نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: امان از مادر شوهر

1741
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32243
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    22
    تشکر شده 30 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    8

    Unhappy امان از مادر شوهر

    من سه سالی هست ازدواج کردم.. خانواده همسرم یک خانواده بسیار سرد و بی روحن.. و از طرفی مرد سالار و در عین حال پر توقع !!
    مهمترین توقعی که اونا دارن اینه که وقتی عروس گرفتن یجورایی عروس میشه مال اونا و همیشه باید مطیع و تابع فرمان و تصمیم اونا باشه... من اوایل تا جایی که میتونستم به خواسته شون احترام میگذاشتم به جز بعضی موارد (مثلا اونا انتظار دارن لحظه تحویل سال یا شب های اعیاد حتما باید خونه پدر شوهر باشی در حالیکه من شدیدا با این مخالفم و اعلام کردم این لحظه ها هر کسی دوست داره پیش پدر و مادر خودش باشه و من تنها عروس خانواده هستم که به این رسمها پایبند نبودم و اونا از این رفتار من شاکی شدند! ولی برای من مهم نبود چون رسم بیخودی بود به نظر من!)
    ما تو دو تا شهر جدا و دور از هم زندگی میکنیم.
    عمده مشکل من با رفتار مادر شوهرمه:
    اوایلی که ازدواج کرده بودیم مادرشوهرم تو یه سری زمینه ها نظر میداد مثلا چجوری لباس بپوشیم چجوری بیایم و بریم و من بنا به احترام و جوری که اختلافی اول کاری پیش نیاد به نظرشون احترام میگذاشتم ... انتظار داشتند هر روز بهشون سر بزنم و هر روز بهشون زنگ بزنم حالشون رو بپرسم و من اینکارو میکردم اما یه مدت که گذشت میدیدم متقابلا انتظارات من براورده نمیشه!! اونطوری که انتظار دارم بهم احترام گذاشته نمیشه و نوع برخوردا و طرز رفتاراشون من رو ازشون زده کرد... اگر من رو دعوت میکردند و من به هر دلیلی نمیتونستم دعوتشون رو قبول کنم فرداش دیگه جواب سلامم رو نمیدادند و بهم بی محلی میکردند.. منم واقعا بهم برمیخورد که این دیگه چه اخلاقیه!!!
    همیشه انتظار دارن من ازشون احوالپرسی کنم ، زنگ بزنم و سر بزنم .. مثلا ما هر مسافرتی میرفتیم زنگ میزدم خبر میدادم و خدا حافظی میکردم ولی اونا اگر سفر میرفتن اصلا به من نمیگفتن .. ولی انتظار داشتند در تمام طول سفر تو جویای حالشون باشی و اگر اینکارو نکنی به همسرم گله میکنند چرا به ما احترام نمیگذاره!! یا هر زمان به هر دلیلی به شهرمون برمیگشتیم انتظار داشتند اول بری به دیدن پدر و مادر شوهر !!! اگر بهت زنگ میزدن تو نمیتونستی جواب بدی کلی همه جا گله و شکایت که زنگ زدیم برنداشت و جواب نداد و این رفتارا برای من خیلی عجیب بود چون تو خانواده ما این چیزها کاملا حل شده است و اضلا خنده داره این مسائل!!!



    بخاطر این نوع برخورداشون و اینکه انتظاراتی داشتند که خودشون بجاش براورده نمیکردند، و همچنین دخالتهای بی حد و حصرشون تو عروسی مون با اینکه تمام هزینه های عروسی رو خودم و همسر و پدرم تقبل کردیم .. من ارتباطم رو خیلی خیلی باهشون کم کردم... وقت عروسی و بردن و چیدن جهیزیه اصلا نیومدن کمک و حتی یه تماس خشک و خالی هم نگرفتند که ببینند ما چیکار میکنیم البته انتظاری هم نداشتم چون ما یه شهر دیگه زندگی میکردیم و انتظار نداشتیم اونا بیان برای چیدن دو تیکه وسیله! ولی حداقل انتظارم ازشون تماس و دلجویی بود که ما تو یه شهر دیگه چطور داریم زندگی میگذرونیم و الان که 5 ماه از عروسیمون گذشته با اینکه بارها به بهونه دیدن اقوامشون به شهر محل زندگی ما اومدند ولی اصلا خونه ما نیومدند که سر بزنند! و تمام ناراحتیشون هم سر اینه که من به اخلاق شوهر سالاری و مرد سالاریشون پایبند نبودم!

    همه این جریانات مسخره مقدمه اختلافات و قهر و اشتی های من و همسرمه! و من از این موضوع خیلی ناراحتمم.. البته خدا رو شکر همسرم اصلا ازشون تاثیر نمیگیره و اخلاقشون رو میدونه و به من حق میده .. ولی همیشه از من میخواد با اخلاف خانوادش کنار بیام ولی من اصلا نمیتونم چنین چیزی رو بپذیرم که کسی انقدر از ادم متوقع باشه .... دوست دارم کلا باهاشون قطع ارتباط کنم که میبیم خب زشته بالاخره عید هم که شده باید برم خونشون و این بده! از طرفی هم نمیتونم به این خواسته های مسخرشون تن بدم و اونا رو روی سرم بذارم چون هیچ محبتی ازشون ندیدم که حالا بخوام براشون جبران کنم و اصولا هم اهل ادا بازی نیستم!!

    الان موندم چیکار کنم ... ما ماهی یکبار به شهر اونا سر میزنیم و من بخاطر اینکه اونا تا حالا خونه ما نیومدند قصد دارم دیگه خونشون نرم .. نمیدونم کار درستی میکنم یا نه ولی من ادم مغروری هم و نمیتونم ببینم کسی بهم بی احترامی میکنه و من اهمیت ندم!!!


    به نظرتون من چیکار کنم (
    ویرایش توسط diba95 : 11-10-2017 در ساعت 01:48 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : امان از مادر شوهرررررررررررررررر

    سلام
    شما رابطه ات را با خانواده شوهرت قطع نکن ماهی یک بار که زیاد نیست حتما به خانه آنها برو. البته منظورم این نیست که همه حرفهای آنها را قبول کنی به هر حال اگر دوست آنها نیستی دشمن آنها نباش. به هر حال پسر این خانواده شوهر شماست شما که زندگی مستقل دارید خدا را شکر کن. آنقدر به فکر تلافی کردن رفتارهای والدین همسرت نباش به هر حال آنها عمری وقت گذاشتند و پسزشان را بزرگ کردند پس درست نیست که باعث کدورت همسرتان با والدینش شوید احترام آنها را نگه دار و حرفهای آنها را به دل نگیر.

  3. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : امان از مادر شوهرررررررررررررررر

    سلام
    خانواده همسر شما با این دیدگاه تاالان زندگی کردن و شما نمیتونید باعث تغییرشون بشین
    باید قبل ازدواج تحقیق میکردین وبیشتر رفت و امد میکردین تا اخلاقشون دست تون بیاد حالا دیگه کار از کار گذشته و شما هم باید به عقاید اونا احترام بزارین
    ببینید دوست خوبم ،همسر شما درسته الان پشت شماست اما بعدها عوض میشه پس الان ک پشت شماست شما به خانواده اش احترام بزارید و به همسرتون بگین من بخاطره تو اینکار را میکنم
    سعی کن با شوهرت همیشه مهربون باشی
    تازه اوایل زندگیت هست برخوردها و اخلاق الانت فردای برخورد شوهرت را تعیین میکنه پس خیلی دقت کن.
    احترام بزار اما باهاشون قاطی نشو تا حس راحتی کنن.

  5. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : امان از مادر شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط diba95 نمایش پست ها
    من سه سالی هست ازدواج کردم.. خانواده همسرم یک خانواده بسیار سرد و بی روحن.. و از طرفی مرد سالار و در عین حال پر توقع !!
    مهمترین توقعی که اونا دارن اینه که وقتی عروس گرفتن یجورایی عروس میشه مال اونا و همیشه باید مطیع و تابع فرمان و تصمیم اونا باشه... من اوایل تا جایی که میتونستم به خواسته شون احترام میگذاشتم به جز بعضی موارد (مثلا اونا انتظار دارن لحظه تحویل سال یا شب های اعیاد حتما باید خونه پدر شوهر باشی در حالیکه من شدیدا با این مخالفم و اعلام کردم این لحظه ها هر کسی دوست داره پیش پدر و مادر خودش باشه و من تنها عروس خانواده هستم که به این رسمها پایبند نبودم و اونا از این رفتار من شاکی شدند! ولی برای من مهم نبود چون رسم بیخودی بود به نظر من!)
    ما تو دو تا شهر جدا و دور از هم زندگی میکنیم.
    عمده مشکل من با رفتار مادر شوهرمه:
    اوایلی که ازدواج کرده بودیم مادرشوهرم تو یه سری زمینه ها نظر میداد مثلا چجوری لباس بپوشیم چجوری بیایم و بریم و من بنا به احترام و جوری که اختلافی اول کاری پیش نیاد به نظرشون احترام میگذاشتم ... انتظار داشتند هر روز بهشون سر بزنم و هر روز بهشون زنگ بزنم حالشون رو بپرسم و من اینکارو میکردم اما یه مدت که گذشت میدیدم متقابلا انتظارات من براورده نمیشه!! اونطوری که انتظار دارم بهم احترام گذاشته نمیشه و نوع برخوردا و طرز رفتاراشون من رو ازشون زده کرد... اگر من رو دعوت میکردند و من به هر دلیلی نمیتونستم دعوتشون رو قبول کنم فرداش دیگه جواب سلامم رو نمیدادند و بهم بی محلی میکردند.. منم واقعا بهم برمیخورد که این دیگه چه اخلاقیه!!!
    همیشه انتظار دارن من ازشون احوالپرسی کنم ، زنگ بزنم و سر بزنم .. مثلا ما هر مسافرتی میرفتیم زنگ میزدم خبر میدادم و خدا حافظی میکردم ولی اونا اگر سفر میرفتن اصلا به من نمیگفتن .. ولی انتظار داشتند در تمام طول سفر تو جویای حالشون باشی و اگر اینکارو نکنی به همسرم گله میکنند چرا به ما احترام نمیگذاره!! یا هر زمان به هر دلیلی به شهرمون برمیگشتیم انتظار داشتند اول بری به دیدن پدر و مادر شوهر !!! اگر بهت زنگ میزدن تو نمیتونستی جواب بدی کلی همه جا گله و شکایت که زنگ زدیم برنداشت و جواب نداد و این رفتارا برای من خیلی عجیب بود چون تو خانواده ما این چیزها کاملا حل شده است و اضلا خنده داره این مسائل!!!



    بخاطر این نوع برخورداشون و اینکه انتظاراتی داشتند که خودشون بجاش براورده نمیکردند، و همچنین دخالتهای بی حد و حصرشون تو عروسی مون با اینکه تمام هزینه های عروسی رو خودم و همسر و پدرم تقبل کردیم .. من ارتباطم رو خیلی خیلی باهشون کم کردم... وقت عروسی و بردن و چیدن جهیزیه اصلا نیومدن کمک و حتی یه تماس خشک و خالی هم نگرفتند که ببینند ما چیکار میکنیم البته انتظاری هم نداشتم چون ما یه شهر دیگه زندگی میکردیم و انتظار نداشتیم اونا بیان برای چیدن دو تیکه وسیله! ولی حداقل انتظارم ازشون تماس و دلجویی بود که ما تو یه شهر دیگه چطور داریم زندگی میگذرونیم و الان که 5 ماه از عروسیمون گذشته با اینکه بارها به بهونه دیدن اقوامشون به شهر محل زندگی ما اومدند ولی اصلا خونه ما نیومدند که سر بزنند! و تمام ناراحتیشون هم سر اینه که من به اخلاق شوهر سالاری و مرد سالاریشون پایبند نبودم!

    همه این جریانات مسخره مقدمه اختلافات و قهر و اشتی های من و همسرمه! و من از این موضوع خیلی ناراحتمم.. البته خدا رو شکر همسرم اصلا ازشون تاثیر نمیگیره و اخلاقشون رو میدونه و به من حق میده .. ولی همیشه از من میخواد با اخلاف خانوادش کنار بیام ولی من اصلا نمیتونم چنین چیزی رو بپذیرم که کسی انقدر از ادم متوقع باشه .... دوست دارم کلا باهاشون قطع ارتباط کنم که میبیم خب زشته بالاخره عید هم که شده باید برم خونشون و این بده! از طرفی هم نمیتونم به این خواسته های مسخرشون تن بدم و اونا رو روی سرم بذارم چون هیچ محبتی ازشون ندیدم که حالا بخوام براشون جبران کنم و اصولا هم اهل ادا بازی نیستم!!

    الان موندم چیکار کنم ... ما ماهی یکبار به شهر اونا سر میزنیم و من بخاطر اینکه اونا تا حالا خونه ما نیومدند قصد دارم دیگه خونشون نرم .. نمیدونم کار درستی میکنم یا نه ولی من ادم مغروری هم و نمیتونم ببینم کسی بهم بی احترامی میکنه و من اهمیت ندم!!!


    به نظرتون من چیکار کنم (
    دوست عزیزم. من دقیقا برعکس تو هست اوضام خونواده همسرم باما قهرن چون با ازدواجمون مخالف بودن و اصلا باما نمیرنو بیان و این گاهی خیلی زجرم میده و با خودم میگم کاش باهاشون میرفتیمو میومدیم تا منم بلکه ببینم مادرشوهر ک میگن چیه! اما خوب متاسفانه نمیشه چون اونا تمایل به رفتو امد ندارن. پس زیاد مهم ندون و سرش بیخود با همسرت دعوا نکن. اتفاقا بهتر که نمیان خونتون. حالا یه زنگ زدنم بهشون کسیو نکشته. تو فلا همون باش ببین چی میشه

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32243
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    22
    تشکر شده 30 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : امان از مادر شوهرررررررررررررررر

    ممنون از پاسختون.. واقعیتش اصلا دوست ندارم باهاشون قطع ارتباط کنم چون نمیخوام وجه بدی پیدا کنم. از طرفی هم رفتاراشون آزارم میده.. من اوایل در تمام مدتی که به شهرشون میرفتیم بهشون سر میزدم و هر روز خونشون بودم و کاری داشتن کمکشون میکردم هر چند الان هم هر کاری از دستم برمیاد دریغ نمیکنم ولی فاصله م رو باهاشون حفظ کردم و ارتباطم رو تا تونستم کم کردم چون نمیخوام خودم رو درگیر یک سری مسائل کنم که حل شدنی نیست.. بازم خدا رو شکر که دور از هم زندگی میکنیم.

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32243
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    22
    تشکر شده 30 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : امان از مادر شوهرررررررررررررررر

    بله واقعا نمیشه اخلاق رو عوض کرد ولی میتونند توقعاتشون رو کم کنند یا کمتر پشت سر ادم حرف بزنند.
    شرایط ازدواج ما طوری هست که نمیشه با خانواده طرف رفت و امد داشت و من تا حدودی از وجهه مرد سالاری این خانواده با خبر بودم که خدا رو شکر همسر من هیچ ارثی از این اخلاق نبرده و اصلا این طوری نیست.. ولی تا این حد که بخوان عروس رو یه جورایی کلفت خودشون بدونند که 24 ساعته بله قربان گوی اونا باشه اطلاع نداشتم. دارم تمام سعیم رو میکنم که مبادا اخلاق اونا باعث اختلاف من و همسرم بشه برای همین همیشه در حواب بی احترامیشون سکوت کردم و مثل عروسهای دیگشون جواب نمیدم ... خدا بهم صبر بده!
    ممنون از راهنماییتون.

  9. کاربران زیر از diba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32243
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    22
    تشکر شده 30 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : امان از مادر شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    دوست عزیزم. من دقیقا برعکس تو هست اوضام خونواده همسرم باما قهرن چون با ازدواجمون مخالف بودن و اصلا باما نمیرنو بیان و این گاهی خیلی زجرم میده و با خودم میگم کاش باهاشون میرفتیمو میومدیم تا منم بلکه ببینم مادرشوهر ک میگن چیه! اما خوب متاسفانه نمیشه چون اونا تمایل به رفتو امد ندارن. پس زیاد مهم ندون و سرش بیخود با همسرت دعوا نکن. اتفاقا بهتر که نمیان خونتون. حالا یه زنگ زدنم بهشون کسیو نکشته. تو فلا همون باش ببین چی میشه


    ممنون از پاسخت.
    والا من به تجربه خودم و اطرفیانم به این نتیجه رسیدم هر چی ارتباط کمتر باشه ادم راحت تره!!
    ولی اینکه اصلا هیچ ارتباطی هم نباشه خیلی بده درکت میکنم چون ادم حس خوبی بهش دست نمیده.. من با اینکه خوشم نمیاد باهاشون رفت و امد داشته باشم ولی وقتی میان به شهر محل زندگی ما و خونه ما نمیان من خیلی ناراحت میشم ... باهات موافقم ماهی یبار ادم زنگ بزنه خودشو خلاص کنه خیلی بهتره تا اینکه عذاب برای خودش بخره

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد