نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: مشکلات همسرم....

676
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33005
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات همسرم....

    سلام
    26 ساله هستم و شوهرم 31 ساله. با عشق باهم ازدواج کردیم و همدیگه رو خیلی دوست داشتیم. ولی از روز عروسیمون مشکلات خودشونو نشون دادن. خانواده شوهرم آذری هستن و من قبول کرده بودم که باهاشون تو یه خونه زندگی کنم. البته فقط مادرشوهرم بود و پدرشوهرم فوت شده بود. از روز اول با من ناسازگاری کردن و مدام غیبتمو کردن تا به امروز. من دانشجو بودم و بسیار ساده و بی سیاست. از آشپزی و خونه داری من ایراد میگرفتن و پشت سرم به شوهرم میگفتن. یا مثلا ازینکه من با لپتاپ کار میکنم ماردش بدش میومد. چون خودش سواد نداشت و نمیفهمید و همش میگفت برق مصرف نکن، آب کم مصرف کن و .... شوهرم هم بخاطر همین مسائل بامن مدام دعوا میکرد. همش باهام سرجنگ داشت و از روزای اول دستش روم بلند شد و کتکم زد و فهمیدم که چقدر فحاشه. تا قبل از عروسی و تو نامزدی اصلا خودشو نشون نداده بود. سر هرچیز کوچیکی بیش از حد عصبانی میشد و فرقی نداشت کجا باشیم، تو خیابون یا خونه اقوامش، منو میزد یا بهم فحش میداد و احترامم رو از بین میبرد. خلاصه یه مدت گذشت و ما دور شدیم، بازم مادرش نفرین و ناله میکرد و میگفت پسرمو از من جدا کرده و همش تلفن میزد بهش و گریه وزاری تا اینکه دوباره بعد از هشت ماه رفتیم طبقه بالاشون. مشکلات شروع شدن. همش انتظار داشتن من برم کمکشون و یا همه چیزمون باهم باشه. بخدا اعصابم شدیدا ضعیف شده بود. من همه چیزو تحمل کردم و به خونوادم نمیگفتم. حتی نمیذاشت تا یکسال من مادرم اینارو ببینم. بعداز یکسالم خیلی کم اجازه میداد. رفته رفته یه کم بهتر شد و رابطش بامادرم اینا خوب شد ولی اخلاقش هیچوقت درست نشد. یعنی وقتی عصبانی میشه و ممکنه من فقط یه ظرفی چیزی از دستم بیفته یا یه نکته ای رو فراموش کنم، منو به باد فحش میگیره و هرچی میخواد بارم میکنه. کارشم آزاده و تقریبا یک ماهه بیکاره و خونس. هرروز جنگ و جدل. هرروز ناراحتی، از چیزای کوچیک تا بزرگ ایراد میگیره و غرمیزنه بهم و فحش میده و اگه من جوابشو بدم ظرف و ظروف خونه رو به هم میریزه و خراب میکنه. من کار ترجمه انجام میدم، ولی همش میگه کی پول گرفتی پول بده و منو میذاره تو منگنه، خسته شدم از دستش نمیتونم تحملش کنم دیگه روح و روانم رو به بازی گرفته، خودش دیپلم هنرستانه و من فوق لیسانسم و از نظر خانوادگی خیلی بهشون سرتریم، مثلا مادرش بیسواده و مادر من معلم هست. ولی انقدر منو تحقیر کرده و از همه چیزم ایراد گرفته که دیگه اعتمادبه نفسی ندارم. اصلا نمیتونم باهاش زندگی کنم. همشم به من میگه همه درس خونده ها کارای خوب دارن و یه جایی مشغولن ولی تونه، چرا نمیری یه ارگان یا شرکتی استخدام شی. اولا که من هنوز درسم تموم نشده و هم اینکه دلم گرم نیست به زندگی که بخوام سرکارم برم. همیشه طرفدار خواهرو مادرشه و بخاطر اونا با من دعوا میکنه و زجرم میده. یه چیز دیگه اینکه تعادل نداره و خودش اکثرا پشیمون میشه و برام گل و کادو میخره تا از دلم دراره، یا محبت افراطی میکنه ولی نمیدونه با کاراش دل منو شکسته و نمیتونه جبران کنه. خیلی علاقه مند به مرکزتوجه بودن و محبته. خودش رو خیلی بزرگ میکنه ولی منو میاره پایین و میخواد همه جامطرح باشه . مناسبات زیاد خانوادگی دارن و تو همه شون شرکت میکنه و خیلی هزینه میکنه و اگه من اعتراض کنم باهام دعوا میکنه. توروخدا راهنماییم کنید. ممنونم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32417
    نوشته ها
    996
    تشکـر
    607
    تشکر شده 1,198 بار در 636 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    سلام عزیزم هیچکس حق نداره به شما انقدر فحاشی کنه و دست روتون بلند کنه حتی شوهرتون
    میدونی که الان ما نمیتونیم بهت راهکاری بدیم که معجزه بشه و یهو شوهرت و مادرشوهرت تغییر کنن
    ولی خب میتونی اوضاع رو بهتر کنی فکر میکنم مشکلاتت خیلی گستردست و بهتره پیش مشاوره مراجعه کنی تا قدم قدم زندگیت و بهبود ببخشی
    اگر شوهرت همراهیت نکرد عیبی نداره خودت تنها برو و راه حل بگیر
    یکم عزت نفست تقویت کن و نزار موقعیتی پیش بیاد که شوهرت بتونه بهت توهین کنه و یا دست روت بلند کنه ...
    تا کم کم بتونی کنترلش کنی.
    امضای ایشان
    أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ

    حرفی که می‌زنی می‌شه بذری که
    می‌کاری توی دل آدم‌ها
    و یه روز
    درخت می‌شه

  3. 3 کاربران زیر از حناء بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33005
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    حنا جون ممنونم از پاسخت.... یه کم روش کارکردم و الان بهتره و حداقل یک ساله که کتک کاری نداشتیم ولی بازم کاراش منو حرص میده به جای کتک کاری وسایل خونه رو به هم میریزه و اذیتم میکنه، تا حالا یه بار صفحه لپتاپمو خورد کرده، یه بار lcd گوشیمو شکسته، دوبار تاحالا باعث شده قرنیه م خراش بیفته . آدم متعادل که اینجوری نیست. من بابام و برادرم، عموهام ، دایی هام، یا حتی برادرای خودشو دیدم اینطوری نیستن که، هیچکدوم تو موقعیت مشابه انقدر دیوونه بازی و بدخلقی نمیکنن.
    من هرچی کوتاه اومدم بدتر شده، دوسه بار که دعوای جدی کردم و رفتم خونه بابام باز یه کم بهتر شده و حداقل حاضر شده خونه جدا بگیره الانم که نه ماهه جدا شدیم از مادشوهرم اینا، بازم همش اصرار میکنه که بریم اونجا و شب بمونیم یا بریم خونه خواهرش و ... من اگه بگم نه یه الم شنگه ای به پا میکنه که بیا و ببین و یه جوری نشون میده که انگار تقصیر منه و مشکل ازمنه
    مشاورم نمیاد چیکار کنم
    ویرایش توسط دیاموند123 : 12-25-2016 در ساعت 04:28 PM

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33005
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    روحیه من خیلی شاده و همیشه دوس دارم حتی از یه آهنگ، از یه غذای خوب ، از یه فیلم، از چیزای کوچیک لذت ببرم، ولی شوهرم اینطور نیست، حتی نمیذاره من تو خونه آهنگ گوش بدم، نه اینکه بگم مذهبیه، نه، اعصابش نمیکشه، عین پیرمردهاست بخدا، نه حوصله داره باهم بریم سینما، پارک، تفریح، خرید یا جاهای دیگه، همیشه دوس داره بره خونه اقوامش و بشینه حرف بزنه، من روحیم باهاش خیلی متضاده
    اصلا نمیدونم چرا انقدر عاشقش بودم، نمیدونستم اینطوریه، با شادی مخالفه اصلا، توی بهترین لحظه یا تو مسافرت و ... میگه نگاه کن من چه بدشانسم، زندگیم خوب نیست، کارم ثابت نیست، و و و هزارتا غر میزنه و همه چیو کوفتم میکنه، دلم میخواد ازش جدا بشم، اما همش دارم به این فکرمیکنم که من نمیتونم دیگه برگردم با مادرم اینا زندگی کنم و بخاطر حرف مردم و دوستا که میدونستن ما چقدر عاشق همیم باهاش موندم و همه چیو تحمل کردم
    دلم میخواد مهریه مو بذارم اجرا تا ادبش کنم نظرتون چیه؟

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32417
    نوشته ها
    996
    تشکـر
    607
    تشکر شده 1,198 بار در 636 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط دیاموند123 نمایش پست ها
    حنا جون ممنونم از پاسخت.... یه کم روش کارکردم و الان بهتره و حداقل یک ساله که کتک کاری نداشتیم ولی بازم کاراش منو حرص میده به جای کتک کاری وسایل خونه رو به هم میریزه و اذیتم میکنه، تا حالا یه بار صفحه لپتاپمو خورد کرده، یه بار lcd گوشیمو شکسته، دوبار تاحالا باعث شده قرنیه م خراش بیفته . آدم متعادل که اینجوری نیست. من بابام و برادرم، عموهام ، دایی هام، یا حتی برادرای خودشو دیدم اینطوری نیستن که، هیچکدوم تو موقعیت مشابه انقدر دیوونه بازی و بدخلقی نمیکنن.
    من هرچی کوتاه اومدم بدتر شده، دوسه بار که دعوای جدی کردم و رفتم خونه بابام باز یه کم بهتر شده و حداقل حاضر شده خونه جدا بگیره الانم که نه ماهه جدا شدیم از مادشوهرم اینا، بازم همش اصرار میکنه که بریم اونجا و شب بمونیم یا بریم خونه خواهرش و ... من اگه بگم نه یه الم شنگه ای به پا میکنه که بیا و ببین و یه جوری نشون میده که انگار تقصیر منه و مشکل ازمنه
    مشاورم نمیاد چیکار کنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط دیاموند123 نمایش پست ها
    روحیه من خیلی شاده و همیشه دوس دارم حتی از یه آهنگ، از یه غذای خوب ، از یه فیلم، از چیزای کوچیک لذت ببرم، ولی شوهرم اینطور نیست، حتی نمیذاره من تو خونه آهنگ گوش بدم، نه اینکه بگم مذهبیه، نه، اعصابش نمیکشه، عین پیرمردهاست بخدا، نه حوصله داره باهم بریم سینما، پارک، تفریح، خرید یا جاهای دیگه، همیشه دوس داره بره خونه اقوامش و بشینه حرف بزنه، من روحیم باهاش خیلی متضاده
    اصلا نمیدونم چرا انقدر عاشقش بودم، نمیدونستم اینطوریه، با شادی مخالفه اصلا، توی بهترین لحظه یا تو مسافرت و ... میگه نگاه کن من چه بدشانسم، زندگیم خوب نیست، کارم ثابت نیست، و و و هزارتا غر میزنه و همه چیو کوفتم میکنه، دلم میخواد ازش جدا بشم، اما همش دارم به این فکرمیکنم که من نمیتونم دیگه برگردم با مادرم اینا زندگی کنم و بخاطر حرف مردم و دوستا که میدونستن ما چقدر عاشق همیم باهاش موندم و همه چیو تحمل کردم
    دلم میخواد مهریه مو بذارم اجرا تا ادبش کنم نظرتون چیه؟

    فداتبشم من مشکل زنهای ایرانی اینه که فکر میکنن شوهرشون حتی اگر بهشون صدمه رسوند باید سکوت کنن
    و بعدش همچی درست شه
    داری میگی من هرچی کوتاه اومدم بدتر شد
    معلومه میشه
    وقتی شوهرت وسیله های تورو میشکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حتی به قرنیه چشمت اسیب میرسونه و تو گذشت میکنی به خودت خیانت کردی
    ببین شوهر شما وضعیت مناسبی نداره کاش وقتی بهت صدمه رسوند میرفتی پزشکی قانونی نامه میگرفتی.
    اینطوری نکن با خودت به خودت احترام بزار
    زیر بار حرف زور نرووو
    به روی ستم چشم نپوووووش
    اینا اسمش از خود گذشتگی نیست اینا صدمه به روح و جسمته
    بقول ستیلا خانوم
    با مشاوره های این سایت تماس بگیر تو صفحه اول نوشته 10 خط تلفن برای مشاوره تلفنی تماس بگیر عزیزم توکل کن به خدا
    و مراقب خودت باش

    (راجب سوال اخرت:
    زندگی بچه بازی نیست که بخوای مهریه رو بزاری اجرا تا شوهرت ادب شه گلم با اینکارت بیشتر خشم شوهرت و بجوش میاری یادت باشه بعد اینکه مهریت رو به اجرا بزاری زندگیت خرابتر ازین میشه و دیگه نمیشه جمعش کرد مگر اینکه قصدت واقعا طلاق باشه اگه قصدت طلاق نیست و صرفا برای ادب کردنش می خوای اینکارو کنی سخت در اشتباهی چون زندگیت خرابتر ازین میشه )
    ویرایش توسط حناء : 12-25-2016 در ساعت 04:48 PM
    امضای ایشان
    أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ

    حرفی که می‌زنی می‌شه بذری که
    می‌کاری توی دل آدم‌ها
    و یه روز
    درخت می‌شه

  7. کاربران زیر از حناء بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33005
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    ممنونم حناجون از راهنماییت، ببین مثلا موقعی که باهام دعوا میکنه و منم باهاش مقابله میکنم بدتر میکنه ، چیکار کنم اون موقع؟ اصلا دلم نمیخواد به مادرم اینا مدام انرژی منفی رو انتقال بدم و نگرانشون کنم واسه همین سکوت میکنم
    شما چه راه حلی دارین؟

    دیروز و امروز خیلی ناراحتم کرده خیلی همین الانم واقعا داره روح و روانم روزجر میده ولی من همش چیزی نمیگم و کاراشو ندیده میگیرم، راستی فیلم پور.ن هم نگاه میکنه

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات همسرم....

    همسرت ادم نرمالی نیست عزیزم.
    بهتره زودتر یه تصمیم اساسی برای زندگیت بگیری. خصوصا تا هنوز بچه دار نشدی.
    بهتره هرجور شده راضیش کنی ببریش پیش مشاور. در غیر اینصورت ممکنه اسیب جسمی جدی بهت وارد کنه.

    ببخشید اینو میگم ولی حیوان نر هم جفت ماده شو کتک نمیزنه چه برسه به ادمیزاد که مثلا اشرف مخلوقاته!!!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد