خانواده همسرم با من ضد هستند
جاری هام وقتی منو می بینند مدام به همدیگه چشمک میزنندو میخندند به من وصله میچسبونند انگار که واقعا عیبی درمن میبینند یا اتفاق بدی برام افتاده اصلارابطه خوبی باهام ندارندبدون اینکه هیچ بدی و آزاری بهشون رسونده باشم ازمن خوششون نمیاد تا یه حرفی میزنم باهام مخالفت میکنند که کارت غلطه و حرفت اشتباهه خیلی باهامضدومخالفن درصورتیکه که بقیه جاریهاباهم خوبندخودمم احساس حماقت میکنم که باوجودفحاشی و آبروریزی که مادرشوهرم میکنه و پخمه بودن همسرم ک فقط میتونه دو دلیل داشته باشه(یا مشکل عقلی یا روحی)طلاق نگرفتم.اصلن شوهرومادرشوهرم بحثش جداس فکر میکنم مشکل من خوب و دوستانه و عادی نبودن رابطم بابقیه خونواده همسرمه و بیشتر خودمو مسوول میدونم که بیعرضه بودم و درست باهاشون رابطه برقرار نکردم فک میکنم هیچ ارزشی بینشون ندارم واحساس شکست تو ازدواجم میکنم تنها چیزی که تو این ازدواج نصیبم شده اینه که شوهرم خورد وخوراکم رو تامین میکنه تا به تنها خواستش یعنی رابطه جنسی جواب بدم ونمیدونم بقیه وظایفش رو کی باید انجام بده اون واقعا مشکل داره و از لحاظ روحی تو خودش احتیاجی به من نمیبینه
پاسخ : خانواده همسرم با من ضد هستند عین دشمن قسم خورده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
زارع
جاری هام وقتی منو می بینند مدام به همدیگه چشمک میزنندو میخندند به من وصله میچسبونند انگار که واقعا عیبی درمن میبینند یا اتفاق بدی برام افتاده اصلارابطه خوبی باهام ندارندبدون اینکه هیچ بدی و آزاری بهشون رسونده باشم ازمن خوششون نمیاد تا یه حرفی میزنم باهام مخالفت میکنند که کارت غلطه و حرفت اشتباهه خیلی باهامضدومخالفن درصورتیکه که بقیه جاریهاباهم خوبندخودمم احساس حماقت میکنم که باوجودفحاشی و آبروریزی که مادرشوهرم میکنه و پخمه بودن همسرم ک فقط میتونه دو دلیل داشته باشه(یا مشکل عقلی یا روحی)طلاق نگرفتم.اصلن شوهرومادرشوهرم بحثش جداس فکر میکنم مشکل من خوب و دوستانه و عادی نبودن رابطم بابقیه خونواده همسرمه و بیشتر خودمو مسوول میدونم که بیعرضه بودم و درست باهاشون رابطه برقرار نکردم فک میکنم هیچ ارزشی بینشون ندارم واحساس شکست تو ازدواجم میکنم تنها چیزی که تو این ازدواج نصیبم شده اینه که شوهرم خورد وخوراکم رو تامین میکنه تا به تنها خواستش یعنی رابطه جنسی جواب بدم ونمیدونم بقیه وظایفش رو کی باید انجام بده اون واقعا مشکل داره و از لحاظ روحی تو خودش احتیاجی به من نمیبینه
سلام دوست عزیز
لطفا اروم باشید و بگید دقیقا مشکلتون چیه و برای حرف هایی که میزنید مثال بیارید تا بیشتر بشه کمکتون کرد. و اینکه چندسالتونه؟ همسرتون چندسالشه؟ چنتا خواهر و برادرن؟ شما چنتا هستید؟
نحوه اشنایی تون؟
و سطح تحصیلات خودتون و همسرتون و هچنین فاصله سنی تون با دیگر جاری ها و اینکه فرزند چندم خانواده هاتون هستید؟
لطفا تمام این سوالات رو جواب بدید تا کمکتون کنیم
پاسخ : خانواده همسرم با من ضد هستند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
زارع
جاری هام وقتی منو می بینند مدام به همدیگه چشمک میزنندو میخندند به من وصله میچسبونند انگار که واقعا عیبی درمن میبینند یا اتفاق بدی برام افتاده اصلارابطه خوبی باهام ندارندبدون اینکه هیچ بدی و آزاری بهشون رسونده باشم ازمن خوششون نمیاد تا یه حرفی میزنم باهام مخالفت میکنند که کارت غلطه و حرفت اشتباهه خیلی باهامضدومخالفن درصورتیکه که بقیه جاریهاباهم خوبندخودمم احساس حماقت میکنم که باوجودفحاشی و آبروریزی که مادرشوهرم میکنه و پخمه بودن همسرم ک فقط میتونه دو دلیل داشته باشه(یا مشکل عقلی یا روحی)طلاق نگرفتم.اصلن شوهرومادرشوهرم بحثش جداس فکر میکنم مشکل من خوب و دوستانه و عادی نبودن رابطم بابقیه خونواده همسرمه و بیشتر خودمو مسوول میدونم که بیعرضه بودم و درست باهاشون رابطه برقرار نکردم فک میکنم هیچ ارزشی بینشون ندارم واحساس شکست تو ازدواجم میکنم تنها چیزی که تو این ازدواج نصیبم شده اینه که شوهرم خورد وخوراکم رو تامین میکنه تا به تنها خواستش یعنی رابطه جنسی جواب بدم ونمیدونم بقیه وظایفش رو کی باید انجام بده اون واقعا مشکل داره و از لحاظ روحی تو خودش احتیاجی به من نمیبینه
دوست عزیز میتونید روشتون رو تغییر بدید .
با نزدیک شدن به یکی از جاری ها که قدرت خوبی هم داره .
میتونید آرام آرام وارد این حصار بشید ..
در مورد مادرشوهرتون هم همین روال رو ادامه بدید .
و با محبت کردن بطور غیرمستقیم اعتماد و نظرشونو جلب کنید .
مسیر به نظر سخت هست ولی تاثیر خوبی داره .
شما باید خودتون رو وارد این خانواده کنید .
دوری و انزوای شما مشکلی حل نمیکنه .
اگر در مراحل بالا موفق بشید میتونید غیرمستقیم روی رفتارشوهرتونهم تاثیرگذار باشید .