رابطه همسر با خانواده شوهر

با سلام
لطفا در مورد موضوعی که میخوام مطرح کنم دیدگاه و راهنمایی اصولی خودتونو از من دریغ نکنید.
من حدودا دو سال با دختر دایی خودم نامزد بودم و الان حدود 7 ماهی است که عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی.
از اول روز خواستگاری این دخالتهای داماد و خواهرم گریبانگیر ما شد جوری که کار به دعوا و زد و خورد کشید(لازم به ذکر که بگم خواهرم با پسر داییم ازدواج کرده که برادر زن بنده میشه)در هر صورت اهمیت پدر و مادرم به خواهرم نسبت به من خیلی بیشتر یعنی خیلی تابلو میشه فهمید.الان هرجا و هر مجلسی که میریم اگه خواهرم اونجا باشه به زنم انقدر بی اعتنایی و افاده میکنه که بعد از مجلس با ناراحتی و گریه برمیگردیم خونه.خداییش نمیدونم چکار کنم حتی پدر و مادرم هم با عروسشون درست صحبت نمیکنن.وقتی میرم خونشون دو ساعت اصلا حرفی با این عروس نمیزنن.هر موقع هم بحثی با زنم میکنم خداییش فقط به خاطر همین موضوعه.انقدر تکراری شده دیگه امو نمو بریده.این اختلافو عین پتک میکوبه به سرم.بابا یکی نیست بگه مرد نمیتونه مثل زن گریه کنه که بفهمی چی تو دلشه.من تمام و کمال حقو به همسرم میدم ولی این موضوع و اختلافات داره از تو مثل خوره میخوردم.چکار کنم؟مشاور حرفه ای تو این موضوع کیه؟

خب در این مورد میخوای واقعا" چیکار کنید ؟

هر کسی اخلاقی داره و شما هم نمیتونید اونو عوضش کنید جز به اینکه تحمل کنید ....

تنها راهی که برای شما و خیلی از دوستان در این مرحله میتونه باشه ...

اینه که از خانواده دور باشید تا تاثیر رفتاهاشون روی زندگی شما اثر منفی نذاره ....

و یا اینکه با خانمت صحبت کنی و قرار بذاری تا در مقابل تمام بی محلیا و بداخلاقیای خواهرت و ... قوی و بی خیال رفتار کنید ...

به هرحال وقتی شما خریدار این رفتار نباشید ...برای اونا ادیت کردن شما دیگه جذابیتی نخواهد داشت ....

شما میتونی با پدر و مادرت قطع رابطه کنی؟
تا الان صد بار با خانمم قرار گذاشتیم که بی محلی کنیم اما واسه یه زن خیلی سخته.میتونید درک کنید چی میگم؟این هم یه مدل گرفتاریه.

خوب ازدواج فامیلی این مشکلات هم داره که یکیش دخالت کردن نزدیکان در خوانواده ی شماست که به علت صمیمیتی که با آنها دارین پیش میاد .

پس از این به بعد به عنوان یک سری فامیل جدید بهشون نگاه کنین ، و با رفتار و گفتارتون بهشون نشون بدین که میتونین از پس مسائل خوانوادگیتون بر بیاین و اجازه دخالت کردن تو زندگی خودتونو بهشون ندین .

مثلاً : به خواهرتون بگین که احترام همسرتونو نگه داره و دیگه باهاش مثل یه خواهر صمیمی نشین ، تا به خودش اجازه بده که به همسرتون بی احترامی کنه .

برا اینکه با همسرتون بهتر شن

به اونا هم بگین که سعی کنن احترام همسرتون رو نگه دارن ، سعی کنین پیش اونا از همسرتون خوب بگین و یا بگین که همسرتون وقتی پیش شماس ازشون تعریف میکنه و از شما حرف بدی به من نمیزنه .

مثلا به خواهرتون بگین : آبجی زنم میگفت دیشب یه لباس قشنگ پوشیده بودی ، و همش تعریفت رو میکرد یا پیش مادرتون ( خالی ببند اشکال نداره ) ، یا بلعکس پیش خانمتون بگین اونا از شما خوب میگن و تعریف میکردن .

نظر شخصی منه امیدوارم بدردتون بخوره

بهتر بگم دقيق مامان منم اين مشكل رو داشت البته اونها خيلي صميمي بودن بعد يهو همه چيز بهم خورد نزديك دوسال از هم دور شدن حتي بابامم كم محليشون ميكرد چون ميديد مشكل تز اونان اشتباه كردن بايد بيان معذرت خواهي كنن همنطور كه تو عيد امسال امدن خونمون عذر خواهي با يه ربع سكه كادو خودشون پي به اشتباهشون ميبرن


همنطور كه ميگن كسي اذيتت كرد به جاي پاك كردن اشكات كسايي كه باعثش ميشن و از زندگيت پاك كن رفت و امد نكنيد جز ضرر دلشستن خراب كردن رابطه شما همسرتون چيزي نداره

فقط میتونم بگم من و همسرم انسانهای کاملا بی آزاری هستیم که اصلا تو کار هیچکس دخالتی نداریم اما یک سریا اگه از زندگی مردم با خبر نشن شبشون روز نمیشه.واسشون عادی.دقیقا خانم بنده هم با خواهرم قبل از ازدواج کلی رفیق بودن ولی بعدش....
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه.
دمتون گرم.
یا حق.

مشکل منم دقیقا همینه!
اما با همه موافقم!رفت و اد کمتر زندگی شادتر و ایمن تر