نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

1727
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35027
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    سلام
    اول از همه دوستان عذرخواهم که درد و دلم طولانیه
    حدود 8 سالي هست که ازدواج کردم به همين خاطر مجبور شدم به شهر همسرم برم و کلا از خانواده دوست و آشنا دور بشم از شرق کشور به غرب بعد 8 سال هنوز هم برام سخته دوري از خانواده من تو يه خانواده 4 نفره بزرگ شدم بچه آخرم و تک پسر ولي خانواده همسرم يه خانواده 8 نفره مشکلي با پدر و مادر خانمم ندارم خدارو شکر آدم هاي خيلي خوبي هستن ولي مشکل اصلي برادر های خانمم هستن 4 تا پسر و یه دختر که فقط دوتا پسر ازدواج کردن بعقیه تو خونه هستن
    متاسفانه اخلاق و رفتارشون من نمیپسندم تو این 8 سال چندین بار سر همین موضوع با خانمم حرفمون شده خانمم چون بچه اول هستش و خودشو تو خانواده ش ثابت کرده همه شون قبولش دارن و هر کاری دارن به ایشون میگن تا از طریق ایشون به پدرشون منتقل بشه همین کارها باعث میشه من حرص بخورم به خانمم میگم چرا همش تو دخالت میکنی به این سن رسیدی نه گفتن بلد نیستی همین کار ها باعث شده من نسبت به برادرهای خانمم بد بین باشم همش تو فکر و ذهنم درگیرم باهاشون همش حرص میخورم آخرین بحثی که با خانمم داشتیم سر این بود که برای انتخاب تالار عروسی با برادرش و مادرش رفت بودن من تنها تو خونه بودم از ساعت 8 شب که رفت ساعت 12 شب اومد من فقط یه بار بهش زنگ زدم گفتم کجایی برای چی نمیای وقتی هم که اومد زنگ آیفون زد منم آیفون برداشتم گفتم برای چی حالا میایی که دیدم برادر خانمم هم باهاش هست که صداش می اومد می گفت بزار برم بالا خاک و خولش بگیرم البته نه به صورت جدی ولی خوب همین حرف باعث شد من بیشتر ناراحت بشم وقتی هم خانمم اومد بالا دیر اومدنش باعث بحث مون شد معمولا هر وقت هم بحث مون میشه باهام حرف نمیزنیم از 2 روز هم بیشتر نمیشه وهمیشه من پیش قدم شدم و رفتم آشتی کردم حس می کنم خانمم انگاری یه غروری داره که نمیخواد پا پیش بزاره یه بارم نشده اون بیاد آشتی کنه وقتی باهم قهر می کنیم روی من خیلی فشار میاد همش خود خوری می کنم چون که با هم حرف نمیزنیم و منم تو این شهر کسی و ندارم که برم پیشش همش تو خونه ام بیشتر عصبی میشم طوری که فکر می کنم ازدواجم اصلا اشتباه بوده از خانمم متنفر میشم از همه چی بدم میاد نا امید میشم همین حس و حال اینقدر بهم فشار میاره که خودم میرم جلو و آشتی می کنم معمولا حرف های مادرم و خواهرم خیلی آرومم می کنه خانمم خیلی زن خوب و مهربونیه خدایشش من بدی ازش ندیدم خیلی کم و کاستی تو زندگی مون هست که خانمم چشم پوشی کرده ازشون وحرف نزده به خاطر من معمولا این من هستم که نمی تونم با رفتار دورو بری ها کنار بیام مخصوصا برادر ها خانمم البته حس می کنم رفتار خانمم نسبت به برادر هاش منو حساس کرده یه جوری حسادت می کنم خانمم الان 37 سالشه و برادرش هاش 28 ،26و 19 ساله شون هست متاسفانه از اول زندگی تا به امروز من کار ثابتی نداشتم ولی خانمم کارمند بوده و خرجی ایشون تامین می کنه من اعتماد به نفسم خیلی پایینه صبر و تحمل هم ندارم سر کار که بودم اگه یکی از دورو بری ها تذکر بهم میداد ناراحت میشدم معمولا خیلی دوست دارم نظر دیگران در مورد خودم بدونم و وقتی که یه کاری انجام میدم و تایید میشه خیلی خوشحال میشم ولی اگه تایید نشه همش تو فکر اون کار هستم همیشه فکر می کنم دیگران من و نمی بینن اصلا حسابم نمی کنن مخصوصا با رفتاری که برادر های خانمم دارن بیشتر افکارم و تایید می کنم مثلا تو یه مهمونی خونه ما خاله خانمم و پدر و مادر خانمم دعوت بودن آخر شب برادر خانمم اومد خونه ما بعد کلی احوالپرسی با خاله شو پدر و مادر خودش تازه به من میگه تو هم هستی اون وقت سلام می کنه من دعوت میشم خونه پدر خانمم بعد برادر خانمم از در میاد تو اصلا انگار نه انگار که من هستم بعد با اشاره مادر خانمم بهش میفهمونه که اره منم هستم یه سلامی بکن خوب این طور رفتار ها منو اذییت می کنه یا اینکه من خیلی حساسم نسبت به برادر های خانمم یا به قول خواهرم ما جنبه نداریم ما این طوری بزرگ شدیم مشکل از ماس ما باید صبر و تحملمون بالا ببریم که با هر حرف و رفتاری بهم نریزیم
    ممنون میشم دوستان راهنمایی کنید
    در ضمن فاصله سنی من و خانمم 7 سال هستش من آقا کوچیکتر از خانمم هستم که فعلا وارد این موضوع نمیشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    اینو فراموش نکنید اگه شما 8 ساله با همسرتون آشنا شدید

    اونا 37 ساله باهاش آشنا هستن پس طبیعی هستش

  3. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35027
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اینو فراموش نکنید اگه شما 8 ساله با همسرتون آشنا شدید

    اونا 37 ساله باهاش آشنا هستن پس طبیعی هستش
    من بیشتر زندگی خودمو با زندگی خواهرم مقایسه می کنم حتی نوع برخورد من با شوهر خواهرم یه جور انتظار دارم برادرهای خانمم مثل من رفتار کنن من پام جلو شوهر خوارم دراز نمی کنم حتی با شلوارک جلوش ظاهر نمیشم ولی برعکس برادر های خانمم همه کاری انجام میدن حتی تعارف کردن هم بلد نیستن

  5. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    سلام.

    گاهی ممکنه افرادی که ما باهاشون در ارتباطیم رفتار ناصحیح و به دور از احترام با ما داشته باشن٬در چنین شرایطی با سرزنش یا سعی در تغییر این افراد نمیشه شرایط رو کنترل کرد؛
    چون ما هیچ وقت نمیتونیم دیگران رو تغییر بدیم.

    از طرفی شما نمیتونین با برادر خانومهاتون دست به یقه بشین که با شما درست رفتار کنن چون زندگی خودتون به هم میریزه٬
    با توجه به خصوصیاتی هم که ازشون گفتین فکر نمیکنم حرف زدن نتیجه ای داشته باشه و ممکنه تنش ایجاد بشه و آخر پشیمون بشین از حرفی که زدین٬
    خودخوری هم کار اشتباهیه چون باعث ایجاد مشکلات روحی در درازمدت میشه؛

    تنها راهی که منطقی و صحیحه تغییر خودمونه؛

    به این صورت که اگه رفتاری هست که اذیتمون میکنه ببینیم چه تغییری میتونیم در خودمون ایجاد کنیم تا این رفتارها کاهش پیدا کنه.

    این ما هستیم که تعیین میکنیم دیگران چطور با ما رفتار کنن.

    مثلا اگه به شما در حضور دیگران و همسرتون بی احترامی بشه و شما سکوت کنید در واقع عزت نفس خودتون رو زیر پا گذاشتین٬ و زمانی هم که شما ارزش و اهمیت خودتون رو نادیده میگیرید طبیعیه که دیگرانم بهش اهمیتی نمیدن!

    البته با توجه به اینکه زمان زیادی از ازدواجتون میگذره و خصوصیات شما برای خانواده همسرتون جا افتاده ٬ شناساندن تغییراتتون و جا انداختنش زمانبر و کمی سخته٬ اما قطعا شدنیه!

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    مشکل شما اینه که به شما فقط احترام نمی زارند (از نظر رفتاری یا تحویل گرفتن تو جمع ) یا به صورت لفظی شما رو مورد سرزنش و تمسخر قرار می دن

    اگه مورد اول خوب شما چه نیازی به احترام اونا داری نمیزارند که نزارند شما خودت مستقل باش

    اگه مورد دومه که باید بهشون تذکر بدی و پای حرفت بایستی و طبیعتا رابطه تون رو کمتر کنی

    اینکه خانمت به خونوادش توجه می کنه چرا باید باعث ناراحتی شما بشه ؟ منکه نمی فهمم قائدتا این موضوع نباید باعث بشه توجه به شما کم بشه

    اگه میگین خانومتون تو زندگی بقیه دخالت میکنه همون بقیه باید بیشتر ناراحت بشن تا شما

    بیکاری هم باعث میشه آدم به خیلی چیزای بی اهمیت توجه کنه
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  7. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35027
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    من از همون روز های اول زندگی با برادر خانمم که از همه کوچکیتره مشکل داشتم اون موقع 9 سالش بود چون خونه ما نزدیک خونه پدر خانمم بود برادر خانمم وقت و بی وقت می اومد اونجا حتی کسی تذکر بهش نمیداد که بابا اینا تازه عروس داماد هستن میخوان باهم باشن حتی یه بار که از مدرسه اومد یه راست اومد خونه ما و خانمم براش شیر و کیک آورد وقتی به خانمم گفتم یعنی چی این کار گفت عادت داره هر وقت از مدرسه میاد مامانم براش شیر با کیک میاره منم گفتم اینجا که خونه خود تون نیست که از این کارها می کنی ... از همون موقع تا به امروز این حس منفی نسبت به برادر خانمم ادامه داره هرز گاهی کم میشه و هرز گاهی هم زیاد الانم که برادر خانمم 18 سالش شده و موقعی هم که میاد خونه ما این حس بر افراشته میشه تا موقعی که از خونه مون میره رفتنش درست مثل آب سردی است بر سر من
    یه مضوع دیگه ای هم که هست اینه که کار هایی که معمولا خانمم برای خانواده اش انجام میده مثلا چیزی بردن مثل نان ، غذای درست کردن و ... یه حسی بهم دست میده یه حس مخالف بودن دوست ندارم چیزی از خونه مون بره برای اونها ( میدونم این حس خوب نیست ولی دست خودمم نیست شاید تو خیلی از مردها این باشه )
    من برای مادر خانمم کم و بیش کار زیاد انجام دادم از نون گرفتن تا کار های بانکی و خرید از بازار اصلا هم بدم نمیاد که انجام میدم اتفاقا مادر خانمم خیلی دوستش دارم ولی مشکل اصلی رفتار برادر ها خانمم هست که منو آذار میده
    بعضی وقتها فکر می کنم من جنبه ندارم به قولی پوست نازکم بعضی وقت ها هم میگم نه این بی احترامیه
    خانمم هیچ وقت نزاشته که مشکلات درون خونه به بیرون درز کنه و کمتر کسی بفهمه چی بینمون هست به خصوص خانواده خودش ولی من چند باری به مادرم و خواهرم گفتم اونا هم شروع کردن به نصیحت طوری که از این رو به اون رو شدم همیشه میگن خانمت خیلی خوبه اینقدر اذیتش نکن و ...
    من خیلی آدم گوشه گیر و دور از اجتماع هستم معمولا از مهمانی ها دورم به خصوص مجالس عروسی که استرس زیادی پیدا می کنم و همیشه فراریم حس این که بخوان من و به زور وادار به رقص بکنن
    طوری که من یاد گرفتم بزرگتر از خودم به اسم آقا یا خانم صدا میزنم ولی عمه خانمم منو به اسم کوچیک صدا میزنه اینو میخوام بگم همین صمیمی بودن فکر می کنم بی احترامیه مثلا با خانواده خودم مقایسه می کنم که مادر و پدر خودم اسم داماد مون رو به آقا صدا میزنن با اینکه پسر خاله مادر هست
    نمیدونم شاید من بیش از حد حساس هستم از بیکاری گیر میدم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35027
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    مشکل شما اینه که به شما فقط احترام نمی زارند (از نظر رفتاری یا تحویل گرفتن تو جمع ) یا به صورت لفظی شما رو مورد سرزنش و تمسخر قرار می دن

    اگه مورد اول خوب شما چه نیازی به احترام اونا داری نمیزارند که نزارند شما خودت مستقل باش

    اگه مورد دومه که باید بهشون تذکر بدی و پای حرفت بایستی و طبیعتا رابطه تون رو کمتر کنی

    اینکه خانمت به خونوادش توجه می کنه چرا باید باعث ناراحتی شما بشه ؟ منکه نمی فهمم قائدتا این موضوع نباید باعث بشه توجه به شما کم بشه

    اگه میگین خانومتون تو زندگی بقیه دخالت میکنه همون بقیه باید بیشتر ناراحت بشن تا شما

    بیکاری هم باعث میشه آدم به خیلی چیزای بی اهمیت توجه کنه
    منظورم از دخالت کردن خانومم اینه که مثلا چند روز دیگه عروسی برادر خانمم هست به خانمم میگم چیکار داری که میخوان چیکار کنن بزار هر تالاری میخوان بگیرن هر کاری میخوان بکنن خانمم هی میره رای برادرش میزنه که فلان کار نکن الکی هزینه نکن ...
    فکر می کنم این وسط یه حسی داره در من ایجاد میشه به اسم حسودی یا به قول خانمم میگه تو منو فقط برای خودتت میخوای نمیخوای حتی من از خونه برم بیرون

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29853
    نوشته ها
    160
    تشکـر
    50
    تشکر شده 64 بار در 53 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    با درود
    دوست گرامی
    تا آنجا که من متوجه شدم شما مودب هستید و با دختری با برادرهای بی ادب ازدواج کردید
    من شما را درک می کنم
    به نظر من اگر بچه ندارید و تحمل این وضعیت برای شما سخت هست جدا شوید
    شما هنوز جوان هستید و می توانید با خانمی در سطح شخصیتی خودتان ازدواج کنید
    اگر شما بر روی جدایی پافشاری کنید و خانمتان علاقه به ادامه زندگی داشته باشد
    می تواند با نفوذی که روی برادرهایش دارد موضوع را حل کند
    وگرنه جدا شوید و عمر خود را تلف نکنید

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    نقل قول نوشته اصلی توسط alizadeeh نمایش پست ها
    منظورم از دخالت کردن خانومم اینه که مثلا چند روز دیگه عروسی برادر خانمم هست به خانمم میگم چیکار داری که میخوان چیکار کنن بزار هر تالاری میخوان بگیرن هر کاری میخوان بکنن خانمم هی میره رای برادرش میزنه که فلان کار نکن الکی هزینه نکن ...
    فکر می کنم این وسط یه حسی داره در من ایجاد میشه به اسم حسودی یا به قول خانمم میگه تو منو فقط برای خودتت میخوای نمیخوای حتی من از خونه برم بیرون
    این کار خانم تان به شما چه ضرری می رساند؟

    این حرفو همسر برادر خانمتان باید بزند نه شما
    ویرایش توسط آرش67 : 04-29-2017 در ساعت 02:39 AM
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  12. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  14. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35027
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    نقل قول نوشته اصلی توسط خرد نمایش پست ها
    با درود
    دوست گرامی
    تا آنجا که من متوجه شدم شما مودب هستید و با دختری با برادرهای بی ادب ازدواج کردید
    من شما را درک می کنم
    به نظر من اگر بچه ندارید و تحمل این وضعیت برای شما سخت هست جدا شوید
    شما هنوز جوان هستید و می توانید با خانمی در سطح شخصیتی خودتان ازدواج کنید
    اگر شما بر روی جدایی پافشاری کنید و خانمتان علاقه به ادامه زندگی داشته باشد
    می تواند با نفوذی که روی برادرهایش دارد موضوع را حل کند
    وگرنه جدا شوید و عمر خود را تلف نکنید
    شاید بی ادب نباشن منظورم اینه که شاید اونها در حد خودشون باشن از لحاظی تربیتی تا تاثیر گذاری اجتماع باعث میشه این طوری رفتار کنن
    من از خراسان بعد ازدواجم ساکن خوزستان شدم به کل با یه محیط جدید و آب و هوای جدیدی آشنا شدم شاید مشکل از من باشه هنوز به اون جنبه نرسیدم که با یه حرف یا یه بی احترامی از جانب هر کسی به دل نگیرم و فکرم مشغول نکنم متاسفانه این کنترل افکار اذییتم می کنه و بیش از حد از لحاظ ذهنی بهم میریزم تا جایی که از خانمم به کل متنفر میشم حتی فکر فرار به سرم میزنه ولی همین که همه چی آروم میشه دوباره زندگی عادی میشه وذهنم آروم میشه
    2 تا بچه داریم و زندگی به همی راحتی نیست که آدم بخواد جدا بشه قرار نیست سر هر موضوعی بحث جدایی پیش بیاد زندگی بالا پایین زیاد داره

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    35056
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل با برادرهای خانمم یا خود درگیری

    با سلام واحترام
    به نظرم شما زیادی حساس شده اید .اینا چیزی نیست که بخواهید زندگی خوبتان را خراب کنید چون شما گفتید که خانمتان خوب هست. پس بنظرم بهتر است ذهنتان را کمی ازاین مسایل بیرون ببرید و با عکس العمل خودتان می توانید برخورد بردار خانم های خودتان را به خود تغییر دهید. اگرم برخورد بردار خانمهایتان با شما عوض نشد، ناراحت نشو بدرک که نشد . مهم زندگی شما با خانمتان هست . مخصوصا شما دو تا بچه دارید. پس به جدایی فکر نکنید و سعی کنید خودتان را بیشتر سرگرم کنید تا ذهنتان از این موضوعات خارج شود. بیشتر تو اجتماع باشید. اینا چیزهای کوچکی است . اصلا ارزش خراب کردن زندیت را ندارد . در ضمن حرف دلت را به خانمت بزن بهش بگو که وقتی قهر می کنی چقدر احساس تنهایی می کنی و بگو که اینجا کسی را نداری. باهاش درد و دل کن. و بگو که زمانی با برادر هایش می باشد چقدر احساس بدی دارد. باهاش با خوبی صحبت کن . مشکل تو در این است که حرف دلت را به همسرت صادقانه بیان نمی کنی . همش برایش بهانه می گیری. من تجربه گرفتم هر جا حرف دلم را به همسرم با احترام و صادقانه گفتم جواب خوبی گرفتم. تو هم امتحان کن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد