همسفر نشدن با خانواده همسر

سلام دوستان خانواده همسر من خیلی اهل سفر هستن اکثرا هم دوس دارن باهاشون بریم هرچند همیشه با عمه ای دایی ای کسی میرن و من بدم میاد با کس دیگه بریم چون وقتی کس دیگه ای هست از ما زیاد نظر نمیخوان.به همسرم میگم بهشون بگو دوس دارن بریم با کسی قرار نذارن میگه نمیتونم براشون تعیین تکلیف کنم از طرفی ام بسیار مایل به رفتن باهاشونه میگمم میشه نریم باهاشون اخم و تخم میکنه. الانم عید تا 13 میخوان برن جنوب ومن استرس گرفتم هم زمانش زیاده هم بازم با فامیلا میرن.از طرفی هم دوس ندارم همش برم که مادرشوهرم نگه چه خوب همش با پسرمیم تو مسافرتا و خوشحال بشه که بقولی جذب اونا شدم کلا هم زیاد حال نمیکنم با نوع مسافرت کردنشون وبا فامیل میرن هم با فامیلا معذبم.چه کنم؟شوهرمم میگه هرجور تو دوس داری ولی دوبار نرفتم کوفتم کرده با رفتاراش

سحر جان شاید باور نکنی ولی تا عنوان تاپیک رو دیدم گفتم این تاپیک سحره دوباره از دست آقا بهزاد دلش گرفته اومده اینجا .

ببین خانم من خودم هم مسافرت های دسته جمعی رو نمیپسندم فرقی نداره با خانواده خودم باشه یا همسرم .البته نه این که دوست نداشته باشم ولی تو یه همچین

سفری چون تعداد همسفر ها زیادتره در نتیجه تضاد سلیقه وعلائق هم به نسبت بیشتره .

مثلا همین غذا خوردن که یه نیاز طبیعیه و سفر وغیر سفر نداره .نمیتونیم ونمیشه همه راضی باشن .تو سفر هم که تو خونه نیست که بتونیم چند نوع غذا تهیه ببینیم .

تو سفر ممکنه برای زوجین اتاق خصوصی در نظر گرفته نشه .وهزاران مساله شبیه این .

ما اگر بخواهیم تو سفر هم به خودمون سختی بدیم که اسمش سفر نیست .سفر حتی اگر یک روز باشه باید باعث آرامش بشه .

به همسرت بگو دوست دارم امسال یه تنوع تو مسافرتمون بدیم .بگو همیشه با خانواده شما مسافرت رفتیم وبه من هم با این که سخت گذشته ولی به خودم سختی دادم

چون شما دوست داشتی .بگو دوست دارم امسال یه سفر دو نفره داشته باشیم .

ببینید من مشهد کسانی رو میبینم که دسته جمعی اومدن وحتی گوشه پیاده رو چادر زدن .خوب من اینجور مسافرت رو نمیپسندم ولی اون ها عاشق این نوع مسافرتن .

خانواده همسر شما هم ظاهرا از این نوع خانواده ها هستن .که دوست دارن به هر قیمتی دور هم باشن حتی اگر شام نیمرو بخورن ویا تو یه اپارتمان 50 متری دسته

جمعی استراحت کنن .یعنی کلا خیلی راحت هستند .

به همسرت بگو دوست دارم تا بچه دار نشدیم یه سفر دو نفره رو تجربه کنم .با لج ولجبازی نه با ارامش همه چی درست میشه .

ستیلا جان کلی خندیدم که گفتی فهمیدم تاپیک سحره.عاشقتممممممممممممممم� �م.من چون شوهرم فعلا سرازه موقعیت سفر دو نفره نداریم خانوادش هم سالی یه بارو حتما میرن و همسرم هم دوس داره باهاشون باشیم و قتی میگم نه اخم و تخم میکنه با ناراحتیش کوفتم میکنه و این باعث شده من همش استرس داشته بام دم عید یا کل تابستونو.دوس دارم همسرم اولویتش ارامش من باشه نه بودن با خانوادش.این موضوع عذابم میده که انگار اونا تو اولویتن تا مندرحالی که بهزاد میگه اینطور نیس تو اینطور تصور میکنی من میگم سفر خوبه با هرکی که باشه.برا چی بشینیم خونه؟بریم دور هم خوش میگذره... خدم احساس میکنم تمایل زیاد بهزاد من رو به لج انداخته...

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ستیلا

سحر جان شاید باور نکنی ولی تا عنوان تاپیک رو دیدم گفتم این تاپیک سحره دوباره از دست آقا بهزاد دلش گرفته اومده اینجا .

ببین خانم من خودم هم مسافرت های دسته جمعی رو نمیپسندم فرقی نداره با خانواده خودم باشه یا همسرم .البته نه این که دوست نداشته باشم ولی تو یه همچین

سفری چون تعداد همسفر ها زیادتره در نتیجه تضاد سلیقه وعلائق هم به نسبت بیشتره .

مثلا همین غذا خوردن که یه نیاز طبیعیه و سفر وغیر سفر نداره .نمیتونیم ونمیشه همه راضی باشن .تو سفر هم که تو خونه نیست که بتونیم چند نوع غذا تهیه ببینیم .

تو سفر ممکنه برای زوجین اتاق خصوصی در نظر گرفته نشه .وهزاران مساله شبیه این .

ما اگر بخواهیم تو سفر هم به خودمون سختی بدیم که اسمش سفر نیست .سفر حتی اگر یک روز باشه باید باعث آرامش بشه .

به همسرت بگو دوست دارم امسال یه تنوع تو مسافرتمون بدیم .بگو همیشه با خانواده شما مسافرت رفتیم وبه من هم با این که سخت گذشته ولی به خودم سختی دادم

چون شما دوست داشتی .بگو دوست دارم امسال یه سفر دو نفره داشته باشیم .

ببینید من مشهد کسانی رو میبینم که دسته جمعی اومدن وحتی گوشه پیاده رو چادر زدن .خوب من اینجور مسافرت رو نمیپسندم ولی اون ها عاشق این نوع مسافرتن .

خانواده همسر شما هم ظاهرا از این نوع خانواده ها هستن .که دوست دارن به هر قیمتی دور هم باشن حتی اگر شام نیمرو بخورن ویا تو یه اپارتمان 50 متری دسته

جمعی استراحت کنن .یعنی کلا خیلی راحت هستند .

به همسرت بگو دوست دارم تا بچه دار نشدیم یه سفر دو نفره رو تجربه کنم .با لج ولجبازی نه با ارامش همه چی درست میشه .

---

بالاخره همسر شما هم سکان دار یه زندگی مستقل از زندگی شما با خانوادتون و زندگی خودش با خانوادش هست.

حتما خودش برای خودش برنامه های دیگه ای داره و نمیخاد خانواده شما ایشون رو مجبور به تخطی از اون برنامه ها بکنه.
شما در درجه اول بشینید بررسی کنید که این مسافرت ها و در کل رفتار خانواده شما با همسرتون و توقعاتشون از همسر شما در دایره اعتدال هست یا خیر

حتما از منظر شوهرتون به قضایا نگاه کنید نه از منظر خودتون

دوست عزیز من درکت می کنم برای منم همین دغدقه پیش اومد فرق من با شما این بود که من همسرمم دوست نداشت اما نمی تونست بگه نه برای جفتمون زهرمار می شد . من حتی از بقیه مشورت خواستم و دوستان راهنمایی های خوبی کردن که بد نیست برای تو هم بگم . البته من دیگه مشکلم برطرف شده اما نه با راهنمایی دوستان خانواده همسرم خودی نشان دادن و من دیگه راحت شدم . بگذریم از ناراحتی هایی که برام ایجاد کردن اما الان دیگه خدارو شکر راحتم .
اول اینکه دوستی گفت تو تا زمانی که برای خورت برنامه نذاری برات برنامه میریزن . برنامه ریزی کن قبل از تعطیلات تو که می دونی خونوادش اهل سفرن دوماه قبل برو تورهای مسافرتی رو ببین با ذوق کودکانه به شوهرت نشون بده بگو از بچگی آرزوم بوده با شوهرم برم اینجا برم تو این جنگلا برم کنار دریا چمیدونم یه فانتزی برای خودت بساز و برای شوهرت با ذوق (تاکید می کنم با ذوق و شوق نه معمولی ) تعریف کن بار اول جواب نداد بغض کن بشین ولی نه غر بزن نه عصبانی شو بگو باشه و مظلوم باش مطمئن باش چند بار اینکارو کنی خودش شرمنده می شه می برتت .
بگو جلوی خونوادت روم نمیشه دستت رو بگیرم یا هر موقع دلم خواست صورتت رو ببوسم روم نمی شه ابراز علاقه کنم بهت بیا دوتایی بریم .
اگر مجبور شدی باز با خونوادش بری وقتی به مقصد رسیدی بگو پاشو بریم دوتایی قدم بزنیم پاشو بریم واسه خانواده نوشابه بخریم به یه بهانه ای تنها شو و از تنهاییت و دور بودن از جمع لذت ببر مطمئن باش همسرت اینو ببینه می فهمه با تو بهش خوش می گذره
بعدشم همسرت اینجوری تربیت شده که هرجا می ره دورش شلوغ باشه پس الکی حرص نخور اخم و تخم می کنه حق داره چون تو داری یه سری دلخوشیا رو ازش می گیری سر لج و لجبازی. بذار به خودتم خوش بگذره وقتی میری کارایی که دوست داریو بکن عکس بگیر شوهرتو ببر ازت عکس بگیره هزار و یک کار می تونی بکنی توپ ببر با شوهرت توپ بازی کن
من اینو خودم پیاده کردم خونواده همسرم هرجا می رفتن اصرار می کردن ماهم بریم منم مثل تو حال نمی کردم اما نمی شد بگی نه مخصوصا من اوایل نامزدیم بود اگه می گفتم نه می گفتن ریگی به کفشش داره می خواد ما نشناسیمش آخرشم گفتنا اما مهم نیست سفر آخرم باهاشون دست شوهرم رو گرفتم ازشون دور شدیم و عکس گرفتیم و گفتیم و خندیدیم اما نه انقدر دور که مارو نبینن دقیقا به ساعت نکشید مادر شوهرم رفتار منو با شوهرش تقلید کرد و موقع برگشتن از مسافرت شوهرش و پسرش رو پر کرد که من دارم پسرشون رو ازشون می گیریم و دعوایی راه انداخت که دیگه شوهرمم نمی با هم بریم.
نمی گم برای شما هم اینجوری می شه ها خدا نکنه ایشالا که مادر شوهر تو فهمیدست و خوشحالم می شه اما به خودت سخت نگیر و لحظه های تنهاییت رو خودت با شوهرت بساز و از 13 روز به خودت قول بده که 10 روزشو واقعا حال کنی.
موفق باشی ببخشید طولانی شد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط saharebehzad

ستیلا جان کلی خندیدم که گفتی فهمیدم تاپیک سحره.عاشقتممممممممممممممم� �م.من چون شوهرم فعلا سرازه موقعیت سفر دو نفره نداریم خانوادش هم سالی یه بارو حتما میرن و همسرم هم دوس داره باهاشون باشیم و قتی میگم نه اخم و تخم میکنه با ناراحتیش کوفتم میکنه و این باعث شده من همش استرس داشته بام دم عید یا کل تابستونو.دوس دارم همسرم اولویتش ارامش من باشه نه بودن با خانوادش.این موضوع عذابم میده که انگار اونا تو اولویتن تا مندرحالی که بهزاد میگه اینطور نیس تو اینطور تصور میکنی من میگم سفر خوبه با هرکی که باشه.برا چی بشینیم خونه؟بریم دور هم خوش میگذره... خدم احساس میکنم تمایل زیاد بهزاد من رو به لج انداخته...

---

سحر جان خودت نیستی ولی تاپیکت بالا اومده
|grlim|

سلام
هیچ کاری نمیتونی بکنی.. این اخلاق شوهرته. به تجربه طی چندین سال دیدم هر گونه کاری با مهربونی و با زبون خوش و با اخم و با هرچی منجر به بد خلق شدن شوهر میشه. و کلا رفتن و تن دادن به این جور سفرای مزخرف از نرفتن و تن دادن به اخلاقای لوس و بچه گانه شوهرا بهتره! ببخشید دیگه نا امید کننده بود جوابم.