نوشته اصلی توسط
maryam_sadegh
سلام
من در سن 18 سالگی زمانی که داشتم برای کنکور آماده می شدم ازدواج کردم پدرم اصرار زیادی به ازدواجم داشت چون در خانواده رسم بر ازدواج زود دختران بود و من خیلی دیر کرده بودم . یکی از این دلایل هم وجود خواهر بزرگترم بود که به دلیل معلولیت شانس ازدواج کمتری داشت . اعتقادی به ازدواج نداشتم چون برام درس خیلی مهم بود . با ی مرد بی سواد ازدواج کردم همون سال دانشگاه تهران در یکی از رشته های مهندسی قبول شدم اما همسرم موافقت نکردن و من وارد تربیت معلم شدم .الان ی دختر 14 ساله دارم . ادامه تحصیل دادم والان دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد هستم . مشکل علاوه بر بی سوادی همسرم اعتیادش هم بود که باعث شد سالها دچار افسردگی بشم .همسرم با دوستان ناباب می گشت تقاضای طلاق وقتی دخترم 4 سالش بود دادم قول داد خوب بشه و من باور کردم . دلم میخواست زندگیم رو نگه دارم . دوباره تکرار شد و دوباره قولهای دروغ.رابطه جنسی همسرم به دلیل استفاده از قرصهای محرک ومخدر فقط زمان استفاده از اینها بود و در شرایطی که من نیاز داشتم امکان تامین نداشت این منجر به خود ارضایی من شد . 3 سال پیش توی زندگیم مردی وارد شد که از همه جهت حمایتم میکنه هرکاری کردم که از خودم دورش کنم اما دست بردار نیست اعتمادم رو جلب کرد و این اعتماد باعث رابطه شد الان دوستش دارم . توی ارتباط با اون راضیم همه جوره از نظر مالی تامینم . اصرار زیادی به جدایی من داره برای ازدواج اونم متاهله .بین چند راهی موندم تکلیفم معلوم نیست . برای طلاق که مراجعه کردم گفتند باید اعتیاد همسرت رو ثابت کنی یک راههای عجیب و غریب گفتن که تعقیبش کن به پلیس خبر بده صورت جلسه بشه، جایی که برای ترک می رفت رو (به من نگفته بود کجا) پیدا کن از طریق نظام پزشکی و از این مزخرفات ، گفتند نفقه جلب نداره باید شاهد بیاری که همسرت خرجی نمی ده یعنی باید هر روز وضعیت زندگیم رو به همه بگم که شاهد جمع کنم ، گفتند مهریه هم جلب نداره قسط بندی میکنن ماهی 50 تا 100 هزار تومن میدن واقعا نمیدونم چیکار کنم از همسرم و از تهمتهاش هم میترسم