نمایش نتایج: از 1 به 28 از 28

موضوع: سردی در زندگی مشترک

2104
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    سردی در زندگی مشترک

    سلام.من 27 سالمه 3 سال پیش با همسرم آشنا شدم.اون دانشجوی پزشکی بود و من مامایی.وقتی با خانوادش اومدن خواستگاری قرار گذاشتن هزینه ها را کم بگیریم تا به اونها فشار نیاد.ما هم قبول کردیم.شب عقد پدرش زد زیر مهریه توافق شده.و شروع کرد به سر و صدا .ما مجبور شدیم کوتاه بیایم چون تو جامعه ما همیشه تو این مسایل برای دختر بد تموم میشه نه پسر.عقد را در شرایطی برگزار کردیم که تمام هزینه های اون را ما به عهده گرفتیم.حتی سرویس طلا و آتلیه و فیلمبردار را من با درامد خودم پرداخت کردم.اوناا گفتن برای عروسی جبران میکنیم.بعد از دو سال عقد پدر شوهرم گفت در صورتی برایتان عروسی میگیرم که هدایای عروسی را به من بدید.من قبول نکردم.گفتم هرچقدر میخوان هزینه عروسی کنن مولش را به ما بدن خودمون جشن میگیریم.حتی اون چند تا وسیله ای هم بر عهده خانواده داماد بود تا بخرن را هم قرار شد پولش را بدن.ما منتظر شدیم و پدر شوهرم بعد هز همه این ماجرا ها 1 میلیون و 500 هزار تومن برایمان اورد.از ان زمان تا الان باهاشون قطع رابطه کردم.من دختر بسیار زیبایی هستم.خواستگارهای زیادی داشتم ولی خانواده همسرم با منت تمام همیشه می گن ما به تو یه دکتر دادیم و برای همین نباید هیچ اعتراضی بکنم.خیلی ناراحتم.خیلی زیاد.هنوز هم شوهرم دانشجوئه.خیلی با هم دعوا میکنیم.میگ7 حتما ارزشت انقدر بوده که برات آوردن.خسته شدم.دلم میخواد جدا بشم.ولی باردارم.بدون هیچ تشریفاتی اومدم سدگر زندگیم.فامیل های من همه سطح بالا هستن.من سوژه همه شدم چون بدون جهیزیه درست و حسابی و بدون عروسی اومدم سر زندگیم.خانواده خودم هم وقتی دیدن خانواده شوهرم کم کاری کردن تا حدودی خودشون را کنار کشیدن گفتن مگه اونها چیکار کردن که ما بخوایم خرج زیادی بکنیم.همین.
    ویرایش توسط ریحانه123 : 10-09-2016 در ساعت 12:22 AM

  2. 5 کاربران زیر از ریحانه123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    سلام.همین.
    سلام به سایت مشاور خوش اومدین

    خب شما با توجه به تحصیلات و خانواده سطح بالا و زیبایی خودتون نباید خودتون رو دست کم میگرفتید

    و اینکه زود بچه دار بشید

    من فک میکنم حرفاتون بیشتر درد دل بود

    از این به بعد سعی کنید جوری رفتار کنین که بدونن شما چیزی کمتر ندارین

    نمیگم دعوا و بحث کنید ولی خودتون باید اول از همه قدر خودتون رو بدونید

    دوستان مشاور هم براتون نظر میذارن...منتظر باشید

  4. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    سلام.من 27 سالمه 3 سال پیش با همسرم آشنا شدم.اون دانشجوی پزشکی بود و من مامایی.وقتی با خانوادش اومدن خواستگاری قرار گذاشتن هزینه ها را کم بگیریم تا به اونها فشار نیاد.ما هم قبول کردیم.شب عقد پدرش زد زیر مهریه توافق شده.و شروع کرد به سر و صدا .ما مجبور شدیم کوتاه بیایم چون تو جامعه ما همیشه تو این مسایل برای دختر بد تموم میشه نه پسر.عقد را در شرایطی برگزار کردیم که تمام هزینه های اون را ما به عهده گرفتیم.حتی سرویس طلا و آتلیه و فیلمبردار را من با درامد خودم پرداخت کردم.اوناا گفتن برای عروسی جبران میکنیم.بعد از دو سال عقد پدر شوهرم گفت در صورتی برایتان عروسی میگیرم که هدایای عروسی را به من بدید.من قبول نکردم.گفتم هرچقدر میخوان هزینه عروسی کنن مولش را به ما بدن خودمون جشن میگیریم.حتی اون چند تا وسیله ای هم بر عهده خانواده داماد بود تا بخرن را هم قرار شد پولش را بدن.ما منتظر شدیم و پدر شوهرم بعد هز همه این ماجرا ها 1 میلیون و 500 هزار تومن برایمان اورد.از ان زمان تا الان باهاشون قطع رابطه کردم.من دختر بسیار زیبایی هستم.خواستگارهای زیادی داشتم ولی خانواده همسرم با منت تمام همیشه می گن ما به تو یه دکتر دادیم و برای همین نباید هیچ اعتراضی بکنم.خیلی ناراحتم.خیلی زیاد.هنوز هم شوهرم دانشجوئه.خیلی با هم دعوا میکنیم.میگ7 حتما ارزشت انقدر بوده که برات آوردن.خسته شدم.دلم میخواد جدا بشم.ولی باردارم.بدون هیچ تشریفاتی اومدم سدگر زندگیم.فامیل های من همه سطح بالا هستن.من سوژه همه شدم چون بدون جهیزیه درست و حسابی و بدون عروسی اومدم سر زندگیم.خانواده خودم هم وقتی دیدن خانواده شوهرم کم کاری کردن تا حدودی خودشون را کنار کشیدن گفتن مگه اونها چیکار کردن که ما بخوایم خرج زیادی بکنیم.همین.
    حق داری ناراحت باشی ولی حق نداری ناراحت بمونی، به بچه خوشگلت فکر کن که اگه غصه بخوری مدام، توی روح و روانش صد در صد تاثیر میگذاره، گذشته ها گذشته، فکر کردن به گذشته مشکلی از آینده حل نمیکنه به آینده فکر کن، به روزای خوب، به حس قشنگ مادر شدن، به اینکه راه زندگی طولانی و پر از فراز و نشیبه و نباید تسلیم سختی ها بشی، به زندگی به عشق به خدا
    ویرایش توسط Mohammad313 : 10-09-2016 در ساعت 12:57 AM

  6. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    عزیزم بچه ناخواسته بود.البته شوهرم خودش می خواسته.میگه میترسیدم جدا بشی.گفتم اگه بچه باشه منصرف میشی.چون میدونه من رو بچه خیلی حساسم

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    حق داری ناراحت باشی ولی حق نداری ناراحت بمونی، به بچه خوشگلت فکر کن که اگه غصه بخوری مدام، توی روح و روانش صد در صد تاثیر میگذاره، گذشته ها گذشته، فکر کردن به گذشته مشکلی از آینده حل نمیکنه به آینده فکر کن، به روزای خوب، به حس قشنگ مادر شدن، به اینکه راه زندگی طولانی و پر از فراز و نشیبه و نباید تسلیم سختی ها بشی، به زندگی به عشق به خدا
    ممنونم از راهنماییتون.سعی خودم را میکنم

  9. کاربران زیر از ریحانه123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    ممنونم از راهنماییتون.سعی خودم را میکنم
    خواهش میکنم، سعی نکنید بلکه تمام تلاشتون رو برای قشنگ تر شدن زندگیتون بکنید، دعوا نکنید از دعوا و کشمکش و یکی به دو با سرعت تمام فرار کنید، گذشته ها رو یادآوری نکنید که نتیجه ای جز تلخکامی نداره، اصلا براتون مهم نباشه که تشریفات زیادی برای عروسیتون نبوده الزاما همه اونایی که تشریفات میگیرن به خوشبختی نمیرسن، اصلا حرف فامیل براتون مهم نباشه بالا بودن سطح افراد به طرز فکرشونه به فرهنگشونه نه به دارایی و تشریفات، شک نکنید اگه احترام بگذارید حتما به شما احترام گذاشته میشه شک نکنید اگه محبت کنید مورد محبت قرار میگیرید فقط باید توجه داشته باشید که اعتدال داشته باشید احترام بگذارید ضمن اینکه شخصیت خودتون رو حفظ میکنید(برای خودتون در درجه اول احترام قائل باشید) و طوری رفتار کنید که کسی به خودش اجازه نده از شما سواستفاده کنه نه از روی ترس بلکه از روی شخصیت بالای شما. گذشت رو بعنوان یه اصل مهم و کلیدی توی زندگی مشترک قرار بدید، الان که باردارید مثبت فکر کنید نگید ناخواسته و ازین حرفا بگید لطف خدا، ارتباطتون رو با خدا بیشتر کنید، ببخشید زیاد حرف زدم، خوشبخت باشید و برقرار.
    ویرایش توسط Mohammad313 : 10-09-2016 در ساعت 01:28 AM

  11. کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    سلام دوست عزیزم
    اینکه اونا این کار رو کردن و کارشون اشتباه بوده و من قبول دارم. اما اتفاقی که الان افتاده اینه که اونا اومدن جلو زندگی شما سنگ انداختن و شما رو ناراحت و غمگین کردن و شما این ناراحتی و برداشتی و داری کل زندگیت رو با اون خراب می کنی . به نظر من ولش کن رهاش کن. فکر نکن که همه زندگی ها خیلی خوبه و عالین نه خیلیها همین جوری زندگیشون رو شروع می کنن . عوض همه این ناراحتی ها به خودت و همسرت و فرزندت فکر کن. من نمی گم که اونا رو ببخش چون خودم هیچ وقت نمی تونم کسی رو که به من بدی کرده ببخشم فقط میندازمشون اون عقبهای مغزم جایی که نخوام زیاد بهشون فکر کنم ، جاشون همون جاست. چون ارزش زیاد فکر کردن رو ندارن.
    زندگیت رو عوض کن به همسرت مهربونی کن و جذبش کن به زندگیت و سعی کن حالا که دارید سه نفر می شید خونتون گرم باشه برای بودن کودکتون. بچه هم احتیاج به پدر داره و هم مادر. فکر طلاق رو از ذهنت بیرون کن و فقط به درست کردن روابطتون فکر کنید.
    امیدوارم که زندگیتون بهتر بشه.

  13. 2 کاربران زیر از merina بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    خواهش میکنم، سعی نکنید بلکه تمام تلاشتون رو برای قشنگ تر شدن زندگیتون بکنید، دعوا نکنید از دعوا و کشمکش و یکی به دو با سرعت تمام فرار کنید، گذشته ها رو یادآوری نکنید که نتیجه ای جز تلخکامی نداره، اصلا براتون مهم نباشه که تشریفات زیادی برای عروسیتون نبوده الزاما همه اونایی که تشریفات میگیرن به خوشبختی نمیرسن، اصلا حرف فامیل براتون مهم نباشه بالا بودن سطح افراد به طرز فکرشونه به فرهنگشونه نه به دارایی و تشریفات، شک نکنید اگه احترام بگذارید حتما به شما احترام گذاشته میشه شک نکنید اگه محبت کنید مورد محبت قرار میگیرید فقط باید توجه داشته باشید که اعتدال داشته باشید احترام بگذارید ضمن اینکه شخصیت خودتون رو حفظ میکنید(برای خودتون در درجه اول احترام قائل باشید) و طوری رفتار کنید که کسی به خودش اجازه نده از شما سواستفاده کنه نه از روی ترس بلکه از روی شخصیت بالای شما. گذشت رو بعنوان یه اصل مهم و کلیدی توی زندگی مشترک قرار بدید، الان که باردارید مثبت فکر کنید نگید ناخواسته و ازین حرفا بگید لطف خدا، ارتباطتون رو با خدا بیشتر کنید، ببخشید زیاد حرف زدم، خوشبخت باشید و برقرار.
    باور کنید با اینکه کل هزینه ای که برای من کردن همین 1500 بوده من تا حالا کوچکترین بی احترامی به اونها نکردم.شاید هر دختری جای من بود نمیتونست دوام بیاره.

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    خواهش میکنم، سعی نکنید بلکه تمام تلاشتون رو برای قشنگ تر شدن زندگیتون بکنید، دعوا نکنید از دعوا و کشمکش و یکی به دو با سرعت تمام فرار کنید، گذشته ها رو یادآوری نکنید که نتیجه ای جز تلخکامی نداره، اصلا براتون مهم نباشه که تشریفات زیادی برای عروسیتون نبوده الزاما همه اونایی که تشریفات میگیرن به خوشبختی نمیرسن، اصلا حرف فامیل براتون مهم نباشه بالا بودن سطح افراد به طرز فکرشونه به فرهنگشونه نه به دارایی و تشریفات، شک نکنید اگه احترام بگذارید حتما به شما احترام گذاشته میشه شک نکنید اگه محبت کنید مورد محبت قرار میگیرید فقط باید توجه داشته باشید که اعتدال داشته باشید احترام بگذارید ضمن اینکه شخصیت خودتون رو حفظ میکنید(برای خودتون در درجه اول احترام قائل باشید) و طوری رفتار کنید که کسی به خودش اجازه نده از شما سواستفاده کنه نه از روی ترس بلکه از روی شخصیت بالای شما. گذشت رو بعنوان یه اصل مهم و کلیدی توی زندگی مشترک قرار بدید، الان که باردارید مثبت فکر کنید نگید ناخواسته و ازین حرفا بگید لطف خدا، ارتباطتون رو با خدا بیشتر کنید، ببخشید زیاد حرف زدم، خوشبخت باشید و برقرار.
    میدونید مشکل اینجاست که بعضی آدمها احترامی که بهشون گذاشته میشه را بحساب ضعف طرف مقابل میذارن.البته بعضیا اینجورن.ما خیلی بهشون گذاشتیم و فکر میکنم همین باعث گستاخی شده.میگن لطف مکرر میشه حق مسلم

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    میدونید مشکل اینجاست که بعضی آدمها احترامی که بهشون گذاشته میشه را بحساب ضعف طرف مقابل میذارن.البته بعضیا اینجورن.ما خیلی بهشون گذاشتیم و فکر میکنم همین باعث گستاخی شده.میگن لطف مکرر میشه حق مسلم
    خب باید همونطور که عرض کردم اعتدال حفظ بشه توی احترام گذاشتن هم نباید زیاده روی کنی خیلی وقتا بی احترامی نکردن یجور احترام کردنه لازم نیست همیشه خم و راست بشید زیاده روی توی احترام گذاشتن قضیه رو لوس میکنه طوری که دیگه محبتتون به چشم نمیاد. اوایل زندگی برای همه این مشکلات هست باید با سعه صدر و خویشتن داری این دوران را سپری کرد، ببین قدرت زبون هر زنی از هزار تا اسلحه بیشتره اگه بلد باشی چطور از این نعمت زبونت استفاده کنی با کلام نرم میتونی شوهرتو رام کنی، زبون نرم مار رو از لونه بیرون میکشه، مرد که جای خود داره خصوصا اگه زبون نرم همسر باشه.
    در درجه اول برای اینکه خودت آرامش داشته باشی گذشته رو توی گذشته دفن کن مدام مرورش نکن قضیه 1500 و هزارتا چیز دیگه که فضای ذهنتو اشغال کرده بریز دور، به مادر شدنت فکر کن به اینکه وقتی بچه به دنیا بیاد انقدر کار میریزه سرت که وقت سر خاروندن هم نداری چه برسه به فکر کردن و تحلیل کردن اتفاقات گذشته، سعی کن ذهنتو خالی کنی و با انرژی یه زندگی جدید رو شروع کنی با یه نگاه جدید با سیاست یه آینده بهتر رو برای خودت بچت و همسرت رقم بزن.
    ویرایش توسط Mohammad313 : 10-09-2016 در ساعت 10:25 AM

  17. 2 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    سلام

    من کاری با اون ادمها ندارم

    ولی صفر تا صد این رابطه اشتباه شما بوده

    ما مسئول ادمهای غریبه ای نیستیم که میان خاستگاری

    ما باید خودمون عزت نفس داشته باشیم و اجازه ندیم کسی بی احترامی بهمون کنه

    ما نباید بزاریم کسی ازمون سوءاستفاده کنه

    متاسفانه شما ساده بودید و فکر میکردید با کوتاه اومدن بهترین کارو کردید

    کوتاه اومدید تا پیش طرف مقابلتون احترام بدست بیارید

    نمیدونستید که انفعال احترام نمیاره برعکس ادم رو بی ارزش میکنه

    بقول رزمریم حرفهاتون شبیه دردل بود

    ولی یه پشنهاد دارم واستون سعی کنید رو منفعل بودنتون کار کنید

    اگر چه من فکر میکنم شما خانوادگی منفعل هستید و کار سختیه شما بتونید روش کار کنید

    اما میتونید سعی تون رو انجام بدید

    سعی کنید جراتمندانه صحبت کنید

    انسانی که منفعل باشه هیچوقت مورد احترام و محبت قرار نمیگیره
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  19. 4 کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mohammad313 نمایش پست ها
    خب باید همونطور که عرض کردم اعتدال حفظ بشه توی احترام گذاشتن هم نباید زیاده روی کنی خیلی وقتا بی احترامی نکردن یجور احترام کردنه لازم نیست همیشه خم و راست بشید زیاده روی توی احترام گذاشتن قضیه رو لوس میکنه طوری که دیگه محبتتون به چشم نمیاد. اوایل زندگی برای همه این مشکلات هست باید با سعه صدر و خویشتن داری این دوران را سپری کرد، ببین قدرت زبون هر زنی از هزار تا اسلحه بیشتره اگه بلد باشی چطور از این نعمت زبونت استفاده کنی با کلام نرم میتونی شوهرتو رام کنی، زبون نرم مار رو از لونه بیرون میکشه، مرد که جای خود داره خصوصا اگه زبون نرم همسر باشه.
    در درجه اول برای اینکه خودت آرامش داشته باشی گذشته رو توی گذشته دفن کن مدام مرورش نکن قضیه 1500 و هزارتا چیز دیگه که فضای ذهنتو اشغال کرده بریز دور، به مادر شدنت فکر کن به اینکه وقتی بچه به دنیا بیاد انقدر کار میریزه سرت که وقت سر خاروندن هم نداری چه برسه به فکر کردن و تحلیل کردن اتفاقات گذشته، سعی کن ذهنتو خالی کنی و با انرژی یه زندگی جدید رو شروع کنی با یه نگاه جدید با سیاست یه آینده بهتر رو برای خودت بچت و همسرت رقم بزن.
    ممنونم از صحبتاتون.ببخشید شما مشاور یا روانکاو هستید؟

  21. کاربران زیر از ریحانه123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیراه نمایش پست ها
    سلام

    من کاری با اون ادمها ندارم

    ولی صفر تا صد این رابطه اشتباه شما بوده

    ما مسئول ادمهای غریبه ای نیستیم که میان خاستگاری

    ما باید خودمون عزت نفس داشته باشیم و اجازه ندیم کسی بی احترامی بهمون کنه

    ما نباید بزاریم کسی ازمون سوءاستفاده کنه

    متاسفانه شما ساده بودید و فکر میکردید با کوتاه اومدن بهترین کارو کردید

    کوتاه اومدید تا پیش طرف مقابلتون احترام بدست بیارید

    نمیدونستید که انفعال احترام نمیاره برعکس ادم رو بی ارزش میکنه

    بقول رزمریم حرفهاتون شبیه دردل بود

    ولی یه پشنهاد دارم واستون سعی کنید رو منفعل بودنتون کار کنید

    اگر چه من فکر میکنم شما خانوادگی منفعل هستید و کار سختیه شما بتونید روش کار کنید

    اما میتونید سعی تون رو انجام بدید

    سعی کنید جراتمندانه صحبت کنید

    انسانی که منفعل باشه هیچوقت مورد احترام و محبت قرار نمیگیره
    نه من اصلا برای بدست آوردن احترام کوتاه نیومدم.راستش بخاطر حرفای شوهرم و اینکه از اول خیلی رو مسائل مالی نگرانی داشت کوتاه اومدم ولی نمیدونستم اونها از حد میگذرونن.من هیچوقت تو زندگیم کمبودی حس نکردم و برای همین اوایل این چیزا برام مهم نبود ولی بی تفاوتی های بی حد و حصر اونها دیگه صبرمو تموم کرده.راستش اونها اهل یه روستا از توابع همدان هستن که به شر بودن و خساست معروفن.خانواده من بعد از عقد بیشتر از ترس بهم خوردن زندگی من چیزی نگفتن

  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    راستش الان میخوام همون مبلغی که بهم دادن را بهشون برگردونم ولی شوهرم شماره حسابشون را نمیده.چون حس میکنم راضی به دادن همین هم نبودن

  24. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    ممنونم از صحبتاتون.ببخشید شما مشاور یا روانکاو هستید؟
    خواهش میکنم. نه من مشاور نیستم.

  25. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26338
    نوشته ها
    1,317
    تشکـر
    2,454
    تشکر شده 2,159 بار در 1,087 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : من در نهایت مظلومیت زندگی مشترکم را شروع کردم و الان ناراحتم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    راستش الان میخوام همون مبلغی که بهم دادن را بهشون برگردونم ولی شوهرم شماره حسابشون را نمیده.چون حس میکنم راضی به دادن همین هم نبودن
    بیخیال بشید، ادامه دادن این ماجرا قطعا هیچ منفعتی نداره و حساسیت ها رو بیشتر میکنه و باعث تنش میشه.

  26. 2 کاربران زیر از Mohammad313 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    با سلام

    بنظر من

    همسرتون خیلی شمارو دوست داره و نمیخاد از دستتون بده

    (چون دختری مثل شما نایابه ، واقعا همسرتون رو درک میکنید )

    پس هیچ وقت بخاطر این مسائل خودتونو ناراحت نکنید

    بنظر من بهتره بجای اینکه با همسرتون درمورد اینکه خانوادش برات کم گذاشتن صحبت کنی

    درمورد خودت و بچت صحبت کنی

    مطمئنا همسرت تحصیل کرده است و عاقل میدونه رفتار خانوادش اشتباه بوده

    مدیریت کن رفتارت تا خانوادش خودشون شرمنده بشن

    با همسرتون اونقد خو ب و خوش زندگی کنید تا لحظه هاتونو تلخ نکنید

    مهم شما و همسرتون هستید

    درسته دل ادم میگیره وقتی این اتفاقات میفته

    بنظر من مهم اینه همسرتون پشتتون خالی نکنه

    پس کاری کن همسرت عاشقانه وار دوست داشته باشه خیلی مثل برخی زنها غر نزن بره پیش خانوادش


    مدیریت کن عزیزم


    آها اینم بگم

    هیچ وقت باهاشون درگیر نشو اگرم قراره پولی پس داده بشه یا حرفی زده بشه
    بهتره از طرف همسرت به خانوادش گفته بشه نه شما


    شاد باشید
    امضای ایشان
    ​یا علی

  28. کاربران زیر از masoume بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    از همتون متشکرم.خیلی آروم تر شدم.اینجا واقعا محیط خوبی داره.بار منفی زیادی را از دست میدی و حس خوبی بهت دست میده وقتی که حرفاتو میزنی و بقیه نظر میدن.بازم ممنونم

  30. کاربران زیر از ریحانه123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    سلام دوست عزیز
    ماجراتون ناراحت کننده بود اما خب با غصه خوردن و یدک کشیدنش چیزی درست نمیشه بلکه درستتره که از گذشته آدم درس بگیره و دیگه رهاش کنه
    به نظر من اینکه شما اینقدر کوتاه اومدین جای تعجبه والبته میخواستین اینجوری قضیه به خوبی پیش بره و به ضرر خودتونم نموم نشه
    اما متاسفانه خونواده همسرتون به جای اینکه از کاراشون خجالت بکشن تشدید کردن اشتباهاتشون رو و این تاسف باره
    اما خب همسر شما به نظرم حداقل این بین باید یه مقدار هم به فکر شما می بود و طرفداریتون رو میکرد نه به خاطر اینکه همسرش هستین به این خاطر که برخورد خونواده اش ناجوانمردانه بوده
    ولی خب به قول شما توی جامعه ای که ما زندگی می کنیم اگه وسط این ماجراها جدایی و اختلاف پیش بیاد دیوار دختر همیشه کوتاهه و انگشت اشاره به سمتش کم نیست
    شما هم خیلی خوبه که انقدر صبور هستین و به خاطر زندگی و همسرتون زندگیتون رو با این شرایط شروع کردین
    اما خب از این به بعد دیگه بهشون فرصت ندین که سوع استفاده کنن
    خیلی زشته واقعا آخه این دنیا مگه چقدر ارزش داره که آدم بخواد این همه در حق کسی که میشه شریک زندگی فرزندش بدی کنه، امیدوارم خدا هدایت کنه همه رو...
    سعی کنین گذشته رو فراموش کنین معلومه همسرتون دوستتون داره که نخواسته جدا بشین
    متاسفانه تو خیلی از ازدواجا همچین اختلافاتی هست و بعضی وقتا دختر مظلوم واقع میشه بعضی وقتا هم پسر...
    من یه دوستی دارم سنتی ازدواج کرد به قول خودش تا چشم باز کرد عقد یه نفر شده بود که هنوز شخصیتش رو نشناخته بود
    خونواده اش انقدر نامرد بودن گفته بودن باید واسه دخترتون یه ماشین بگیرین که ما عروسی بگیریم، پدرشم گفته بود پسر شما شوهر نکرده دختر من شوهر کرده و این از وظایفش نیست
    خلاصه در عین مظلومیت حتی مهریه و همه وسایل و لباس و طلا و همه چیزشون رو پس داد و وکیلش طلاقش رو گرفت
    پسره هم این وسط هیییییییییییییچی
    شمام زیاد ناراحت گذشته نباشین و به اون فرشته کوچولوتون و آینده تون فکر کنید
    سعی کنید احساساتتون رو بروز بدین که بچه تون هم اذیت نشه
    با یکی از اعضای خونواده تون یا یه دوست خیلی صمیمی و مطمئن و یا همین جا اگه مشکل یا حرفی دارین بزنین که سبک بشین این خیلی بهتون کمک میکنه
    موفق باشین.

  32. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    سلام.من 27 سالمه 3 سال پیش با همسرم آشنا شدم.اون دانشجوی پزشکی بود و من مامایی.وقتی با خانوادش اومدن خواستگاری قرار گذاشتن هزینه ها را کم بگیریم تا به اونها فشار نیاد.ما هم قبول کردیم.شب عقد پدرش زد زیر مهریه توافق شده.و شروع کرد به سر و صدا .ما مجبور شدیم کوتاه بیایم چون تو جامعه ما همیشه تو این مسایل برای دختر بد تموم میشه نه پسر.عقد را در شرایطی برگزار کردیم که تمام هزینه های اون را ما به عهده گرفتیم.حتی سرویس طلا و آتلیه و فیلمبردار را من با درامد خودم پرداخت کردم.اوناا گفتن برای عروسی جبران میکنیم.بعد از دو سال عقد پدر شوهرم گفت در صورتی برایتان عروسی میگیرم که هدایای عروسی را به من بدید.من قبول نکردم.گفتم هرچقدر میخوان هزینه عروسی کنن مولش را به ما بدن خودمون جشن میگیریم.حتی اون چند تا وسیله ای هم بر عهده خانواده داماد بود تا بخرن را هم قرار شد پولش را بدن.ما منتظر شدیم و پدر شوهرم بعد هز همه این ماجرا ها 1 میلیون و 500 هزار تومن برایمان اورد.از ان زمان تا الان باهاشون قطع رابطه کردم.من دختر بسیار زیبایی هستم.خواستگارهای زیادی داشتم ولی خانواده همسرم با منت تمام همیشه می گن ما به تو یه دکتر دادیم و برای همین نباید هیچ اعتراضی بکنم.خیلی ناراحتم.خیلی زیاد.هنوز هم شوهرم دانشجوئه.خیلی با هم دعوا میکنیم.میگ7 حتما ارزشت انقدر بوده که برات آوردن.خسته شدم.دلم میخواد جدا بشم.ولی باردارم.بدون هیچ تشریفاتی اومدم سدگر زندگیم.فامیل های من همه سطح بالا هستن.من سوژه همه شدم چون بدون جهیزیه درست و حسابی و بدون عروسی اومدم سر زندگیم.خانواده خودم هم وقتی دیدن خانواده شوهرم کم کاری کردن تا حدودی خودشون را کنار کشیدن گفتن مگه اونها چیکار کردن که ما بخوایم خرج زیادی بکنیم.همین.
    سلام

    متاسفم عزیز از آنچه که خواندم ولی خود شما مقصر هستید عزیز و خانواده محترم!!!!!!!!؟؟؟

    دو انسان تحصیل کرده توی این دوره و زمونه و ناقص الخله!!!!؟؟؟ شما فقط و فقط درس خواندین و راجب انسان امروز و عشق و ازدواج هیچ چیز نمیدانید نه شما و نه خانواده شما و همسر شما و خانواده ایشون!!!!؟؟

    اینجا فقط و فقط مسئله خرید کالا بوده شما گفتین فلان قیمت و خانواده محترم ایشون و بخصوص پدر ایشون در معامله هم شما و هم خانواده شما را به قول عوام پیچانده و فریب داده اند و حالا احساس متضرر شدن و مفت فروختن و......!!!!!!!؟؟؟؟

    البته یک مژده دارم براتون که شما تنها نیستید و من خودم صدها مراجعه کننده داشته و دارم که به مانند شما فکر میکنند!!!!؟؟؟

    کوتاه سخن عزیز:

    ازدواج غلط و بدی داشته اید

    شناخت هر دوی شما و خانواده های محترم شما از انسان امروز خیلی خیلی کمه پس بیشتر بخوانید و بدانید

    بهتر اینه که هر دوی شما با هم به یکی از همکاران مشاور حاذق خانم ما رجوع کنید جهت مشاوره

    بارداری شما کار درستی نبوده ولی خوب اتفاقی است که افتاده

    حتما و حتما استقلال مالی داشته باشید(کار و درامد)

    دست از خانواده ها بکشید و سعی کنید خانواده هسته ای خود را داشته باشید(شامل شوهر و همسر و فرزند یا فرزندان) زمان خانواده گسترده سپری شده عزیز

    بیشتر هر دو درگیر شناخت بیشتری از یکدیگر شوید و سعی کنید دوست و همسر هم باشید نه کالا و خریدار و فروشنده و .........

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  33. 3 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز از آنچه که خواندم ولی خود شما مقصر هستید عزیز و خانواده محترم!!!!!!!!؟؟؟

    دو انسان تحصیل کرده توی این دوره و زمونه و ناقص الخله!!!!؟؟؟ شما فقط و فقط درس خواندین و راجب انسان امروز و عشق و ازدواج هیچ چیز نمیدانید نه شما و نه خانواده شما و همسر شما و خانواده ایشون!!!!؟؟

    اینجا فقط و فقط مسئله خرید کالا بوده شما گفتین فلان قیمت و خانواده محترم ایشون و بخصوص پدر ایشون در معامله هم شما و هم خانواده شما را به قول عوام پیچانده و فریب داده اند و حالا احساس متضرر شدن و مفت فروختن و......!!!!!!!؟؟؟؟

    البته یک مژده دارم براتون که شما تنها نیستید و من خودم صدها مراجعه کننده داشته و دارم که به مانند شما فکر میکنند!!!!؟؟؟

    کوتاه سخن عزیز:

    ازدواج غلط و بدی داشته اید

    شناخت هر دوی شما و خانواده های محترم شما از انسان امروز خیلی خیلی کمه پس بیشتر بخوانید و بدانید

    بهتر اینه که هر دوی شما با هم به یکی از همکاران مشاور حاذق خانم ما رجوع کنید جهت مشاوره

    بارداری شما کار درستی نبوده ولی خوب اتفاقی است که افتاده

    حتما و حتما استقلال مالی داشته باشید(کار و درامد)

    دست از خانواده ها بکشید و سعی کنید خانواده هسته ای خود را داشته باشید(شامل شوهر و همسر و فرزند یا فرزندان) زمان خانواده گسترده سپری شده عزیز

    بیشتر هر دو درگیر شناخت بیشتری از یکدیگر شوید و سعی کنید دوست و همسر هم باشید نه کالا و خریدار و فروشنده و .........

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    سلام.بله حرفای شما کاملا درسته.ولی من چه کاری از دستم برمیومد؟ از طرفی تو جامعه حرف همه این شده که سخت نگیرید تا ازدواج ها آسان بشه منم اولش کوتاه اومدم ولی برای بقیه ش چی؟ من یه دخترم همیشه به این فکر میکنم که تو این مسئله باید خانوادم پا پیش میذاشتن و معترض میشدن که اونها هم همش منو ترسوندن که نمیشه و زندگیت بهم میخوره ...بارداریم هم بخدا اصلا با تمایل من نبود.وقتی فهمیدم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟ حتی باور کنید علت اینکه اومدم اینجا حرفامو نوشتم اینه که هر وقت خواستم با خانوادم راجبش حرف بزنم بهم گفتن این افکار سطخی را دور بریز.این مسائل اهمیتی نداره.صبور باش و و و هزاران حرفی که همش منو مقصر نشون میده...بارها به همسرم گفتم بیا بریم پیش مشاور.خوب اون داره تخصص میخونه و اصلا مشاورها را قبول نداره.میگه اونها را بیار تا من مشاوره کنم.مشکل اینجاست که همه از من توقع صبر ایوب دارن و این در توان من نیست.تا حالا چند بار به مراسم های عروسی خواستگارهای قبلیم رفتم که از آشنا و فامیل بودن.خیلی پشیمونم .میگم کاش اونها را رد نکرده بودم ...تازه خیلی هاشون هم با نیشخند بهم میگن حیف شد عروس ما نشدیا وگرنه این کارا رو برای تو میکردیم.منم طبق معمول باید لبخند زورکی بزنم و بگم قسمت نبود...

  35. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    سلام.بله حرفای شما کاملا درسته.ولی من چه کاری از دستم برمیومد؟ از طرفی تو جامعه حرف همه این شده که سخت نگیرید تا ازدواج ها آسان بشه منم اولش کوتاه اومدم ولی برای بقیه ش چی؟ من یه دخترم همیشه به این فکر میکنم که تو این مسئله باید خانوادم پا پیش میذاشتن و معترض میشدن که اونها هم همش منو ترسوندن که نمیشه و زندگیت بهم میخوره ...بارداریم هم بخدا اصلا با تمایل من نبود.وقتی فهمیدم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟ حتی باور کنید علت اینکه اومدم اینجا حرفامو نوشتم اینه که هر وقت خواستم با خانوادم راجبش حرف بزنم بهم گفتن این افکار سطخی را دور بریز.این مسائل اهمیتی نداره.صبور باش و و و هزاران حرفی که همش منو مقصر نشون میده...بارها به همسرم گفتم بیا بریم پیش مشاور.خوب اون داره تخصص میخونه و اصلا مشاورها را قبول نداره.میگه اونها را بیار تا من مشاوره کنم.مشکل اینجاست که همه از من توقع صبر ایوب دارن و این در توان من نیست.تا حالا چند بار به مراسم های عروسی خواستگارهای قبلیم رفتم که از آشنا و فامیل بودن.خیلی پشیمونم .میگم کاش اونها را رد نکرده بودم ...تازه خیلی هاشون هم با نیشخند بهم میگن حیف شد عروس ما نشدیا وگرنه این کارا رو برای تو میکردیم.منم طبق معمول باید لبخند زورکی بزنم و بگم قسمت نبود...
    سلام

    عزیز از کی وقتی همه یک چیزی رو گفتن یعنی اون حرف درسته!!!!!؟؟؟؟؟

    برای همین عرض کردم که خیلی خیلی کم میدانید. حال گذشته , در گذشته و کاری براش نمیشه کرد و درد دل کردن برای دیگری و... دردی رو دوا نمیکنه . شما نیاز به راهنمایی تخصصی و علمی و درمان و

    شناخت از خود دارید. همسر شما اگر اینگونه که شما گفته اید هستند سخت گرفتار و بیمارند و اگر حاضر نیستند بیایند برای مشاوره و..... شما خود به تنهایی رجوع کنید

    در ضمن همانطور که عرض کردن استقلال مالی یادتون نره.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  36. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز از کی وقتی همه یک چیزی رو گفتن یعنی اون حرف درسته!!!!!؟؟؟؟؟

    برای همین عرض کردم که خیلی خیلی کم میدانید. حال گذشته , در گذشته و کاری براش نمیشه کرد و درد دل کردن برای دیگری و... دردی رو دوا نمیکنه . شما نیاز به راهنمایی تخصصی و علمی و درمان و

    شناخت از خود دارید. همسر شما اگر اینگونه که شما گفته اید هستند سخت گرفتار و بیمارند و اگر حاضر نیستند بیایند برای مشاوره و..... شما خود به تنهایی رجوع کنید

    در ضمن همانطور که عرض کردن استقلال مالی یادتون نره.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    اینکه من تنها برم پیش مشاور بنظرتون فایده داره؟

  37. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز از کی وقتی همه یک چیزی رو گفتن یعنی اون حرف درسته!!!!!؟؟؟؟؟

    برای همین عرض کردم که خیلی خیلی کم میدانید. حال گذشته , در گذشته و کاری براش نمیشه کرد و درد دل کردن برای دیگری و... دردی رو دوا نمیکنه . شما نیاز به راهنمایی تخصصی و علمی و درمان و

    شناخت از خود دارید. همسر شما اگر اینگونه که شما گفته اید هستند سخت گرفتار و بیمارند و اگر حاضر نیستند بیایند برای مشاوره و..... شما خود به تنهایی رجوع کنید

    در ضمن همانطور که عرض کردن استقلال مالی یادتون نره.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    یه سوال دیگه داشتم.چرا شما انقدر اصرار به استقلال مالی من دارید؟ البته شما مطمئنا مشاور هستید و از توی حرفها ی طرف مقابل نکات ریزی را میبینید.ولی میخوام بدونم علتش چیه؟ ضمنا اگه آقایون خانم ها را تهدید به این بکنن که اگه بری سر کار هر اتفاقی تو زندگی مشترک افتاد که پایه های زندگی را متزلزل کرد بازم باید اون خانم بره سر کار و به این حرفها اهمیت نده؟ یه چیز دیگه... راستش بخاطر یه سری خصلت هایی که شوهرم و خانوادش داشتن پدرم هم همیشه همینو بهم میگه.میگه حتما برو سر کار

  38. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    البته اینم بگم الان که همسرم دانشجوئه اجازه کار نداره و به من هم اجازه کار کردن نمیده و میگه زندگیمون خراب میشه.راستش واقعا از نظر مالی تحت فشاریم.داریم با حقوق دانشجویی زندگی میکنیم

  39. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    اینکه من تنها برم پیش مشاور بنظرتون فایده داره؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    یه سوال دیگه داشتم.چرا شما انقدر اصرار به استقلال مالی من دارید؟ البته شما مطمئنا مشاور هستید و از توی حرفها ی طرف مقابل نکات ریزی را میبینید.ولی میخوام بدونم علتش چیه؟ ضمنا اگه آقایون خانم ها را تهدید به این بکنن که اگه بری سر کار هر اتفاقی تو زندگی مشترک افتاد که پایه های زندگی را متزلزل کرد بازم باید اون خانم بره سر کار و به این حرفها اهمیت نده؟ یه چیز دیگه... راستش بخاطر یه سری خصلت هایی که شوهرم و خانوادش داشتن پدرم هم همیشه همینو بهم میگه.میگه حتما برو سر کار
    حتما تاثیر در جهت شناخت خودتون و درمان وفهم بهتر از زندگی

    کار به انسان انگیزه و هدف میده در ضمن شما درس نخوانده اید که خانه نشین بشید البته حتما به این معنی نیست که از وظایف همسری و مادری خود چشم پوشی کنید.

    و اگر روزی به این نتیجه رسیدید که دیگر به این زندگی ادامه ندهید(البته امیدوارم که همه چی درست بشه و بدانجا نرسه) این کار و استقلال مالیه که حرف اول رو میزنه.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  40. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    حتما تاثیر در جهت شناخت خودتون و درمان وفهم بهتر از زندگی

    کار به انسان انگیزه و هدف میده در ضمن شما درس نخوانده اید که خانه نشین بشید البته حتما به این معنی نیست که از وظایف همسری و مادری خود چشم پوشی کنید.

    و اگر روزی به این نتیجه رسیدید که دیگر به این زندگی ادامه ندهید(البته امیدوارم که همه چی درست بشه و بدانجا نرسه) این کار و استقلال مالیه که حرف اول رو میزنه.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    بسیار سپاسگزارم.ببخشید شما در کاشان شعبه دارید؟ منظورم اینه که مشاورهای این سایت جاهای مختلف کشور کار میکنن یا فقط در حد همین سایته؟

  41. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سردی در زندگی مشترک

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    بسیار سپاسگزارم.ببخشید شما در کاشان شعبه دارید؟ منظورم اینه که مشاورهای این سایت جاهای مختلف کشور کار میکنن یا فقط در حد همین سایته؟
    من از کارشناسان این سایت نیستم . البته روانشناسی بالینی و... تخصص منه و به صورت شخصی و خود فعال برای کمک مختصر به بعضی از هموطنان که بنا به دلایلی دسترسی به دیگر همکاران رو ندارند

    اینجا هستم.

    اینکه این دوستان مرکزی در کاشان دارند یا خیر بنده اطلاعی ندارم تا آنجا که میدانم در تهران متمرکز هستند.

    در کاشان میتوانید از واحد روانشناختی دانشگاه کاشان مدد بگیرید.

    البته توصیه میکنم حتما خانم باشند و بهتره متعهل و مادر باشند.

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد