بعد از 3سال رابطه، با همسرم ازدواج کردم..در سالهای اول رابطه، اوضاع کارش خیلی خوب بود و خیلی خوب هم خرج میکرد.الان 2سال از تشکیل زندگیمون میگذره..3ساله از کارش بیکار شده..کارهای آزادی که خودش میکرده هم خیلی کم انجام میده..هرچی بهش میگم برای کارت تبلیغات کن، تو قطعا موفق میشی...اما هیچ تلاشی نمیکنه..اما دست از خریدن وسیله برای کار تخصصیش برنمیداره.حتی پول قرض میکنه و میخره...هنوز بهم به رستوران و سفر میریم..اما پول قرض میکنه..دوساله هشتمون گرو نهمون هست..من هم با تحصیلات عالیه،شغل خوبی داشتم، اما احساس کردم این قضیه دلش رو قرص کرده..به همین خاطر دیگه 2ساله سر کار نرفتم..زبونا میگه دلش میخواد خیلی کارها برام بکنه..اما پول نداره..با وجود اینکه بسیار مرد عاطفی و احساساتی هست، اما به شدت هم زودجوش و بددهن هست..خیلی خسته شدم از تحقیرهای زبونیش..این جور حرف زدنش قبل از ازدواج خیلی کم بود..حالا میفهمم که براش عادیه..چون حتی وقتی عصبانی میشه ممکنه با خواهر و برادرش و حتی مادرش، فحشها و حرفهای بد بزنه، اما بعد از یک ربع، رابطشون کاملا طبیعی میشه و اصلا انگار نه انگار! ولی من اصلا اینجور حرف زدن برام عادی نیست..وقتی شروع میکنه، از هیچ تحقیری کوتاهی نمیکنه..من برای خودم شخصیت اجتماعی و تحصیلی بالایی دارم..و تحمل این رفتارش خیلی برام سخته...موندم چیکار کنم...البته باید بگم که وقتی بی پول هست، بیشتر عصبانی میشه..شاید هم فقط اون موقع عصبانی و بددهن میشه..اما تقصیر من چیه؟من به عنوان یک زن، هیچی ازش نمیخوام..حتی سرویس عروسی رو هم بدل برداشتم..و نذاشتم کسی بفهمه...شاید چون ازش هیچ خواسته مادی نداشتم و ندارم، براش عادی شده...خوشبحال زنهایی که نسبت به مشکلات مالی همسرشون بی تفاوتن و بازهم به خوشی خودشون میرسن..
دو روز پیش، به یک نفر از بستگانم گفتم که اگر کاری در رابطه با تخصص شوهرم داشت، شوهرم میتونه براش انجام بده...اون هم خیلی استقبال کرد..
ولی وقتی به شوهرم گفتم، بسیار بسیار بددهنی کرد و من رو تهدید کرد که حق ندارم دیگه همچین کاری بکنم..و وقتی نمیتونم پولی بهش بدم، حق ندارم اظهارنظری هم بکنم!!!عجب فراموشکاره، توی این پنج ساله، حدود 4میلیون فقط قرضهاش رو پرداخت کردم..اگر به روش بیارم عصبانی میشه..وضعیت ما فعلا اینجوریه.کارگاه همسرم، توی خونه مادرش هست..هفته ای سه چهار شب اونجا میمونه و خونه نمیاد..اگر هم اونجا با خانوادش دعواش بشه، با تلفن، انرژی منفیش رو به من منتقل میکنه..کلا اوضاع خونه مادرش متشنج هستچون یک خواهر با بیماری اعصاب داره و هرروز توی خونشون دعوا هست..این وضعیت اونجا از کودکی شوهرم بوده..بارها التماسش کردم که کارگاهش رو بیاره خونه، اما زیر بار این اسباب کشی سخت نمیره و میگه اگر بیارم اونجا، تو هم اذیتم میکنی..
واقعا کلافه شدم ازین وضعیت و بددهنی هاش..نه تلاشی برای کار میکنهوونه زیر بار میره که بره جایی و برای کسی کار بکنه..قبول دارم که واقعا در کارش حرفه ای هست و کیفیت کاری که ارائه میده،بسیار حرفه ای و منحصر به فرده..اما این که برای ما نون و آب نمیشه...لطفا راهنماییم کنید.