نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: من خيلي بي عرضه هستم

4689
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28433
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    من خيلي بي عرضه هستم

    سلام.من يك بي عرضهء بي سروزبونم كه اصلا بلد نيستم حدود خانوادن رو مشخص كنم.اگر از عهدهء مشكلم برميومدم خودم حلش ميكردم منتها دارم توي مرداب بي عرضگيم دست و پا ميزنم و هي فروتر ميرم.من فوق ليسانس مديريت و خانه دار هستم.حاصل ازدواج سه سالهء من دختري يكسالست.همسر خوب و مهرباني دارم به لطف خدا كه هيچوقت تنهام نگذاشته.ما ساكن طبقهء فوقاني پدرشوهرم هستيم.خانوادهء همسرم متشكل از يك برادر كه شيشه مصرف ميكنه و يك خواهر مجرد و يك خواهر متاهل همسن من و پدر و مادري بسيارررررر بي خيال هستند.
    همسر منم تافتهء جدابافته نبود ولي جون كندم تا راه و رسم زندگي رو ياد گرفت.حسنش اين بود كه خوش اخلاق بود
    و باهام براي تغيير افكار و اعمالش همكاري ميكرد و ميكفت ميدونه سياست زندكي مجرديش غلط بوده
    الان كه بجهء من دختري يكسالست خواهرشوهر مجردم هرروزززززز و روزي شش هفت ساعت ميخاد ببرتش پايين.
    من اگه همراهش برم اخم ميكنن و ميكن فك كردي ميخوريمش.اگه نرم مدام انگاشتامو از استرس ميشكونم بخاطر وجود برادرشوهري معتاد كه اكه كسي جرات داره به زبون بياره كه اين اقا معتاده تا از وسط نصفش كنن و به تهمت و دروغكويي متهمش كنن
    من مث ادماي بدبخت كار و زندكيمو ميذارم و يواش رو پله ها فال كوش وايميسم و ميبينم به دخترم فحش ميدن.پدرسگ نكن.مارمولك نكن.و...خودم تو خونمم و روحم كنار دخترم
    دارم زجر ميكشم شبها از فكر اينكه دوباره كه صبح بشه ميان ميبرنش و حرفا و كاراي تازه يادش ميدن خوابم نميبره.
    شوهرم بارخا بهشون كفته تنها نبريدش بايين ولي اهميت نميدن.ميدونيد وضعيت اقتصاديمون طوري نيشءكه بتونيم جدا بشيم.
    اينقدر شبها كه همسرم از كار مياد گريه ميكنم و ميگم چرا ميبرنش كه اونم كلافه شده از دستم.
    و ميگه ول كن بذار ببرنش فك پس فردا دستتو ميبوسه و تشكر ميكنه كه نذاشتي بره بايين؟

    اما برام خعلي مهمه كه فرزندم تربيت سالمي داشته باشه.مث تمام مادرها كه اين ارزوشونه.
    اكه بهانه بيارم كه غذا ميخاد يا خوابش مياد ميكن وايميسيم غذا بخوره ببريمش.يا ميرن و نيم ساعت بعد ميان
    بهشون ميكم بياين بالا ببينيتش كه منم حواسم باشه ميكن ما چهارتاشو بزرك كرديم.
    خصوصا مادرشوهرم كه به هردري ميزنه منكر وابستگيه دخترم به من بشه.
    عاجزانه ملتمسانه ازتون يه راهكاره انجام شدني ميخوام
    توروخدا ثواب داره اين كمكاتون.بسكه استرس و اضطراب داشتم بسكه شبها نخوابيدم عصبي و بدخلق شدم.
    من يك مادرم.تمنا ميكنم دركم كنيد

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    میتونید به بچتون یاد بدید که باهاشون پایین نره و بیشتر آگاهش کنید و یا اینکه خودتون به بهانه های مختلف برید پایین
    اگر بتونید و قاطعانه جلوشون بایستید و بگید هر جا بچه ام هست منم باید باشم خیلی خیلی بهتر میشد
    اونا که نمیتونند شما رو از خونه بیرون کنند
    به بچه تون یاد بدید بدون شما نره و اگر کسی خواست ببرتش گریه و ناراحتی سر بده که حتما مامانم باید باشه
    بچه ی شما الان خیلی سن حساسی هست اصلا و ابدا نباید بذارید دور از چشم خودتون جایی باشه چون عواقب درستی نداره
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  3. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    از برادره که شیشه میکشه مگه چی دیدین؟ چیکار کرده که انقدر ازش میترسید؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط الناز2600 نمایش پست ها
    سلام.من يك بي عرضهء بي سروزبونم كه اصلا بلد نيستم حدود خانوادن رو مشخص كنم.اگر از عهدهء مشكلم برميومدم خودم حلش ميكردم منتها دارم توي مرداب بي عرضگيم دست و پا ميزنم و هي فروتر ميرم.من فوق ليسانس مديريت و خانه دار هستم.حاصل ازدواج سه سالهء من دختري يكسالست.همسر خوب و مهرباني دارم به لطف خدا كه هيچوقت تنهام نگذاشته.ما ساكن طبقهء فوقاني پدرشوهرم هستيم.خانوادهء همسرم متشكل از يك برادر كه شيشه مصرف ميكنه و يك خواهر مجرد و يك خواهر متاهل همسن من و پدر و مادري بسيارررررر بي خيال هستند.
    همسر منم تافتهء جدابافته نبود ولي جون كندم تا راه و رسم زندگي رو ياد گرفت.حسنش اين بود كه خوش اخلاق بود
    و باهام براي تغيير افكار و اعمالش همكاري ميكرد و ميكفت ميدونه سياست زندكي مجرديش غلط بوده
    الان كه بجهء من دختري يكسالست خواهرشوهر مجردم هرروزززززز و روزي شش هفت ساعت ميخاد ببرتش پايين.
    من اگه همراهش برم اخم ميكنن و ميكن فك كردي ميخوريمش.اگه نرم مدام انگاشتامو از استرس ميشكونم بخاطر وجود برادرشوهري معتاد كه اكه كسي جرات داره به زبون بياره كه اين اقا معتاده تا از وسط نصفش كنن و به تهمت و دروغكويي متهمش كنن
    من مث ادماي بدبخت كار و زندكيمو ميذارم و يواش رو پله ها فال كوش وايميسم و ميبينم به دخترم فحش ميدن.پدرسگ نكن.مارمولك نكن.و...خودم تو خونمم و روحم كنار دخترم
    دارم زجر ميكشم شبها از فكر اينكه دوباره كه صبح بشه ميان ميبرنش و حرفا و كاراي تازه يادش ميدن خوابم نميبره.
    شوهرم بارخا بهشون كفته تنها نبريدش بايين ولي اهميت نميدن.ميدونيد وضعيت اقتصاديمون طوري نيشءكه بتونيم جدا بشيم.
    اينقدر شبها كه همسرم از كار مياد گريه ميكنم و ميگم چرا ميبرنش كه اونم كلافه شده از دستم.
    و ميگه ول كن بذار ببرنش فك پس فردا دستتو ميبوسه و تشكر ميكنه كه نذاشتي بره بايين؟

    اما برام خعلي مهمه كه فرزندم تربيت سالمي داشته باشه.مث تمام مادرها كه اين ارزوشونه.
    اكه بهانه بيارم كه غذا ميخاد يا خوابش مياد ميكن وايميسيم غذا بخوره ببريمش.يا ميرن و نيم ساعت بعد ميان
    بهشون ميكم بياين بالا ببينيتش كه منم حواسم باشه ميكن ما چهارتاشو بزرك كرديم.
    خصوصا مادرشوهرم كه به هردري ميزنه منكر وابستگيه دخترم به من بشه.
    عاجزانه ملتمسانه ازتون يه راهكاره انجام شدني ميخوام
    توروخدا ثواب داره اين كمكاتون.بسكه استرس و اضطراب داشتم بسكه شبها نخوابيدم عصبي و بدخلق شدم.
    من يك مادرم.تمنا ميكنم دركم كنيد
    ادیت

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21901
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    3
    تشکر شده 29 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نمیتونین ازاون خونه برین ویه جای دیگه زندگی کنین؟به شوهرتون بگین که برادرشوراضی به ترک کنه یادرموردسن حساس دخترتون بگین یاباهم برین پیش یه روانشناس تا شوهرتونو آگاه کنه تابه کمک هم جوری که اونا ناراحت نشن بچه روازاونا دورنگه دارین بهتون پیشنهاد میکنم خودتونوو اذیت نکنین این باعث میشه به خودتون مسلط نباشین و نتونین تصمیم درس بگیرین ایشا ا... درس میشه
    امضای ایشان
    آهای آقاپسری که منتظری بیام دانشگاه بهم بخوری جزوه هام بریزه زمین

    متاسفم من کنکوروخراب کردم


    منتظرم نباش
    شکست عشقی میخوری

  7. 2 کاربران زیر از ثمر بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    از برادره که شیشه میکشه مگه چی دیدین؟ چیکار کرده که انقدر ازش میترسید؟
    ببخشید نقاشی که نمیکشه، شیشه میکشه. ادم شیشه ای میتونه هر لحظه خانواده رو سوپرایز کنه
    من پیشنهاد میکنم شوهرتون این موضوع رو رک و راست با خانوادش حل بکنه یا اینکه شما دشت بچه رو بگیرید و چند ساعتی از روز رو همراه دخترتون مثلا خونه ی مادرتون سپری کنید تا همسرتون برگردن
    و از این موزد هم اطلاعی ندارم که برای بچه های همسن کودک شما مهدکودک مناسب هست یا خیر...

  9. 3 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    ببخشید نقاشی که نمیکشه، شیشه میکشه. ادم شیشه ای میتونه هر لحظه خانواده رو سوپرایز کنه
    من پیشنهاد میکنم شوهرتون این موضوع رو رک و راست با خانوادش حل بکنه یا اینکه شما دشت بچه رو بگیرید و چند ساعتی از روز رو همراه دخترتون مثلا خونه ی مادرتون سپری کنید تا همسرتون برگردن
    و از این موزد هم اطلاعی ندارم که برای بچه های همسن کودک شما مهدکودک مناسب هست یا خیر...

    هرچی باشه مادر و خواهرش دارن کنارش تو یه خونه زندگی میکنن.
    شما خودتون تا حالا ادم معتاد به شیشه دیدید که بدونید حالتاش چطوریه یا اطلاعاتتون فقط از طریق تلویزیون و رسانه و حرفای دیگرانه؟
    به نظر من هر چی ایشون خودشونو عقب بکشن اونام بیشتر میان جلو چون فکر میکنند این خانم میخاد نوشونو ازشون بگیره.
    بهترنی کار اینه که تا موقعی که تو یه خونه کنارشونه از فرصت استفاده کنه رابطشو با خانواده شوهرش بهتر کنه یه جوری باشه خودشون بیان همراه بچه مادرشم ببرن
    شما خودتو بذار جای اون خانواده وقتی ببینید یه نفر مث جذامیا ازتون فرار میکنه چیکار میکنید؟

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    سلام دوست عزیز
    من واقعا ناراحت شدم از بابت مشکلی که شما دارین و این همه استرس و اذیت شدن برای موضوعی که به راحتی میشه حلش کرد، واقعا نمیدونم چی بگم شما خودتون تحصیلکرده این اون هم مدیریت چرا از علمتون تو نزدگیتون استفاده نمکینین آخه! و واقعا متاسفم که خیلی از ماها نمیدونیم و یا نمیتونیم چجوری مسائل رو مدیریت کنیم...! فرزند شما توی سن حساسیه بیشتر وقتش رو باید کنار والدینش باشه نه اینکه فقط زمان های رفع نیازهاش! ولی خب بازم خداروشکر که به فکر هستین و حساسیتای مادرانه رو دارین و میخواین این مشکل رو حل کنین...
    به نظرم چند تا راه حل هست اینکه گفتین به خاطر شرایطتون نمیشه از اون خونه برین پس این عملی نیست ولی راههای دیگه هم هست، اول اینکه خیلی محترمانه و دوستانه و درکمال آرامش موضوع رو به طور جدی با همسرتون در میون بذارین که دوتایی تصمیم بگیرین ببنینین نظر ایشون چیه بالاخره این بچه، بچه هردوی شماست و باید هر دو بهش اهمیت بدین اگه همسرتون قبول کردن که خودشون به خونواده شون این موضوع رو یادآوری کنن که راههای دیگه ای هم برای اینکه حوصلشون سر نره هست! و بچه شما باید پیش مادرش باشه نه اونا! اگه هم ایشون نتونست خودتون با احترام و صمیمانه بهشون بگین نمیتونین حتی یه ثانیه از فرزندتون دور باشین و باعث میشه استرس بهتون وارد بشه و از لحاظ روحی آسیب میبینین کم کم شروع کنین به این ترتیب که خودتون ببریدش و یه لحظه هم تنهاش نذارین اگه هم گفتن چرا اینجوری میکنید بگید از نظر روحی آرامش ندارم باید دخترم جلوی چشمم باشه اینطوری دستشون میاد تا حدودی بعدش مدت زمانی که اونجا هستین رو کم کنین و سعی کنین تاثیراتی که اونا ممکنه روش بذارن رو به حداقل برسونید بچه رو جلوی چشمشون طوری باهاش رفتار کنین که ببینین به مادرش هم وابستگی داره! و در عین حال با توجه به اینکه بچه ها تو این سن هم تاثیر پذیر هستن طوری باهاش رفتار کنید که وابسته به خودتون باشه و جایی که شما نباشین جیغ و داد راه بندازه و البته روانشناسان میگن که بچه باید همینطوری باشه!
    بعدش هم سعی نکنین هر روز تو خونه منتظر باشین اونا بیان دخترتونو ببرن شمام بشینین خودخوری کنین بعضی وقتا برید خرید برید بیرون پارک قدم بزنید بچه رو هم همراتون ببرین این رفتارارو با خونه پدری خودتونم داشته باشین اینطوری بچه تون فقط به والدینش وابسته میشه و از شما تاثیر میگیره و البته خونه پدرشوهرتونم دستشون میاد که شما از روی دشمنی این کارو نمیکنین فقط آینده و تربیت دخترتون براتون مهمه این تغییرات رو شروع کنین ان شاالله زودتر از این وضعیت راحت میشین بذارین اونا هم بدونن که وقتی دختر شما پیششون شما بی تفاوت نیستین و دارین عذاب میکشین
    یکی از اقوام من الان سه تا بچه داره پسر بزرگش 15 سالشه هر جایی باشن یه لحظه از بچه ها غافل نمیشه مگه اینکه مطمئن باشه دارن چیکار میکنن حتی خونه مادرشم اینطوری هست و با همه دیگه کل فامیل میدونن اخلاق ایشون رو و وقتی بچه تو مهمونی تو دیدش نیستن زودی نگران میشه و سراغشونو میگیره البته افراطی هم نیست وقتی بدونه با کی هستن دیگه خیالش راحته ولی خب مدیریت میکنه...پس شمام میتونین فقط کافیه یه گام بردارین...
    امیدوارم هر چی زودتر مشکل حل بشه
    موفق باشید.

  12. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    هرچی باشه مادر و خواهرش دارن کنارش تو یه خونه زندگی میکنن.
    شما خودتون تا حالا ادم معتاد به شیشه دیدید که بدونید حالتاش چطوریه یا اطلاعاتتون فقط از طریق تلویزیون و رسانه و حرفای دیگرانه؟
    به نظر من هر چی ایشون خودشونو عقب بکشن اونام بیشتر میان جلو چون فکر میکنند این خانم میخاد نوشونو ازشون بگیره.
    بهترنی کار اینه که تا موقعی که تو یه خونه کنارشونه از فرصت استفاده کنه رابطشو با خانواده شوهرش بهتر کنه یه جوری باشه خودشون بیان همراه بچه مادرشم ببرن
    شما خودتو بذار جای اون خانواده وقتی ببینید یه نفر مث جذامیا ازتون فرار میکنه چیکار میکنید؟
    نیازی به تجربه ی شخصی نیست چون تجربه بعضی چیزا به قیمت جان و ...تموم میشه... همین که صفحات حوادث روزنامه هارو بخونید و ورق بزنید متوجه میشد یه ادم شیشه ای چقدر خطرناکه. من حق رو به مادر کودک میدم که تربیت بچه رو شخصا به عهده بگیرن چراکه در اینده هرچیزی بشه انگشت اتهام به سوی مادر بچه نشونه میره ، اگه بچه بد دهن بار بیاد همین عمه و مادربزرگش مادرشو مسول میدونن!
    جتی اگه برادر شوهرش هم انسان سالمی بود ، درست نبود که بچل این همه ساعت توی پر و بال خانواده شوهرش باشه چون بچه دچار دوگانگی تربیتی میشه.

  14. 3 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    رو صفحه حوادث نمیشه حساب کرد. منم قبول دارم که شیشه خطرناکه اما رسانه ها همیشه بدترین جنبشو بازتاب میدن.
    باید نسبت به شرایط مشاوره داد. الان فعلا ایشون نمیتونن ازون خونه برن بیرون. میتونن برنامشو بریزن برای آینده این کارو حتما انجام بدن چون مستقل شدن حتما بهترنی کاره.
    ولی فعلا تو این تایم 2 تا کار میتونن بکنن یا از خانواده شوهرشون فرار کنن و همش دوری کنند و بذارن همینطوری اونا جلوش گارد بگیرن و اذیت کنن.
    یا اینکه سعی کنن دل خانواده شوهرشونو به دست بیارن و خودشونو تو جمعشون جا بدن. این طوری هم برای آیندشون خوبه هم میتونن به جای پشت در نشستن برن داخل خیالشون از بابت بچشون راحت باشه. هر چی باشه هر خانواده ای بالاخره یه جنبه خوبم داره. بدترین ادمام که باشن دیگه مادربزرگ و عمه بچشن باید باهاشون کنار بیاد

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    رو صفحه حوادث نمیشه حساب کرد. منم قبول دارم که شیشه خطرناکه اما رسانه ها همیشه بدترین جنبشو بازتاب میدن.
    باید نسبت به شرایط مشاوره داد. الان فعلا ایشون نمیتونن ازون خونه برن بیرون. میتونن برنامشو بریزن برای آینده این کارو حتما انجام بدن چون مستقل شدن حتما بهترنی کاره.
    ولی فعلا تو این تایم 2 تا کار میتونن بکنن یا از خانواده شوهرشون فرار کنن و همش دوری کنند و بذارن همینطوری اونا جلوش گارد بگیرن و اذیت کنن.
    یا اینکه سعی کنن دل خانواده شوهرشونو به دست بیارن و خودشونو تو جمعشون جا بدن. این طوری هم برای آیندشون خوبه هم میتونن به جای پشت در نشستن برن داخل خیالشون از بابت بچشون راحت باشه. هر چی باشه هر خانواده ای بالاخره یه جنبه خوبم داره. بدترین ادمام که باشن دیگه مادربزرگ و عمه بچشن باید باهاشون کنار بیاد
    بنده نگفتم نقل مکان کنن،(که اگا شرایطشو دارن بهترین کاره) بلکع در پست شماره 6 راهکارهایی که به ذهن حقیر اومد رو عرض کردم.
    موفق باشید

  17. 2 کاربران زیر از orbital بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28433
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من خيلي بي عرضه هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    از برادره که شیشه میکشه مگه چی دیدین؟ چیکار کرده که انقدر ازش میترسید؟
    عزيز يعني بنظرتون بايد حتما ببينم با چشمام تا بترسم؟
    نه كاري با من كرده نه با دخترم اما بخاطر توهم اينكه روي صورتش كرم وول ميخوره يك دونه ابرو روي صورتش نيست و تمام رو با توهم كرم بودن كنده...چهرش اونقدر وحشتناك شده كه ادم ميترسه نگاش كنه.
    يعني بنظرتون خيلي از اين ادم بعيده يه كار غير متعارف نسبت به ديگران انجام بده؟
    شايد و تنها شايد به روايت شما مث فيلمها و مستندها سر كسي رو جدا نكنه اما شخصا معتقدم از فردي كه براي جسم خودش هم ارزش قائل نيست بشدت بايد ترسيد چون مطمئنن براي ديگران حتي كوچكترين اهميتي "نميـــتونه"كه قائل بشه.
    انشالله خدا ريشهء اين كار رو بسوزونه وهمهء گرفتاراشو براه بياره اما در شرايط گرفتاريشون بايد ازشون دور موند.

  19. کاربران زیر از الناز2600 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM
  2. عشق شما از چه نوعي است؟ دلبستگی یا وابستگی؟
    توسط pari123 در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-30-2015, 01:12 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد