سلام خدمت دوستان و مدیر عزیز
من مردی سنتی هستم مسلمان و پیرو اهل بیت در محل های خیلی داغون بزرگ شدم تو زندگی از کودکی خیلی سختی کشیدم و مسئول همه چیز بودم و در تمام کارها کمک می کردم
الان صاحب خانه و ماشین و زمین و کار کم در آمدی هستم . ازدواج کردم حدود 8 سال یک بچه پسر دارم و سنم زیر 30 هست.
زنم بسیار بی احساس است . پدر و مادر زنم از هم جدا شدن و بعد از ازدواج من و همسرم برادربزرگتر او نیز ازدواج و بعد جدا شدن.
زنم با کوچکترین مسئله دعوا را می اندازد و بسیار بهانه جو است . بی اعتماد و بی احساس است . مثلا وقتی از سرکار دیر هم بیام هیچ اهمیتی نمی دهد و یا چند بار برایم سر کار مشکل جسمانی پیش آمد و به خانه آمدم فقط چای جلوی من گذاشت و حتی از من سوال نکرد و وقتی من به اون داستان رو گفتم فقط تعجب کرد.
می گوید مرا دوست دارد ولی به من که هیچ به بچه ام هم توجهی نمی کند و اگر بچه غذا بخواهد فقط تکه نان خشکی به او می دهد مگر با اجبار من غذا درست کند . 80 درصد مواقع وقتی از سرکار می آیم غذا درست نمی کند و یا نون و پنیر جلویم میزارد می گوید فقط همین رو داریم با اینکه مواد غذایی داریم . به شدت به خانواده خود اهمیت می دهد و کوچکترین چیزی را مخفی و یا کوتاهی در حقشان نمی کند . به بزرگتر بی احترام است و به من و پدر و مادرم فحش و ناسزا می گوید . همیشه تو فکر هست و با من صحبت نمی کند . من بسیار آدم عاطفی هستم ولی آنقدر مرا اذیت نموده در این چند سال که اخلاقم کمی تند شده و زود عصبانی می شوم هیچ محبتی از زنم نمی بینم و حتی در مسائل جنسی نیز اعتیاد بسیار بالا به خود ارضائی دارد با اینکه بارها سر این موضوع با او بحث نموده ام . به من بی توجه است . به او شک کردم از لحاظ خیانت . به شهرستان در کنار مادر تنهایش می رود و چند ماه هم آنجا می ماند و حتی گاهی اوقات بچه را نمی برد که من بچه را به خانه پدریم می فرستم که برایم نگه دارن .اگر من زنگ نزنم او زنگ هم نمی زند مگر فقط برای دریافت پول .
و خیلی چیز های دیگر خسته شدم خیلی تحمل من زیاده اما واقعا خسته شدم . پیش مشاوره و روانپزشک هر کدام یک جلسه آمده و بعد دیگر نمی رود . هزینه روانپزشک خیلی بالاست و من نمی توانم پرداخت کنم . الان حدود یک ماه و نیم هست رفته و وقتی فهمید من خانه پدرم هستم آمد و تا مادرم از او گلایه کرد که چرا شوهر و بچه خود را در روز عید و 13 فروردین ترک کردی گفت مادرم مریضه (یک هفته فقط مریض بوده است) بعد با فحاشی به مادرم خانه را ترک کرد و الان چند وقتی است خبری از او ندارم.
شرمنده طولانی شد چیکار کنم چاره ای جز طلاق به ذهنم نمی رسه و او هم از این موضوع ترسی نشان نمی دهد .