های مغازه خودش مشاور است
    یبار که برای خرید اومده بوده مغازه اش و باهاش صحبت کرده بود فقط یک روز اخلاقش خوب شد و دوباره شد همون ادم سابق
    متاسفانه خیلی زود تحت تاثیر حرفای دیگران قرار میگیره
    اون میخواد منو از این جامعه دور نگه داره که فرهنگ مردمش روی من تاثیر نذاره
    که اخلاقم مثل بقیه نشه
    که شاید یک روز بهش خیانت کنم
    میخواد منو فقط واسه خودش نگه داره میترسه از دستم بده و متاسفانه این وسط فقط راه خودشو قبول داره حتی خودشم باور داره که داره اشتباه میکنه واسه همین پیش مشاور نمیاد چون میدونه راهی که انتخاب کرده کلا اشتباه ولی فقط حرف خودشو قبول داره

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    اخه روز عید چجوری برم پزشک قانونی ؟؟؟؟
    درکل اون منو یک دقیقه هم تنها نمیذاره بدون اجازه اون جایی نباید برم
    اگه تماس بگیره خونه هم و من نباشم چی باید بهش بگم ؟
    اونجوری که نسبت به من شکاک تر میشد
    دختر خوب اون زد اون بلا را سرت اورد
    اگه سرت به جایی میخورد و خدایی نکرده چیزیت میشد چی
    میخواست چیکار کنه
    وقتی بری از پزشک قانونی نامه داشته باشی میفهمه ک دیگه باید دست از این کارهاش برداره
    ببخشید اما شما خیلی داری شل میگیری و اون فک کرده میتونه هر بلایی سرتون بیاره
    مطمینا خانواده اتون بچه بزرگ نکردن ک ی پسری از راه برسه و بلایی سرش بیاره.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر شکاک

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    اگر شکاکیت همسرتان یک مشکل جدی روانی و نیازمند مراجعه به روان‌شناس نباشد شما می‌توانید با کمی احساس همدلی و سازگاری با خواسته‌هایش، اعتمادسازی کنید. اگر درست رفتار کنید او به مرور تغییر خواهد کرد و یاد می‌گیرد بدون نگرانی به شما اعتماد کند.


    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه



    شک، در لغت به معنای احساس عدم قطعیت و یا فقدان عقیده محکم، تعریف می‌شود. شک و تردید، شبیه به قدم زدن و گام برداشتن در تاریکی است، زمانیکه شما نمی‌توانید جلوی پای خود را ببینید، اطمینان ندارید که گام بعدی که برمی دارید درست است یا خیر؟ و در اینجاست که تردید‌ها شکل می‌گیرد.
    لجبازی نکنید
    اگر می‌دانید پای تلفن بی‌صبر می‌شود تا آنجا که می‌توانید سریع پاسخگویش باشید. دانستن این موضوع که می‌توانید به همسر خود اعتماد کنید، حس امنیت فوق العاده‌ای به شما خواهد داد، چرا که او در همه حال با شما صادق است. از طرف دیگر چنانچه در ترس دائمی از دروغ گفتن همسرتان زندگی کنید، هرگز نخواهید توانست که در زندگی خود بیاسایید.



    خیانت در ازدواج ابن روز‌ها بسیار زیاد است اما به این معنی نیست که هر زن یا مردی به همسرش خیانت خواهد کرد. این مساله بسیار حساس است و باید با دقت مورد بررسی قرار بگیرد. فقط به این دلیل که همسرتان شب‌ها دیر به خانه می‌آید و یا زیاد بیرون می‌رود ثابت نمی‌کند که او خائن است. پس تا وقتی همه چیز برایتان ثابت نشده است نتیجه دلخواه‌تان را نگیرید. بنشینید و درست فکر کنید. چه چیزی باعث شده فکر کنید همسرتان خیانت می‌کند؟ همسرتان دیر به خانه می‌آید؟ آیا این دیر آمدن نمی‌تواند به دلایل و انگیزه‌های مثبت دیگری باشد؟ اگر همه جوانب را درست بررسی کنید شاید به این نتیجه برسید که او در رفتارش هیچ خطایی نکرده است. اما اگر بازهم متقاعد نشدید باید به دنبال شواهد بیشتری باشید تا سوء ظنتان را اثبات کنید.

    اگر همسرتان با یک زن حرف می‌زند به این معنی نیست که آن زن در زندگی شما وارد شده است. شاید او همکار همسرتان باشد و برای یک مورد کاری به او زنگ زده باشد. معمولاً کسی که شکاک است از همین مثال ساده یک بلوا درست می‌کند. حتی اگر شاهد مکالمه کاری آن‌ها باشد همسرش را تهدید می‌کند که اصلاً چه لزومی دارد آن زن شماره تو را داشته باشد و یا مشکلش را با تو مطرح کند. برای هر رفتار به نظر مشکوکی ممکن است دلایل غیر مشکوک زیادی وجود داشته باشد. ذهنتان را باز بگذارید و هرجا که سوء تفاهمی برایتان پیش آمد به راحتی از همسرتان توضیح بخواهید.

    اشتباه است که درباره سوء ظ‌‌نهایتان با دیگران صحبت کنید. این موضوع را برای خودتان نگه دارید. مشکلات زناشویی باید بین خودتان باقی بمانند و نفر سوم تا آنجا که ممکن است باید از این مشکلات و اختلافات بی‌خبر باشد. گر شما نیاز به مشورت دارید باید از یک فرد مطمئن و یک متخصص کمک بگیرید. اگر از یک مشاور خانواده کمک گرفتید و او در رفتار همسرتان هیچ نوع نشانه‌ای از خیانت پیدا نکرد باید این مساله را یک مشکل ذهنی در خودتان ببینید و برای درمان از روان‌شناس و رفتاردرمانگر کمک بگیرید.

    شکاکیت ویرانگر رابطه عاطفی و جنسی شما است و شما را به پایان رابطه نزدیک می‌کند. اگر درمان نشود نتیجه‌ای جز طلاق ندارد. احساس ناامنی اگر از بین نرود ممکن است درفرد وسوسه خودکشی را تشدید کند. پس اگر شما یا همسرتان دچار این بیماری هستید پیش از اینکه دیر شود باید به دنبال درمان باشید.



    دروغ به عاملی روانی گفته می‌شود که فردی را وادار به بیان مطالبی خلاف واقعیت‌ها می‌کند. آدم دروغگو در اصل بیماری است که به دلیل مشکلات تربیتی، به ویژه در حریم خانواده خویش در آغاز رشد و سنین کودکی بدین حالت گرفتار شده است.

    انسان‌ها ذاتاً دروغگو به دنیا نمی‌آیند، بلکه عوامل محیطی است که سرانجام، آدمیزاد را به موجودی صادق یا دروغگو تبدیل می‌کنند، اینکه افراد دروغگو به چند دسته تقسیم می‌شوند و چگونه می‌توان به نشانگان دروغ در آن‌ها پی برد، بحث جالب وجذابی است.

    گاهی انسان‌ها اتفاقی و از سر ناچاری دروغ می‌گویند و معمولا چنین دروغگویانی هنگام بیان مطالب غیرواقع، دستپاچه شده و نشانه‌های فیزیکی آشکاری را بروز می‌دهند.
    مواقعی هست که آدمیزاد، بنا بر عادت‌های نادرست دروغ می‌گوید و هر چند چنین افرادی از سر عادت و روزمرگی دروغ می‌گویند، با بررسی تناقض کلامی آنان، به راحتی می‌شود به دروغشان پی برد.

    زمان‌هایی هست که برخی افراد، از روی تعمد و سوابق دروغ به گونه‌ای ماهرانه و حرفه‌ای دروغ می‌گویند. این افراد به دلیل تکرار دروغ، در اصل مهارت شبیه سازی حق و باطل یا به عبارتی ترکیب واقعیت‌های غیرمرتبط با باطل مدنظر خویش را پیدا می‌کنند.

    دروغگویان حرفه‌ای و باسابقه، ‌‌نهایت تلاش خویش را می‌کنند تا با کمترین نشانه‌های فیزیکی، بیان غیرواقعی خویش را مطرح کنند؛ بنابراین، چنین دروغگویانی در نگاه اول، خونسرد به نظر آمده و با اعتماد به نفس خاصی، مطالب دروغ خویش را بیان می‌کنند.

    هرچند دروغگویان حرفه‌ای و باسابقه، تلاش می‌کنند هنگام طرح مطالب غیرواقعی خود را خونسرد نشان دهند، ولی با تداوم رفتارهای اجتماعی متفاوت از طرف آن‌ها و دقت در حرکات ماهیچه‌ای صورت آن‌ها و خنده‌های تقلبیشان، به راحتی قابل تشخیص برای کار‌شناسان و افراد آگاه در حوزه روا‌شناسی خواهند بود.
    در میان تیپ‌های گوناگون دروغگو، دروغگویان حرفه‌ای، بیشترین لطمات را بر محیط اجتماعی وارد آورده و به دلیل خصلت تعمد در بیان ماهرانه مطالب غیر واقع، صدمات جبران ناپذیری بر اجتماع وارد می‌کنند.


    چه چیزی باعث می‌شود که همسرتان به شما شک کند؟ آیا شما می‌توانید این شکاکیت را از بین ببرید؟ دلایل زیادی وجود دارند که باعث می‌شوند شریک زندگیتان به شما شک کند. احساس عدم امنیت، بدبینی، سوءتفاهم، حسادت و بی‌اعتمادی انگیزه‌های همسرتان را برای سوءظن بیشتر می‌کنند. زندگی ترسناکی است اگر هر روز احساس کنید یک نفر شما را زیر نظر دارد، به هر کاری که می‌کنید حساس است و اجازه نمی‌دهد هرجایی بروید. شما حق دارید از همسرتان عصبانی شوید که شماره‌های تماس، پیامک‌ها و ایمیل‌هایتان را بدون اجازه شما کنترل کند بدون اینکه هرگز در طول رابطه زناشوییتان خطایی از شما سر زده باشد. دفاع از خودتان در برابر این سو ظن و پافشاری برای اینکه ثابت کنید کاری نکرده‌اید بی‌فایده است. همسرتان باید بفهمد که اشتباه می‌کند و از شما بخواهد تا کمکش کنید از شکاکیت‌‌ رها شود.


    کار آسانی نیست که به همسرتان بفهمانید او بیش از اندازه شکاک است به ویژه اگر شما تازه ازدواج کرده باشید. بعضی از واکنش‌های خاص مثل داد و بیداد و قهر کردن در برابر پرسش‌های همسرتان مثل اینکه «کجا بودی؟ با کی بودی؟ چرا تلفنت رو جواب ندادی؟ چرا این عطر خاص رو استفاده کردی؟» بسیار ناشیانه و بی‌فایده هستند. پس اگر احساس می‌کنید همسرتان شکاک است باید به دنبال راهکارهای مفیدتری باشید:


    پیش از هر واکنشی مطمئن شوید همسرتان تا چه اندازه شکاک است. او ممکن است تمام روز مشغول کنترل کردن شما باشد. ایمیل‌هایتان را چک کند و با نام کاربری شما در اینترنت فعالیت کند تا از روابط شما سر دربیاورد. اما این مشکل شما نیست و فقط بخاطر بی‌اعتمادی همسرتان است. واکنش‌های آنی و دفاع از خودتان کمکی به وضعیتی که در آن هستید نمی‌کند. شما حق دارید ناراحت باشید اما حتی یک لحظه فکر نکنید شما غیرطبیعی هستید و راه و رسم برقراری یک رابطه عاطفی زناشویی را نمی‌دانید. این نکته را به راحتی می‌توانید بفهمید؛ آیا شما هم مثل همسرتان بدبین و شکاک هستید و علاقه‌ای به دخالت در امور شخصی همسرتان دارید؟


    زندگی با کسی که دوستش دارید اما او به شما اعتماد ندارد دشوار است اما شما نباید اجازه بدهید رفتار اشتباه او زندگیتان را برهم بزند، روزتان را خراب کند و غمگینتان کند. نیازی نیست از خودتان دفاع کنید. می‌توانید تمام روز را با همسرتان به بحث درباره اینکه چه کسی را و کجا و در چه ساعتی دیده‌اید و یا اینکه مغازه دار به شما چه گفته است و چه پوشیده‌اید تلف کنید و یا فقط شنونده ترس‌ها و بی‌اعتمادی‌های همسرتان باشید.


    به جای انتقاد یا واکنش‌های تند کمی به حرف‌ها و نگرانی‌های همسرتان گوش بدهید. او از چه رفتار شما احساس نگرانی می‌کند؟ همین که او بتواند به شما اعتماد کند تا از ترس‌ها و نگرانی‌هایش بگوید قدم مهمی برای بهبود احساس بی‌اعتمادی‌اش برداشته است. او می‌گوید: «نپوش، نرو، نیا، نگاه نکن» و وقتی شما پاسخ می‌دهید «به تو ربطی نداره» همه چیز در یک تنش تمام می‌شود. اما اگر بپرسید «چرا؟ از چی می‌ترسی؟ چی شد که این ترس‌ها به سراغت اومد؟ برام توضیح بده چه اتفاقی می‌افته اگه من با یه غریبه تلفنی حرف بزنم؟» همسرتان شروع به واکاوی احساساتش می‌کند و شما خوب می‌دانید که همه ما نیاز به یک شنونده بی‌طرف داریم!


    بهانه به دست همسرتان ندهید. بعضی از رفتارهای شما ممکن است به نظر همسرتان شک‌برانگیز باشند. اگر عادت دارید در جایی خلوت با تلفن حرف بزنید یا دیر به خانه بیایید آن‌ها را کنار بگذارید.


    اگر از تلاش برای ایجاد اعتماد در همسرتان خسته شدید باید با همسرتان درباره احساساتتان حرف بزنید. به او بفهمانید که رفتارش چه احساس ناراحت‌کننده‌ای در شما ایجاد می‌کند.
    با این حال اگر بعد از تمام تلاش‌های شما برای اعتماد سازی در همسرتان ناکام ماند هنوز یک فرصت مهم دیگر دارید. این تنها راه باقی مانده کمک از متخصصان است. یک مشاور یا روان درمانگر نه تنها می‌تواند علت شکاکیت در همسرتان را تشخیص بدهد بلکه می‌تواند راهکارهایی را برای رابطه و مشکل خاص شما پیشنهاد بدهد. گاهی رفتارهای حسادت‌آمیز همسرتان صرفا بخاطر احساس ناامنی نیست بلکه ممکن است همسرتان شخصیت ناسازگاری داشته باشد و تربیت غلط ذهنیت او را نسبت به روابط تخریب کرده باشد و این مساله‌ای نیست که شما خودتان بدون کمک از یک متخصص آن را حل کنید.

    من به خودم اجازه چک کردن گوشی کسی رو نمیدم چون معتقدم هر ادمی واسه خودش یک حریم خصوصی داره و هیچ وقت بهش بی اعتماد نیستم مثلا اگه داشت با خانم دوستش صحبت میکرد میگم ممکن واسه دوستش و خانمش مشکلی پیش اومده باشه که به کمکش نیاز ارن واگه لازم باشه منو درجریان میذاره
    من بدون اجازه اون حق آب خوردن هم ندارم حتی بیرون هم نمیتونم برم همه میگن برو پیش مشاور ولی باید اول اینکه بتونم تنهایی جایی برم و یا اینکه حتی یک هزار تومان داشته باشم که پول تاکسی رو بدم اون تمام کارتای بانکی منو گرفته و پولی به من نمیده و من روم نمیشه به کسی بگم بهم پول بده و یا اینکه اگه زنگ زد و من خونه نبودم چی باید بهش بگم
    مشاوره تلفنی هم چون گوشی خونه مشغول میشه بهم میگه با کی داشتی حرف میزدی و من چیزی واسه گفتن ندارم چون دعوام میکنه

    اون هر زنی رو که بیرون میبینه یا هرجریانی رو که میشنوه پیش خودش منو با اونا مقایسه میکنه
    من وقتی که مجرد بودم هم هیچوقت بدحجاب نبودم درسته چادر نداشتم ولی مانتو تنگ و کوتاه و بدن نما هم نمیپوشیدم یا اینکه موهام هیچ وقت بیرون نبود و خودم حواسم به حجابم بود
    من خودم زمانی که تلگرام یا واتس اپ داشتم هیچ وقت عکس شخصی خودم یا همسرمو پروفایلم نمیذاشتم ولی مثلا اگه یک مشتری با فرهنگ پایین میومد داخل مغازه اش و میگفت مثلا عکس فلانی رو ببین چه خانمی داره به من میگفت چون بقیه عکس میذارن و یک سری ها جنبه ندارن دلم نمیخواد گوشی داشته باشی یا اینکه میگفت چون کانال بد داره دلم نمیخواد تو داشته باشی یا مثلا اگه داخل یک گروه که فقط مختص اشپزی و چت ممنوع هست و تو با عروساتون عضوی چون ممکن یک غذا تو درست کنی بعد فلانی بیاد بگه این غذارو که خواهر من درست کرده بود پس نباید عضو گروه باشی
    یا مثلا میگفت امروز یک مشتری داشتم باحجاب بوده گفتم خوشبحال شوهرش چه زن باحجابی داره پس توهم داخل خونه وقتی دو نفری هستیم باید روسری بپوشی
    کلا میخواد منو مانند یک گنجشک داخل قفس زندانی کنه که مبادا گربه بهم دست بزنه
    منو و زندگی رو واسه خودش فقط میخواد و اونجوری که خودش دوست داره و من حتی حق هیچ دادن هیچ نظری ندارم چون زن پررو میشه

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    دختر خوب اون زد اون بلا را سرت اورد
    اگه سرت به جایی میخورد و خدایی نکرده چیزیت میشد چی
    میخواست چیکار کنه
    وقتی بری از پزشک قانونی نامه داشته باشی میفهمه ک دیگه باید دست از این کارهاش برداره
    ببخشید اما شما خیلی داری شل میگیری و اون فک کرده میتونه هر بلایی سرتون بیاره
    مطمینا خانواده اتون بچه بزرگ نکردن ک ی پسری از راه برسه و بلایی سرش بیاره.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    میدونی چیه
    من یبار دوران عقد قهر کردم اومدم خونه بابام چون چندبار قبلش منو کتک زده اون موقع به جایی که کسی ازم حمایت کنه همه گفتن که زن نباید قهر کنه دعوا بین همه هست تو اگه طلاق بگیری آبرو ما میره عروسی بگیری درست میشه برو سر خونه زندگیت هیچکس هم حرف منو باور نمیکرد چون اون به همه گفته بود من دروغ میگم
    وقتی خودت جایی رو نداشته باشی ازت حمایت کنن چیکار میکنی ؟؟؟
    یا باید بسوزی و بسازی یا خودکشی که من راه اول رو انتخاب کردم
    من روز اول هم نمیخواستم باهاش ازدواج کنم ولی مجبورم کردن چون اینقده خودشو تو روی مردم خوب نشون میده و خوب حرف میزنه که همه عاشقش میشن و فکر میکنن که چه ادم خوبیه

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    یکی از مشتری های مغازه خودش مشاور است
    یبار که برای خرید اومده بوده مغازه اش و باهاش صحبت کرده بود فقط یک روز اخلاقش خوب شد و دوباره شد همون ادم سابق
    متاسفانه خیلی زود تحت تاثیر حرفای دیگران قرار میگیره
    اون میخواد منو از این جامعه دور نگه داره که فرهنگ مردمش روی من تاثیر نذاره
    که اخلاقم مثل بقیه نشه
    که شاید یک روز بهش خیانت کنم
    میخواد منو فقط واسه خودش نگه داره میترسه از دستم بده و متاسفانه این وسط فقط راه خودشو قبول داره حتی خودشم باور داره که داره اشتباه میکنه واسه همین پیش مشاور نمیاد چون میدونه راهی که انتخاب کرده کلا اشتباه ولی فقط حرف خودشو قبول داره


    شما در طول زندگی مرتکب رفتاری شدی که بهت سو ظن پیدا کنه؟؟ یا حتی حرفی یا طرفداری از فرد خاصی

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    شما در طول زندگی مرتکب رفتاری شدی که بهت سو ظن پیدا کنه؟؟ یا حتی حرفی یا طرفداری از فرد خاصی
    فکر نمیکنم
    میدونی چیه اون منو با بقیه مقایسه میکنه
    مثلا یبارشاگرد مغازه اش گفته بود من با یک زن شوهردار داخل تلگرام دوستم و چه جریاناتی باهم داریم
    یهو دیدم به من پیامک داد بیا تلگرام درصورتی که خودش به من گفته بود تلگرامتو حذف کن و من حذف کرده بودم بعد بهم گفت یک لحظه شک کردم که به من داری خیانت میکنی و میخواستم به خودم ثابت کنم که خیانت نمیکنی
    چون خیانت زیاد شده فکر میکنه اگه یکم به من ازادی بده بهش خیانت میکنم یا سواستفاده میکنم یا اینکه بخوام سوار سرش شم و پررو شم و بی ظرفیت بازی دربیارم
    فکر میکنه اگه من داخل جامعه باشم ظرفیت ندارم و ممکن از ادما یاد بگیرم بهش خیانت کنم
    میخواد هیچ مردی منو نبینه تا کسی سمتم نیاد
    من داخل خونه بابام دختر ازادی بودم و هیچ مشکل اخلاقی هم خداروشکر نداشته و ندارم و این بی اعتمادی داره عذابم میده
    تا حالا چندبار هم بهش ثابت کردمو نشون دادم که قابل اعتمادم ولی اون میترسه میگه به تو اعتماد دارم ولی به جامعه نه میترسم روت تاثیر بذاره چون خودش تاثیر پذیره از همه فکر میکنه منم مثل خودشم

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : شوهر شکاک

    خب دختر خوب همون دوران عقد باید میرفتی پزشکی قانونی

    مگه دیگران میخواستن زندگی کنن که به حرفشون گوش دادی؟؟؟

    این اسمش سوختن و ساختنه؟؟؟؟ کجاش ساختنه؟؟؟ تو فقط داری میسوزی....

    به نظر من هم و به قول فاطمه خودت داری شل میگیری و اجازه میدی دیگران به راحتی برات تصمیم بگیرن

    حتی الان که گذاشتت خونه بابات میتونی بری دادگاه و شکایت کنی...چون اگه تو این کارو نکنی ممکن هس اون بره دادگاه و برگه عدم تمکین بگیره و بگه که همسرم ولم کرده رفته...

    دختر خوب حواست هست داری به خاطر حرف مردم چیکار با زندگیت میکنی؟؟؟

  24. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر شکاک

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خب دختر خوب همون دوران عقد باید میرفتی پزشکی قانونی

    مگه دیگران میخواستن زندگی کنن که به حرفشون گوش دادی؟؟؟

    این اسمش سوختن و ساختنه؟؟؟؟ کجاش ساختنه؟؟؟ تو فقط داری میسوزی....

    به نظر من هم و به قول فاطمه خودت داری شل میگیری و اجازه میدی دیگران به راحتی برات تصمیم بگیرن

    حتی الان که گذاشتت خونه بابات میتونی بری دادگاه و شکایت کنی...چون اگه تو این کارو نکنی ممکن هس اون بره دادگاه و برگه عدم تمکین بگیره و بگه که همسرم ولم کرده رفته...

    دختر خوب حواست هست داری به خاطر حرف مردم چیکار با زندگیت میکنی؟؟؟
    بی کسی بد دردیه
    با ی ادم غیر منطقی هم زندگی کنی هم همینطور
    وقتی کسی حرفتو باور نکنه چیکار باید کنی
    وقتی داداشت بهت بگه اگه طلاق میگیری آبرو ما میره من خودمومیکشم یا بلایی سر اون میارم میفتم زندان دیگه گناه زن و بچه ام میفته گردن تو
    وقتی شوهرت بگه حاضرم توی جمعیت آتیشت بزنم ولی طلاقت نمیدم یکاری میکنم توی این شهر نتونی زندگی کنی
    وقتی تو روی مردم ایقد باهات خوبه که همه دارن حسرت تو و زندگیتو میخورن و به شوهراشون میگن یاد بگیر تو وقتی بگی مشکل دارم کسی باور نمیکنه چون مردم چیزی رو که میبینن بیشتر قبول دارن
    هیچوقت نمیشه راه رفتن کسی رو قضاوت کرد مگه اینکه با کفشش راه بری

  26. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    میدونی چیه
    من یبار دوران عقد قهر کردم اومدم خونه بابام چون چندبار قبلش منو کتک زده اون موقع به جایی که کسی ازم حمایت کنه همه گفتن که زن نباید قهر کنه دعوا بین همه هست تو اگه طلاق بگیری آبرو ما میره عروسی بگیری درست میشه برو سر خونه زندگیت هیچکس هم حرف منو باور نمیکرد چون اون به همه گفته بود من دروغ میگم
    وقتی خودت جایی رو نداشته باشی ازت حمایت کنن چیکار میکنی ؟؟؟
    یا باید بسوزی و بسازی یا خودکشی که من راه اول رو انتخاب کردم
    من روز اول هم نمیخواستم باهاش ازدواج کنم ولی مجبورم کردن چون اینقده خودشو تو روی مردم خوب نشون میده و خوب حرف میزنه که همه عاشقش میشن و فکر میکنن که چه ادم خوبیه
    یعنی کبودی بدنت هم ببینن باز هم این حرف را میزنن
    یا مثلا اون دفعه ک میلنگیدین اگه میگفتین راستش را بازم همین عقیده را داشتن؟!

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  27. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    یعنی کبودی بدنت هم ببینن باز هم این حرف را میزنن
    یا مثلا اون دفعه ک میلنگیدین اگه میگفتین راستش را بازم همین عقیده را داشتن؟!

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    اونجوری که همسرم نقش بازی میکنه همه حرفشو قبول میکنند

  29. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    دیشب باباش اومده بود خونمون و من جریان رو کامل واسش توضیح دادم بعد با مامانش رفته بودن خونه خودم پیش همسرم که بحثشون شده بود
    سرشب دوباره بابا و مامانش اومدن پیش ما که همسرم بهشون گفته باید من این چند روز باهاش حداقل یک تماس میگرفتم، گفته زندگیمون رو دوست داره نمیخواد منو ازدست بده فقط میخواد تنبیهم کنه، منم گفتم من که قهر نکردم بیام اون منو آورده اینجا خودش باید باهام تماس میگرفته، بهشون گفتم که تصمیم جدی واسه طلاق گرفتم
    با اینکه همسرم خیلی مغروره ولی بازم با این وجود امشب تماس گرفت و بهم گفت سلام اماده شو دارم میام دنبالت گفتم کجا بریم گفت خونه منم گفتم نمیام گفت چرا گفتم چون این زندگی رو نمیخوام گفت باشه و بعد خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد
    فکر کنم خانواده اش بهش گفتن که تصمیم واسه جدایی گرفتم که تماس گرفته
    از اون موقع که تماس گرفته تمام بدنم داره میلرزه دارم میترسم دارم دیونه میشم نمیدونم باید چیکار کنم

  30. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    دیشب باباش اومده بود خونمون و من جریان رو کامل واسش توضیح دادم بعد با مامانش رفته بودن خونه خودم پیش همسرم که بحثشون شده بود
    سرشب دوباره بابا و مامانش اومدن پیش ما که همسرم بهشون گفته باید من این چند روز باهاش حداقل یک تماس میگرفتم، گفته زندگیمون رو دوست داره نمیخواد منو ازدست بده فقط میخواد تنبیهم کنه، منم گفتم من که قهر نکردم بیام اون منو آورده اینجا خودش باید باهام تماس میگرفته، بهشون گفتم که تصمیم جدی واسه طلاق گرفتم
    با اینکه همسرم خیلی مغروره ولی بازم با این وجود امشب تماس گرفت و بهم گفت سلام اماده شو دارم میام دنبالت گفتم کجا بریم گفت خونه منم گفتم نمیام گفت چرا گفتم چون این زندگی رو نمیخوام گفت باشه و بعد خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد
    فکر کنم خانواده اش بهش گفتن که تصمیم واسه جدایی گرفتم که تماس گرفته
    از اون موقع که تماس گرفته تمام بدنم داره میلرزه دارم میترسم دارم دیونه میشم نمیدونم باید چیکار کنم
    خوب شد حداقل حرف دلت رو زدی

    اینجوری میفهمی که باید یه تغییری بکنه

    نمیشه که تا ابد با همین وضع ادامه داد

    خیلی خوب شد که حرفاتو گفتی...از چیزی نترس...فقط سعی کن باهاش بحث و جنجال نکنی

    قاطعانه و با آرامش حرفاتو بزن...تو روش هم واینسا و بهش بددهنی نکن

    حرفت رو بزن اما حرمت رو نشکن...

    اینجوری میفهمه که تو فقط میخوای اون به خودش بیاد

    بالاخره باید یه تغییری ایجاد بشه...ان شاءالله ختم به خیر میشه...

    در مورد اون پستت هم که برام نوشتی داداشت گفته که اونو میکشم و این حرفا...خب تو مسئول بی منطقی و رفتار نادرست داداشت که نیستی

    نمیشه که بخاطر اینکه اونا بی منطقن تو بسوزی و دم نزنی

    من اگه به جات بودم که داداشم همچین حرفی بهم میزد...

    اینا رو بهش میگفتم:" به جای اینکه پشتم باشی میخوای پشتمو خالی کنی؟؟؟ اینکه تو میخوای رفتار ناشایست داشته باشی تقصیر خودته که عاقلانه فکر نمیکنی وگرنه من اولی نیستم که بخواد طلاق بگیره و آخری هم نیستم...پس بهتره به خاطر من خودتو تو دردسر نندازی چون مقصر رفتار تو من نیستم و بیشتر از دعوا به حمایتت احتیاج دارم...چون دعوا فقط استرسم رو بیشتر میکنه در حالیکه من آرامش میخوام."

    ولی حالا که حرفت رو زدی...رو حرفت بمون تا بالاخره نتیجه بده...

    بازم میگم بهش بی احترامی نکن، به خانوادش هم همینطور

    فقط انقدر خوب با خانوادت حرف بزن که کاملا پشتت درآن...و منطقی هم رفتار کنن

    باور کن همه چی دست خودته...نوع حرف زدنت هم میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه

    پس با آرامش اما قاطعانه حرفاتو بزن

    خوشحال میشیم که بیای اینجا و بهمون بگی چیکار کردی

  31. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خوب شد حداقل حرف دلت رو زدی

    اینجوری میفهمی که باید یه تغییری بکنه

    نمیشه که تا ابد با همین وضع ادامه داد

    خیلی خوب شد که حرفاتو گفتی...از چیزی نترس...فقط سعی کن باهاش بحث و جنجال نکنی

    قاطعانه و با آرامش حرفاتو بزن...تو روش هم واینسا و بهش بددهنی نکن

    حرفت رو بزن اما حرمت رو نشکن...

    اینجوری میفهمه که تو فقط میخوای اون به خودش بیاد

    بالاخره باید یه تغییری ایجاد بشه...ان شاءالله ختم به خیر میشه...

    در مورد اون پستت هم که برام نوشتی داداشت گفته که اونو میکشم و این حرفا...خب تو مسئول بی منطقی و رفتار نادرست داداشت که نیستی

    نمیشه که بخاطر اینکه اونا بی منطقن تو بسوزی و دم نزنی

    من اگه به جات بودم که داداشم همچین حرفی بهم میزد...

    اینا رو بهش میگفتم:" به جای اینکه پشتم باشی میخوای پشتمو خالی کنی؟؟؟ اینکه تو میخوای رفتار ناشایست داشته باشی تقصیر خودته که عاقلانه فکر نمیکنی وگرنه من اولی نیستم که بخواد طلاق بگیره و آخری هم نیستم...پس بهتره به خاطر من خودتو تو دردسر نندازی چون مقصر رفتار تو من نیستم و بیشتر از دعوا به حمایتت احتیاج دارم...چون دعوا فقط استرسم رو بیشتر میکنه در حالیکه من آرامش میخوام."

    ولی حالا که حرفت رو زدی...رو حرفت بمون تا بالاخره نتیجه بده...

    بازم میگم بهش بی احترامی نکن، به خانوادش هم همینطور

    فقط انقدر خوب با خانوادت حرف بزن که کاملا پشتت درآن...و منطقی هم رفتار کنن

    باور کن همه چی دست خودته...نوع حرف زدنت هم میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه

    پس با آرامش اما قاطعانه حرفاتو بزن

    خوشحال میشیم که بیای اینجا و بهمون بگی چیکار کردی
    ممنونم
    صبحی اومد درخونه دنبالم، حتی با اینکه مادرم هم اصرار کرد داخل خونه هم نیومد، بهش گفتم قول میدی رفتارتو عوض کنی دیگه کتکم نزنی گفت اون حرفارو بیخیال لباساتو بپوش بیا وگرنه هرچی دیدی خودت خواستی، دیگه هم نمیتونی به کسی بگی نیومدم دنبالت
    اول رفتم لباسامو عوض کردم گفتم میرم خونه نهایتش اگه کتکم هم زد مدرک دارم برم پیش پزشک قانونی ولی بازم ترسیدم، رفتم دم در بهش گفتم بیا داخل خونه حرفامون رو بزنیم گفت نمیام بپوش بریم منم گفتم نمیام گفت نمیای گفتم نه گفته باشه و خداحافظی کرد ورفت
    دارم از ترس میمیرم نمیدونم باید چیکار کنم
    بخدا شبا خواب ندارم دارم دیونه میشم

  33. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    دیشب باباش اومده بود خونمون و من جریان رو کامل واسش توضیح دادم بعد با مامانش رفته بودن خونه خودم پیش همسرم که بحثشون شده بود
    سرشب دوباره بابا و مامانش اومدن پیش ما که همسرم بهشون گفته باید من این چند روز باهاش حداقل یک تماس میگرفتم، گفته زندگیمون رو دوست داره نمیخواد منو ازدست بده فقط میخواد تنبیهم کنه، منم گفتم من که قهر نکردم بیام اون منو آورده اینجا خودش باید باهام تماس میگرفته، بهشون گفتم که تصمیم جدی واسه طلاق گرفتم
    با اینکه همسرم خیلی مغروره ولی بازم با این وجود امشب تماس گرفت و بهم گفت سلام اماده شو دارم میام دنبالت گفتم کجا بریم گفت خونه منم گفتم نمیام گفت چرا گفتم چون این زندگی رو نمیخوام گفت باشه و بعد خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد
    فکر کنم خانواده اش بهش گفتن که تصمیم واسه جدایی گرفتم که تماس گرفته
    از اون موقع که تماس گرفته تمام بدنم داره میلرزه دارم میترسم دارم دیونه میشم نمیدونم باید چیکار کنم
    عالی پیش رفتی
    فقط کاش بهش اینطور میگفتی ک
    دیگه از اون وضع خسته شدم و میخوام زندگی خوبی داشته باشم و تا باهم مشاوره نریم و مشکلمون را حل نکنیم من به اون خونه برنمیگردم.
    با کتک و بدرفتاری نمیشه زندگی کرد من ی زندگی پراز عشق و محبت و اعتماد و امنیت میخوام
    اگه مردش هسی بسم الله...

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  34. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    ممنونم
    صبحی اومد درخونه دنبالم، حتی با اینکه مادرم هم اصرار کرد داخل خونه هم نیومد، بهش گفتم قول میدی رفتارتو عوض کنی دیگه کتکم نزنی گفت اون حرفارو بیخیال لباساتو بپوش بیا وگرنه هرچی دیدی خودت خواستی، دیگه هم نمیتونی به کسی بگی نیومدم دنبالت
    اول رفتم لباسامو عوض کردم گفتم میرم خونه نهایتش اگه کتکم هم زد مدرک دارم برم پیش پزشک قانونی ولی بازم ترسیدم، رفتم دم در بهش گفتم بیا داخل خونه حرفامون رو بزنیم گفت نمیام بپوش بریم منم گفتم نمیام گفت نمیای گفتم نه گفته باشه و خداحافظی کرد ورفت
    دارم از ترس میمیرم نمیدونم باید چیکار کنم
    بخدا شبا خواب ندارم دارم دیونه میشم
    اینجوری اون میتونه به عنوان عدم تمیکین ازت شکایت کنه.

    حالا هم اشکال نداره اگه همچین کاری را کرد بگو من میرم تو دادگاه میگم امنیت ندارم و کتکم میزنی و رای عدم امنیت میگیرم.

    ان شاالله ک باز خودش میاد دنبالت
    این بار نگو حرف بزنیم بگو باید بریم مشاوره
    چون اگه حرفی هم بزنیم به قول گفته های قبلتون بعد دو روز فراموش میکنه و میشه همون ادم سابق.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  35. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    ممنونم
    صبحی اومد درخونه دنبالم، حتی با اینکه مادرم هم اصرار کرد داخل خونه هم نیومد، بهش گفتم قول میدی رفتارتو عوض کنی دیگه کتکم نزنی گفت اون حرفارو بیخیال لباساتو بپوش بیا وگرنه هرچی دیدی خودت خواستی، دیگه هم نمیتونی به کسی بگی نیومدم دنبالت
    اول رفتم لباسامو عوض کردم گفتم میرم خونه نهایتش اگه کتکم هم زد مدرک دارم برم پیش پزشک قانونی ولی بازم ترسیدم، رفتم دم در بهش گفتم بیا داخل خونه حرفامون رو بزنیم گفت نمیام بپوش بریم منم گفتم نمیام گفت نمیای گفتم نه گفته باشه و خداحافظی کرد ورفت
    دارم از ترس میمیرم نمیدونم باید چیکار کنم
    بخدا شبا خواب ندارم دارم دیونه میشم
    از چی میترسی؟؟؟ دقیقا بهم بگو چی میترسونتت؟؟؟

    یعنی چی میری خونه کتکت هم زد میری پزشک قانونی؟؟؟

    یه لحظه فک کن اگه از دستش بره بزنه تو چشمت خدایی نکرده یا بزنه تو شکمت و مشکل برات پیش بیاد؟؟؟؟

    از چیزی نترس...

    فاطمه درست میگه باید بهش میگفتی میخوام زندگی رو درست کنم بعد برگردم نمیخوام با ترس و لرز باشم...باید بریم مشاوره..اینجوری نمیشه.

    دختر خوب نترس...اگه بترسی نمیتونی خوب فکر کنی...باید عاقلانه تصمیم بگیری...با ترس نمیشه!

    کاری نمیتونه بکنه...چون تو دادگاه همش میشه به نفع تو!

    تو هم سفت رو حرفت وایسا و بگو یا تعهد میدی که دیگه این رفتارا رو نداشته باشی و کاملا بذاری کنار...یا اینجوری نمیشه ادامه داد.

  36. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    اینجوری اون میتونه به عنوان عدم تمیکین ازت شکایت کنه.

    حالا هم اشکال نداره اگه همچین کاری را کرد بگو من میرم تو دادگاه میگم امنیت ندارم و کتکم میزنی و رای عدم امنیت میگیرم.

    ان شاالله ک باز خودش میاد دنبالت
    این بار نگو حرف بزنیم بگو باید بریم مشاوره
    چون اگه حرفی هم بزنیم به قول گفته های قبلتون بعد دو روز فراموش میکنه و میشه همون ادم سابق.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    میخواستم بیاد داخل خونه که بهش بگم باید بریم مشاوره اخه دم در خونه با اون همه فاصله اصلا نمیشد چیزی بهش گفت

  37. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    از چی میترسی؟؟؟ دقیقا بهم بگو چی میترسونتت؟؟؟

    یعنی چی میری خونه کتکت هم زد میری پزشک قانونی؟؟؟

    یه لحظه فک کن اگه از دستش بره بزنه تو چشمت خدایی نکرده یا بزنه تو شکمت و مشکل برات پیش بیاد؟؟؟؟

    از چیزی نترس...

    فاطمه درست میگه باید بهش میگفتی میخوام زندگی رو درست کنم بعد برگردم نمیخوام با ترس و لرز باشم...باید بریم مشاوره..اینجوری نمیشه.

    دختر خوب نترس...اگه بترسی نمیتونی خوب فکر کنی...باید عاقلانه تصمیم بگیری...با ترس نمیشه!

    کاری نمیتونه بکنه...چون تو دادگاه همش میشه به نفع تو!

    تو هم سفت رو حرفت وایسا و بگو یا تعهد میدی که دیگه این رفتارا رو نداشته باشی و کاملا بذاری کنار...یا اینجوری نمیشه ادامه داد.
    من از خودش از اون خونه از این شهر و از همه آدماش میترسم
    میترسم در خونه رو به روی کسی باز کنم وقتی تنها باشم
    شبا یا خواب نمیرم یا اگه هم چند دقیقه خوابم همش دارم کابوس میبینم
    وقتی اسمش میاد یا صداش یا حرفش یا حتی خودشو دیدیم دست خودم نیست تمام بدنم میلرزه ازش میترسم خیلی زیاد
    دم خونه بهش گفتم باید بگی همه چیز درست میشه یا نه گفت اونارو ولش کن میای یا نه دم در داخل کوچه نمیشه از مشتور و این حرفا حرف زد
    کاش میمردم ...

  38. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    اون خیلی کینه ای و لجباز میترسم که حالا که خودش اومده بود و من گفتم نه به جای اینکه درست شه همه چیز خراب تر شه
    اون نمیذاره به راحتی من ازش طلاق بگیرم میترسم بیشتر اذیتم کنه
    دارم دیونه میشم
    میترسم الان قبول کنه درست شه ولی بعدا همه این اتفاق هارو از سرم دربیاره
    موندم سر هزار راهی

  39. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    من از خودش از اون خونه از این شهر و از همه آدماش میترسم
    میترسم در خونه رو به روی کسی باز کنم وقتی تنها باشم
    شبا یا خواب نمیرم یا اگه هم چند دقیقه خوابم همش دارم کابوس میبینم
    وقتی اسمش میاد یا صداش یا حرفش یا حتی خودشو دیدیم دست خودم نیست تمام بدنم میلرزه ازش میترسم خیلی زیاد
    دم خونه بهش گفتم باید بگی همه چیز درست میشه یا نه گفت اونارو ولش کن میای یا نه دم در داخل کوچه نمیشه از مشتور و این حرفا حرف زد
    کاش میمردم ...
    خب ببین عزیزم این ترست طبیعیه...بهش میگن استرس پس از آسیب...و شما هم کم آسیب ندیدی!

    بهتره به یه روانشناس مجرب و خانم البته مراجعه کنی و در صورت لزوم به روانپزشک ارجاعت میده که داروی آرامبخش استفاده کنی

    چیز بدی نیست...خود من هم یه مدت استفاده کردم و کم کم دیگه نخوردم الان حالمم خیلی خوبه!

    به فکر سلامتیت باش...حتی این خودش هم میتونه یه مدرک باشه بر علیه شوهرت که باعث این وضع تو شده.

    با شوهرت هم مجادله نکن که باعث تنش بیشترت بشه.

    یه کلام بهش بگو یا میای تعهد میدی که میری مشاوره و این وضع رو درست میکنی

    یا دیگه نمیخوای ادامه بدی.

    دیگه بیشتر از این باهاش بحث نکن.

  40. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خب ببین عزیزم این ترست طبیعیه...بهش میگن استرس پس از آسیب...و شما هم کم آسیب ندیدی!

    بهتره به یه روانشناس مجرب و خانم البته مراجعه کنی و در صورت لزوم به روانپزشک ارجاعت میده که داروی آرامبخش استفاده کنی

    چیز بدی نیست...خود من هم یه مدت استفاده کردم و کم کم دیگه نخوردم الان حالمم خیلی خوبه!

    به فکر سلامتیت باش...حتی این خودش هم میتونه یه مدرک باشه بر علیه شوهرت که باعث این وضع تو شده.

    با شوهرت هم مجادله نکن که باعث تنش بیشترت بشه.

    یه کلام بهش بگو یا میای تعهد میدی که میری مشاوره و این وضع رو درست میکنی

    یا دیگه نمیخوای ادامه بدی.

    دیگه بیشتر از این باهاش بحث نکن.

    اگه دیگه پاپیش نذاره چی ؟؟
    خودش گفت ببین اومدم دنبالت نیومدی پس دیگه نگو که من نیومدم بگو خودت نیومدی
    دارم دیونه میشم
    همه اش دارن درباره اش صحبت میکنن
    خسته شدم بخدا
    همه اش سردردم حتی دیگه اشک هم ندارم
    ی بغض بدجوری که نمیترکه

  41. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهر شکاک

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    بی کسی بد دردیه
    با ی ادم غیر منطقی هم زندگی کنی هم همینطور
    وقتی کسی حرفتو باور نکنه چیکار باید کنی
    وقتی داداشت بهت بگه اگه طلاق میگیری آبرو ما میره من خودمومیکشم یا بلایی سر اون میارم میفتم زندان دیگه گناه زن و بچه ام میفته گردن تو
    وقتی شوهرت بگه حاضرم توی جمعیت آتیشت بزنم ولی طلاقت نمیدم یکاری میکنم توی این شهر نتونی زندگی کنی
    وقتی تو روی مردم ایقد باهات خوبه که همه دارن حسرت تو و زندگیتو میخورن و به شوهراشون میگن یاد بگیر تو وقتی بگی مشکل دارم کسی باور نمیکنه چون مردم چیزی رو که میبینن بیشتر قبول دارن
    هیچوقت نمیشه راه رفتن کسی رو قضاوت کرد مگه اینکه با کفشش راه بری
    بله شما بی کس هستید چون خودتونو از دست دادید... کارها و حرفهای احمقانه اطرافیانت رو ول کن... هرکس هربلایی میخواد سر خودش بیاره اصلا برات مهم نباشه خودت رو دوست داشته باش و نجات بده... بزنه ناقصت کنه زندگیت بهتر میشه؟؟؟؟؟؟ در ضمن در یه ارسالی نوشتید میخوایند بسوزید و بسازید... اولا سوختن ساختن نمیاره سوختن یعنی خرابی و ویرانی و نابودی دوم اینکه اگه میخواین بسوزید پس چرا اینجا مشکلتونو مطرح کردید؟؟؟؟؟
    امضای ایشان


  42. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شوهر شکاک

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab7 نمایش پست ها
    بله شما بی کس هستید چون خودتونو از دست دادید... کارها و حرفهای احمقانه اطرافیانت رو ول کن... هرکس هربلایی میخواد سر خودش بیاره اصلا برات مهم نباشه خودت رو دوست داشته باش و نجات بده... بزنه ناقصت کنه زندگیت بهتر میشه؟؟؟؟؟؟ در ضمن در یه ارسالی نوشتید میخوایند بسوزید و بسازید... اولا سوختن ساختن نمیاره سوختن یعنی خرابی و ویرانی و نابودی دوم اینکه اگه میخواین بسوزید پس چرا اینجا مشکلتونو مطرح کردید؟؟؟؟؟
    نگفته بودم میخوام بسوزمو بسازم گفتم کارای خودش و بقیه مجبورم کرده بودن بسوزم و بسازم، سوختن و ساختن مال زمانی بود که پیشش بودم نه الان که نیست
    الان فقط میخوام از این کلافگی بیرون بیام و زودتز مشکلم حل شه از این شرایط خسته شدم

  43. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : شوهر شکاک

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    نگفته بودم میخوام بسوزمو بسازم گفتم کارای خودش و بقیه مجبورم کرده بودن بسوزم و بسازم، سوختن و ساختن مال زمانی بود که پیشش بودم نه الان که نیست
    الان فقط میخوام از این کلافگی بیرون بیام و زودتز مشکلم حل شه از این شرایط خسته شدم
    اصلا عجله نکن... عجله کنی همه چی رو بدتر از این که هست میکنید... محکم و استوار سر حرفتون وایسید... کسی که شمارو دوست داشته باشه کتکتون نمیزنه... پس رهاش کنید تا یا بخودش بیاد یا شما رها بشید... اصلا نگران نباش نگران هیچ چیز... توکل کن بخدا زیاد راز و نیاز کن از خدا بخواه بهتون صبر بده... ترس رو از وجودت دور کن میتونید شک نکنید
    امضای ایشان


  44. کاربران زیر از zeinab7 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    اگه دیگه پاپیش نذاره چی ؟؟
    خودش گفت ببین اومدم دنبالت نیومدی پس دیگه نگو که من نیومدم بگو خودت نیومدی
    دارم دیونه میشم
    همه اش دارن درباره اش صحبت میکنن
    خسته شدم بخدا
    همه اش سردردم حتی دیگه اشک هم ندارم
    ی بغض بدجوری که نمیترکه
    خب تو اینجور اومدنی رو میخواستی؟؟؟

    بهرحال باید تکلیفت مشخص بشه...

    میخوای درخواست طلاق بدی؟؟

  46. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    اون خیلی کینه ای و لجباز میترسم که حالا که خودش اومده بود و من گفتم نه به جای اینکه درست شه همه چیز خراب تر شه
    اون نمیذاره به راحتی من ازش طلاق بگیرم میترسم بیشتر اذیتم کنه
    دارم دیونه میشم
    میترسم الان قبول کنه درست شه ولی بعدا همه این اتفاق هارو از سرم دربیاره
    موندم سر هزار راهی
    ببین ترس تو همه چی رو خراب میکنه

    کافی اون بدونه که ازش میترسی

    اونوقت هربلایی که حتی فکرشم نمیکنی سرت میاره

    باید جرئت داشته باشی...مگه میخوای چیکار کنی؟؟؟ مگه چیزی که میخوای کفره؟؟؟ مگه گناهه؟؟

    تو یه زندگی سالم میخوای...این ترس داره؟؟؟

    اگه جسور نباشی اگه جرئت نداشته باشی هیچوقت زندگی نمیشه اونی که میخوای

    همه ازت سواستفاده میکنن

    منم بهت گفتم حرفت رو قاطعانه بزن...اما با آرامش...جوری که کسی حتی شک نکنه که تو دلت چیزی میگذره!!!

    مطمئن حرف بزن، عاقلانه تصمیم بگیر

    حتی اگه اون پا پیش نذاشت...بهرحال خانواده ها که نمیذارن اینجوری بمونه...ولی تو سر حرفت بمون.

    با جرئت زندگیت رو بساز...مگه نگفتی مجبور شدی بسوزی و بسازی؟؟ من میگم نسوز...میگم زندگیتو بساز.

    حتی اگه بخواد بازم اذیتت کنه این دفعه دیگه میتونی مدرک علیهش داشته باشی تو دادگاه پس همچین کاری نمیکنه که به ضرر خودش باشه.

    قوی باش..نترس...زندگیت رو جمع کن

    دیگه یه دختر بچه ی دو سه ساله نیستی که بقیه براش تصمیم بگیرن

    خانم شدی..بزرگ شدی...خودت باید راه زندگیتو هموار کنی.

    ولی اگه بترسی به دیگران اجازه میدی هربلایی که بخوان سرت بیارن

    وقتی همسرت هم ببینه تو قوی هستی بیشتر ازت حساب میبره.. ولی اگه ترسو باشی بیشتر میترسونتت.

    همین که اومده دنبالت نشون میده داره راه میاد کم کم، داره توجه میکنه...فقط قوی باش..جا نزن.

    اینکه میگه بیخیال اون حرفا...باید میگفتی نه بیخیال نمیشه..چون من بخاطر همین حرفا الان اینجام...پس باید درست بشه

    تو نترس فقط....اگه بترسی همه چی رو باختی.

  47. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    اون خیلی کینه ای و لجباز میترسم که حالا که خودش اومده بود و من گفتم نه به جای اینکه درست شه همه چیز خراب تر شه
    اون نمیذاره به راحتی من ازش طلاق بگیرم میترسم بیشتر اذیتم کنه
    دارم دیونه میشم
    میترسم الان قبول کنه درست شه ولی بعدا همه این اتفاق هارو از سرم دربیاره
    موندم سر هزار راهی

    شما مهریتون چه قدره
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  48. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خب تو اینجور اومدنی رو میخواستی؟؟؟

    بهرحال باید تکلیفت مشخص بشه...

    میخوای درخواست طلاق بدی؟؟
    نمیدونم
    اگه رفتارش درست شه چرا طلاق بگیرم میمونم زندگی میکنم
    من نمیخوام زندانی باشم
    منم تو این زندگی سهم دارم
    میخوام بتونم بدون ترس نظر بدم
    میخوام اونجوری که دوست دارم زندگی کنم نظر اونم واسم مهم هست ولی میخوام به یک نتیجه مشترک برسیم نه فقط حرف حرف اون باشه یا حرف حرف من
    میخوام جواب احترامی که واسش میذارم احترام باشه
    نمیخوام اون حدی بهش وابسته باشه که نتونم درخونمو به روی کسی باز کنم یا حتی تا سوپرمارکت روبرو خونمون هم نتونم برم
    دلم میخواد تنهایی واسش کادو بخرم
    دلم میخواد یخورده پول تو جیبی داشته باشم که پس اندازی باشه واسه روزی که لازمم میشه حالا حتی هزار تومان
    دلم میخواد با دوستام درتماس باشم برم بیرون بیان خونمون همونجور که دوستای خودش میان
    بخدا به جز یخورده اعتماد و ازادی چیز دیگه ای نمیخوام

  49. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    شما مهریتون چه قدره
    500 تا سکه
    اگه یک روز خونه دار شدیم نصف خونه
    114 تا گل نرگس
    سفر حج و کربلا

  50. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    ببین ترس تو همه چی رو خراب میکنه

    کافی اون بدونه که ازش میترسی

    اونوقت هربلایی که حتی فکرشم نمیکنی سرت میاره

    باید جرئت داشته باشی...مگه میخوای چیکار کنی؟؟؟ مگه چیزی که میخوای کفره؟؟؟ مگه گناهه؟؟

    تو یه زندگی سالم میخوای...این ترس داره؟؟؟

    اگه جسور نباشی اگه جرئت نداشته باشی هیچوقت زندگی نمیشه اونی که میخوای

    همه ازت سواستفاده میکنن

    منم بهت گفتم حرفت رو قاطعانه بزن...اما با آرامش...جوری که کسی حتی شک نکنه که تو دلت چیزی میگذره!!!

    مطمئن حرف بزن، عاقلانه تصمیم بگیر

    حتی اگه اون پا پیش نذاشت...بهرحال خانواده ها که نمیذارن اینجوری بمونه...ولی تو سر حرفت بمون.

    با جرئت زندگیت رو بساز...مگه نگفتی مجبور شدی بسوزی و بسازی؟؟ من میگم نسوز...میگم زندگیتو بساز.

    حتی اگه بخواد بازم اذیتت کنه این دفعه دیگه میتونی مدرک علیهش داشته باشی تو دادگاه پس همچین کاری نمیکنه که به ضرر خودش باشه.

    قوی باش..نترس...زندگیت رو جمع کن

    دیگه یه دختر بچه ی دو سه ساله نیستی که بقیه براش تصمیم بگیرن

    خانم شدی..بزرگ شدی...خودت باید راه زندگیتو هموار کنی.

    ولی اگه بترسی به دیگران اجازه میدی هربلایی که بخوان سرت بیارن

    وقتی همسرت هم ببینه تو قوی هستی بیشتر ازت حساب میبره.. ولی اگه ترسو باشی بیشتر میترسونتت.

    همین که اومده دنبالت نشون میده داره راه میاد کم کم، داره توجه میکنه...فقط قوی باش..جا نزن.

    اینکه میگه بیخیال اون حرفا...باید میگفتی نه بیخیال نمیشه..چون من بخاطر همین حرفا الان اینجام...پس باید درست بشه

    تو نترس فقط....اگه بترسی همه چی رو باختی.
    قرار بوده دیشب با خانوادش بیان خونمون ولی چون مامامن بابام خارج از شهر بودن قرار شده امشب بیان
    میخوام تمام حرفای دلم رو با احترام به خودش و خانوادش بگم
    بگم که بیاد بریم پیش مشاور
    اگه قبول کردن که برمیگردم خونه اگه هم نه پس همه چیز همین امروز تموم شه بهتره

  51. 2 کاربران زیر از پرنیان72 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    قرار بوده دیشب با خانوادش بیان خونمون ولی چون مامامن بابام خارج از شهر بودن قرار شده امشب بیان
    میخوام تمام حرفای دلم رو با احترام به خودش و خانوادش بگم
    بگم که بیاد بریم پیش مشاور
    اگه قبول کردن که برمیگردم خونه اگه هم نه پس همه چیز همین امروز تموم شه بهتره

    معمولا تکلیف این مسائل با یک شب و دو شب مشخص نمیشه ( نتیجه هر چی باشه )
    پس خیلی خودتون رو تحت فشار قرار ندین
    خواسته های منطقی تون رو درمیون بذارین و واکنش های احتمالی رو در نظر بگیرین و خودتون رو آماده کنین
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  53. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    نمیدونم
    اگه رفتارش درست شه چرا طلاق بگیرم میمونم زندگی میکنم
    من نمیخوام زندانی باشم
    منم تو این زندگی سهم دارم
    میخوام بتونم بدون ترس نظر بدم
    میخوام اونجوری که دوست دارم زندگی کنم نظر اونم واسم مهم هست ولی میخوام به یک نتیجه مشترک برسیم نه فقط حرف حرف اون باشه یا حرف حرف من
    میخوام جواب احترامی که واسش میذارم احترام باشه
    نمیخوام اون حدی بهش وابسته باشه که نتونم درخونمو به روی کسی باز کنم یا حتی تا سوپرمارکت روبرو خونمون هم نتونم برم
    دلم میخواد تنهایی واسش کادو بخرم
    دلم میخواد یخورده پول تو جیبی داشته باشم که پس اندازی باشه واسه روزی که لازمم میشه حالا حتی هزار تومان
    دلم میخواد با دوستام درتماس باشم برم بیرون بیان خونمون همونجور که دوستای خودش میان
    بخدا به جز یخورده اعتماد و ازادی چیز دیگه ای نمیخوام
    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    قرار بوده دیشب با خانوادش بیان خونمون ولی چون مامامن بابام خارج از شهر بودن قرار شده امشب بیان
    میخوام تمام حرفای دلم رو با احترام به خودش و خانوادش بگم
    بگم که بیاد بریم پیش مشاور
    اگه قبول کردن که برمیگردم خونه اگه هم نه پس همه چیز همین امروز تموم شه بهتره
    بهت که گفتم خانواده ها نمیذارن همینجوری بمونه

    خیلی متین باش و خانمانه حرفاتو بزن...نه صدات بلرزه نه صدات بلند شه

    هیچ دختری نیست که بخواد ازدواج کنه و تو دلش قصد طلاق گرفتن داشته باشه

    تو هم تا اینجا صبر کردی که شاید مشکلتون بین خودتون حل شه که نشد...پس مقصر نیستی

    فقط اینکه قبول کنن باید با تعهد باشه نه همینجوری رو هوا بگن که باشه قبول کردیم...به نظرم اگه بتونی یه امضا ازش بگیری خیلی خوب میشه

    چون دیگه نمیتونه زیر حرفش بزنه

    همینایی که اینجا گفتی بهش بگو...بگو زندگیمو دوست دارم نمیخوام خراب شه ولی اینجوری که مثل اسیر باشم اسمش زندگی نیست..

    امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیفته...فقط قاطعانه و با آرامش حرفاتو بزن چون وقتی ببین تو مصری به حرفات و البته از رو لج بازی هم نیست و با آرامش میگی حرفات بیشتر روشون تاثیر داره...

    به ما هم خبر بده چیکار کردی خوشحالم که داری تصمیمات درست میگیری و جرئت هدایت زندگیت رو داری.

  55. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  56. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    بهت که گفتم خانواده ها نمیذارن همینجوری بمونه

    خیلی متین باش و خانمانه حرفاتو بزن...نه صدات بلرزه نه صدات بلند شه

    هیچ دختری نیست که بخواد ازدواج کنه و تو دلش قصد طلاق گرفتن داشته باشه

    تو هم تا اینجا صبر کردی که شاید مشکلتون بین خودتون حل شه که نشد...پس مقصر نیستی

    فقط اینکه قبول کنن باید با تعهد باشه نه همینجوری رو هوا بگن که باشه قبول کردیم...به نظرم اگه بتونی یه امضا ازش بگیری خیلی خوب میشه

    چون دیگه نمیتونه زیر حرفش بزنه

    همینایی که اینجا گفتی بهش بگو...بگو زندگیمو دوست دارم نمیخوام خراب شه ولی اینجوری که مثل اسیر باشم اسمش زندگی نیست..

    امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیفته...فقط قاطعانه و با آرامش حرفاتو بزن چون وقتی ببین تو مصری به حرفات و البته از رو لج بازی هم نیست و با آرامش میگی حرفات بیشتر روشون تاثیر داره...

    به ما هم خبر بده چیکار کردی خوشحالم که داری تصمیمات درست میگیری و جرئت هدایت زندگیت رو داری.
    ممنونم خانمی
    واسم دعا کنید
    منم همیشه دعاگوی شما دوستان هستم که بهم امید میدادین و با راهنمایی هاتون کمکم میکردین
    دوستتون دارم دوستای گلم

  57. کاربران زیر از پرنیان72 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    ممنونم خانمی
    واسم دعا کنید
    منم همیشه دعاگوی شما دوستان هستم که بهم امید میدادین و با راهنمایی هاتون کمکم میکردین
    دوستتون دارم دوستای گلم
    خواهش میکنم عزیزم

    ما هم تو رو دوست داریم و دلمون میخواد کنار همسرت زندگی شاد و خوبی داشته باشی

    ان شاءالله که با خبرای خوب برگردی

  59. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31362
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    17
    تشکر شده 9 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خواهش میکنم عزیزم

    ما هم تو رو دوست داریم و دلمون میخواد کنار همسرت زندگی شاد و خوبی داشته باشی

    ان شاءالله که با خبرای خوب برگردی

    امشب نیومدن
    فکر کنم چون دیروز باهاش نرفتم به غرورش برخورده

  61. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کمک فوری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرنیان72 نمایش پست ها
    امشب نیومدن
    فکر کنم چون دیروز باهاش نرفتم به غرورش برخورده
    به نظرم خودتون فردا یه مشاوره خانواده برید کمک زیادی میکنه بهتون
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


صفحه 1 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد