نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: دخالت خانواده شوهر

1928
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    دخالت خانواده شوهر

    سلام خسته نباشید.من مشکلاتم انقدر زیاده که نمیدونم کدوم رو بگم .من اخیرا متوجه شدم خانوادخ شوهرم اون یکی عروسشون رو بیشتردوست دارند چون اون بیشترسیاست داره و هردقیقه بهشون سرویس میده کارای خونشون رو میکنه میره شهرستان زیاد میمونه به اون میگن زنداداش ولی منوبه اسم میخونن بااینکه من بزرگترم ولی اون عروس اوله.خدایشم دختربدی نیست ولی مینم شوهرمم همش منوداره با اون مقایسه میکنه خوب اون خودش بچه شهرستانشونه و زبونش و بلده اما بخدا من زبونش و بلد نیستم ک زیاد بمونم اونجام ک مبریم شوهرم اخلاقش برمیگرده ازاونجا خوشم نمیاد الان خانوادش جوری شوهرمن و پر کردن که شوهرم از خانوادم خصومت داره میفهمم مادرم یه کادو ب من میده به جای تشکرمیگه دیگه حق نداری چیزی بگیری برادرم باهاش شوخی میکنه دعوا میکنه با من .بخدا الان دارم اینارو مینویسم معدم میسوزه دیگه تحمل ندارم اخه چقد تحمل اگه برای خونوادش کار میکردم منم عزیز بودم ولی میبینم اولها از جاریم خوششون نمیومد حالا درمقایسه بامن عزیز شده .من شدم هیولا !طوری از خانواده اون تعریف کردن شوهرش ببشترمیره اونجا ولی شوهرمن میگه من نمیام خونتون تو خانوادتو بیشتردوست داری عروس برادرم نیومدم پیش خانواد شوهرم بشینم حالا میگن چرا نیومده این نارو دوست نداره شمابگید چکارکنم دلم میخاد بذارم برم از دست حرفاشون خسته شدم از مقایسه خسته شدم چکارکنم؟کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    سلام خسته نباشید.من مشکلاتم انقدر زیاده که نمیدونم کدوم رو بگم .من اخیرا متوجه شدم خانوادخ شوهرم اون یکی عروسشون رو بیشتردوست دارند چون اون بیشترسیاست داره و هردقیقه بهشون سرویس میده کارای خونشون رو میکنه میره شهرستان زیاد میمونه به اون میگن زنداداش ولی منوبه اسم میخونن بااینکه من بزرگترم ولی اون عروس اوله.خدایشم دختربدی نیست ولی مینم شوهرمم همش منوداره با اون مقایسه میکنه خوب اون خودش بچه شهرستانشونه و زبونش و بلده اما بخدا من زبونش و بلد نیستم ک زیاد بمونم اونجام ک مبریم شوهرم اخلاقش برمیگرده ازاونجا خوشم نمیاد الان خانوادش جوری شوهرمن و پر کردن که شوهرم از خانوادم خصومت داره میفهمم مادرم یه کادو ب من میده به جای تشکرمیگه دیگه حق نداری چیزی بگیری برادرم باهاش شوخی میکنه دعوا میکنه با من .بخدا الان دارم اینارو مینویسم معدم میسوزه دیگه تحمل ندارم اخه چقد تحمل اگه برای خونوادش کار میکردم منم عزیز بودم ولی میبینم اولها از جاریم خوششون نمیومد حالا درمقایسه بامن عزیز شده .من شدم هیولا !طوری از خانواده اون تعریف کردن شوهرش ببشترمیره اونجا ولی شوهرمن میگه من نمیام خونتون تو خانوادتو بیشتردوست داری عروس برادرم نیومدم پیش خانواد شوهرم بشینم حالا میگن چرا نیومده این نارو دوست نداره شمابگید چکارکنم دلم میخاد بذارم برم از دست حرفاشون خسته شدم از مقایسه خسته شدم چکارکنم؟کمکم کنید
    دوست عزیز
    تمام مسائلی که گفتین درست ولی چرا شما هم تو کار خونه خانواده شوهرت کمک نمیکنی؟
    حتی شده با حرف و زبون ریختن هم که شده خودتو عزیز کن و هیچ وقت تسلیم نباش
    در رابطه با مشکلات همسرت با خانوادت هم سعی کن طرف شوهرتو بگیری نه اینکه پیش شوهرت از خانواده پدریت دفاع کنی
    یکمی با سیاست زنانه و زبون ریختن و مهربون شدن مطمئن باش تمام مشکلاتت حل میشه
    هرچند به نظر نمیاد مشکلاتت زیاد حاد باشه

  3. 2 کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    دوست عزیز
    تمام مسائلی که گفتین درست ولی چرا شما هم تو کار خونه خانواده شوهرت کمک نمیکنی؟
    حتی شده با حرف و زبون ریختن هم که شده خودتو عزیز کن و هیچ وقت تسلیم نباش
    در رابطه با مشکلات همسرت با خانوادت هم سعی کن طرف شوهرتو بگیری نه اینکه پیش شوهرت از خانواده پدریت دفاع کنی
    یکمی با سیاست زنانه و زبون ریختن و مهربون شدن مطمئن باش تمام مشکلاتت حل میشه
    هرچند به نظر نمیاد مشکلاتت زیاد حاد باشه
    ممنونم ازتون اما ببینیدمنو دوست ندارند منم کمک میکنم اما کلفت نیستم ک همه کاراشون رو انجام بدم .تا حد خودش وقتی میبینم خواهرشوهرم سواستفاده میکنه کمک نمیکنه من کار کنم همش؟من خوشم از ظاهرسازی نمیاد تا جای ک میتونم خوبم باهاشون اما نمیتونم زندگیمو ول کنم کلا بمونم اونجا .یا اینکه توی تالار من واقعا حواسم نبوده برم پیششون بشینم اما میگن اون یکی عروسمون عروسی خواهرش بود امد پیش ما نشست خوب دوست ندارم بیام پیشتون بشینم زوره؟اصلا یادمم نبود واقعا یا اینکه من عاشورا نرفتم شهرستانشون چون اینجا مانذری داشتیم بخاطر امام حسین گفتم یکم صواب کنم اونجا کاری نیست انجام بدم یه جوری شوهرم و پرکردن برگشت منو زد همشم میگع اونجا خونه میسازم .میگه همه گفتن چرا نیومده چرا پس اون عروسمون امد باز مقایسه !اون خوبه من بدم منو با شوهرم سرد کردن شوهرم به خانوادم سرده درصورتیکه رفیق بوده با داداشام .بخدا دارم تحمل میکنم تا بچه نیوردم میخام اگه درست نشد برم اخه خیلی دخالت میکنن .من زیر بار زورگویی نمیرم اما چرا شوهرم بهشون گوش میده .چرا به من میگه نمیذارم اونجا بری به خانوادم ناسزا میگه یعنی بمونم تحمل کنم برم مشکلاتمون رو با یه بزرگتر حل کنیم؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    ممنونم ازتون اما ببینیدمنو دوست ندارند منم کمک میکنم اما کلفت نیستم ک همه کاراشون رو انجام بدم .تا حد خودش وقتی میبینم خواهرشوهرم سواستفاده میکنه کمک نمیکنه من کار کنم همش؟من خوشم از ظاهرسازی نمیاد تا جای ک میتونم خوبم باهاشون اما نمیتونم زندگیمو ول کنم کلا بمونم اونجا .یا اینکه توی تالار من واقعا حواسم نبوده برم پیششون بشینم اما میگن اون یکی عروسمون عروسی خواهرش بود امد پیش ما نشست خوب دوست ندارم بیام پیشتون بشینم زوره؟اصلا یادمم نبود واقعا یا اینکه من عاشورا نرفتم شهرستانشون چون اینجا مانذری داشتیم بخاطر امام حسین گفتم یکم صواب کنم اونجا کاری نیست انجام بدم یه جوری شوهرم و پرکردن برگشت منو زد همشم میگع اونجا خونه میسازم .میگه همه گفتن چرا نیومده چرا پس اون عروسمون امد باز مقایسه !اون خوبه من بدم منو با شوهرم سرد کردن شوهرم به خانوادم سرده درصورتیکه رفیق بوده با داداشام .بخدا دارم تحمل میکنم تا بچه نیوردم میخام اگه درست نشد برم اخه خیلی دخالت میکنن .من زیر بار زورگویی نمیرم اما چرا شوهرم بهشون گوش میده .چرا به من میگه نمیذارم اونجا بری به خانوادم ناسزا میگه یعنی بمونم تحمل کنم برم مشکلاتمون رو با یه بزرگتر حل کنیم؟
    دوست گلم ببین جدا شدن از شوهرت یعنی اینکه کم آوردی و تسلیم شدی
    نه اینجا و نه هیچ جای دیگه اجازه نده که کسانی باشند که خوش بختی تو رو ازت بگیرند
    واسه خوش بختی باید جنگید باید تلاش کرد و طعم خوش بختی و موفقیت رو چشید
    این یه شعار نیست حقیقته و هرکی که ضعیفه نمیتونه بهش عمل کنه و در حد شعار میمونه
    ببین من نگفتم بری خونه مادرشوهرت همه کاراشونو بکنی
    بلکه برعکس اگه یکمی زرنگ باشی نه تنها کاری نمیکنی بلکه عزیزتر هم میشی
    خودت میگی موقع عروسی نرفتی پیش اونها...خب عزیز هرکی جای اونها باشه هم ناراحت میشه
    چی میشد بری پیش اونها بشینی؟ و یا اینکه چی میشه گاهی به مادرشوهرت زنگ بزنی و اس ام اس بدی و حالشو بپرسی
    بهش بگی مامان جونم دلم واست تنگ شده ... مامان جون دوستت دارم و و و و
    اینکه تو بهش محبت میکنی ریاکاری نیست بلکه خوبیه اسمش محبته و باعث میشه اونم به مرور بهت محبت بیاره و رابطتتون اونقدر خوب بشه که
    بیشتر از مامان خودت دوستش داشته باشی.... من دیدم کسانی که اینطوری شدند ...
    قرار نیست خونه مادر شوهرت با همه اینطوری باشی فقط با مامان شوهرت و باباش اینطوری باش
    بقیش حله یعنی بعدش دیگه کسی نمیتونه رابطه تو و شوهرتو خراب کنه
    و این میشه خوشبختی و نهایتا بعد از چند سال اونقدر رابطه تو و شوهرت محکم میشه که دیگه با هیچ حرفی از جا کنده نمیشه
    ولی اینکه به خاطر چند نفر که اونم شهر دیگه هستند میخای با زندگیت بازی کنی خیلی کار اشتباهیه
    همه مشکل دارند تو زندگیشون ولی بلدند با مشکلات چطوری برخورد کنند....

  6. 3 کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    ممنونم

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    ممنونم
    خواهش میکنم دوست عزیز
    موفق و شاد باشید باز هم اگه مشکلی تو زندگیتون داشتین خوشحال میشم بتونم کمکی کنم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    خواهش میکنم دوست عزیز
    موفق و شاد باشید باز هم اگه مشکلی تو زندگیتون داشتین خوشحال میشم بتونم کمکی کنم
    واقعااز لطفتون ممنونم اما میگم مشکلاتم زیاده منم ادم بی سیاستی هستم متاسفانه.شوهرم توظاهرباخانوادم خوبه اما گاهی میگه دوسشون دارم از لج تو پشت سرشون حرف میزنم و میگه تو خانوادتو بیشتردوست داری گاهیم فکرمیکنم میخواد مثله برادرش باشه ک ب زن رو نمیده جاریم ماهی یه بارمیره خونه نامانش میگه نمیبرتم .خونه نا نیم ساعت فاصلس نمیذاره مت چندروز یه بار برم خونمون میگه باید یادبگیری زندگیت جداس بهش میگم بریم نزدیک خونه مامانم میگه دوری و دوستی نمیفهمه هیچ کس جز مادرم دلسوزم نیست فردا بچه بیارم میتونه کمکم کنه اما افسوس خود رایه خیلی یه دندس.من خیلی بهش توجه میکنم اما میگه تومیری اونجا عوض میشی چشم نداره برادرامو ببینه همه با همند میگه تو میای خونه نا میگی بریم بریم .خیلی کینه ایه میگه تو پشت اونایی.برادرم سذه یه وسیله کاری گفت نمیدم بهت شوخی کرد همش میگفت برادرت وسیله امو میخاد کش بره!!!همش بحث میکرد خیلی بیدفرهنگه و بد دهن تااعتراض میکنم بد دهنی میکنه احترام بهم نمیذاره.نمیذاره خونمون برم میگه داداشت چون وضعش بهتره واسم قیافه میاد نمیذاره مادرمو ببینم میخام یواشکی برم خونمون دیگه .چکارکنم خیلی بامهربونی هم بهش گفتم اما حرفش یکیه .ازش دارم متنفرمیشم زورگوعه.

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    واقعااز لطفتون ممنونم اما میگم مشکلاتم زیاده منم ادم بی سیاستی هستم متاسفانه.شوهرم توظاهرباخانوادم خوبه اما گاهی میگه دوسشون دارم از لج تو پشت سرشون حرف میزنم و میگه تو خانوادتو بیشتردوست داری گاهیم فکرمیکنم میخواد مثله برادرش باشه ک ب زن رو نمیده جاریم ماهی یه بارمیره خونه نامانش میگه نمیبرتم .خونه نا نیم ساعت فاصلس نمیذاره مت چندروز یه بار برم خونمون میگه باید یادبگیری زندگیت جداس بهش میگم بریم نزدیک خونه مامانم میگه دوری و دوستی نمیفهمه هیچ کس جز مادرم دلسوزم نیست فردا بچه بیارم میتونه کمکم کنه اما افسوس خود رایه خیلی یه دندس.من خیلی بهش توجه میکنم اما میگه تومیری اونجا عوض میشی چشم نداره برادرامو ببینه همه با همند میگه تو میای خونه نا میگی بریم بریم .خیلی کینه ایه میگه تو پشت اونایی.برادرم سذه یه وسیله کاری گفت نمیدم بهت شوخی کرد همش میگفت برادرت وسیله امو میخاد کش بره!!!همش بحث میکرد خیلی بیدفرهنگه و بد دهن تااعتراض میکنم بد دهنی میکنه احترام بهم نمیذاره.نمیذاره خونمون برم میگه داداشت چون وضعش بهتره واسم قیافه میاد نمیذاره مادرمو ببینم میخام یواشکی برم خونمون دیگه .چکارکنم خیلی بامهربونی هم بهش گفتم اما حرفش یکیه .ازش دارم متنفرمیشم زورگوعه.
    این مشکلاتو تقریبا همه زوج ها دارند
    با صبر و گذشت و صحبت به مرور حل میشه...
    فقط زیاد از خانوادتون پیشش دفاع نکنید و حساسش نکنید
    و در کل کاری نکنید که بشه خانواده من و خانواده تو
    بگو کلا خانواده هامون یکیند

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    این مشکلاتو تقریبا همه زوج ها دارند
    با صبر و گذشت و صحبت به مرور حل میشه...
    فقط زیاد از خانوادتون پیشش دفاع نکنید و حساسش نکنید
    و در کل کاری نکنید که بشه خانواده من و خانواده تو
    بگو کلا خانواده هامون یکیند
    چرا اینجا راهنمایی انقدر کم هستش؟درسته اینهایی ک شمافرمودید اما من دلم برای خانوادم تنگ مبشه میدونید ک دختر احساسیه اما پسر معمولا مستقله.محبتی بهش ندارم ازش بیزارم چون زورگوعه خانوادشم دعوت نمیکنم چرا اون باخانوادم اینجوریه .میبینه من اونجا خوشحالم میخواد از حسودی بمیره.

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    چرا اینجا راهنمایی انقدر کم هستش؟درسته اینهایی ک شمافرمودید اما من دلم برای خانوادم تنگ مبشه میدونید ک دختر احساسیه اما پسر معمولا مستقله.محبتی بهش ندارم ازش بیزارم چون زورگوعه خانوادشم دعوت نمیکنم چرا اون باخانوادم اینجوریه .میبینه من اونجا خوشحالم میخواد از حسودی بمیره.
    روحیه ام حساس شده کاش باهاش ازدواج نمیکردم .

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    چرا اینجا راهنمایی انقدر کم هستش؟درسته اینهایی ک شمافرمودید اما من دلم برای خانوادم تنگ مبشه میدونید ک دختر احساسیه اما پسر معمولا مستقله.محبتی بهش ندارم ازش بیزارم چون زورگوعه خانوادشم دعوت نمیکنم چرا اون باخانوادم اینجوریه .میبینه من اونجا خوشحالم میخواد از حسودی بمیره.
    اینکه فکر کنی همسرت بهت حسودی میکنه باعث میشه که تو زندگیتون جدایی بیفته

    سعی کنید تو زندگی مشترک اصلا از واژه منم و مال من و خانواده من استفاده نکنید

  14. 2 کاربران زیر از ALI.ENG بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    واقعااز لطفتون ممنونم اما میگم مشکلاتم زیاده منم ادم بی سیاستی هستم متاسفانه.شوهرم توظاهرباخانوادم خوبه اما گاهی میگه دوسشون دارم از لج تو پشت سرشون حرف میزنم و میگه تو خانوادتو بیشتردوست داری گاهیم فکرمیکنم میخواد مثله برادرش باشه ک ب زن رو نمیده جاریم ماهی یه بارمیره خونه نامانش میگه نمیبرتم .خونه نا نیم ساعت فاصلس نمیذاره مت چندروز یه بار برم خونمون میگه باید یادبگیری زندگیت جداس بهش میگم بریم نزدیک خونه مامانم میگه دوری و دوستی نمیفهمه هیچ کس جز مادرم دلسوزم نیست فردا بچه بیارم میتونه کمکم کنه اما افسوس خود رایه خیلی یه دندس.من خیلی بهش توجه میکنم اما میگه تومیری اونجا عوض میشی چشم نداره برادرامو ببینه همه با همند میگه تو میای خونه نا میگی بریم بریم .خیلی کینه ایه میگه تو پشت اونایی.برادرم سذه یه وسیله کاری گفت نمیدم بهت شوخی کرد همش میگفت برادرت وسیله امو میخاد کش بره!!!همش بحث میکرد خیلی بیدفرهنگه و بد دهن تااعتراض میکنم بد دهنی میکنه احترام بهم نمیذاره.نمیذاره خونمون برم میگه داداشت چون وضعش بهتره واسم قیافه میاد نمیذاره مادرمو ببینم میخام یواشکی برم خونمون دیگه .چکارکنم خیلی بامهربونی هم بهش گفتم اما حرفش یکیه .ازش دارم متنفرمیشم زورگوعه.
    عزيزم شوهرمنم اينجوري بود خودش با خواهرم شوخي ميكرد خواهرم كه جواب شوخيشو مثل خودش ميداد قهر داد و بيداد و با منم دعوا.من چي كار كردم؟رفتيم اونجا بهش گفتم الهام با اين شوخي نكن مياد خونه غر مي زنه سر من بعد بازم شوخي ميكنن ميگم الان باز ناراحت ميشه خلاصه جنبش رو بردم بالا منم مثل شما كار نمي كنم خونه مادرشوهرم نمي تونم يك ساعت بيشتر بمونم من اهميتي نداره كه جاريم خوب باشه اون كار ميكنه من ميشينم اونا بلاخره چه كار كني چه نكني پشت سرت حرف ميزنن من الكي به شوهرم گفتم مامانت كار كردن منو قبول نداره همش غر ميزنه منم كار نمي كنم يه سري نكات ريز رو رعايت كن از خانوادت زياد طرفداري نكن پيشش حسود ميشه

  16. 2 کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    عزيزم شوهرمنم اينجوري بود خودش با خواهرم شوخي ميكرد خواهرم كه جواب شوخيشو مثل خودش ميداد قهر داد و بيداد و با منم دعوا.من چي كار كردم؟رفتيم اونجا بهش گفتم الهام با اين شوخي نكن مياد خونه غر مي زنه سر من بعد بازم شوخي ميكنن ميگم الان باز ناراحت ميشه خلاصه جنبش رو بردم بالا منم مثل شما كار نمي كنم خونه مادرشوهرم نمي تونم يك ساعت بيشتر بمونم من اهميتي نداره كه جاريم خوب باشه اون كار ميكنه من ميشينم اونا بلاخره چه كار كني چه نكني پشت سرت حرف ميزنن من الكي به شوهرم گفتم مامانت كار كردن منو قبول نداره همش غر ميزنه منم كار نمي كنم يه سري نكات ريز رو رعايت كن از خانوادت زياد طرفداري نكن پيشش حسود ميشه
    ممنونم ازت.ولی ببینید تا دیروز بد اون رو میگفتن میگغتن جهازنیورد شب عیدی براش نیوردن حالا میبینم من شدم بد اون با خونوادش شدن خوب.همش مقایسه میکنن میگن اون تو عروسی خواهرش پیش ما نشست تو تو عروسی داداشت پیش ما نیومدی شوهرم میگه تو خانوادتو بیشتردوست داری نمیدونم میگه خانواده. ات قیافه میگیرن اخه ما وضعمون ازاونا بهتره اونا دارند باخودشون این فکرومیکنن .بهرحال انقد پشت سرشون خرف میزدن جالب اینجاس حالا اونا شدن خوب.شوهرمم دهن بینه میریم شهرستانشون عوض میشه همش میگه میخام خونه بگیرم اینجا بی محلی میکنه اونام سواستفاده میکنن .خیلی به حرف مادرش گوش میده .اونا بدمیگن اینم سرد شده.خانواده من حرف ندارند اخه کارنکردن اینا ازهرچی عیب درمیارن.

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دخالت خانواده شوهر ووابستگی شوهربه خانوادش

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    ممنونم ازت.ولی ببینید تا دیروز بد اون رو میگفتن میگغتن جهازنیورد شب عیدی براش نیوردن حالا میبینم من شدم بد اون با خونوادش شدن خوب.همش مقایسه میکنن میگن اون تو عروسی خواهرش پیش ما نشست تو تو عروسی داداشت پیش ما نیومدی شوهرم میگه تو خانوادتو بیشتردوست داری نمیدونم میگه خانواده. ات قیافه میگیرن اخه ما وضعمون ازاونا بهتره اونا دارند باخودشون این فکرومیکنن .بهرحال انقد پشت سرشون خرف میزدن جالب اینجاس حالا اونا شدن خوب.شوهرمم دهن بینه میریم شهرستانشون عوض میشه همش میگه میخام خونه بگیرم اینجا بی محلی میکنه اونام سواستفاده میکنن .خیلی به حرف مادرش گوش میده .اونا بدمیگن اینم سرد شده.خانواده من حرف ندارند اخه کارنکردن اینا ازهرچی عیب درمیارن.
    اصلا اهميت نده كه ميگه ميرم شهرستان تو بگو تو مختاري هر جا دوست داري زندگي كني ولي من نميام و نميخام ميخاي چيكار كني بهش بفهمون كه بدون اون هم ميتوني زندكي كني و بهش وابسته نيست سعي كن جنجال و دعوا و لجبازي نكني و حساس ترش نكني چون بدتر ميشه .حرفاي مادرشوهرت هم از اين گوش بده از اون گوش در كن.به جاري من ميگفتن فاحشه به زور قبولش كردند يعني زور كه ميگم برادر شوهرم رفت يواشكي عقد كردند الان ولي خوب شده و عروس گلشون شده واسش تولد ميگيرن كادو ميخرن اما واسه من.همه اينا رو شوهرم ميدونه بهش گفتم من واسه برادر و مادر و خواهرت بهترين كادو رو ميخرم هر بار تولدشون اما اونا ميرن واسه جاريم تولدو كادو ميگيرن همه اينا رو ميگم خودش هم شايد به من حق نده ولي تو دلش ميگه كه من راست ميگم و اين حق خوبيهايي كه بهشون ميكنم نيست .شما سعي كن متانت خودت رو حفظ كني پيش شوهرت كار كن بگو مامان كار داري انجام بدم؟ اون كه ميگه نه بعد به شوهرت مي گي من خواستم كار كنم نذاشت سعي كن بشيني فكر كني اونا رو پيش شوهرت بد كني نه اينكه خودت بد بشي

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM
  2. جادووطلسم وجودداره؟
    توسط maryam22 در انجمن سایر
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 03-27-2018, 02:46 PM
  3. زن صیغه ای
    توسط homan.gh در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 06-24-2015, 01:52 AM
  4. آشنایی و خواص آلوورا
    توسط Artin در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-07-2014, 11:12 AM
  5. فهمیده عاشقشم بی توجهی میکنه
    توسط sahel3211 در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 02-20-2014, 09:35 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد