وابستگی شدید همسر به خانواده اش
من تقریبا دو سال و نیم هست ک با ی دختر هم سن خودم عقد کردم
چند ماهی هم میشه ک ازدواج کردیم و خونه ی مستقل و جدا داریم
خانمم شاغل هست،از همون روز ای اول متوجه شدم ک وابستگی شدیدی ب خانواده اش داره،ولی جدی نگرفتم و گفتم عادی ای و ی دونه دختر خونه بوده و بعد ازدواج درست میشه،ولی نشد و روز ب روز هم داره بدتر میشه
اوایل سعی کردم با کمک پدر و مادرش این وابستگی رو کم کنم ک متاسفانه نتیجه عکس داد و متوجه شدم منطق همسرمم نشأت گرفته از منطق اوناست و مشکل بیشتر از گذشته شد.
بعد این ماجرا خواستم با کم کردن رفت و آمد خودم ب خونه پدر زنم اوضاع رو کنترل کنم ک بازم نتیجه عکس داد و بعد کلی اوقات تلخی و مشکل بیشتر از گذشته وابسته شد.تا جایی ک الان چند ماهه خونه پدر زنم نرفتم وخب قبل این چند ماه هم انتظار داشت من در طول هفته 3 الی 4 بار همراهش ب خانواده اش سر بزنم و اونم نهایت هفته ای یکبار یا دوهفته یکبار ب خانواده من سر میزد و دائم هم میگفت به همه همکارام ک میگم میگن تو چ عروس خوبی هستی و ما ماهی ی بارم ب خانواده شوهرمون سر نمی زنیم و از این مدل حرف ها ...
الانم مدتیه تا بهش حرفی میزنم یا میگم خب ازدواج کردیم ک کنار هم باشیم،از سرکار میام خونه دلم میخواد خونه باشی،خونه مرتب باشه،ی غذای گرم آماده باشه باهم بشینیم و بخوریم و ....قهر میکنه و شروع ب داد و بیداد میکنه و الانم چند باری میشه ک قهر کرده رفته خونه باباش و هر دفعه رفتم دنبالش و برگشته و....
ولی دگ خسته شدم،چند روز پیش بهش اعتراض کردم،باز قهر کرده رفته این دفعه نه بهش زنگ زدم و نه دنبالش رفتم جالب اینجاست ک اونم نه زنگ زده ونه هیچی دگ...
من دوسش دارم،اونم ادعا میکنه ک منو میخواد ولی دگ باورش ندارم از تنهایی موندن و اینکه شب بیام خونه خودم فراموش گرم کنم اگ چیزی از دو سه شب پیش تو یخچال مونده باشه البته و بخورم بعد برم دنبالش و بیارمش خونه خسته شدم
اگ مشاور های این سایت کمکم کنند یا بهم ی راه نشون بدن از این شرایط خارج شم ممنون میشم
مرسی ک وقت میزارید و میخونید این متن رو ...
پاسخ : وابستگی شدید همسر ب خانواده اش
در خانوادههای امروزی عملکرد همسران با گذشته متفاوت است. زنان تنها مسئولیت کار در خانه و بزرگکردن بچهها را ندارند و مردان نیز تنها نانآور صرف نیستند. زنان علاوه بر نقششان در خانه شاغل نیز هستند و مردان نیز مسئولیتهایی را در خانه به گردن میگیرند. نمونهای که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد یکی از نمونههایی است که تفاوت بین زندگی مدرن و سنتی میتواند مشکلساز باشد. در حالتی دیگر اگر مرد در این حد به خانوادهاش وابسته باشد که از آنها حمایت فکری و کاری بگیرد مشکلی پیش نخواهد آمد اما اگر این وابستگی منجر به این شود که الگوهای سنتی خانواده خودش را وارد زندگی مدرن امروزی کند، مثلا حاضر نباشد در کارهای خانه به همسرش کمکی کند، بدون شک عوارضی برای خانواده جدید به وجود خواهد آمد.
در شرایط تغییر یافته امروز اگر این وابستگی سبب شود که خانواده بخواهند تجارب گذشته را در شرایط کنونی به فرزندشان تحمیل کنند در نهایت مشکلات زیادی برای خانواده تازه تاسیس ایجاد میشود.
گاهی وجود بزرگترها به جای پیوستگی، باعث اختلاف و گسستگی بین زوجهای جوان میشود. تجربه گذشتگان اغلب حامل پیامهای ارزشمند است اما باید توجه کنیم در زندگی در حال تغییر امروزی باید با شتاب بیشتری اطلاعات را برای پیشرفت زندگی کسب کنیم.
با همسرتان ارتباط صمیمیتری داشته باشید تا او شما را محرم بداند و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند. با او صحبت کنید تا او نیز تشویق شود حرفهایش را به شما بزند
در صورتی که همسر شما به خانواده خود وابستگی زیادی دارد میتوانید از راهکارهای زیر برای کاهش این وابستگی کمک بگیرید:
1- همسرتان را متوجه این موضوع کنید که دخالتهای خانوادهاش سبب بروز اختلاف و فاصله بین شما شده است. به آرامی و با احترام با او صحبت کنید، شما یک زوج هستید پس او را متقاعد کنید؛ به او بگویید پدر و مادرش مشاورهای خوبی هستند و شما میتوانید از آنها راهنمایی بگیرید اما در نهایت باید با همفکری یکدیگر تصمیم نهایی را بگیرید.
2- در زمان گفتوگو با همسرتان پیشداوری نکنید؛ به مواردی که اتفاق افتاده و به صورت تجربی پیش آمده اشاره کنید و روی موارد موجود اظهار نظر کنید. برای او مثال بزنید که با توصیههای خانوادهاش چه نتایج تلخ و غمانگیزی برایتان حاصل شده است و اگر دخالت خانواده او نبود این مشکلات پیش نمیآمد.
3- او را متهم نکنید تنها آثار کارش را به او گوشزد کنید.
4- با همسرتان ارتباط صمیمیتری داشته باشید تا او شما را محرم بداند و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند. با او صحبت کنید تا او نیز تشویق شود حرفهایش را به شما بزند.
***
اگرچه وابسته بودن و اتکای به دیگران ویژگی اساسی اختلال شخصیت وابسته است، اما تا وقتی نشانه های دیگری وجود نداشته باشد، نمی توان گفت که فرد دارای اختلال شخصیت وابسته است، زیرا همه ما گاهی اوقات در کارهای خود از دیگران کمک می خواهیم و گاهی نسبت به فردی خاص احساس دلبستگی زیادی می کنیم و تمایل داریم که بیش تر اوقات در کنار او باشیم. این حالت ها در حد مشخصی، طبیعی محسوب می شوند و حتی فقدان آن ها می تواند به منزله بیماری باشد.
اما افرادی که به اختلال شخصیت وابسته مبتلا هستند در حد افراطی به دیگران وابسته اند و به طور مداوم به اطمینان جویی از سوی دیگران نیاز دارند، عدم تحمل تنهایی و حساسیت داشتن به طرد شدن در آن ها زیاد دیده می شود، با دیگران بیش از حد موافق اند، به عبارتی جرئت مخالفت کردن با دیگران را ندارند. آن ها قادر نیستند به میل خود عمل کنند و خود انگیخته باشند و از این که دیگران آن ها را ترک کنند به شدت می ترسند. زیادی فروتن هستند و مدام نیاز به تأیید دیگران (مثلا مادر یا پدر) دارند و در روابط بین فردی خود بدون مرز هستند؛ یعنی به راحتی به دیگران اجازه می دهند که حقوق آن ها را زیر پا بگذارند.
درمان اختلال شخصیت وابسته اغلب نتیجه بخش است. در صورتی که اوضاع مساعدی فراهم باشد، این بیماران از درمان استقبال می کنند. درمان ها در دو دسته کلی دارودرمانی و روان درمانی طبقه بندی می شوند. رفتاردرمانی، شناخت درمانی و روان درمانی بینشی نیز از جمله درمان های غیر دارویی هستند که می توانند به صورت انفرادی، گروهی یا به صورت زوج درمانی اجرا شوند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید |
دفتر شریعتی: |
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه |
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
سلام
یک موقع هایی مشاور قبل ازعملکرد شما جواب میده بک موقعی عملکرد بیشتر از مشاور جواب میده خصوصا" اینکه مشکل شما با صحبت و مشاجره برطرف نشده و نیاز به مشاور پروسه زمان بر هست
چرا خانم شما قهر میکنه؟مگر شما مرد بدی هستی یا چشمت دنبال کسی دیگه بوده یا خرجی نمیدادی یا بد رفتار میکردی یا هر چیز دیگه؟
وقتی که همسر شما بی دلیل و فقط از روی بچه بازی و لوس بازی و زیاده خواهی قهر میکنه و شما چندین بار دنبال ایشون رفتی
این یعنی ایشون و خانوادشون ببخشید این شکلی میگم یعنی دندان شما رو شمردند
دفعه دیگه قهر کردند شما نه زنگ بزنید نه مسیج نه سراغی از ایشون بگیرید
یک روز یک هفته بگذره به خودشون میان چرا چی شده .آنوقت آنها هستند که پا پیش میگذارند
وقتی پا پیش گذاشتند با خانواده ایشون مفصل و جدی صحبت کنید که ادامه این وضعیت برای شما ممکن نیست و اگر ادامه پیدا کنه تصمیم دیگه ای میگیرید
اگر شما و زندگی رو دوست داشته باشند حتما" تجدید نظر میکنند
میدونم دوستش داری ولی اگر رفتارتون رو ادامه بدی برادر این عشق تبدیل به چیزهای دیگه میشه
یک جاهایی باید ترمز دستی زندگیت رو بکشی که توی سرازیری سقوط نکنه
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
اتفاقا ب اینکه زندگی مدرن شده و دگ سنتی نیست واقف هستم و بیشتر از تصور خیلی ها،تو مسایل و کارهای خونه کمک میکنم.وضع مالی آنچنانی هم ندارم ولی خونه و ماشین و ی درآمد ثابت دارم ک از پس هزینه های زندگی بخام بربیام.
ب قول شما این عشق من تبدیل ب سواری دادن و ناز کشیدن بی انتها و... شده،ولی خب این شناخت هم از خانواده اش دارم ک خیلی آدم های پر ادعا و مغروری هستند و اینکه بخان پا پیش بزارند زیاد با شناختی ک من ازشون دارم جور در نمیاد.
کلا خونواده ای هستند ک فقط خودشون رو میبینند و قبول دارند.
در حال حاضر سراغی ازش نگرفتم ایشالله ک سر عقل میان ...
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farhadahi
من تقریبا دو سال و نیم هست ک با ی دختر هم سن خودم عقد کردم
چند ماهی هم میشه ک ازدواج کردیم و خونه ی مستقل و جدا داریم
خانمم شاغل هست،از همون روز ای اول متوجه شدم ک وابستگی شدیدی ب خانواده اش داره،ولی جدی نگرفتم و گفتم عادی ای و ی دونه دختر خونه بوده و بعد ازدواج درست میشه،ولی نشد و روز ب روز هم داره بدتر میشه
اوایل سعی کردم با کمک پدر و مادرش این وابستگی رو کم کنم ک متاسفانه نتیجه عکس داد و متوجه شدم منطق همسرمم نشأت گرفته از منطق اوناست و مشکل بیشتر از گذشته شد.
بعد این ماجرا خواستم با کم کردن رفت و آمد خودم ب خونه پدر زنم اوضاع رو کنترل کنم ک بازم نتیجه عکس داد و بعد کلی اوقات تلخی و مشکل بیشتر از گذشته وابسته شد.تا جایی ک الان چند ماهه خونه پدر زنم نرفتم وخب قبل این چند ماه هم انتظار داشت من در طول هفته 3 الی 4 بار همراهش ب خانواده اش سر بزنم و اونم نهایت هفته ای یکبار یا دوهفته یکبار ب خانواده من سر میزد و دائم هم میگفت به همه همکارام ک میگم میگن تو چ عروس خوبی هستی و ما ماهی ی بارم ب خانواده شوهرمون سر نمی زنیم و از این مدل حرف ها ...
الانم مدتیه تا بهش حرفی میزنم یا میگم خب ازدواج کردیم ک کنار هم باشیم،از سرکار میام خونه دلم میخواد خونه باشی،خونه مرتب باشه،ی غذای گرم آماده باشه باهم بشینیم و بخوریم و ....قهر میکنه و شروع ب داد و بیداد میکنه و الانم چند باری میشه ک قهر کرده رفته خونه باباش و هر دفعه رفتم دنبالش و برگشته و....
ولی دگ خسته شدم،چند روز پیش بهش اعتراض کردم،باز قهر کرده رفته این دفعه نه بهش زنگ زدم و نه دنبالش رفتم جالب اینجاست ک اونم نه زنگ زده ونه هیچی دگ...
من دوسش دارم،اونم ادعا میکنه ک منو میخواد ولی دگ باورش ندارم از تنهایی موندن و اینکه شب بیام خونه خودم فراموش گرم کنم اگ چیزی از دو سه شب پیش تو یخچال مونده باشه البته و بخورم بعد برم دنبالش و بیارمش خونه خسته شدم
اگ مشاور های این سایت کمکم کنند یا بهم ی راه نشون بدن از این شرایط خارج شم ممنون میشم
مرسی ک وقت میزارید و میخونید این متن رو ...
اینکه وابسته خانوادشونن و هفته ای چندبار سر میزنن اشکالی نداره
اما اینکه به کارای منزل نمیرسن و وقتی شما میرسین خونه نیستن اشکال داره
اگه همدیگرو دوست دارید بگذارید اوضاع که اروم شد با زبون خوش اینارو بهش بگید
بهش نگید تو وظیفته خونه باشی!!پاتونو از خونه پدرو مادرش نبرید این راهش نیست!!!
بجاش نوازشش کنیدو بگید من وقتی سرکارم دلتنگت میشم دوست دارم وقتی میرسم خونه تو درو برام باز کنی که خستگیام در بره درو باز کنم خانوم خوشگلمو ببینم
خب وقتی نیستی م خستگیام چند برابر میشه،بهش بگید به مادرت سر بزن اما وقتی تایم رسیدن من میشه خواهش میکنم خونه باش
با قربون صدقه راضیش کنید حرف زور نزنید
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
اتفاقا هیچوقت نخاستم پاشو از خونه پدریش ببرم، روزهایی شده ک مجبور بودم یک ساعت دیرتر برم خونه بهش سپردم ک بله خونه مادرش سرراه و تنها نباشه،یا اگ روز تعطیل مجبور شدم ک برم سرکار خودم پیشنهاد دادم ک بله اونجا و تا اونجا هم خودم رساندنش و بعد رفتم سر کارم.
خیلی هم با مهربونی و ... باهاش حرف زدم ک دلم میخواد وقتی میام خونه،خونه باشی اوایل ی هفته مدارا میکرد بعد دوباره روز از نو و روزی از نو....
این اواخر هم ک قهر کردن و زنگ زدن ب باباش ک بیا دنبالم و... رو یاد گرفته و بدو بدو می ره و خانواده اش هم ک واقعا سورپرایز کردن منو با این سطح درک شون ک بلافاصله میان دنبالش و هرزگاه ی تهدیدی هم منو میکنن و میزند.
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farhadahi
اتفاقا هیچوقت نخاستم پاشو از خونه پدریش ببرم، روزهایی شده ک مجبور بودم یک ساعت دیرتر برم خونه بهش سپردم ک بله خونه مادرش سرراه و تنها نباشه،یا اگ روز تعطیل مجبور شدم ک برم سرکار خودم پیشنهاد دادم ک بله اونجا و تا اونجا هم خودم رساندنش و بعد رفتم سر کارم.
خیلی هم با مهربونی و ... باهاش حرف زدم ک دلم میخواد وقتی میام خونه،خونه باشی اوایل ی هفته مدارا میکرد بعد دوباره روز از نو و روزی از نو....
این اواخر هم ک قهر کردن و زنگ زدن ب باباش ک بیا دنبالم و... رو یاد گرفته و بدو بدو می ره و خانواده اش هم ک واقعا سورپرایز کردن منو با این سطح درک شون ک بلافاصله میان دنبالش و هرزگاه ی تهدیدی هم منو میکنن و میزند.
این قهر کردنا اصلا منطقی نیست..شما کاملا حق دارید.
بنظرم صحبتها اقای سیاوش رو گوش کنید.
دنبالشون نرید تا بدونن کارشون صحیح نیست
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farhadahi
اتفاقا ب اینکه زندگی مدرن شده و دگ سنتی نیست واقف هستم و بیشتر از تصور خیلی ها،تو مسایل و کارهای خونه کمک میکنم.وضع مالی آنچنانی هم ندارم ولی خونه و ماشین و ی درآمد ثابت دارم ک از پس هزینه های زندگی بخام بربیام.
ب قول شما این عشق من تبدیل ب سواری دادن و ناز کشیدن بی انتها و... شده،ولی خب این شناخت هم از خانواده اش دارم ک خیلی آدم های پر ادعا و مغروری هستند و اینکه بخان پا پیش بزارند زیاد با شناختی ک من ازشون دارم جور در نمیاد.
کلا خونواده ای هستند ک فقط خودشون رو میبینند و قبول دارند.
در حال حاضر سراغی ازش نگرفتم ایشالله ک سر عقل میان ...
یک وقتی شما خطایی کردی و ایشون قهر میکنند (حتی در آن موقع هم قهرکردن و از خانه رفتن درست نیست چون آن خانه و زندگی متعلق به هردوی شماست و اگر ایشون واقعا" آن زندگی رو از خودش بداند همچین کاری نمیکند) بله آنموقع شما پاپیش میگذارید. ناز کشیدن خوبه نیاز یک زن هست ولی به نظر من جا داره.
فکر نمیکنم خانواده همسرتون هر اندازه مغرور باشند غرورشان رو بیشتر از زندگی دخترشان دوست داشته باشند.
یک مقداری هم شما مقصرهستید. نوشتید یک ساعت دیر میایید به همسرتون میگید آنجا برن تا شما بیای.
خانه شما که لولو نداره. منتظر شما منتظر شوهرشون باشند تا شما به خانه بروی کاری که همه زن ها در همه جای دنیا انجام میدن.مگر مهمان هستند آنجا؟ ایشون همسر شما و متعلق به آن زندگی هستند همانطور که شما هستید.
چیزی که هنوز درست درک نکردند و رفتار شما و حمایتهای تابجای خانواده به آن دامن زده
اینطوری که نمیشه شما خانه و زندگی و ماشین و اینکه کار میکنی همه چیزتون خوبه ولی خودتون بدی؟ این که نشد زندگی!
من اگر جای شما بودم اصلا" سراغی نمیگرفتم تا خودشون پا پیش بگذارند. کسی که خودش بی جهت قهر میکنه خودش هم باید برگرده.بکدفعه که خودش برگشت و غرورش رو زیر پا گذاشت دفعه دیگه نمیره.
محترمانه و بدون دعوا خواسته تون رو با همسر و خانوادشون مطرح کنید. باید حتما" آرامش تون رو حفظ کنید تا تعادل داشته باشید و درست فکر کنید.
وقت خودتون رو با فیلم دیدن و خانواده پر کنید تا این روزها واستون بگذره مطمئن باشید ببینند چند روز از شما حبری نیست پیگیر میشن.
و توی این فاصله حتما" پیش یک مشاور برید و مشکلتون رو مطرح کنید.
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
اینکه من بخام راجبه بد یا خوب بودن خودم نظر بدم منطقی نیست،ولی خب اصولا اونا منو بواسطه اینکه نمیخوام تو زندگیم دخالت کنند،انتظار دارم همسرم واقعا برام همسر باشه و من اولویت سوم زندگیش نباشم و بعد کار و خانواده اش قرار نگیرم منو همسر و شوهر بدی می نامند.شاید باورتون نشه و بگید داره بزرگنمایی میکنه ولی تو این چند ماه بعد عروسی یک بار هم دوتایی خونه یکی از اقوامش نرفتیم چون میگه همه جا با مامانمینا بریم،حتی یکبار ک پافشاری کردم و گفتم خب ما جدا بریم اونا هم میان دگ تا در خونه اقوام رفتیم،بیشتر از 10 دقیقه جلو در منتظر موندیم تا خانواده اش بیان و با اونا بریم بالا اونم نه وسط روز بلکه ساعت 9:30 شب...
این فقط ی نمونه کوچیک از شرایطی هست ک ب دنبال این وابستگی پیش اومده برام،و در صورت اعتراض با حرفایی از قبیل همه همینن و تو مشکل داری و شوهر بدی هستی و... مواجه میشم
پاسخ : وابستگی شدید همسر به خانواده اش
موضوع خوب و بد بودن شما نیست موضوع این هست حقوق شما داره زیر پا گذاشته میشه
این مسئله به مرور تشدید میشه و همه ابعاد زندگی شما رو در برمیگیره. تازه ازدواج کردید شاید خیلی متوجه نباشید
از همین حالا حد و حدودتون رو در زندگی مشخص کنید و تا زمانیکه به نتیجه نرسیدید بچه دار نشید