نوشته اصلی توسط
alialavi
سلام یک ساله عروسی کردم این یک سال پانصد سال بهم گذشته زنم وحشتناک بداخلاق هست فقط کافیه من یه کاری کنم که خوشش نیاد مثلا لامپ اتاق رو یادم بره خاموش کنم دعوایی راه میندازه که بیا و ببین دیگه بیخیال نمیشه و تمام حرفهای دیگه رو که قبلا اتفاق افتاده رو بخاطر همین کار کوچک میزنه تعصب عجیبی به خانوادش و دوستاش داره براحتی به خانواده من و دوستام توهین میکنه ولی وای بحال من که به اونا بگم تو !خانواده فقیری دارن منم خانوادم فقیر هستن ولی بگونه ای درباره خانواده اش حرف میزنه و بالا میبره و خانواده منو زمین میزنه که نگو خوب منم اذیت میشم به شان خانوادم رو پایین میاره من واقعا کم اوردم صبح تا شب سر کارم شب ساعت 9 که رسیدم خونه دعوا میکنه بهام تا ساعت دو دارم دیوانه میشم واقعیتش مهریه ندارم بهش بدم اونم میگه با لباس سفید امدم با لباس سفیدم میرم چند باری فکر های عجیب زده به سرم که یا اونو بکشم یا خودمو از همین میترسم که دختر مردم رو بکشم امروز خواستم گاز خونه رو باز بزارم و برم سر کار تا گاز بگیرش بعد لعنت کردم به شیطان و مرتبا تاکید میکنه که دوست ندارم در حالی که ازدواج ما کاملا سنتی بود و هر دو رضایت کامل داشتیم از ازدواج با هم
از شما فقط یه چیز میخوام چکار کنم که بیخیال بشه و بزاره بره فقط در این باره راهنماییم کنید ممنون
اینم بگم من دانشجو دکترا معماری هستم و بی عیبم نیستم ولی بقران اون صدبرابر من عیب داره اینم اضاف کنم در این یک سال حتی یک بار دست روش بلند نکردم و از لحاظ زیبایی هر دوتامون در یک حد هستیم و هر دو قیافه خوبی داریم خواهشن قشنگ راهنماییم کنید