نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: خانواده همسر

889
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9580
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خانواده همسر

    با سلام
    حدود چهار ماهه كه ازدواج كردم و حدود يك سال هم عقد بوديم و البته چهار سال دوست
    از زندگيم راضي ام و بيشتر اوقات زندگي اساس خوشبختي و رضايت دارم همينطور ازخانواده همسرم تنها مشكل اينه كه همسرم به شدت به خانواده اش وابسته است و مادرش براي تعطيلات زندگي ما تصيم ميگيره و با حالتي كه بيشتر خبري باشه تا دستوري بهم ميفهمونه كه مثلا كل آخر هفته رو بايد پيش اونها باشم ما در هفته شايد حدود سه يا چهار شب خانه ي خانواده همسرم باشيم و فقط يك شب منو به ديدن خانواده ام ميبره و وقتي هم كه اعتراض ميكنم ميگه تو شوهر كردي زن كه نگرفتي و تو عروسي و اين كارهايي كه ميكني وظيفه ي عروسه و از اين حرفها خانواده همسرم ترك هستند و هر كاري كه ميخوان بكنن يه كلمه ي ما رسم داريم ما رسم نداريم اول جمله ميزارن كه حسابي دهن من بسته بشه.
    موقع خونه گرفتن يه جايي نزديك خودشون برام پيدا كردن كه الان من اصلا توي اون خونه راحت نيستم و با مشكل بي ابي و سوسك دارم زندگي ميكنم ولي هربار اعتراض ميكنم بهم ميگن تو عاشق همسرت نيستي وگرنه توي چچادر هم باهاش زندگي ميكردي شايد باورتون نشه ولي از الان نگران عيد هستم چون بهم گفتن رسم دارن كه تمام مدت عيد رو عروس خونه ي مادر شوهرش باشه و از مهمون هاي اونها پذيرايي كنه در صورتي كه براي دختر خودشون اصلا اين حرفها نيست و دخترشون بدون اجازه اونها حتي آب هم نميخوره چه برسه با نامزدش بيرون بره
    راستش من براي حماقتي كه كردم و باكرگيم رو از دست دادم از سر ناچاري با ايشون ازدواج كردم و الان حس ميكنم واقعا دوستش ندارم ولي نميتونم طلاق هم بگيرم تو رو خدا بگين چكار كنم از اين سردرگمي نجات پيدا كنم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خانواده همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط pari1368 نمایش پست ها
    با سلام
    حدود چهار ماهه كه ازدواج كردم و حدود يك سال هم عقد بوديم و البته چهار سال دوست
    از زندگيم راضي ام و بيشتر اوقات زندگي اساس خوشبختي و رضايت دارم همينطور ازخانواده همسرم تنها مشكل اينه كه همسرم به شدت به خانواده اش وابسته است و مادرش براي تعطيلات زندگي ما تصيم ميگيره و با حالتي كه بيشتر خبري باشه تا دستوري بهم ميفهمونه كه مثلا كل آخر هفته رو بايد پيش اونها باشم ما در هفته شايد حدود سه يا چهار شب خانه ي خانواده همسرم باشيم و فقط يك شب منو به ديدن خانواده ام ميبره و وقتي هم كه اعتراض ميكنم ميگه تو شوهر كردي زن كه نگرفتي و تو عروسي و اين كارهايي كه ميكني وظيفه ي عروسه و از اين حرفها خانواده همسرم ترك هستند و هر كاري كه ميخوان بكنن يه كلمه ي ما رسم داريم ما رسم نداريم اول جمله ميزارن كه حسابي دهن من بسته بشه.
    موقع خونه گرفتن يه جايي نزديك خودشون برام پيدا كردن كه الان من اصلا توي اون خونه راحت نيستم و با مشكل بي ابي و سوسك دارم زندگي ميكنم ولي هربار اعتراض ميكنم بهم ميگن تو عاشق همسرت نيستي وگرنه توي چچادر هم باهاش زندگي ميكردي شايد باورتون نشه ولي از الان نگران عيد هستم چون بهم گفتن رسم دارن كه تمام مدت عيد رو عروس خونه ي مادر شوهرش باشه و از مهمون هاي اونها پذيرايي كنه در صورتي كه براي دختر خودشون اصلا اين حرفها نيست و دخترشون بدون اجازه اونها حتي آب هم نميخوره چه برسه با نامزدش بيرون بره
    راستش من براي حماقتي كه كردم و باكرگيم رو از دست دادم از سر ناچاري با ايشون ازدواج كردم و الان حس ميكنم واقعا دوستش ندارم ولي نميتونم طلاق هم بگيرم تو رو خدا بگين چكار كنم از اين سردرگمي نجات پيدا كنم؟

    خب دوست عزیز شما یا از زندگی رضایت دارید و یا ندارید ؟

    به هرحال در این مواقع چاره ای جز صبر نیست

    چون شما نمیتونید یک شبه تمام خصلت های خانواده ایشون رو از بین ببرید

    بهتره در این مورد فقط با شوهرتون صحبت کنید تا بتونید راهی برای این موارد پیدا کنید

    و یا شما باید با این خانواده سازگاری پیدا کنید و با رسم و رسوم اونا اشنا بشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6562
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    199
    تشکر شده 288 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده همسر

    دوست من، اوایل ازدواج مخصوصاً یک سال اول زندگی خیلی سخت تر از اونیه که فکر کنی، به هر حال تو وارد یه خانواده دیگه با رسم و رسومی دیگه شدی. مسائل و مشکلاتت رو با آرامش با همسرت مطرح کن، بهش بگو احترام خانوادت واجبه اما خوبه که زندگیمون مستقل باشه و خودمون با هم واسه زندگی، تعطیلات، مسافرت ها و ... برنامه بریزیم. همسرتون باید کم کم یاد بگیرن که صاحب خانواده جدیدی شدن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد