نوشته اصلی توسط
zahrashemshaki
با سلام به شما مشاور گرامي،
من 20 سال است كه ازدواج كردم و يك پسر 16 ساله دارم . مادرم يك زن بسيار حساس و عصبي مي باشد و در ابتدا خيلي برام مشكلات درست كرد و من جلوش ايستادم چون همسرم رو دوست داشتم و مي خواستم زندگي كنم و از طرفي همسرم هم به اون رفتارها ايراد گرفت و بمن مي گفت من هم چون ديدگاهش را نسبت به مادرم عوض كنم و او نگاه بدي بهش نداشته باشد با او مخالفت مي كردم و جلوي او هم مي ايستادم خلاصه مثل يك ديوار جلو مادرم و همسرم خراب شدم حالا پس از گذشت چندين سال همسرم ميخواهد عقده گشايي كند و منو عذاب بده نمي دونم بايد چه كنم وقتي باهاش صحبت كردم از ناراحتي هايي كه بينمان در سالهاي قبل اتفاق افتاد گفت و فهميدم هيچكدام را از ذهنش پاك نكرد حتي درخصوص دعواهايي كه من از او عذرخواهي نيز كرده بودم و او هم بمن ميگفت باشه تمام شد ديگه ولش كن ولي حالا پس از گذشت اين همه سال مي گه شايد بخشيدم ولي فراموش نكردم . از نظر من بين زن و شوهر بايد فراموش شدن وجود داشته باشد و نبايد رفتار ناشايست را در دل مثل يك عقده نگه داشت چون منجر به يك زندگي غيرقابل تحمل ميشود مگر ممكن است بين زن و شوهر كينه وجود داشته باشد؟
حالا با همه اين اوصاف الان چند ماهي است كه انگار ما در زندگيمان طلاق عاطفي گرفتيم و فقط بخاطر پسرمون داريم زندگي مي كنيم ولي من ديگه بريدم و خسته شدم از اينكه نه خانواده اي داشتم كه منو درك كنه ( خانواده پسر دوست ) و نه همسري كه منو بفهمه . و هم خانواده ام و هم همسرم را دوست دارم . از طرفي هم دوست ندارم ديگه زندگي كنم و از خودكشي هم مي ترسم واقعا به بن بست خوردم . لطفا منو هرچه سريعتر راهنمايي كنيد. با تشكر از شما