نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

24686
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7108
    نوشته ها
    80
    تشکـر
    21
    تشکر شده 111 بار در 46 پست
    میزان امتیاز
    10

    دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    سلام دوستان
    اولین باره دارم اینجا پیام میزارم
    یه زن 27 ساله هستم
    از زندگی سیر شدم از روزی که ازدواج کردم بجز دوران ماه عسلمون یه روز خوش ندیدم تو زندگی زناشوییم
    با شوهرم دوست بودم بعد چند مدت دوستی ازدواج کردیم دوران دوستی خوب نمیشه از اخلاق ادما دقیقا سر در اورد بعد از عقد فهمیدم که شوهرم یه ادم رفیق بازه بیشتر وقتشو با دوستاش میگذروند و فقط زمانهایی که نیاز جنسی داشت به سمت من میومد چندماه بعداز عقد منم رفتم سرکار گاهی وقتا شوهرم ازم پول میگرفت منم همش باخودم میگفتم طفلک خوب کلی خرج داره باید پول عروسی جمع کنه
    خانوادش از اول راضی به این ازدواج نبودن به قول خودشون من در شان پسرشون نبودم خانواده منم که به کل مخالف بودن
    بعد عروسی خونه مادرشوهرم موندیم که یه پولی جمع کنیم و خونه بخریم من سرکار میرفتم پولایی که شوهرم ازم میگرفت بیشتر شد وقتی اعتراض میکردم میگفت میدم به مامانم خرجی خونه خوب منم روم نمیشد برم از مامانش بپرسم که واقعا اینکارو میکنه صورت خوبی نداشت همیشه هم پول کم میاورد میگفت ندارم خانوادشم همش تیکه مینداختن زنت ولخرجه منه بیچاره هرگز حتی پول ارایشگامم ازش نمیگرفتم
    بعد از مدتی دیدم اینطوریه منم اسرار کردم خونه جدابگیریم خیلی بهشون برخورد که تو از مادرمون بدت میاد نمیدونم خوشی زده زیر دلش مفت میخوره و جفتک میندازه این حرفارو شنیدم نه اینکه از خودم در بیارم
    بعدیکسال خونه گرفتیم بهش شک کرده بودم بعدچندماه فهمیدم شوهرم معتاده فهمیدم خانوادش میدونستن معتاده به من چیزی نگفتن بهشون گله کردم چرابهم نگفتین گفتن نمیخواستیم ناراحت بشی کسایی که تا دیروز به چشم دشمن بهم نگاه میکردن بعداینکه من فهمیدم داداششون معتاده شدن برام دایی مهربانتر از مادر
    به خانوادم نگفتم نمیخواستم ناراحتشون کنم دو سال تحمل کردم ترک کنه یبار خابوندنش نشد همش با جنگ و دعوا ازم پول میگرفت
    6 ماه پیش دوباره خوابوندنش منم همه چی رو به خانوادم گفتم اوناهم ناراحت شدن چرا گفتی ابروی داداشمون رفت
    یروزی با همه وجودم عاشقش بودم الان که واقعا داره سعی میکنه ترک کنه به کمکم احتیاج داره ازش بدم میاد حتی وقتی بهم دست میزنه حالم ازش بهم میخوره مهربونی های خانوادش برام مثل زهرماره
    خانوادم میگن باید جداشی نمیدونم باید چکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2809
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    35
    تشکر شده 10 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    سلام دوست عزیز به نظرم جدا شی خلاص میشی
    البته این فقط نظر منه بر اساس برداشت نوشته های خودت
    امضای ایشان
    من عاشق هنر بودم ...دیروز به جبر پدر و مادرم مهندس شدم امروز به جبر چشم هایت شاعرهمیشه میگفت جبر یک روز به کارت می آیدروح معلم ریاضیم شاد .

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4062
    نوشته ها
    167
    تشکـر
    60
    تشکر شده 115 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    آآآآآآآآآآآآ عزیزم
    من همیشه فکر کردم که اعتیاد دلیل خوبی برای جدایی نیست
    حالم ازش به هم می خوره دلیل بهتری است
    منظورم این است که اگر می توانی کمکش کن،،اگر شک داری،،اگر هنوز یک درصد فکر می کنی که کار درست این است..
    سعی خودت را بکن،،ارزشش را دارد،،شک نکن،،حتی اگر شکست بخوری ارزشش را دارد که به خاطرش بخواهی بجنگی
    و اگر دیدی نمی توانی،،واقعا نمی توانی تحمل کنی،،خودت آزار می بینی و از بین می روی..فقط در آن صورت است که توصیه می کنم همه چیز را رها کنی..
    هیچ کس بهتر از خودت نمی شناسدت،به درون رجوع کن و تصمیم بگیر
    موفق باشی

  4. کاربران زیر از سوزان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjan11 نمایش پست ها
    سلام دوستان
    اولین باره دارم اینجا پیام میزارم
    یه زن 27 ساله هستم
    از زندگی سیر شدم از روزی که ازدواج کردم بجز دوران ماه عسلمون یه روز خوش ندیدم تو زندگی زناشوییم
    با شوهرم دوست بودم بعد چند مدت دوستی ازدواج کردیم دوران دوستی خوب نمیشه از اخلاق ادما دقیقا سر در اورد بعد از عقد فهمیدم که شوهرم یه ادم رفیق بازه بیشتر وقتشو با دوستاش میگذروند و فقط زمانهایی که نیاز جنسی داشت به سمت من میومد چندماه بعداز عقد منم رفتم سرکار گاهی وقتا شوهرم ازم پول میگرفت منم همش باخودم میگفتم طفلک خوب کلی خرج داره باید پول عروسی جمع کنه
    خانوادش از اول راضی به این ازدواج نبودن به قول خودشون من در شان پسرشون نبودم خانواده منم که به کل مخالف بودن
    بعد عروسی خونه مادرشوهرم موندیم که یه پولی جمع کنیم و خونه بخریم من سرکار میرفتم پولایی که شوهرم ازم میگرفت بیشتر شد وقتی اعتراض میکردم میگفت میدم به مامانم خرجی خونه خوب منم روم نمیشد برم از مامانش بپرسم که واقعا اینکارو میکنه صورت خوبی نداشت همیشه هم پول کم میاورد میگفت ندارم خانوادشم همش تیکه مینداختن زنت ولخرجه منه بیچاره هرگز حتی پول ارایشگامم ازش نمیگرفتم
    بعد از مدتی دیدم اینطوریه منم اسرار کردم خونه جدابگیریم خیلی بهشون برخورد که تو از مادرمون بدت میاد نمیدونم خوشی زده زیر دلش مفت میخوره و جفتک میندازه این حرفارو شنیدم نه اینکه از خودم در بیارم
    بعدیکسال خونه گرفتیم بهش شک کرده بودم بعدچندماه فهمیدم شوهرم معتاده فهمیدم خانوادش میدونستن معتاده به من چیزی نگفتن بهشون گله کردم چرابهم نگفتین گفتن نمیخواستیم ناراحت بشی کسایی که تا دیروز به چشم دشمن بهم نگاه میکردن بعداینکه من فهمیدم داداششون معتاده شدن برام دایی مهربانتر از مادر
    به خانوادم نگفتم نمیخواستم ناراحتشون کنم دو سال تحمل کردم ترک کنه یبار خابوندنش نشد همش با جنگ و دعوا ازم پول میگرفت
    6 ماه پیش دوباره خوابوندنش منم همه چی رو به خانوادم گفتم اوناهم ناراحت شدن چرا گفتی ابروی داداشمون رفت
    یروزی با همه وجودم عاشقش بودم الان که واقعا داره سعی میکنه ترک کنه به کمکم احتیاج داره ازش بدم میاد حتی وقتی بهم دست میزنه حالم ازش بهم میخوره مهربونی های خانوادش برام مثل زهرماره
    خانوادم میگن باید جداشی نمیدونم باید چکار کنم
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم ولی مقصر و مسئول خودتی شما نمیدانم چند مدت با هم دوست بودید ولی در کل شما هیچ شناختی از این شخص نداشتی و سپس با ایشون ازدواج کردین!!!!!؟؟

    حالا هم در کل افراد دو نوعند بعضی ها روح بخشش و فراموش کردن مسائل و بدون شک وتردید زندگی کردن مجدد رو دارند و بعضی ها نه نمیتوانند!

    اگر از نوع اولید که خوب میتوانید به ایشون بازم فرصت بدین اگر نه که خوب جدایی باقی میمونه و انتخاب با شماست.

    در هر صورت به هیچ وجه تکرار میکنم به هیچ وجه بچه دار نشید.

    موفق باشید

    نقل قول کنید لطفا

  6. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7262
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    سلام عزیزم
    جداشو خودت و وقتت رو تلف نکن
    کسی که اعتیاد داره ترک هم کنه باز سمتش میره
    شاید از هر هزار نفر یک نفر انگیزه قوی داشته باشه که نره
    تا الان کلی وقتت تلف کردی
    جدا شو تا از زندگیت عقب نمونی
    هیچ کس از خودت تو دنیا مهم تر نیست
    امضای ایشان

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12454
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    4
    تشکر شده 32 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    کسانی که اعتیاد پیدا میکنند . ترک هم بکنند احتمال دوباره به سمتش رفتن وجود دارد . اگر الان ازش بدتون میاد بسیار موقعیت خوبیست برای جدا شدن .
    معضل زمانیست که شما همچنان عاشقش باشید و ایشون شما را ازار دهد .. بهتون تبریک میگم که چنین مشکلی ندارید.
    خانواده تون هم که پشت سرتون هستند و تنها نیستید .

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13447
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    سلام...پسری هستم 22ساله...5سالگی پدرو مادرم ازهم جداشدن...در حال حاظر سربازم و20 روز دیگه خدمتم تموم میشه.سیگاری هستم.تو رو خدا کمکم کنید.خیلی بی اعصاب شدم.پیش مادرم زندگی میکنم.از همه چی بریدم حتی وقتی مادرم صدام میکنه عصبانی جوابشو میدم.مغزم رد داده.حشیش مصرف میکردم الان 1 ماهه پاکم.دیگه خسته شدم

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    نقل قول نوشته اصلی توسط milad22sale نمایش پست ها
    سلام...پسری هستم 22ساله...5سالگی پدرو مادرم ازهم جداشدن...در حال حاظر سربازم و20 روز دیگه خدمتم تموم میشه.سیگاری هستم.تو رو خدا کمکم کنید.خیلی بی اعصاب شدم.پیش مادرم زندگی میکنم.از همه چی بریدم حتی وقتی مادرم صدام میکنه عصبانی جوابشو میدم.مغزم رد داده.حشیش مصرف میکردم الان 1 ماهه پاکم.دیگه خسته شدم

    تایپک جدا بزن تا دوستان کمکت کنن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13447
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    ممنون

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11482
    نوشته ها
    239
    تشکـر
    683
    تشکر شده 197 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلم خیلی گرفته کمکم کنید ......

    عزیزم همه چی از رفیق ناباب شروع میشه رفیق بازی این بلاها هم سر آدم میاره
    امضای ایشان
    غيرت يعني : زن مورد علاقه ات هرگز احساس تنهايي و بي پناهي نكند

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد