پاسخ : دعوای لفظی با مادرشوهر
یک تغییر کوچولو میتونه این رفتارهارو کاهش بده
و اونم تصمیم شما برای محبت کردن به مادرشوهره ...
شاید سخت به نظر برسه ولی میتونید به ارامی در این مورد ورود کنید
فقط رفتار شما باید به گونه ای نباشه که مصنوعی جلوه کنه
اگر بتونید اعتمادش رو جلب کنید مسلما بسیاری از مشکلاتی که امروز بیان میکنیدو حل خواهید کرد
با دعوا فقط حرمت و آرامش خودتون رو از بین میبرید پس گاهی لازمه با محبت کردن حرف خودتون رو اثبات کنید
پس با این رویه دنبال ارامش در زندگی مشترکتون نباشید
پاسخ : دعوای لفظی با مادرشوهر
من همه اینکار رو انجام دادم هدیه خریدم تو مناسبتا زنگ زدم یا هر چیز دیگه ای ولی متاسفانه انگار دید ایشون نسبت ب من فرق داره و پشت هر کار من ی ایرادی میزاره جوری ک اطرافیان حتی همسرم هم بهشون میگن کلا ایشون با من مشکل دارن ـ همیشه ب همسرم میگه چرا تو زن گرفتی چرا تو ی شهر دیگه زندگی میکنی چرا اینقدر زنت رو دوست داری اول باید من رو دوست داشته باشی ...ایشون فقط انتظار بیجا از اطرافیان دارن بخصوص از افرادی ک بعنوان عروس یا داماد یا هر شخص جدیدی ک وارد زندگیشون میشه دارن .
پاسخ : دعوای لفظی با مادرشوهر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Tara.mahdavi
من همه اینکار رو انجام دادم هدیه خریدم تو مناسبتا زنگ زدم یا هر چیز دیگه ای ولی متاسفانه انگار دید ایشون نسبت ب من فرق داره و پشت هر کار من ی ایرادی میزاره جوری ک اطرافیان حتی همسرم هم بهشون میگن کلا ایشون با من مشکل دارن ـ همیشه ب همسرم میگه چرا تو زن گرفتی چرا تو ی شهر دیگه زندگی میکنی چرا اینقدر زنت رو دوست داری اول باید من رو دوست داشته باشی ...ایشون فقط انتظار بیجا از اطرافیان دارن بخصوص از افرادی ک بعنوان عروس یا داماد یا هر شخص جدیدی ک وارد زندگیشون میشه دارن .
دوست عزیز، اگر شهر دیگه ای زندگی میکنید و روابطتون در همون بازدیدها خلاصه شده و شما و همسرتون مشکل دیگه ای بغیر از این ندارید. شما حرف هاشونو نادیده بگیرید و بگذارید حرفاشونو بزنند و شما به بحث دامن نزنید اینجوری حقانیت شما پیش دیگران هم بیشتر ثابت میشه.
از بحث کردن با همسرتون پس از آمدن از خانه مادرشوهرتون بپرهیزید زیرا که همسرتون کاره ای نیستند و غر زدن شما باعث میشه که این بحث بیشتر ادامه پیدا کنه. وهمسرتون رو به سمت مادر و طرفداری از اون سوق بده.
اروم باشید و زندگی خودتون رو بکنید.
موفق باشید
پاسخ : دعوای لفظی با مادرشوهر
پاسخ من به شما این داستان :
روزي از از دوران خود ما دختري كه قصد ازدواج داشت، ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا ســــمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر ســــم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا ســــم معجون کم کم در او اثر كرده و او را بکشد و بعد توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت، به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا ســــم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم ســــم نبود بلکه ســــم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است