سلام دوسال هست با همسرم آشناشدم وبه دلایلی امکان ازدواجمون فراهم نیست.مشکلم باهاش اینه که اصلا تحمل شنیدن نه رو از هیچکس بخصوص من رو نداره و فورا بهم میریزه.به عنوان مثال برای شروع یه کار اقدام کردیم اما بخاطر اینکه کسی حاضر به کمک نشد نتونستیم شروع کنیم .همسرم خیلی بهم ریخته به کل ناامید شده میگه من بدبختمو کوچیکم هدفام مرده دیگه برام مهم نیست چی میشه فقط معجزه میتونه کمک کنه ازمن هم انتظار معجزه داره درصورتی که میدونه توان مالی شو بخاطرکمکهای قبلی به خودش ندارم.بهش حرف میزنم میگه دلداری نده ادم بدبخت خوشبخت نمیشه .یه حرف کوچیک منو که بهش گفتم چرا اینجوری میکنی میگه انتظار نداشتم در مقابل حرفای منطقی من بی انصافی کنی کسیکه بیشترین تکیه گاهم بوده و الان نیسست جایگاهتو تو قلبم ازدست دادی توهم مثه بقیه شدی زخم زبون میزنی.کلی ازش معذرت خاهی کردم میگه اینا بدرد من نمیخوره.الان گداشدنم دردمه میتونی کمک کنی حرف بزن وگرنه تمومه. واقعا نمیدونم چیکار کنم از طرفی دستم خالیه ومتونم کمکش کنم در صورتی که هرجاییکه فکرم میرسیده واسه کمک بهش رفتم اما نمیبینه و فقط میگه نتیجه.ازطرفیی هم دوستش دارم میدونم روش از هرطرف فشاره
چیکارکنم
خیلی رفتارش پیچیده س واسم هر حرفی میزنم فورا میگه نمیفهمی ،دروغ میگی،دلمو شکستی و از این حرفا