نمایش نتایج: از 1 به 19 از 19

موضوع: مشکلات زندگی مشترک

1444
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    Unhappy مشکلات زندگی مشترک

    سلام دوستان .بازم من اومدم با درد و دلای همشگی تا با حرفاتون یکم اروم شم .
    دیشب دلم شکست از شوهرم .
    دیروز هر دومون روزه شدیم .شوهر من دو شیفت میره سر کار و یه خورده سخته واسش روزه گرفتن .
    دیروز بهم گفت که شب کار داره و دیر میاد خونه .از همون موقع داشتم جوش میزدم و نگرانش بودم چون وقتی میخواست بره خیلی حال نداشت .
    خلاصه ساعت 8:30 شب بود که بهش زنگ زدم و گفت امشب تا دیر وقت سر کاره وفقط با یه کیک افطار کرده.
    بعد از قطع تماس چند دقیقه ای نشستم دلم طاقت نیاورد .بلند شدم بساط افطار رو گذاشتم تو کیف .از شربت ابلیمو گرفته تا کیک خونگی و نون پنیر با مخلفات و چای و همچی .
    و اژانس گرفتم و رفتم سمت محل کارش جلو در که رسیدم بهش زنگ زدم و گفتم من اومدم پیشت و بیا و در و باز کن .
    که بهم گفت دوستام اینجان ولی الان میام دم در .
    خلاصه اومدو بهش گفتن دلم طاقت نیاورد که تا دیر وقت بدون افطاری اینجا باشی .
    گفت دوستام اینجان .قبلش یه خبر میدادی . گفتم خوب بگو برن تا میام داخل اگه بهت میگفتم نمیذاشتی واست افطاری بیارم .
    گفت نمیتونم بهشون بگم برن تو بیا با ماشین برگرد خونه .
    بغض گلومو گرفت ولی جلو خودمو گرفتم .گفتم حالا بیا خوراکی هاتو بگیر .
    کلی تشکر کرد و معذرت خواهی .اولشم خوراکی ها رو نمیگرفت و میگفت ببر خونه تا بیام با هم بخوریم ولی به زور بهش دادم .خلاصه سوییچ و ازش گرفتمو راه افتادم .تو راه همش داشتم گریه میکردم میگفتم ببین چطور منو به دوستاش فروخت .ببین چطور دوستاشو به من ترجیح داد .اون راحت میتونست بهشون بگه برن چون هیچ رو دربایستی باهاشون نداره.
    رسیدم خونه .یه خورده به کارای خونه رسیدم که چند دقیقه بعد اومد .فهمیده بود که خیلی ناراحتم . کلی ابراز شرمندگی کرد و گفت که با دوستاش هم دعوا کرده و کلی حرف بارشون کرده .
    از چهرش معلوم بود خودشم حالش بده .
    ولی من هیچی بهش نگفتم فقط با روی خوش باهاش برخورد کردم . کیف رو که باز کردم دیدم هیچ کدوم از خوراکی هاشو نخورده.دریغ از یه استکان چای .
    بهش گفتم چرا خوراکی هاتو نخوردی .گفت وقتی چهرتو اونطوری دیدم ریختم به هم .دلم هیچی نمیخواست .کلی هم با دوستام دعوا کردم . الانم خوراکی ها رو اوردم با هم بخوریم .
    لبخندمو پر رنگ تر کردم و رفتم جلو بوسش کردم .
    اما قضیه ای که هست اینه که هر وقت تا دیر وقت سر کاره دوستاش رو سرش هستن .اونجا محوطه داره واسه همین بساط قلیونشونم میارن .
    تا حالا صد بار بهش گفتم هر وقت خواستی تا اخر شب وایستی بیا منم ببر تو که اونجا تنهایی ایطوری منم تو خونه تنها نمیمونم .میگه باشه ولی هیچوقت اینکارو نکرده .
    دوستاش اونجا رو کردن پاتوق .خودشم گاهی وقتا شکایت میکنه جلو من البته وقتی من حرفی میزنم .ولی تا حالا به خودشون چیزی نگفته .
    تصمیم دارم پابُرشون کنم . به خودشم گفتم اصلا از دوستات خوشم نمیاد همشونم مجردن .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    .
    خوش به حالش که همچین عشقی داره
    خاطرات زیادیو برام زنده کرد
    شغلش چیه؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درددل.....

    نبایدم شما را ببره باریکلا به غیرتش

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نبایدم شما را ببره باریکلا به غیرتش
    حرفتون درست ولی اون اونجا شبا تنهاست .
    میدونم گاهی وقتا به این فکر میکنه من اذیت بشم یا اونجا حوصلم سر بره اما من بهش گفتم که عاشق اینم که بیام اونجا و کارتوببینم .گفتم که ترجیح میدم پیش تو باشم تا بخوام تنها تو خونه باشم .
    خب واسه خودشم خوبه .یه نوشیدنی و کیکی یا شام سبکی میبرم با هم میخوریم .
    به نظر شما من اونجا باشم بهتره یا دوستاش بیان اونجا هر کار بیجایی دلشون خواست بکنن؟؟؟؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    خوش به حالش که همچین عشقی داره
    خاطرات زیادیو برام زنده کرد
    شغلش چیه؟
    مرسی .
    به دلایلی نمیتونم بگم .شرمنده .در این حد بگم که نونی که میاره خونه از شیر مادرم حلال تره چون خیلی زحمت میکشه

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    مرسی .
    به دلایلی نمیتونم بگم .شرمنده .در این حد بگم که نونی که میاره خونه از شیر مادرم حلال تره چون خیلی زحمت میکشه
    نه منظورم ای این سوال این بود که اگه برای خودش کار می کنه و اونجا واسه خودشه که خب میتونه ببردت
    اما اگه واسه کسی دیگه کار می کنه و دوستاشم در واقع همکاراش هستن که اونجا کار می کنن و محیط مردونه هستش تو نمیتونی بری

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    نه منظورم ای این سوال این بود که اگه برای خودش کار می کنه و اونجا واسه خودشه که خب میتونه ببردت
    اما اگه واسه کسی دیگه کار می کنه و دوستاشم در واقع همکاراش هستن که اونجا کار می کنن و محیط مردونه هستش تو نمیتونی بری
    واسه خودش نیست ولی اونجا کار میکنه شبا که کارش طول میکشه و میخواد بمونه هیچکس نیست تنهای تنهاس .دوستاش همکاراش نیستن ی مشت ادم بیکارو الافن که منتظر فرصتن تا بتونن یجا بساط پهن کنن .شاید بیشتر بخاطر همین دوستاش هست که من بیشتر تحریک میشم بخوام برم پیشش البته این فقط بخاطر خودشه که همچین تصمیمی دارم

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    واسه خودش نیست ولی اونجا کار میکنه شبا که کارش طول میکشه و میخواد بمونه هیچکس نیست تنهای تنهاس .دوستاش همکاراش نیستن ی مشت ادم بیکارو الافن که منتظر فرصتن تا بتونن یجا بساط پهن کنن .شاید بیشتر بخاطر همین دوستاش هست که من بیشتر تحریک میشم بخوام برم پیشش البته این فقط بخاطر خودشه که همچین تصمیمی دارم
    بیخیالش باش
    تجربه ثابت کرده که هرچی بیشتر گیر بدی بیشتر از چشمش می افتی
    و هرچی بیشتر از چشمش بیافتی کارایی باهات می کنه که اونم از چشم تو می افته
    بعد یکی دیگه پیدا میشه که بیشتر از اون بهت محبت می کنه
    توام جذبش میشی میری
    زندگی مشترکتون میترکه
    به همین راحتی

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    بیخیالش باش
    تجربه ثابت کرده که هرچی بیشتر گیر بدی بیشتر از چشمش می افتی
    و هرچی بیشتر از چشمش بیافتی کارایی باهات می کنه که اونم از چشم تو می افته
    بعد یکی دیگه پیدا میشه که بیشتر از اون بهت محبت می کنه
    توام جذبش میشی میری
    زندگی مشترکتون میترکه
    به همین راحتی

    من اصلا بهش گیر نمیدم .در این مورد هم هر وقت خواستم بهش بگم با ارومی گفتم .
    یعنی اصلا منفی برخورد نکردم و بهش نگفتم که دوست ندارم دوستات بیان اونجا.
    فقط بهش گفتم خیلی دوست دارم بیام کارتو دستگاها رو ببینم همین .به همین راحتی هم که شما میگین نیست.
    من و اون عاشق همیم .من این مسئله رو بزرگش نمیکنم .ولی نمیتونم اجازه بدم ادمایی که اهل دود و دم هستن بیشتر شبا پیشش باشن و راحت بتونن به کارشون برسن .
    یکیشون مواد میکشه .شما جای من بودی چیکار میکردی .؟ من مستقیم بهش نمیگم ولی میخوام غیر مستقیم عمل کنم .
    دیشب من از شکستنم دم نزدم . ......

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    واقعا این مشکل انقدر حاد بود که به خاطرش تایپیک بزنی؟
    همه ی کاراش از روی دوست داشتنه اما شما مث ادم بزرگا رفتار نمیکنی. ببخشید
    ولی اون مرده با رفیقاشم رودربایسی داره میتونه خودش باهاشون دعوا کنه سرشون قر بزنه ولی اینکه زنش بخاد براش تصمیم بگیره مطمئن باش برداشتش اینه که شما فکر میکنید خودش از پس این کار برنمیاد. اینجوری خوردش میکنی. بذار خودش با رفیقاش کنار بیاد شما اصلا تو این مورد دخالت نکن چون حس میکنه میخای محدودش کنی. بعدم داری مثل مادرا رفتار میکنی که میخان بچشونو کنترل کنن. یادتون باشه شما عشقشی مادرش نیستی.
    اینم که نمیخاست شما بری پیش رفیقاش خیلی قابل درکه اولا ک دوست نداره ببرتت تو اون محیط مردونه بعدشم نمیخاد یه زن با کیسه خوراکی جلو رفیقاش بره پیشش چون مردا 99 درصدشون اینجور وقتا طرفو مسخره میکنن
    حق داری دلت بشکنه اما نباید انقدری مهم باشه که بخای تصمیم خاصی بگیری. به نظر من که همه چی تو رابطتون خوبه غیر از حساسیتای زیاد از حد شما

  11. 3 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    من اصلا بهش گیر نمیدم .در این مورد هم هر وقت خواستم بهش بگم با ارومی گفتم .
    یعنی اصلا منفی برخورد نکردم و بهش نگفتم که دوست ندارم دوستات بیان اونجا.
    فقط بهش گفتم خیلی دوست دارم بیام کارتو دستگاها رو ببینم همین .به همین راحتی هم که شما میگین نیست.
    من و اون عاشق همیم .من این مسئله رو بزرگش نمیکنم .ولی نمیتونم اجازه بدم ادمایی که اهل دود و دم هستن بیشتر شبا پیشش باشن و راحت بتونن به کارشون برسن .
    یکیشون مواد میکشه .شما جای من بودی چیکار میکردی .؟ من مستقیم بهش نمیگم ولی میخوام غیر مستقیم عمل کنم .
    دیشب من از شکستنم دم نزدم . ......
    ببین تو الان 20 سالته
    من تجربه ی کسی که همه این مراحلو پشت سر گذاشته برات گفتم
    کلا بیخیال باشی بهتر نتیجه میگیری
    از این که گفتی دیشب کاشو و اونا رو ول کرده دنبالت اومده خونه نشون میده که هنوز هردوی شما توی مراحل اولیه و پرحرارت عشق هستین
    همین باعث میشه که از اونا کنده بشه
    نگران نباش
    اما اگه تو بخوای به زور از اونا بکنیش هم مقاومت می کنه هم خودت از چشمش می افتی
    اصلا با اونا بودن باعث میشه بیشتر قدرتو بدونه و خودش از اونا بدش بیاد

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    واقعا این مشکل انقدر حاد بود که به خاطرش تایپیک بزنی؟
    همه ی کاراش از روی دوست داشتنه اما شما مث ادم بزرگا رفتار نمیکنی. ببخشید
    ولی اون مرده با رفیقاشم رودربایسی داره میتونه خودش باهاشون دعوا کنه سرشون قر بزنه ولی اینکه زنش بخاد براش تصمیم بگیره مطمئن باش برداشتش اینه که شما فکر میکنید خودش از پس این کار برنمیاد. اینجوری خوردش میکنی. بذار خودش با رفیقاش کنار بیاد شما اصلا تو این مورد دخالت نکن چون حس میکنه میخای محدودش کنی. بعدم داری مثل مادرا رفتار میکنی که میخان بچشونو کنترل کنن. یادتون باشه شما عشقشی مادرش نیستی.
    اینم که نمیخاست شما بری پیش رفیقاش خیلی قابل درکه اولا ک دوست نداره ببرتت تو اون محیط مردونه بعدشم نمیخاد یه زن با کیسه خوراکی جلو رفیقاش بره پیشش چون مردا 99 درصدشون اینجور وقتا طرفو مسخره میکنن
    حق داری دلت بشکنه اما نباید انقدری مهم باشه که بخای تصمیم خاصی بگیری. به نظر من که همه چی تو رابطتون خوبه غیر از حساسیتای زیاد از حد شما
    این فقط یه درد دل بود .گفتم که من تا حالا چیزی نگفتم و اصلا بهش گیر نمیدم .اما چرا شوهر من که سیگاری نبود الان دور از چشم من سیگار میکشه ؟؟؟؟
    این حرفا رو به خودش نزدم درد و دلای خودمه که اینجا میگم.
    هیچوقت کنترلش نکردم .خودش میاد از دوستاش تعریف میکنه این اینجوریه اون اونجوریه.
    در ضمن این اولین باری بود که دست به یه همچین کاری زدمو افطاری برداشتم بردم تا با هم بخوریم .نه اینکه بخوام جلو دوستاش خورد شه .
    نمیدونم شایدم کار من اشتباه بوده .ولی اشتباه نکنین من هیچ وقت واسش مادری نکردم همیشه عشقش بودم .بازم میگم که اینا رو فقط اینجا گفتم خودش نمیدونه

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    ببین تو الان 20 سالته
    من تجربه ی کسی که همه این مراحلو پشت سر گذاشته برات گفتم
    کلا بیخیال باشی بهتر نتیجه میگیری
    از این که گفتی دیشب کاشو و اونا رو ول کرده دنبالت اومده خونه نشون میده که هنوز هردوی شما توی مراحل اولیه و پرحرارت عشق هستین
    همین باعث میشه که از اونا کنده بشه
    نگران نباش
    اما اگه تو بخوای به زور از اونا بکنیش هم مقاومت می کنه هم خودت از چشمش می افتی
    اصلا با اونا بودن باعث میشه بیشتر قدرتو بدونه و خودش از اونا بدش بیاد
    میفهمم حرفتون رو من هیچوقت به روش نیاوردم .این که دارم این حرفارو هم میزنم چون خیلی دیدم به مسیر بد کشوندنش .اون خیلی مرد خوبیه واقعا هم دوسم داره
    در مورد تصمیمم هم میدونم یکم عجولانه بود .ولی خیلی دوس دارم ارتباطش کمتر شه .

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    این فقط یه درد دل بود .گفتم که من تا حالا چیزی نگفتم و اصلا بهش گیر نمیدم .اما چرا شوهر من که سیگاری نبود الان دور از چشم من سیگار میکشه ؟؟؟؟
    این حرفا رو به خودش نزدم درد و دلای خودمه که اینجا میگم.
    هیچوقت کنترلش نکردم .خودش میاد از دوستاش تعریف میکنه این اینجوریه اون اونجوریه.
    در ضمن این اولین باری بود که دست به یه همچین کاری زدمو افطاری برداشتم بردم تا با هم بخوریم .نه اینکه بخوام جلو دوستاش خورد شه .
    نمیدونم شایدم کار من اشتباه بوده .ولی اشتباه نکنین من هیچ وقت واسش مادری نکردم همیشه عشقش بودم .بازم میگم که اینا رو فقط اینجا گفتم خودش نمیدونه

    خیلی خوبه که اومدی اینجا دردل میکنی اینجوری انرژی منفی که توت جمع شده خالی میشهه بعدش سر رابطتون خالی نمیکنیش.
    صد در صد دوستاش روش تاثیر دارن. مثلا یکی میبینی خستگی و تنش کارو تو باشگاه سر کیسه بکس خالی میکنه یکی با سیگار خودشو اروم میکنه. هر کدوم اینا رفیق ادم باشه میتونه ناخواسته الگوی ادم باشه تو این موضوع کاملا حق داری ولی ادم باهوش واسه چیزی انرژی میذاره که میدونه از پسش بربیاد نه کاری که دو سرباخته. الان شما با حرص خوردن میتونی دوستاشو عوض کنی؟ راهی داری دوستاشو ازش دور کنی؟ بعدش اینا نباشن کسی هست جاشونو بگیره ازینا بهتر باشه؟ ببین همه شاید یکم بلغزن ولی دلیل نمیشه اعتقادتو بهشون از دست بدی. شوهرتم شاید میخواد سیگارو امتحان کنه شایدم دنبال یه چیزیه که تنشای خودشو باهاش تخلیه کنه. به هر حال نباید بترسی. اون یه عمره تو این جامعه با همین رفیقاش پاک مونده ازین به بعدم میتونه. الانم شاید یکم مسئولیتش زیاد شده باشه ولی هنوز همون ادمه. به جای اینکه نگران باشی کاری که از دستت برمیاد انجام بده. سعی کن ارومش کنی همین. بقیشو بسپار به خودش. بهش اعتماد کن. این نگرانی که داری از تواناییت خارجه کاری از دستت برنمیاد فقط میتونه رو رفتارت بعدشم رو رابطتون تاثیر بذاره. نذار این نگرانیا اعتمادتو خراب کنن. ببین اگه میتونه بهش بگو دوروز یه بار بره باشگاه یکم روحیش بهتر میشه. فشار دو شیفت کارم اینطوری تخلیه میشه اینطوری شاید دیگه خودش نره سمت سیگار

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درددل.....

    رها جان :
    اینها رو برای این گفتم که بدونی گاهی : "تو مو میبینی و من پیچش مو "
    گاهی همسرت زوایایی از زندگی و کار رو میبینه که تو نمیبینی !!
    گاهی کارهاش رنجت میده ولی رنج تو بخاطر کار اون نیست بخاطر کم صبریه خودته !

    پس کارهایی که به همسرت مربوطه مثل دوست ؛کار؛مسایل شخصی خودت که به اونم بر میگرده ؛کاملا به خودش واگذار کن و فقط صبر کن !!!

    دیرو زود داره اما سوخت و سوز نداره !
    قرار نیست تا آخر عمر با دوستاش بمونه !
    ولی قرارم نیست تو برا دوستاش و داشتن و نداشتنشون تصمیم بگیری !
    همسرت خیلی زود از جرگه اونها بیرون میاد !
    فقط بهش فرصت بده و صبور باش!


    گاهی اون ابعادی از قصایا رو میبینه که تو نمیبینی !واسه همینه که تو فکر میکنی توی مسایل دست دست میکنه و دیر تصمیم میگیره یا رودربایستی داره !

    مردها همشون کارهاشون اینطوریه ..با ما یک دنیا فرق دارن !
    ما خیلی عجولانه میخوایم به نتیجه برسیم ولی اونها بعد وسیع تری از قصایا رو میبینن و میخوان تصمیماتشون با برنامه و بی نقص باشه و بهتر از ما منتظر فرصت مناسب میمونن و عجولانه تصمیم نمیگیرن .

    ما چون احساسی فکر میکنیم تصمیماتمون عجولانست ..
    ولی قوه منطق اونها قوی تره واسه همین برامون قابل درک نیست کارها و تصمیماتشون .

    پس
    راجع به همه مسایل ':بهش اعتماد کن و واردشون نشو !


    موفق باشی عزیزم .

    (اگر حرفی داشتی بگو فقط لطفا نقل قول نکن تا من پاک کنم این نظرم رو ).
    ویرایش توسط ghazal1 : 06-11-2016 در ساعت 05:47 PM

  17. 2 کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    حرفتون درست ولی اون اونجا شبا تنهاست .
    میدونم گاهی وقتا به این فکر میکنه من اذیت بشم یا اونجا حوصلم سر بره اما من بهش گفتم که عاشق اینم که بیام اونجا و کارتوببینم .گفتم که ترجیح میدم پیش تو باشم تا بخوام تنها تو خونه باشم .
    خب واسه خودشم خوبه .یه نوشیدنی و کیکی یا شام سبکی میبرم با هم میخوریم .
    به نظر شما من اونجا باشم بهتره یا دوستاش بیان اونجا هر کار بیجایی دلشون خواست بکنن؟؟؟؟
    کارش چیه همسرتون؟

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28708
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : درددل.....

    بچه ها كسى ميدونه براى مشاوره انلاين بايد كجا رفت؟ من نميتونم برم مشاوره حضورى راستش خيلى نياز به مشاوره دارم اما خانواده ام خيلى خوب و دوست داشتنين دلم نميخواد بدونن من حال خوبى ندارم اونا فكر ميكنن حالم خوبه دلم نميخواد ناراحت شن لطفا اگه كسى ميدونه كدوم سايتا مشاوره انلاين دارن كه بشه مشكل رو بگى و مشاور پاسخ بده و كمك كنه ،بهم بگه.

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    26895
    نوشته ها
    170
    تشکـر
    55
    تشکر شده 91 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : درددل.....

    غزل جان و ملکه شیشه ای عزیز واقعا ممنون از حرفاتون .همیشه منو اروم میکنین .واسه همین همیشه میام اینجا و درد و دل میکنم .دوستتون دارم

  21. کاربران زیر از رها75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درددل.....

    نقل قول نوشته اصلی توسط رها75 نمایش پست ها
    غزل جان و ملکه شیشه ای عزیز واقعا ممنون از حرفاتون .همیشه منو اروم میکنین .واسه همین همیشه میام اینجا و درد و دل میکنم .دوستتون دارم
    خواهش میکنم عزیزم ..خوشحالم که آروم شدی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد