باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
بعله بهتره که مشکلشو حل کرد ولی چجوری؟
دختری که عادت کرده تو شبکه های مختلف دنبال دوستی این حرفها باشه
از طرفی تحت حمایت خانوادش قرار داره و گوشیشو خاموش کرده و این حرفها
به نظر میاد این خانم به هیچ عنوان قصد نداره از مواضعش کناره گیری کنه
و پادرمیانی خانواده ها هم که جواب نداده
واقعا هرچی فکر میکنم فکری به ذهنم نمیرسه که بشه این خانوم رو سر به راهش کرد
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
با خودش حرف زدم ، همه چیزهایی که برام مهم بودن رو با هم حرف زدیم.
قبول می کرد و موافق نظراتم بود ولی بعدا رو شد که دروغ گفته !
مثلا در مورد مخفی کاری : جلسه اول گفت مخفی کاری ؟! اصلا و ابدا !!
بعدا متوجه شدم 2 هفته بیتالک رو نصب کرده و توی گروهها بوده و اصلا چیزی بهم نگفته! ( با اونکه می دونست من از این برنامه خونه خراب کن متنفرم! )
و چندین مورد مخفی کاری دیگه !!
دردم اینه که توی اون جلسه ای که با هم همه چی رو گفتیم ، بعدا همه رو خلافشون ثابت شد ولی اصلا ککش نمی گزه !!
بله حرف این دوستمون درسته ، الان دیگه موقعیتیه که از اون مرحله گذشتیم !
بله درست نیست مجبور کردن ولی ما و خانوادش این همه اصرار داریم ، فقط بخاطر اینه که بهش بفهمونیم تو اشتباه کردی ، تو نباید مخفی می کردی ، تو نباید با پسری ارتباط برقرار می کردی ، تو الان باید معذرت خواهی کنی، تو الان بدهکاری و اون طلبکار !
ولی نمی فهمه
نه دوست گلم اشتباه متوجه شدی ، اینکه میگی عادت کرده توی شبکه های اجتماعی و دنبال دوستی ، این درست نیست . اینطور نبوده.
ولی بقیه صحبتهاتون ، بله واقعا ما هم دیگه فکرمون به جایی قد نمی ده !!
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-05-2015 در ساعت 07:54 PM
واسه اخرین بار باهاش صحبت کن
بالاخره اقتضای سنش طوریه که این لجبازی ها هس...بالاخره غرورش شکسته شده و همه متوجه شدن
داره لج میکنه
الانم از حرف خودش کوتاه نمیاد چون غرورش نمیذاره
ب نظر من این خانوم از همون اول مث خیلی از دخترای دیگه(نمونش دوست خودم)بخاطر فرار از جو خونه ازدواج کرده و از همون اول هم تو فکر طلاق بوده تا بتونه راحت تر و آزادتر زندگی کنه
کاری ک متاسفانه امروزه خیلیا انجام میدن ولی نمیدونن زندگی بعد از طلاق هزارجور مشکل دیگه داره
چون بالاخره هر ادمی میدونه ک وقتی ازدواج میکنه ی سری محدودیت ها و تعهداتی داره و مسلما خانوم شما هم از همون اول میدونسته ک شوهرش ممکنه سد خیلی از رفتارها و کاراش بشه
پس نمیشه گفت الان فهمیده و میگه طلاق میخاد
ی بار دیگم باهاش صحبت کن
برو خونشون و بگو اومدی واسه اخرین بار باهاش بحرفی
اگه دیدی مصر هس برای جدایی
بگو اگه میخاد جداشه
خودش بره درخاست طلاق بده و بعدش توافقی جدابشید
(من اگه بودم زورم میومد مهریه بدم...اینجوری مهریه هم تعلق نمیگیره)
بعضیا قدر زندگیاشون و داشته هاشونو نمیدونند
خیلیا در آرزوی همسری مث شما و متاسفانه خانوم شما ....
موفق باشی
ویرایش توسط شقایقم : 11-05-2015 در ساعت 08:01 PM
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
احمد آقا من فکر میکنم این خانم الان پشیمون شده از ازدواج تو این سن .
الان احساس میکنه نمیتونه با وجود شما شیطونی کنه در آینده !!
دوست داره بازم امتحان کنه دوستی با پسرا و ارتباط باهاشون تو فضای مجازی که الان متوجه شده با وجود شوهر نمیتونه ازینکارا کنه و مدام چک میشه واسه همینه که تصمیم خودشو گرفته .
نمیخواد الان زیر بار تعهد بره ، میخواد آزاد باشه و شیطونی کنه .
نمیدونم حدسیاتم درسته یا نه ولی احساسم که اینو میگه .
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
راستی
خانومت دانشجو هس؟
اگه هست چند وقته؟
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
سلام دوست عزیز !
به نظر من فقط و فقط یه فرصت دیگه بهش بدید و بزارید خودشو نشون بده ، کوچکترین سوتی داد ازش جدا بشید ، حیف شماست ، تمام .
دیگه کار از صحبت و منطق و حرف گذشته !
گفتم که ، چند روز پیش که با خانوادم رفتیم ، من 1 ساعت حرف زدم ، بابا مامانم اومدن باش حدود نیم ساعت حرف زدن ، خانوادش باش حرف می زدن ، میگفت نمیخوام ، این باز هم گیر میده!
بعید می دونم دیگه با حرف چیزی درست بشه ، چون همه جور منطق براش بکار بردم ، گیرش فقط اینه : آدم شکاکی هستی ، گیر هستی !!! ( با اونکه 100 بار براش روشن کردم که این شکاکی نیست !! )
نه هنوز نرفته دانشگاه
حرف دلمو زدی دوست گلم..
دقیقا، دقیقا و دقیقا نظر من هم همینه !
دوران مجردیش آزاد بوده ، میگشته با دوستاش توی پارک، بازار و... و هیچکی بهش نمی گفته کجا و چرا !
حالا دید شوهرش به بیتالکش و گروههاش گیر میده ، میگه اینطور میخوام محدود بشم ؟! نمی خوام !! من هم دقیقا از حرفها و بهانه هاش همینو فهمیدم !
سلام عزیزم
دوست گلم دیگه کار از فرصت گذشته ! اون گیر داده که جدایی !!
من بخشیدمش و گفتم از 0 ...
اون اینبار گیر داده که تو آدم گیری هستی ، شکاکی و نباید میگفتی بیتالک رو حذف کن، نباید می رفتی پرینت می گرفتی و از این حرفا !!
اون ساز جدایی زده ، بعد من بهش فرصت بدم ؟ نه دیگه کار از فرصت گذشته !
حالا مهریش چقدره؟؟
توان پرداختشو داری؟
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
فقط میتونم براتون دعا کنم چون همه چیز های مهم و دوستان گفتن.
به زندگی فکر کن!ولی برای زندگی غصه نخور. دیدن حقیقت است،
ولی درست دیدن فضیلت!ادب خرجی ندارد ولی همی چیز را
می خرد!با شروع هر صبح فکر کن تازه به دنیا امدی!
مهربان باش و دوست بدار،شاید فردایی نباشد،
شاید فردایی باشد، اما عزیزی نباشد
جدایی چیز خیلی بدیه :| ولی الان دو تا خوبی داره اونم اینکه 1. شما میتونید با آدم بهتر ازدواج کنید 2. خونواده همسرتون یکم توی فامیل سر خورده میشن ، که حقشونه ، میخواستن درست تربیتش کنن :|
اگه خودش میگه طلاق میخواد و توان پرداخت مهریه را دارید طلاقش بدید ، بره با همون پسره ، زنش کنن بعدم ولش کنن برن ، حقشه :| ببخشید اینقد رکم ولی یه یه سری از دخترا خودشون میخوان که اینجوری باشن ، ایشونم تا رک بهتون گفته طلاق میخواد ینی میخواد دیگه ، هر چند 5-6 سال دیگه خیلی پشیمون میشه ولی دیگه انتخاب خودشه ، ایشالا که شما هم با یکی که قدرتونو بدونه ازدواج کنید
من تاپيک رو نخوندم، فقط پست اول رو خوندم
در مقصر بودن همسر شما هیچ شکی نیست، واسه همین به ایشون نميپردازم، صرفا عملکرد شمارو میگم
اگه قصد شما ضایع کردن ایشون و انتقام گیری بوده که خوب عمل کردید
اما اگه قصد داشتید همچنان ارتباط رو ادامه بدید، اشتباه کردید یکراست رفتید سراغ پدرومادرشون
با اینکار 3 تا آسیب وارد کردید
اول آبروی ایشون رو پیش پدر مادرش بردید ، یادتون باشه خداوند ستارالعيوب هست، نیازی نبود اول کار براش آبروریزی درست کنید ، حداقل باید در مراحل بعدی سراغ این گزینه میرفتید
این باعث کینه گرفتن ایشون از شما شد.
دوم با آبروریزی نقش حامی و همسر بودنتون رو زیر سؤال بردید، هیچ زنی با مردی که آبروش رو برده دیگه به این راحتی ها وارد ارتباط عاطفی نخواهد شد. چون نقش مرد یه نقش پشتوانه ای و حامی هست، درمقابل آبروریزی نقش تخریب گر و دشمن.
به نظرم شما هر مجازاتي که برای ایشون در نظر می گرفتید بهتر بود از اینکه آبروش رو ببرید
سوم به ایشون غیرمستقبم این پیام رو دادید که من به تنهایی از پست بر نميام و احتیاج به کمک دیگران دارم تا بهت مسلط بشم. توانایی اداره خانواده در شرایط بحرانی رو ندارم و تا تقي به توقي بخوره دیگران رو وارد اختلافاتمون میکنم.
مثل وقتی که به بچه میگن صبر کن به بابات میگم.....
طبیعی هست که ایشون هم دیگه نمیاد التماس شمارو بکنه و تازه دورتر میشه، درصورتیکه با عملکرد صحیح میتوانستید موقعیت متفاوتی داشته باشید.
هدف من اصلا دفاع از ایشون نیست، بلکه صرفا نقد عملکرد شماست
مسلم هست که کار ایشون زشت و مستحق مجازات بوده،
اره واقعا یکی از امتیازات ما همین ندادن مهریه هست وگرنه 114 سکه که هست ، نصفش که باشه، راحت 40-50 میلیون باید میدادیم !! ( غیر از این همه خرج عقد و رفت و آمد و لباس و...!)
مرسی دوست گلم ، خیلی ممنون
بالا گفتم دوست گلم ، مهریه رو نمی دیم..
دوست ندارم از خودم تعریف کنم ولی حداقل چیزهایی داشتم که به قول خواهره خانمم، واقعا مثل تو گیر نمیاره !
وفادار بودم خیلی!
کلا توی زندگیم از دروغ متنفرم !
اصلا اهل مخفی کاری نبودم حتی اگه می دونستم ناراحت میشه، بهش می گفتم ! بهش میگفتم ناراحت شو و بهم حرف بزن ، اشکال نداره ، ولی عذاب می کشم که چیزی رو ازت مخفی کنم و بگم بهش خندیدم و نفهمید !!!
و...
هنوز دوسش دارم ولی از طرفی دلم هم براش می سوزه !
اینکه اینقدر نفهمه ! اینقدر بچست ! ( جالبه همه هم همینا رو بهش میگن، از برادر کوچیکش که 13 سالشه تا پدرش! )
داداش دلت برا خودت بسوزه ، شما فرض پس فردا میخواستی بچه دار هم بشی ، بچت همچین مادری داشته باشه بی شک نتیجه جالبی نمیداد ، در کل زندگیتو به پای کسی بریز که ارزش وفاداریتو (توی این دوره زمونه که واقعا هم مردها بی وفا شدن هم زنها) را بفهمه ، من از یه لحاظی درکتون میکنم ، تجربه مشابهشو دیدم توی اطرافیان ، ولی سعی کن فراموشش کنی ، و هر چه زودتر جدا بشو ، سخته از ذهنت کامل پاک بشه ، ولی فکر چند سال دیگه را بیار تو ذهنت که اگه باهاش میموندی باید با عذاب زندگی میکردی
سلام
تشکر می کنم از مطلب مفیدتون، استفاده کردم..
این 3 آسیبی که گفتید درسته ولی شاید برای این خانم صدق نکنه !
در مورد آسیب اول : آبروش پیش خانوادش نرفت که هیچ ، اتفاقا پدرش اومد گفت اشتباه کرده ، پسره گولش زده و من قول میدم که دیگه تکرار نمی شه و مادر و برادرش هم هینطور گفتن !
یعنی علاوه بر اینکه آبروش نرفت، تازه یک جورایی هم پشتش رو گرفتن که این بیچاره تقصیری نداشته و مقصر همش اون پسره بوده ! ( انگار نه انگار این خانم 400 پیام به پسره داده و حدود 2 ساعت و نیم باش حرف زده نصف شب !! )
در مورد آسیب سوم : به جرات می تونم بگم از بین 10,000 دختر ، شاید یکی مثل خانمم باشه !!
اول اینکه سر کوچکترین اختلافات 2-3 ساعت بحث و دعوا داشت !
باور می کنید سر این موضوع که چرا توی عقد بجای پاپیون رفتی کروبات زدی 2 ساعت بام حرف نمی زد ؟
باور می کنید 1 بار بهم گفت ساعت 12 ظهر بیدارم کن ، من 11:30 بیدارش کردم ، 2 ساعت بام قهر بود ؟
باور می کنید ... ؟!
به جرات می تونم بهتون بگم توی این 2 ماه، هر اختلاف نظری بینمون پیش می اومد ، اصلا حل نمی شد !!
یعنی می دونید چطور بود ؟
زنگ می زدم و بحث می کردم باش ، بعد 3 دقیقه : بس کن خواهشا ، حوصله بحث ندارم ، کاری نداری ؟ بدون خداحافظی قطع می کرد !! ( دیگه عادتش بود! )
یعنی جرات نداشتم باهاش در مورد موضوعی بحث کنم ، اصلا بحث نمی کرد هیچ ! 2 دقیقه سر و صدا و بعد قطع !!
1 ساعت زنگ می زدم دیگه جواب نمی داد ، مثلا ناراحته !!
خب اینا رو برای چی گفتم ؟
اینکه اگر اون موضوع ارتباط با پسره رو جلوی خانوادش نمی گفتم مگه زیر بار می رفت ؟
جلوی خانوادش گفتم و همه نشسته بودن ، باز 10 تا دروغ درست کرد !
اولش که گفت این دوستمه که دختره
بعد گفت خب مزاحم بود
بعد گفتم 400 پیام دادی ، گفت خب همش بهش می گفتم مزاحم نشو
بعد خب تنهایی باهاش نشستم و دستش رو روی قرآن گذاشت که همه چی رو راست بگه ، گفت مزاحم بود ، فقط بهش می گفتم مزاحم نشو و گم شو و از این حرفا! ( این هم از تنها نشستی که شما میگی دوست گلم )
بعد خب من به پسره زنگ زدم گفت آره دوستی بوده ، با هم حرف زدیم آشنا شدیم و...!!!
مشکل اساسی من همین بود که اصلا زیر بار هیچ اشتباهی نمی رفت! ( گفتم هم چرا ، چون خدای غرور بود !!! ) اونقدر مغروره که اصلا حد و حساب نداره !
من چون می دونستم هیچ فایده ای نداره باهاش حرف بزنم ، رفتم به خانوادش گفتم و تازه مقابل اونا هم کم نمی آورد و حاضر جواب بود !
ضمنا ، از ضعف من نبوده که نتونم قانعش کنم ، اتفاقا خوره بحث هستم ، ولی اون شخصیتی داشت که از بحث نفرت داشت ، این مشکل ما بود !
من خودم قبول دارم بعضی جاها رو تند رفتم ، ولی همونطور که گفتم ، مشکل اساسی ایشون همون بود که گفتم : تعریف درستی از شوهر نداره
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-05-2015 در ساعت 11:54 PM
منم از مردایی ک خیلی بحث میکنن خوشم نمیاد
ک ی موضوعو مداااااام پیگیری میکنن و
روش کلیک میکنن
این طبیعت خیلی از خانم ها هست
شاید شمام خیلی گیر میدادی و اونم عصبی تر میشده
هرچند من قبول ندارم این رفتارشو
ببین احمد اقا
راستشو بخای ب نظر من
خانمت هیچ حس و علاقه ای هم به شما نداره
شاید فکر میکرده ب وجود میاد
ولی نیومده
ینی حتی سعی نکرده علاقه مند شه
و بجای اینکه روی رفتارای مثبت شما تمرکز کنه
رفتارای منفی شمارو واسه خودش بزرگ میکرده
از ی طرفی هم زندگی با این خانوم سخته
چون نه اعتمادی وجود داره
نه ایشون حاضره ذره ای از حرفش کوتاه بیاد (ک به نظر من وقتی زن شوهرشو دوس داشته باشه,همه جوره و باهمه کاراش کنار میاد مگر اینکه دیگه صبرش لبرریز شه ک شما هنو دوماه از ازدواجتون گذشته و با توجه ب حرفایی ک زدین شما بدی نکردید(یا حداقل خیلی کم بوده),پس لبریز شدنی وجود نداره
نه حرف همو میفهمید
اصلا بزرگ نشده
پس فردا تو زندگی هزار جور مشکل وجود داره
چطوری میتونه کنار شما واسته و با مشکلات زندگی بجنگه؟
پشتیبانت باشه,همراهت باشه؟؟؟
بازم فکراتو خوب بکن ...
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
عزیز من چرا انقدر حرص میخوری ?!?!?!
چرا خودتو داری اذیت میکنی ?!?!?!
شک نکن که تو عاقلانه تا الان جلو اومدی ، شک نکن که تمامه این قهرا و ناز کردناش بی مورد و افراطی بوده .
خودتو هم اذیت نکن ، این دختر واسه تو خیلی کمه !
تو لیاقتت بیشتر از ایناست که بخوای پیر شی با بزرگ کردن یه بچه !
فراموشش کنو یکم سختیشو تحمل کن ، اینم تجربه ای بود که کسب کردی ، بدون کسی که بهت وفادار باشه و متعهد باشه رو صد هزار بار بیشتر میتونی دوست داشته باشی و تک تکه ثانیه هات توام با آرامشه نه آشوب !!
بله درست میگی دوست گلم..
دکتر فرهنگ یادمه چیز جالبی گفت . گفت هر کاری که میخوایید انجام بدید، سریع توی ذهنتون یک جدولی درست کنید و بگید با انجام این کار چه چیزهایی به دست میارم و چه چیزهایی از دست می دم !
من روزی 2-3 بار دارم این جدول رو می کشم ، می بینم با از دست دادنش ، مثبتهاش برام خیلی خیلی بیشترن تا منفی ها !
تقریبا 3 روز بعد از عقدم هم با هم دعوای بدی کرده بودیم ، توی اداره بودم ، اونقدر حالم گرفت که نمی تونستم خوب راه برم
رفتم پیش رئیس اداره که مرخصی بگیرم برم خونه ، بعد حالمو دید گفت چته ؟ چرا اینطوری ؟ تو که چند روزه عقد کردی ، باید الان خیلی خوشحال باشی ، چرا اینقدر گرفته ای ! گفتم هیچ ، خستم
من تا همین الانش هم که موندم ، بخدا فقط به این امید بود که شاید بتونم این رفتارهای بچه گونش رو عوض کنم ، ولی دیدم روز به روز بدتر و بدتر میشه
اره بخدا دارم خودمو اذیت می کنم
همه دارن بهم حرف می زنن ، خانوادم، عمو هام و...
میگن ولش کن بره ، فایده نداره !
امروز خواهرش بهم پیام داده و میگه ناراحتی و نگرانیت بیشتر داره اذیتم می کنه تا ناراحتی برادرم !
امروز مامانش پیام داده بهم که تو رو بیشتر از دخترم دوست دارم ولی چه کنم باهاش که اینطور ساز جدایی می زنه !
اون روز پدر دومادشون رفته به مادر خانمم گفته اگه بجای احمد ، پسر ناپاکی بود ، دخترت اون رو می خواست
چرا اینطور بام بازی شد ای خدا
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-06-2015 در ساعت 12:17 AM
تشکر می کنم از تک تک دوستان گلم و دست همه تون رو می بوسم ، خیلی لطف کردید..
از همه دوستان نکات جدید و مفیدی یاد گرفتیم و ان شاء الله ازشون استفاده کنیم..
امروز رفتیم و همه چیز رو تموم کردیم.
خدا رو شکر جدا شدیم
این 3 ماه ، 3 روزش آروم نبودم ! یعنی اگر 3 روز پشت سر هم مشکلی نداشتم ، باید می رفتم خدا رو هزاران مرتبه شکر می کردم
امروز که رفتیم خونه شون ، اونا چند تا بزرگاشون رو آورده بودن ، همه از دختر می پرسیدن چه مرضته ؟ وقتی هیچی برای گفتن نداشت و چند تا چیز خنده دار میگفت ، بخدا قسم همه شون و حتی خانواده خودش هم گفتن پسر هیچ مشکلی نداره و مشکل و مقصر دختره !
بهش گفتن توی این دور زمونه پسری که کارمند باشه، اهل درس و مطالعه باشه ( ارشد حسابداری) ، اهل سیگار و قلیون و مواد مخدر نباشه، اهل دختر بازی نباشه، خانوادش محترم و توی فامیل معروف به خوبی باشن ، کم گیر میاد !!
ولی دختر خانم پاشو توی 1 کفش کرده بود که نمی خوام ( خب نخواه به جهنم ) همه بهش گفتن پشیمون میشی ، و به قول اون کسی که اومد صیغه طلاق رو خوند ، بهش گفت تو دیگه دست دوم حساب می شی و برای آیندت خیلی بد هست!
یکی از اون بزرگاشون دختر رو برد اون اتاق باش حرف بزنه ، بعد ربع ساعت اومد بهمون گفت بخدا برید خدا رو شکر کنید ، خدا خیلی دوستتون داره ، دیگه نمی دونم چی بهش گفته بود
من چند ساعت اول بعد از طلاق کمی ناراحت بودم ، بالاخره طلاق امر خوبی نیست و پیش خدا هم ناپسنده ( که البته طلاقی که خیر توش باشه و بیشتر زن و شوهر رو در منجلاب نبره ، خیر هست و نه شر) ولی الان خوب شدم..
دوستان گلم ، چند توصیه از برادر کوچیکتون..
خواهشا ، خواهشا و خواهشا به هیچ وجه اجازه ندید خانمتون وارد بیتالک بشه ( هر چقدر هم که بهش اطمینان داشته باشید! )
این خانم آشغال ما ، از همین بیتالک بود که با اون پسره دوست شده بود و شمارشو گرفته بود و...
آدم هر چقدر هم خوب باشه، وقتی توی یک محیط بدی قرار بگیره، حداقل حداقل وسوسه میشه !! نذارید به اینجا بکشه ، از همون اول براش توضیح بدید بیتالک خوب نیست و نذارید نصب کنه!
توصیه دیگه چه برای پسرها و چه دخترها : خواهشا کاملا بیخیال همسرتون نشید !! هرچقدر هم بهش اعتماد دارید ، گهگداری کنترلش هم بکنید !
من اگه بیخیال بودم و هیچ کنترلش نمی کردم و الکی الکی به خودم میگفتم زنم پاکه و اعتماد بهش دارم ، اون ارتباط 1 هفته ای میشد 1 ماه ، 1 سال و 10 سال و اون 1 پسر میشد 5 پسر !
من قبول دارم بعضی جاها کمی تند رفتم ولی کاملا همسرتون رو آزاد نذارید ! وقتی کسی همسرتون میشه ، دیگه نمیشه بهتون بگه به تو چه ! وقتی شما با هم عقد یا ازدواج می کنید ، دیگه بین شما به تو چه ای وجود نداره و می تونم بگم 90-95% قضایا توی زندگی هر کدومتون ، به طرف مقابل ربط داره ، به تو چه یعنی چی !!
وظیفه پلیس راهنمایی رانندگی چیه ؟
مگه همه ما نمی دونیم که سرعت 150 خوب نیست ؟ خب چرا بعضی وقتها 150 میریم ؟ جواب : غفلت می کنیم !
حالا پلیس رو برای چی گذاشتن ؟ برای اینکه مانع این غفلت ما بشه و بعدا خودمون می فهمیم که چقدر این پلیس خوبه !
شما هم برای همسرتون مثل پلیس باشید ، خوبه که بعضی وقتها کنترلر باشید و یک هشدار دهنده ( البته افراط گونه هم نشه دیگه! )
توکل به خدا...
و به همون خدا قسم ، اعتقاد کامل دارم که خودش گزینه خیلی خیلی بهتر از اینو برام جدا کرده و در فلان سال و روز و ساعت بهم تحویلش میده..
نگران نیستم..
باز هم تشکر می کنم از همه دوستانی که توی این تاپیک و مشکل ما شرکت کردن ، خدا خیرتون بده..
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-07-2015 در ساعت 12:08 AM
روز جمعه جداشدین؟
منظورت فقط محرمیت بینتون هس؟
مراحل دادگاهیش چی شد ؟
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
خب جدا شدید. .به قول خودتون ناراحت کنندست ولی وقتی به صلاح ادم دیگه بهترین نمیشه
مطمعن باشید پیشمون میشه !
دوم اینکه واقعا این خانم رفتارش بچگانه بود !!!! فکر کرده با طلاق ازاد تر ولی اینجور نیست!!!!!
امیدوارم خدا هرچی خیره براتون پیش بیاره
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
بله دیگه صیغه طلاق رو خوند ، فردا میریم محضر هم ثبت میشه..
رفتارش خیلی خیلی بچه گانه !
اصلا همه کسایی که امروز نشسته بودن و ازش می پرسیدن برای چی ؟ جوابهای مسخره ای که میداد ؛ همه سرشونو می چرخوندن که نشون از تعجب داشت !!
خدا شاهده 1 نفر نگفت مقصر پسره ؛ همه میگفتن این دلایل دیگه ای داره و اینها دلیل جداییش نیست ( در حالی که من می دونستم همه دلایلش همینا بودن )
مادرش الان بهم پیام داده بود و گفته بود دیگه مثل تو ( آدمی فهمیده ، تحصیلکرده و زرنگ ) و خانوادت گیر ما نمیاد ، من شما رو می خواستم ولی چه کنم از دستم خارج بود !
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-07-2015 در ساعت 12:21 AM
اوکی
خب مسخرش نکن ...نخند
بالاخره هرکسی,تو ی سنی ,ی اشتباهاتی داره
بعدا ک برمیگرده ب گذشته فکر میکنه...حسرت میخوره و کاش کاش هاش شروع میشه
شمام تو همین سن کلی اشتباها داشتی
ب نظرم هرجایی ک رسیده بدشو نگو ازین ب بعد
بگو نشد تفاهم نداشتیم یا هرچی
یا هنوز ب درک درستی از ازدواج نرسیده بود
در هر صورت واستون ارزوی موفقیت میکنم
ایشالا تو انتخاب بعدیتون دقت میکنید و
خوشبخت میشید
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
آن قدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و
بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و
همه چیز را از نو شروع کرد
خب باید بگم این یکی از بهترین طلاقها بوده چرا که باعث میشه هم اون دختر خانوم
یکمی سرد و گرم روزگار رو بچشه و اخرش پشیمون بشه از کارش
و هم شما برید و با یه خانوم که لیاقتتو داره ازدواج کنی
ولی سعی کن اینبار دیگه اشتباه نکنی
اگه میخای با یکی ازدواج کنی حتما بعد از نامزدی چندین جلسه باهاش حرف بزن و کنترلش کن و خلاصه خوب بشناسو اخرش ازدواج کن
دوران نامزدی بهترین دوران واسه شناخته و نه عشق و دلدادگی
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
مرسی ، همچنین شما..
خندم از روی مسخره کردنش نیست ، خنده از روی تعجبه !
نه اصلا ، من به خانوادم هم گفتم حق ندارید به کسی بگید این ارتباط با پسره رو !
( صندوق پیام خصوصیتون پر هست )
بله درست میگی دوست گلم، از پستهاتون استفاده کردم..
معمولا دوران نامزدی چند مدت باشه خوبه ؟
ویرایش توسط Ahmad16 : 11-07-2015 در ساعت 12:27 AM
با حرف شقایق موافقم. ..
به هرحال ایشون زمانی خانم شما بودند هرچی گفتند چرا جداشدید بدش نگید چون حرفهایی هم پشت سر شما گفته میشه ...احتیاجی نیست کسی ازبینتون خبر داشته باشه همون که بگید. تفا هم نداشتید بسشون
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
چونکه اگه بدونی اگه این دختر خانوم همسرت بود تا ده سال دیگه چه بلایی سرت می اومد
خودت متوجه میشی چرا همه همینو میگند....
ولی بازم خداروشکر که به راحتی جدا شدین ...چون اصلا ایشون سن ازدواج نرسیده
باید یه ده سالی بازیچه این و اون بشه تا بعدش بفهمه چه خبره....
ارزوی موفقیت
برای تشکرکردن به جای زدن پست میتوانید از دکمه ستاره زیر عکس کاربری استفاده کنید.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)