خانواده شوهرم عیب جو هستن
. سلام خسته نباشید من تازه وارد این سایت مشاوره شدم .. من سه[b ساله ازدواج کردم دو سال عقد بودم و ده ماه عروسی کردم قفسخانوادهدشوهرم روزهای اول ک عقد کردم احساس کردم.منو تو [/b] نگه می داشتن یه جوری مراقب ریز کارامد بودن کی میرمحمد دستشویی کی میخوام کی میشیم چه جوری راه میرم پیش خودم میگفتم شاید چون تازه عروسم میخوان بدونن چه جوری ام خیلی بده یکی با دوربین مدام شما رو بیادخلاصه گذشت و گذشت تا اینکه دیدم دارن کم کم ازم ایراد میگیرن من خیلی به رو خودم.نیاوردم موضوع رو پیش خودم بی اهمیت جلوه دادم تا اینکه الان ک عروسی کردم خیلی فشارشون روم زیاد شده مادر شوهر من از هر چیز بی اهمیتی ک ممکنه اصلا مهم نباشه ایراد میگیره و رو آدم.برچسب میچسبونه مثلا الان الهه دستشویی خیلی لفت میده یا منتظرن یه جا خطا کنم ایراداشون الکیه چرا اونروز نشستیم یه کوچولو پر مانتوت رفت بالا چرا سرت تو مبایل بود فکر میکنن عروسمان خرابه...تو رو خدا کمکم کنین من خیلی مراعات شونو میکنم اما ایرادی اونا از حد گذشته اخه من یه روز بشینم جایی پر مانتوم یه کمی برهی بالا جرم کردم منی که همیشه حواسم به خودمو لباسم بوده یه روز مانتوم برهی بالا چی میشه چرا رفتارشان اینطوریه مثلا میگی فلان چیزو بیار خدا نکنه من یادم برهی بیچاره میکننپسرشان ک شدرصورتی ک پسر خودشون حواس پرتردید داره پسر خودشون ک حواس پرتی شدید داره هرچی میگم اینکار بکن یادش بگین چی کار کنممیشهچراب من گیر میده
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
احترام به پدر و مادر شوهر واجبه اما در جایگاهی نیستن که از شما ایراد بگیرند حتی اگه باطری ساعت خونتون هم تمام شده باشه اونها حق اینکه بگن باطری عوض کن را ندارند
اما شوهرتون همچین جایگاهی داره
اما اگه شما هم لجبازی کنید بدتر میشه
به نظرم باید تحمل کنید
یا با یکی از نزدیکانتون مشورت کنید
این موضوع قابل حل می تونه باشه
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
الهه گله
. سلام خسته نباشید من تازه وارد این سایت مشاوره شدم .. من سه[b ساله ازدواج کردم دو سال عقد بودم و ده ماه عروسی کردم قفسخانوادهدشوهرم روزهای اول ک عقد کردم احساس کردم.منو تو [/b] نگه می داشتن یه جوری مراقب ریز کارامد بودن کی میرمحمد دستشویی کی میخوام کی میشیم چه جوری راه میرم پیش خودم میگفتم شاید چون تازه عروسم میخوان بدونن چه جوری ام خیلی بده یکی با دوربین مدام شما رو بیادخلاصه گذشت و گذشت تا اینکه دیدم دارن کم کم ازم ایراد میگیرن من خیلی به رو خودم.نیاوردم موضوع رو پیش خودم بی اهمیت جلوه دادم تا اینکه الان ک عروسی کردم خیلی فشارشون روم زیاد شده مادر شوهر من از هر چیز بی اهمیتی ک ممکنه اصلا مهم نباشه ایراد میگیره و رو آدم.برچسب میچسبونه مثلا الان الهه دستشویی خیلی لفت میده یا منتظرن یه جا خطا کنم ایراداشون الکیه چرا اونروز نشستیم یه کوچولو پر مانتوت رفت بالا چرا سرت تو مبایل بود فکر میکنن عروسمان خرابه...تو رو خدا کمکم کنین من خیلی مراعات شونو میکنم اما ایرادی اونا از حد گذشته اخه من یه روز بشینم جایی پر مانتوم یه کمی برهی بالا جرم کردم منی که همیشه حواسم به خودمو لباسم بوده یه روز مانتوم برهی بالا چی میشه چرا رفتارشان اینطوریه مثلا میگی فلان چیزو بیار خدا نکنه من یادم برهی بیچاره میکننپسرشان ک شدرصورتی ک پسر خودشون حواس پرتردید داره پسر خودشون ک حواس پرتی شدید داره هرچی میگم اینکار بکن یادش بگین چی کار کنممیشهچراب من گیر میده
باسلام
در درجه اول شما باید به شیوهای مسالمتآمیز مرز زندگی خودتان با آنها را مشخص کنید و به شیوهای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمزهای روابطشان با شما کجاست.خیلی مودب و مهربان باید جلوی کنجکاویهای مادرشوهر را بگیرید. میدانم که حقیقتا پا گذاشتن روی خط قرمزهایی مثل زمان بیداری و خواب یا موعد استحمام و غیره رنجآور است ولی باید بدون اینکه از کوره دربروید، با کلام مناسب و واژهگزینی صحیح این مساله را حل کنید.به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد.پس در جواب کنجکاویهای بیمورد میتوانید اینطوربگویید: «مادر جان! این مساله خیلی مهم نیست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. میدونم که نگران هستید مبادا خوابیدن من تا نزدیک ظهر در این نخستین روزهای زندگی مشکلزا شود اما نگران نباشید؛ من چارچوب زندگی را طوری ترسیم میکنم که به وظایف زناشوییام خدشهای وارد نشود. مهم نیست 8 صبح بیدار شوم یا 11، مهم آن است که تهیه ناهار و مرتب کردن خانه را مدیریت کنم و همه چیز مهیا باشد تا همسرم به خانه بیاید.»
نکته مهمی که نباید فراموش کنید این است که والدین همسر شما سالها با فرزند خود زندگی کردهاند و سبک و سیاق رفتارهایش را میشناسند. اگر هم نوع تغییر رفتاری که او انجام میدهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پای شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد، پس باید یاد بگیرید به جای اینکه گله مادر و خواهر و خانوادهاش را بکنید، به شکلی صحیح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بیان انتظاراتتان بپردازید.
در شیوه صحبت کردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعاتتان را حفظ کنید و تا آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشیدن دیگران در مسایلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید و این نکته را باید حتی در مورد خانواده خودتان در نظر بگیرید. وقتی شما اطلاعات بیش از حد راجع به مسایل بیربط مثل گذشتهتان، دوستانتان و... بدهید، در واقع در این بین نقاط ضعف خود را به طرف مقابل میشناسانید و با زبان بیزبانی به او اجازه میدهید از آنها استفاده کند.
شاغلید یا خانهدار؟
مشکلات شما وقتی شاغل یا خانهدار هستید، متفاوت است. برای عروسخانمهایی که در بیرون از خانه شغلی دارند، زندگی با خانواده همسر کمی متفاوت است و گویا تسهیل میشود اما وقتی شما خانهدار هستید، شاید همپوشانی وظایف باعث آزارتان شود؛ مثلا شاید همواره وظیفه شما این باشد که خانه را نظافت کنید و یا وعدههای غذایی را آماده سازید. در لابهلای نامههای شما مواردی را داشتیم که حتی خانواده، به خصوص مادرشوهر، منوی غذای هر روز را سفارش میدهد و عروس جوان مجبور است اگر وسایل تهیه آن غذا را ندارد، همه را مهیا کند.
یادتان باشد که باید به شیوهای صحیح و مناسب از خودتان حمایت کنید؛ مثلا اگر مادر همسرتان از شما خواسته باشد فلان غذا را برای ظهر بپزید، لزومی ندارد جواب سر بالا بدهید و جنجال به پا کنید. کافی است بگویید: «باشه، مامان جون! سعی خودم را میکنم که قورمهسبزی بپزم.» اگر فرقی برایتان نمیکرد و به قولی راه دستتان بود، آن را آماده میکنید و اگر نه، نیازی نیست به هر قیمتی که شده آن را تهیه کنید. یادتان باشد وقتی رفتاری تقویت شود، تکرار خواهد شد. پس باید در برابر آن رفتار نوعی عمل خاموش صورت گیرد تا آن رفتار کمرنگ شده و از بین برود و آنها متوجه شوند که باید تقسیم وظایف صورت بگیرد.
اتفاقی که ممکن است بیفتد
وسط روز، مادرشوهر خیلی عصبانی به سراغتان میآید که: «چرا داری این غذا را میپزی؟» و شما هم با کلامی مهربان و محترمانه میگویید: «مامان جون! دیدم مواد قورمهسبزی ندارم، گفتم خیلی فرقی نداره ناهار قیمه باشد یا قورمه؛ مهم اینه که آماده شود و دور هم باشیم. حیفه که بخواهید ذهنتون رو مشغول این مسایل جزیی بکنید.» در این شیوه قطعا هیچ مشکلی پیش نمیآید و اگر اهانتی در کلام و رفتار شما نباشد و صمیمت در واژه گزینی رعایت شود، طرف مقابل که یک مادر است، بدون شک از این همه مهربانی استقبال میکند و احتمالا دفعه بعدی هم خواهد گفت که غذایی را درست کن که دوست داری یا وسایلش را داری. حتما با خودتان میگویید، شاید تا به حال ما در زندگیمان افراد بدقلق یا آدمهای مشکل که هیچ قلقی ندارند، ندیدهایم. اتفاقا قصد دارم طرز برخورد با آدمهای مشکل (که البته باید بدانید تعداد آنها انگشتشمار است) را آموزش دهم. راه برخود با این آدمهای مشکل، این است که:
• به خودتان آرامش بدهید و با متانت بگذارید آنها هر چه میخواهند بگویند و فقط شنونده باشید.
• پاسخ شما بهتر است فقط تایید و «بله، سعی میکنم» باشد و بعدش دنبال کار خودتان بروید؛ چون این افراد هیچ قلقی ندارند و باید حرفهایشان را در کمال آرامش شنید و تایید کرد تا گفتگو کوتاه شود.
• در برخورد با آدمهای مشکل (هر که باشد، دوست، همکار یا مادر شوهر) باید حد فاصل را رعایت کنید و مشکل را ختم نمایید
وگرنه آنها از کاه، کوه میسازند و بحران درست میکنند.
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
ممنون از راهنماییهاتان اگر به مشکلی بر خورم مزاحمان میشوم خیلی خوب بود
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farimah
باسلام
در درجه اول شما باید به شیوهای مسالمتآمیز مرز زندگی خودتان با آنها را مشخص کنید و به شیوهای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمزهای روابطشان با شما کجاست.خیلی مودب و مهربان باید جلوی کنجکاویهای مادرشوهر را بگیرید. میدانم که حقیقتا پا گذاشتن روی خط قرمزهایی مثل زمان بیداری و خواب یا موعد استحمام و غیره رنجآور است ولی باید بدون اینکه از کوره دربروید، با کلام مناسب و واژهگزینی صحیح این مساله را حل کنید.به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمیشود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره میتواند مشکلساز باشد.پس در جواب کنجکاویهای بیمورد میتوانید اینطوربگویید: «مادر جان! این مساله خیلی مهم نیست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. میدونم که نگران هستید مبادا خوابیدن من تا نزدیک ظهر در این نخستین روزهای زندگی مشکلزا شود اما نگران نباشید؛ من چارچوب زندگی را طوری ترسیم میکنم که به وظایف زناشوییام خدشهای وارد نشود. مهم نیست 8 صبح بیدار شوم یا 11، مهم آن است که تهیه ناهار و مرتب کردن خانه را مدیریت کنم و همه چیز مهیا باشد تا همسرم به خانه بیاید.»
نکته مهمی که نباید فراموش کنید این است که والدین همسر شما سالها با فرزند خود زندگی کردهاند و سبک و سیاق رفتارهایش را میشناسند. اگر هم نوع تغییر رفتاری که او انجام میدهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پای شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد، پس باید یاد بگیرید به جای اینکه گله مادر و خواهر و خانوادهاش را بکنید، به شکلی صحیح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بیان انتظاراتتان بپردازید.
در شیوه صحبت کردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعاتتان را حفظ کنید و تا آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشیدن دیگران در مسایلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید و این نکته را باید حتی در مورد خانواده خودتان در نظر بگیرید. وقتی شما اطلاعات بیش از حد راجع به مسایل بیربط مثل گذشتهتان، دوستانتان و... بدهید، در واقع در این بین نقاط ضعف خود را به طرف مقابل میشناسانید و با زبان بیزبانی به او اجازه میدهید از آنها استفاده کند.
شاغلید یا خانهدار؟
مشکلات شما وقتی شاغل یا خانهدار هستید، متفاوت است. برای عروسخانمهایی که در بیرون از خانه شغلی دارند، زندگی با خانواده همسر کمی متفاوت است و گویا تسهیل میشود اما وقتی شما خانهدار هستید، شاید همپوشانی وظایف باعث آزارتان شود؛ مثلا شاید همواره وظیفه شما این باشد که خانه را نظافت کنید و یا وعدههای غذایی را آماده سازید. در لابهلای نامههای شما مواردی را داشتیم که حتی خانواده، به خصوص مادرشوهر، منوی غذای هر روز را سفارش میدهد و عروس جوان مجبور است اگر وسایل تهیه آن غذا را ندارد، همه را مهیا کند.
یادتان باشد که باید به شیوهای صحیح و مناسب از خودتان حمایت کنید؛ مثلا اگر مادر همسرتان از شما خواسته باشد فلان غذا را برای ظهر بپزید، لزومی ندارد جواب سر بالا بدهید و جنجال به پا کنید. کافی است بگویید: «باشه، مامان جون! سعی خودم را میکنم که قورمهسبزی بپزم.» اگر فرقی برایتان نمیکرد و به قولی راه دستتان بود، آن را آماده میکنید و اگر نه، نیازی نیست به هر قیمتی که شده آن را تهیه کنید. یادتان باشد وقتی رفتاری تقویت شود، تکرار خواهد شد. پس باید در برابر آن رفتار نوعی عمل خاموش صورت گیرد تا آن رفتار کمرنگ شده و از بین برود و آنها متوجه شوند که باید تقسیم وظایف صورت بگیرد.
اتفاقی که ممکن است بیفتد
وسط روز، مادرشوهر خیلی عصبانی به سراغتان میآید که: «چرا داری این غذا را میپزی؟» و شما هم با کلامی مهربان و محترمانه میگویید: «مامان جون! دیدم مواد قورمهسبزی ندارم، گفتم خیلی فرقی نداره ناهار قیمه باشد یا قورمه؛ مهم اینه که آماده شود و دور هم باشیم. حیفه که بخواهید ذهنتون رو مشغول این مسایل جزیی بکنید.» در این شیوه قطعا هیچ مشکلی پیش نمیآید و اگر اهانتی در کلام و رفتار شما نباشد و صمیمت در واژه گزینی رعایت شود، طرف مقابل که یک مادر است، بدون شک از این همه مهربانی استقبال میکند و احتمالا دفعه بعدی هم خواهد گفت که غذایی را درست کن که دوست داری یا وسایلش را داری. حتما با خودتان میگویید، شاید تا به حال ما در زندگیمان افراد بدقلق یا آدمهای مشکل که هیچ قلقی ندارند، ندیدهایم. اتفاقا قصد دارم طرز برخورد با آدمهای مشکل (که البته باید بدانید تعداد آنها انگشتشمار است) را آموزش دهم. راه برخود با این آدمهای مشکل، این است که:
• به خودتان آرامش بدهید و با متانت بگذارید آنها هر چه میخواهند بگویند و فقط شنونده باشید.
• پاسخ شما بهتر است فقط تایید و «بله، سعی میکنم» باشد و بعدش دنبال کار خودتان بروید؛ چون این افراد هیچ قلقی ندارند و باید حرفهایشان را در کمال آرامش شنید و تایید کرد تا گفتگو کوتاه شود.
• در برخورد با آدمهای مشکل (هر که باشد، دوست، همکار یا مادر شوهر) باید حد فاصل را رعایت کنید و مشکل را ختم نمایید
وگرنه آنها از کاه، کوه میسازند و بحران درست میکنند.
|ohno-smiley||blinksmiley|
همه رو که گفتی .........
من دیگه حرفی ندارم
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
نمیشه تاکی صبر منکه صبرم سر امده بس احترام گذاشتم حالا هم از ادم توقع یه ذره عصبانیت ندارن
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
وای بهیمه جون به خدا منم اینجوری شدم از بس احترامش نگه داشتم چند روز پیش با خواهر شوهرم دعوا شد توقع نداشتن جوابشو بدم منم خسته شدم حس میکنم |mad|هر چی بیشتر احترامش نگه داشتم اونا پررو تر شدن
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
شما رفتارتونو با شوهرتون کامل کنید
احترام شوهرتونو داشته باشید
با شوهرتون مث دوتا دوست بشید
اینجوری نه نیازه زیاد با خونواده شوهرتون برید و بیاید که تو کاراتون دخالت کنه
نه شوهرتون از خونوادش حمایت میکنه
در ضمن عیب های شوهرتو به کسی نگید از شوهرتون حمایت کنید اگه کسی در م ورد شوهرتون چیزی گفت باااش برخورد کنید اینجوری اعتماد شوهرتو به خودت جلب کردی
تنها راهتون اینه که رفتو امدتونو با خونوادش کم کنید و به حرفاشون محل نزارید نه این که بی خیال حرفاشون بشید نشون بدید بدتون میاد
مثلا این که گفتن مانتوت رفت بالا سکوت کنید و اخم رو تونم ازش برگردوندید اگه دیدید ول نمیکرد و هی حرف میزد و ایراد میگرفت بلند میشدید و و محکم با یه جمله که شما در مورد من چی فک کردید
یا خودم بیشتر از شما رو خودم حساسم
یه سری جملات کوتاه و ت************ دهنده یا بقول خودنون یه جور که ضایع شه بش بگید
البته این که گفتم و بگید و دبگه چیزی نگید نه این که این یه چیز گفت شمام جوابشو بدید دعواشه
جملات کوتاه و برش دار باشه بعد هم از کنارشون برید اگه خونه خودتون بتون گیر داد حرفتونو بزنید و برید تو یکی از اتاقا یا اشپز خونه اگه خونه خودشون بودید برید تو حیاط یا بیاید خونه خودتون
یکی دوبار که اساسی رفتار کنید خودشون میفهمن بدت میاد و نمیگن
دوباره میگم اول شوهرتونو به سمت خودتون بکشید بعد هم خونوادشو از دخالتا بندازید
به نظر من خونواده شوهرت از شوهرت حساب نمی برن که همه حرفی میزنن اگه شوهرت حامی شما باشه اگه جلو خونوادشم در نیاد شما رو هم سرزنش نمیکنه
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
الهه گله
وای بهیمه جون به خدا منم اینجوری شدم از بس احترامش نگه داشتم چند روز پیش با خواهر شوهرم دعوا شد توقع نداشتن جوابشو بدم منم خسته شدم حس میکنم |mad|هر چی بیشتر احترامش نگه داشتم اونا پررو تر شدن
بله درسته متاسفانه احتمالا اونا به جای شما منتظر کس دیگه ای بودند که شما وارد زندگیشون شدید.و اونا از این وضع راضی نبوده و واکنش نشان میدند. اصل کاری همسرته.
اگه همدیگه رو میخواین و عاشق هم هستید. شما نیشخندای شون تحمل کن. بالاخره خوبی های شما دیده میشه و نظرشون عوض میشه.اگه برای هر ایرادی شما واکنش نشون بدید بالاخره اونا حساس تر میشند و از اینکه هست مشکلات بیشتر میشه.ولی اگه یه جوری به این چیزا توجه نکنی و یا در مقابل ایرادات اونها شما صبور بوده وپاسخ شون با نرمی بدید فک کنم شرایط عوض شه.
در ثانی شما و همسرتون مستقلا خونه دارید یا با ماد شوهر تون یکجایید.؟
پاسخ : خانواده شوهرم عیب جو هستن
هرچی که میگین دوستان درست ولی بعضیا اصلا درست بشو نیستن هرکار کنی ،به نظرم ادم باید کاری که خودش دوس داره انجام بده همونطور که بقیه بهت اهمیت نمیدن توهم اهمیت ندی
ولی کاش میشد اهمیت ندی منکه نمیتونم رفتارارو نادیده بگیرم