نوشته اصلی توسط
Eli74f
باسلام. بنده چهار ساله ازدواج کردم. از شوهرم راضی ام منتهی مادر شوهرم انتظارات بیجایی ازما داره. و احساس میکنم خیلی حسودی میکنه ازینکه پسرش با منه. اینو با حرفای خودش بهم فهمونده. مثلا یبار گفته وقتی پسرم پیش توئه رابطه ما بهم میخوره. یا یبار گفته اونقد که سهم و حق منه من پسرم رو نمیبینم. در حالیکه هر مناسبتی باشه میریم پیش اونا. یا توی رفت امدهامون به خونه پدر مادرم و خونه اونا با مساوات رفتار میکنیم. اما نمیدونم چرا دنبال بهونه است فقط میخواد پسرش صبح تا شب پیش اونا باشه با اونا باشه اینم نمیشه که ما خودمون زندگی داریم. راضی نمیشه خونه مامان بابای من بریم. خیلی با کنایه باهام حرف میزنه. خیلی بد دهنی کرده و بهم توهین کرده اما فقط سکوت کردم و تو خودم شکستم. میگه تو نمیذاری پسرم بیاد خونمون. میگه وقتی با من حرف میزنه تو ناراحت میشی اما بخدا اینطور نیست. همش با پیام هاش اذیتم میکنه. متنایه کنایه آمیز میذاره همیشه، اما من جوابش رو نمیدم. شما بگین چیکار کنم من؟ بخدا تا جاییکه میتونم بهش محبت میکنم اما نمیشه که نمیشه. تنها گناه من اینه که با پسرش زندگی میکنم و بیشتر ازون میبینمش خب چیکار کنم بگم وقتتو نصف کن نصفشو با اونا باش؟ اینطوری مگه میشه؟ ذره ای محبت نمیکنه بهم فقط سعی داره منو بچزونه اما نمیدونم در جواب کدامین گناه. تو رو خدا شما یه راه حل بگین. من جوابشو بدم ندم چیکار کنم