فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
اي بابا شما چرا منو مقصر ميدونيد من ميگم به پير به پيغمبر من دوسال تموم اين كار را روكردم ولي جواب نميده اصلا خانواده شوهرم فرق ميكنن با ديگران من چيكار كنم
كلا دوست داره منو به جون شوهرم بندازه آخه اين مادره ذوق ميكنه ما با هم دعوا كينيم خدا شاهده همه اينها رو ديدم و اصلاح كردم
ميخاد من با شوهرم دعوا كنم ميگه با خانما حرف نزن الناز ميترسه از دستت بده اين حرف يعني چي اصلا به اون چه منم بهش گفتم مامان خيالت راحت من به شوهرم از چشمام بيشتر اعتماد دارم حتي ببخشيد لخت هم با يه خانم ديگه ببينمش فكراي بد به ذهنم در موردش نمياد اون شد ديگه اين بحثها رو نميكنه
خودش به شوهرم ميگه منو دوست داره و من سياست ندارم
سياست رو تو پاچه خواري ميبنن منم دوست ندارم ديگه پاچه خواري يه مشت ادم نفهم نمك به حروم رو بكنم اه
من نميخام هر روز برم خونشون نميخام هرروز ببينمش خودم ميدونم تنها مشكل ما از اينجا نشات ميگيره
مقصر شوهرمه گوش نميده وهرروز منو از محل كار ميبره خونه مامانش ميگه اشكال نداره مامانم گناه داره تنهاست يعني من هفته هفت روزه شش روزش بايد ريخت مادرشوهر تحمل كنم ما خونمون جداست بهش ميگم انقدر نگران مادرتي خونمون رو عض كنيم بيايم پيش مادرت زندگي كنيم كرايه خونه هم نميديم راضي هم بودم ولي مادرشوهرم ميگه دوري و دوستي نه و ال و بل اضي نميشد پس چرا هر روز ما رو ميكشونه خونشون اگر نريم زنك ميزنه به شوهرم
اي خدا اين شوهر من ادم بشه من ديگه غصه اي ندارم
از دست اين مرداي بچه ننه
اییییییییییییییی اخ ژوون من ندارم
ولی همسرویمان همیشه جای خالیشو حس میکنه
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
مرسي
ببينيد من آدم كله شغيم يه كاري رو بخام انجام بدم بايد انجام بدم كسي نميتونه منو منصرف كنه مگه اينكه خودم بخام
تمام حرفاي شما درسته و قبول دارم اما درصورتيكه انجام بدي و نتيجه ببيني و باقيش رو ادامه بدي اما من همه راه هايي رو كه گفتين رفتم و نتيجه عكس گرفتم
الانم دلم ميحخاد هرچي گفت محترمانه جوابش رو بدم طوري كه ديگه دهن وا نكنه بخاد چيزي بگه
هر وقت خواستم نفرين كنم بميره دلم نيومد چون از يه بچه فلج نگهداري ميكنه فقط بخاطر اون وگرنه صد بار ارزوي مرگش رو ميكردم هيچكس تا حالا انقدر بهم بدي نكرده بود حسرت خيلي چيزها رو به دلم گذاشته خيلي حرصم داده بخاطر جلوي برادرشوهرم كتك خوردم بي دليل و بي كناه بخاطر حرفاش شوهرم خيلي باهام بد رفتاري كرده و ميكنه ولي من همه اينها رو تحمل كردم و چيزي نگفتم فقط به خدا واگذارش كردم من كه حلالش نميكنم يعني نميتونم بكنم خدا هم ازش نگذره
اين همه نماز و قران و دعا ميخونه چه فايده وقتي بويي از انسانيت نبرده بويي از مادر بودن نبرده حتي مادرخوبي براي بچه هاش نيست من چه توقعي ميتونم داشته باشم كهمادرشوهر خوبي برام باشه بااين حال نميدونم بچه هاش بااين كه همه بالاي سي سال هستن چرا از مادرشون انقدر ميترسن و حساب مي برن مادرشون يه افعي به تمام معناست
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
ببین عزیزم منم مثل تو بود شرایطم الان تو میگی دو ساله عروسشونم ولی رفتارش بهتر نشده ، من الان 7 ساله عروسشونم ، 4 سال اول شرایطم مثل تو بود ، منم کم حرص نخوردم از دستشون .
ولی دوتا حرف آرومم میکرد .
اولیش: مامانمم کم نکشیده بود از دست مادرشوهرو خواهرشوهراش ، واسه اینکه آرومم کنه میگفت اشکال نداره تحمل کن ، همه ی اینا ثوابن ... اینکه بهت بدی میکنن تو تحمل کن خدا پاداششو بهت میده .( اتفاقا یه مدت پیش بهم گفت اینکه الان دیگه همه چیز آروم شده نتیجه ی اون صبرو تحملیه که کردی ، خدا از دلت خبر داشت که چی کشیدی ولی تحمل کردی )
دومیش : بابام میگفت یادت باشه هیچوقت در رو یه پاشنه نمیچرخه ، میگفت یه سیب تا بیفته زمین هزار چرخ میخوره ، میگفت تو از آینده خبر نداری شاید تغییر کرد همه چیز .
حالا تو هم تحمل کن رفتاراشونو فقط تنها کاری که باید بکنی اینه که نزاری رابطه ی تو و شوهرت خراب بشه .
منم شوهرم اوایل خیلی اذیتم میکرد ، یعنی پسرا کلا اوایل ازدواجشون خیلی خامو نپختن کم کم مرد میشن ، منم کم کم شرو کردم طرف خودم کشوندنش ، گاهی با سکوتم در برابر بدیه مامانش اینکه نیام بهش غر بزنم ، میدید ناراحتم ولی چیزی بش نمیگم ، گاهی بحثی بین خودمون میشد گذشت میکردم ، قسمت اعظمشم قربون صدقه و محبت کردن بهش .
میدونم تو هم محبت میکنی و واسش کم نمیزاری ولی میدونی مشکلت چیه ?!?!
مشکلت اینه که وقتی قاطی میکنی میزنی همه چیزو خراب میکنی ، میزنی محبتایی که کردی رو هم از بین میبری .
یکم اعتدال باید داشته باشی تو رفتارت . کم کم همه چیز درست میشه .
بیشتر خواستم اون دو موردو بگم ، با فکر کردن به اونا آرامشت بیشتر میشه .
ویرایش توسط love : 01-23-2016 در ساعت 06:26 PM
من اینقدر دوست دارم همسر آیندم و مامانم مثل 2 تا رفیق باشن مثلا با هم گردش برن خرید برن باشگاه برن صمیمی باشن ولی به هرکی میگم میگه اینا افسانه هستش امکان نداره رابطه عروس و مادر شوهر به این صمیمیت باشه نظر شماها چیه؟
دلیلش چیه که عروس و مادر شوهر نمیتونن تا این حد صمیمی باشن؟
شما که باید در انتخاب همسر خیلی خیلی دقت کنی ...چون تنها امید پدر مادرتی ...و اگر همسرت نخاله از اب در بیاد براهمتون خیلی سخت تر از شرایط بقیه میشه .
جاری منم الان با مادرشوهر باشگا میره استخر میره هفته ای دو روز .خرید میره همشم خونشونه .اصلا هم افسانه ای نیست رابطشون ...خیلی هم خوب و عادیه .
تو تاپیکهایی که نوشتین اکثرا تاکید کردین با محبت و سیاست میشه دل مادرشوهرو بدست اورد.
من 6 سال از ازدواجم گذشته. اطرافیانم منو به عنوان ادمی مظلوم و مهربون میشناسن. تو این سالها اونقدر هوای مادرشوهرمو داشتم که هوا برش داشته!!!!
بعضی ادما درست بشو نیستن. بیمارن. بیمار روحی و روانی.
همسر من خیییییلی مهربون و باعاطفه س. اما اون هم حریف مادرش نمیشه. اونقدر سنگدل و بداخلاقه که همسرم بیشتر عمرشو خونه مادربزرگش سپری کرده و برای دانشگاه هم رفته به شهری دور که دست مادرش بهش نرسه. الانم اگه به اصرار من نباشه، همون ماهی یه بار هم دلش نمیخواد به خونواده ش سر بزنیم چون اونجا جز توهین و تحقیر تعمدی چیزی عایدمون نمیشه.
همسرم هربار که بامادرش حرف میزنه به دعوا ختم میشه. شاید براتون قابل لمس نباشه ولی کسایی که همسر منو میشناسن میفهمن ازارش به مورچه هم نمیرسه.
اونقدر مادرش اذیت کرده و میکنه که چندسال اول زندگیمون فقط داشتم به شوهرم ثابت میکردم صادقانه دوستش دارم نه مثل مادرش که برای هر چیزی چرتکه میندازه حتی دوست داشتن.
مادر اون از اختلاف انداختن بین ما لذت میبره. ادم هیستیریکیه.
وقتی رابطه عاشقانه مارو میبینه حسادت میکنه و تمام تلاشش رو میکنه مارو از هم دلسرد کنه.
باورتون میشه؟ یه بار جلوی کل فامیل بهم حرفای زشتی زد. چون وقتی با یکی حرفش شد،من دخالت نکردم!!!!
وقتی همسرم طرف منو گرفت و جلوشون ایستاد، مادرشوهرم شروع به تهدید کرد که اسراری از زندگی پسر خودش برملا میکنه تا من ترکش کنم!!!!!
یا وقتی فهمید با کلی زحمت و صرفه جویی میخوایم یه خونه نقلی تو غرب تهران که محل زندگی من بود بخریم، به همه سپرد بهمون کمک نکنن و قرض ندن تا شرق تهران بمونیم و به مادر من نزدیک نشیم!!!!
وقتی شوهرم میخواست ماشین یکی از بستگان رو بخره، با ایرادگیری بیجا رای مارو زد و از اون طرف به فروشنده پیشنهاد بالاتر داد تا ماشینو از چنگ ما در اورد!!
بعد شما برای همه نسخه مهربونی میپیچین؟
بعضیا اصلا ادم نیستن.
از این موارد تو زندگی من زیاده. منم فقط تحملشون میکنم. و خداروشکر میکنم که بودن با همسرم به تمام این مسائل می ارزه. امیدوارم دختری که قراره جاری من بشه انتقام تموم این سالها رو ازشون بگیره.
درسته استثنا هم داریم
ولی عرض بنده این بود که در کل میشه در خیلی از موارد با محبت و احترام بیشتر
دل طرف رو به دست اورد
بعد با ارامش زندگی کرد
در مواردی که دیگه نشه تحمل کرد
بهتره که تا حایی که میتونی از خانواده پدری همسرتون دوری کنید و همسرتونو هم دور کنید
تا اینکه خدای نکرده دعوایی رخ نده که بعدا باعث اسیب به زندگی مشترک شما بشه
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
ببین عزیزم به مادر شوهر باید محبت کرد ولی در حده معقول نه اینکه به قول شما هوا ورش داره ... بعدش اجازه ی دخالت هم بهش ندی ...
مثلا با احترام باهاش رفتار کن ، ولی اگه مثلا بر خلاف میلتون گفت ناهار بمونید اینجا ، یا روز جمعه ای ناهار بیاید خونه ی ما اگه دوست نداشتی ، اگه میخواستی یه روز جمعه ای خودتو شوهرت ناهار خونه باشید ( اگه شاغلی ) بگو نه مامان جان مرسی ان شالله مزاحمتون میشیم یه سری دیگه ، وقت بسیاره ... تو هم سر حرف خودت بمون ، بگو شب میایم سر میزنیم مثلا
درکل نباید بزاری جا تو تصمیم بگیره
البته اشکالی هم نداره بعد ده بار یه بار بپذیری مثلا یکی از ناهارای روز جمعشو
يه بار جاريم مهموني گرفته بود من نميخاستم برم به دلايلي
به شوهرم دلايلم رو گفتم اون هم زياد اصرار نكرد كه بريم ولي مادرشورم انقدرگير داد نيايد نه من نه شما هي تيكه مي نداخت ميگفت برادرشوهرم كادوتونو پس ميده و ال و بل قيافه ميگرفت حرف نميزد بهش ميگفتم شب يلدا خونه مامانم نرفتم پنجشنبه جمعه ميخام اونجا باشم ميگفت اين هفته نريد تو دلم گفتم به تو چه پيرزن كه دخالت ميكني بعد نرفتيم خيلي حال داد كه به حرفش گوش نداديم از اون به بعد تو اين مسايل حرف نميزنه ميگه من هيچي نميگم
ولي الان از سركار ميريم كه سر بزنيم هر كاري خونشون داره ميده به شوهرم كه يه جورايي لفتش بده ما بيشتر اونجا باشيم و شوهرم به خونشون برسه و من هم به شوهرم ميگم بريم خونه بريم خونه ميخام شام درست كنم از قصد ي ما رو نگه ميداره انكار ميخاد منو حرص بده
داستان عجیبیست حکایت عروسها و مادرشوهرها.......
ولی چیزی که بمن ثابت شدس؛ امروزه ما, آینه ی رفتار دیروز ماست.. یعنی هرجوری مادرشوهرشما با مادرشوهرش رفتار کرد؛ الان نوبت اونه که جای مادرشوهر خودش قراربگیره..
و اینده هم نوبت شماست..
البته این. قبول دارم که مادرشوهرها عامل اصلی فتنه در خانواده زوج هستند.. ولی خب چه میشه کرد
زندگی منم در دوران نامزذی رو به تاریکی رفته بخاطر همین دخالتهای ناثواب مادرم...
درسته مادرشوهرمنم تو دوران نامزديم خيلي اذيتم كرد گاهي ميگم كاش زودتر جدا ميشدم تا كار به اينجا نكشه و حرص نميخوردم ديروز خيلي گريه كردم پيش شوهرم گفت چي شده گفتم پير شدم موهام سفيد شده واقعا هم تو اين مدت كه با هم آشنا شديم جز حرص برام چيزي نداشتن بخاطر اين موهاي جلوي سرم سفيد شده اونم نميفهمه كه من چي ميگم منظورم چيه بخاطر چي حرص ميخورم
من معتقدم شوهر آدم پشتش باشه و حمايت كنه خانمشو و به كسي اجازه دخالت نده همه اينها قابل تحمله همه جي بستگي به شوهر آدم داره
کاملا موافقم ..
اما شوهر زمانی میتونه اقتدارخودشو بصورت کامل نشون بده که خانمش کنارش باشه؛
اساسا خانمها توی رفتار و تفکر مردها خیلی اثرگذارن
شاید باورتون نشه اما یه زن خوب میتونه مرد خودخواه و مغرور و... خودشو کاملا رام کنه
مثلا خوده من؛ نامزدم پشتمو خالی کرد؛ واسه همین نمیتونستم جلوشون(مادرم) اونجوری که لازمه وایسم
با این حال هرچی نامزدم گفت میگفتم چشم... ولی بازم لابه لای حرفا و رفتارا ی چیزی برای بهانه تراشی پیدا میکرد..
شما خانمها قدرت خودتونو نادیده نگیرین
مادرشوهرم مثل قدیمی ها فکر نمیکنه که عروس باید فلان باشه بهمان باشه .خیلی مواقع مثلا برا من یه تیکه هایی اومده ولی در حد حرف بوده .بهر حال دو تا عروس گرفته و چم و خم کار دستش اومده که چی دخترارو ناراحت میکنه و چی خوشحال ..و از این تجربیات درس گرفته تا رسیده به اخری و نخواسته برا اون دیگه ناراحتی پیش بیاد برا همین از همون اول فقط لی لی به لالاش گزاشته و ازش تعریف تمجید کرده تا اونو علاقمند و وابسه به خودش کرده .
جاریمم سیاستش حرف نداره اصلا عروس باید سیاست داشته باشه .اگر از مادرشوهرش ناراحت بشه هیچوقت به روی خودش نمیاره .خداییش تابحال ازش گله نکرده توی روش .کاریه و میره اونجا نمیزاره مادرشوهرم دست به کاری بزنه ینی بهش کمک میکنه .
در عوض حالا یا اون اجازه نمیده یا مادرشوهرم اهلش نیست ؛این شده که با وجود نزدیکی هیچ دخالتی تو زندگیش ندارن و هرکار که بخواد میکنه هر وقت هرجا بخواد میره و لزومی نمیبینه به کسی جوتب پس بده .شوهرشم کاملا باهاش مچه .
من چون یخورده گرفتاری هام بیشتره کمتر میرم اونجا ولی هروقت دلم بگیره فقط اونجا میرم یخورده بامتدرشوهرم حرف میزنم سبک بشم .وگرنه هر روز صبح باهم تلفنی صحبت میکنیم .مادرشوهرم ناراحت هم بشه باز سعی نمیکنه دوری اتفاق بیفته و هرجور شده سروته قضیه رو هم میاره و کشش نمیده .این راز نزدیکی با عروساشه.
فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
آخرت خاک است و مرگ
دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...
حالا به نظر شما مامان من که عروس نداشته تاحالا و تجربه نداره چیکار باید بکنه؟؟؟
مگه قدیم عروس از مادرشوهر کتک میخورده واسه اولین باره میشنوم
متاسفانه همه عروس ها که یکجور نیستن ..همینطور مادرشوهر ها ..ضمنا مادرشوهرم در انتخاب عروس خییییییییییلی زرنگ و با سیاسته ...کاری که باید اخر بکنه رو همون اول میکنه ...ینی بجا اینکه عروسشو درستش کنه از همون اول عروسه درست انتخاب میکنه
تمام دوروبری هاشم همه ورد زبونشونه که فلانی چه عرووووسایی گرفته خوش بحالش : ))))ا
مامان شما نه تنها عروس نداشته بلکه دختر هم نداشته و ممکنه طرز رفتار با دخترهارو هم خوب ندونه .
بنابراین اول از همه باید مادرتون توجیه باشه که درسته شما تنها امیدشین ولی نزدیک شدن یه دختر و البته همسر به شما و جذب شما به سمت اون مساوی با از دست دادن شما نیست .قبل از ازدواج حتما این مواضع رو براشونروشن کنید تا در برابر چنین جریانی جبهه نگیرن و باعث ناراحتی و مشکل نشه .
قدم بعدی هم رفاقت کردن و ناز خریدن عروسشه .
راستی یه مسیله مهمتر اینه که هیچوقت هیچ مادرشوهری فک نکنه که عروسش نمیدونه چجور با پسرش رفتار کنه و سعی کنه جلو چشمش مدام براش مامان بازی در بیاره و به عروس ثابت بشه که مامانش فک میکنه بیشتر از من شوهرمو دوستداره و ....
خیلی از دختر ها اولین ناراحتی هاشون از اینجا شروع میشه .
خدا به خیر نمیدونم با رفتارهایی که الان انجام میده قراره در آینده جلوی همسرم چجوری باشه .منظورم محبتایی هستش که الان انجام میده
سام امیدوارم اینجور نباشه ، ولی فکر میکنم به مشکل بخورن مامانتو عروسش !!
اینو دیروز خواستم بگم بیخیالش شدم ولی حالا که حرفش شد خوبه که آمادگیشو داشته باشی .
همشم به خاطر اینه که تک فرزندید.
معمولا این ناراحتیا به خاطر این پیش میاد که مادرشوهرا فکر میکنن عروسشون میخواد پسرشونو ازشون بگیره ، که به خاطر اینکه تمامه همو غم مامانتی این حس قویتر هست ، یا همین نگرانیا و دلواپسیایی که الان مامانت داره بعدا خانمت شاکی میشه از این همه کنترل کردنت توسط مامانت به قولی بکن نکن کردنت ( هی بهت بگن اینکارو بکن اینکارو نکن. )
غزل راست میگه مامانت نه تنها تا حالا عروس نداشته ، دخترم نداشته که بدونه با یه دختر چجور باید رفتار کنه یا یه دختر چه انتظاراتی داره از همسرش یا اصلا روحیات یه دختر چیه !!
این فقط یه اعلام آمادگی بود
مامانم بکن نکن نداره و کلان آدمی نیست که بخواد دخالت کنه ..تنها ترسم محبتای بی شمارش هستش مثلا تو جمع واسم میوه پوست بکنه یا تو خونه واسم آب میوه درست کنه و از این حرفا ..نمیدونم آیا این میتونه مشکل ساز باشه ؟؟؟
و چون 90 درصد همسرمم تک هستش و به احتمال زیاد واسه او هم همین مشکل وجود داره آیا اگه من واسه او محبت خرج کنم او واسه من توقعات خانواده ها کم میشه یا نه
نمیدونم این محبتای بیشمار مامانت باعث مشکل میشن یا نه ولی میدونم اینکارا امکان داره بعد یه مدت رو مخ برن .
مثلا اینکه خانمت ببینه مامانت هنوز داره مثل بچه ها باهات رفتار میکنه و بهت میرسه شاید بدش بیادو اینو از مردونگیه تو به دور ببینه ...
ببین مثلا من 4 تا خواهرشوهر دارم یه برادرشوهر ، شوهرم بچه ی اوله ولی مادرشوهرم شوهرمو بیشتر از همشون دوست داره ، از تو دهن اون یا حتی پدرشوهرم میکشه میزاره دهن شوهرم ، ماهی داشته باشن ناهار میشینه کنار شوهرم خارای ماهی رو واسش درمیاره میشینه واسش مثل بچه ها میوه پوست میکنه هی بهش میگه لباس گرم بپوش سرما نخوری
خلاصه دیگه اینکارا رو مخن ، زشتن واسه یه پسر 25_30 ساله ، از مردونگیش کم میکنن ، هرکی نگاش کنه به چشم یه پسر تیتیش مامانی میبینتش نه یه مرد خونه ، حالا تمامه این حسارو خانمت پیدا میکنه .... دیگه باید ببینی اوضاع بعد ازدواجت چطور میشه ، میزان حساسیت خانمت به این رفتارارو بسنجی اونوقت تلاش کنی برای درست کردنش .
اینکه میگی در صورت تک فرزند بودنه اون ، و محبت کردنتون به هم از حساسیت خانواده ها کم میشه یا نه ، من فکر نمیکنم ولی بازم اونموقع باید ببینی چجوری میشه .
مامان منم اینطوریه تو مهمونی ها ولی وقتی اخم میکنم و بهشون غر میزنم عقب نشینی میکنن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)