نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: مخالفت شوهر با کارکردن

821
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30308
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مخالفت شوهر با کارکردن

    سلام
    شهریور سال 89 که عقد کردیم شوهرم ساکن تهران دانشجوی ترم اخر کارشناسی ارشد بود و من ساکن شمال تازه مدرک کارشناسیمو گرفته بودم. همزمان در فرمانداری شهرمون بصورت پاره وقت مسءول انفورماتیک بودم.
    کارم شرکتی بود و حقوق ناچیزی میگرفتم ولی همین کار و ارتباط داشتن با مسءولین شهر اعتماد بنفس منو بالا برده بود.
    قبل از عقد قرار گذاشتیم که من میتونم کار کنم و ایشون با کار کردن من مشکلی ندارن.
    قرار بود تا تموم شدن درس و خدمت سربازی و پیدا کردن کار شوهرم ما نامزد بمونیم که 3سال طول کشید.
    بعد از عقد انتظار داشتم شوهرم حمایتم کنه تا من هم ادامه تحصیل بدم. اما ایشون هیج تمایلی نداشتن که من درس بخونم و میگفتن همین قدر کاقیه ارشد برای کسیه که بخواد تا دکترا بخونه وگرنه هیج فایده ای نداره. و من هم پشیمونم از اینکه دارم میخونم. از اونجایی که من زود تحت تاثیر حرفای دیگران قرار میگیرم قبول کردم.
    سال 92 ما عروسی کردیم و بعد از مستفر شدن در تهران من هر روز آگهی کار رو نگاه میکردم و اگر مورد مناسبی پیدا میکردم ازش میپرسیدم که چجوریه ، ولی شوهرم چون قلبا راضی نبود من کار کنم هربار بهونه ای میاورد که محیط کار شرکت ها و جاهای خصوصی خوب نیست و ....
    و حمایت و هدایتم نکرد که برای پیدا کردن کار چکار کنم.به کحا مراحعه کنم. استخدامی دولتی هم کلا دوبار شامل حالم شد که قبول نشدم.
    حدود 2ساله تصمیم گرفتیم بیخیال کار و درس بشم و بچه دار بشیم ولی متاسفانه متوجه شدیم مشکل ناباروری داریم و هنوز نتیجه نگرفتیم در حال درمانیم.
    شوهرم از 5 صبح میره 5 غروب برمیگرده .تنها موندن در منزل باعث شده به ادم منزوی و خودخور تبدیل بشم . بااینکه چند بار باشگاه رفتم تنونستم حتی یک دوست پیدا کنم.
    هیچ انگیزه ای ندارم برای زندگی کردن. هیج چیزی راضی و شادم نمیکنه و دایم تو فکرو خیالمو همیشه حسرت گذشتو میخورم که چرا زمان رو از دست دادم. که چرا رشته ی کامپیوتر رو انتخاب کردم . چرا اصلا ازدواج کردم. نباید از خانواد دور میشدم.
    وقتی تهران هستم دلم برای خانوادم تنگ میشه و حسرت اوایی رو میخورم که تو شهر خودمون ازدواج کردند. وقتی میرم شمال حوصله هیچ چیریو ندارم دلم میخواد برگردم خونه و دوباره تنها باشم.
    بتازگی شوهرم با دیدن وضعیتم و برای اینکه من مانع رفتنش به کلاس های مورد علاقش نشم پیشنهاد داده برم پرستاری یا مامایی بخونم بخاطر بازار کارش .
    من کم شنوای مادرزاد هستم و تا مقطع کاردانیمو بدون سمعک و بسختی با معدل 18 خوندم. تمام ارزوم این بود که روزی کارمند بشم ولی الان میبینم تمام زحماتم بی نتیجه مونده و من بدون هیج برنامه و هدفی عمر میگذرونم. فکر میکنم هیچ راهی جز مردن ندارم.
    نمیدونم کم شنوا بودنم مانع اینه که پرستاری و مامایی بخونم .
    یا اصلا من به این رشته ها علاقه دارم یا صرفا بخاطر کار کردن تو محیط بیرونه که منو به این سمت میکشونه.؟حتی نمیدونم چی دوست دارم
    از طرف دیگه هیچ علاقه ای به خیاطی و هنر و کلاسهای این مدلی ندارم که وقتمو پر کنه. فقط هفته ای سه روز باشگاه میرم اونم بخاطر اینکه مجبورم بچه دار بشم.
    ویرایش توسط HIME : 08-16-2016 در ساعت 04:39 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مخالفت شوهر با کارکردن

    اینکه به چه چیزی علاقه دارید حس درونیه و به خواست شما بستگی داره

    رشته های پرستاری حتما" باید همراه با علاقه باشه و شرایط رو میتونید در دفترچه سوم کنکور که فعلا" روی سایت هم هست مشاهده کنید

    اینکه برای چه رشته هایی چه شرایطی لازمه

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد