نوشته اصلی توسط
esirad
سلام ما حدود 8 ساله ازدواج کردیم.مدتی بود به همسرم شک کرده بودم احساس میکردم بعضی مواقع دروغ میگه تا اینکه تلفن خونه رو ظبط کردم بعد از مدتی یک روز باجناق بزرگه که پسرش از منم بزرگتره زنگ میزنه بعد از کلی حرف زدن حرفهای ... پیشنهادهی بیشرمانه (خانوم دندانهایش مشکل داشت فرستاده بودمش دکتر معاینه کنه و حدود هزینه بگه به من نگفته باجناقه میدونست خانوم کی رفته با کی رفته هزینه چنده... خانوم میگه حدود 600.500 هزینه دکتر باجناقه میگه تو بگو 300 منم 200 میدم خانوم عجله هم داره میگه کی میرسونی چه جوری میرسونی(شب خونه باباش بودیم)همون شب پول رو میگیره) حالا ما بین حرفهاشون خانوم میگه اخه ابجیم (خواهرم) این وسطه بی انصاف نمیگه شوهرم چی اصلان من نیستم و کلی حرفهای جگر سوز... در حالی که مشکل حادی تو زندگیمون نبوده در حالی که به من نگفته چقدر هزینه داره تازه من خودم گفتم برو دکترنشون بده . حالا هم میگه اشتباه کردم ببخش رابطه هم نداشتیم (خانوم دختر دایی من هستش) حال خیلی خیلی بدی دارم من پدر و مادرم هم فوت کردن برادر خواهر هم ندارم تک تنها منو دردام محتاج راهنمایی هسم