نوشته اصلی توسط
Mo3tafa
من ۳۰ سالمه همسرم۲۷ساله جفتمون زیر دیپلم...نحوه اشنای ازدواجمان خواهر دوستم بود وبه صورت سنتی ازدواج کردیم...بهش میگم خوب مشکلت چیه میگه دیگه دوست ندارم میگم که این نشد دلیل ما بچه داریم ولی سر حرفش است میگه دیگه نمیام چرا ما هم مثل همه جر بحثهای کوچکی داشتیم ولی بحثی نداشتیم که بخوات این کار بکنه..خدایش زن خوب و مهربون وبساز بود من میترسم بخوات بهم خیانت بکنه کیه دیگه را دوست داشته باش ولی زود قضاوت نمیکنم...یک فکر دیگه هم میکنم خواهر زنم تازه نامزادی کرده و میگم شوهرش پولدار شاید خانواده روشون نشد بکن من دامادشان هستم یا چون من آدم رکی هستم گفتم یک سوال میکنن من راست میگم چون خواهر زنم آدم درستی نیست ولی بازم زود قضاوت نمیکنم..فعلا هیچ کاری نمیتونم بکنم بجز صبر