نمایش نتایج: از 1 به 26 از 26

موضوع: طلاق اجباری

3667
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    طلاق اجباری

    دختر 24 ساله ای هستم ک 4 سال و اندی است ک ازدواج کرده ام.همسرم همکار خواهرم و کارمند بانک است و ازین طریق آشنا شدیم و بصورت سنتی ازدواج کردیم.بعداز مدت کوتاهی بشدت به او علاقه مند شدم اگرچه روحیات و افکار متفاوتی داشتیم.بعداز نامزدی فهمیدم سیگاری و بشدت رفیق باز و کاملا بی تعهد نسبت ب من است اما من دوستش داشتم.در همان ابتدا عقد و عروسی را یکی کردیم و جشن گرفتیم و تصمیم بر این شد ک بعد از اتمام 2 سال باقیمانده درس من در یک شهر دیگر جهیزیه ام را ببرم به خانه مجردی همسرم و زندگیمان را شروع کنیم.بعد از اتمام درسم سر یک موضوع کوچک قهر کردیم اما از آنجا ک همسر من بشدت بی تعهد است قهرمان 2 سال طول کشید و کارمان به دادگستری و پرونده نفقه و مهریه و... کشید.در این 2 سال حتی یک پیام کوتاه ک حاوی یک نشانه کوچک باشد برایم نفرستاد.خانواده اش هم قید مرا زدند و هیچ خبری از من نگرفتند.من یک سال اول خیلی عذاب کشیدم اما کم کم فراموشش کردم و تصمیم به جدایی گرفتم اما بعد از 2 سال جدایی 2 ماه پیش بدلیل فشار مالی نفقه و مهریه حاضر به ادامه زندگی شد.در این 2 ماه فهمیدم ک وضعیت بشدت بدتر شده.روزی 7 ساعت سر کار بود و 7 ساعت ظهر میخابید و 6 ساعت شب!!!!!مصرف زیاد سیگار و ناس...بی احساسی در رابطه...افسردگی... و تهدید مداوم اینکه مرا از خانه بیرون خواهد انداخت.در این 2 ماه ک در خانه اش بودم بشدت اذیت شدم و در نهایت دو روز پیش مرا سر یک بگو مگوی جزئی برهنه از خانه به کوچه بیرون انداخت و باعث شد فشار عصبی شدیدی ب من وارد شود و خانه را ترک کنم.فردای آن روز برگشتم اما باز با عربده مرا ب خانه راه نداد و در کوچه ب زمین زد ک برگرد و از زندگی من بیرون برو.حالا هم میگوید یا مهریه ات را ببخش و جدا شو یا مثل 2 سال جدایی برو نفقه ات را بگیر و خانه پدرت باش.
    حس میکنم چینی شکسته ای هستم ک بعد از بند زدن دوباره شکسته اند.من تمام آسیب های طلاق را پشت سر گذاشته بودم اما حالا شده روز از نو روزی از نو.خواهشمندم بگویید حالا من چه کنم...؟؟؟

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  2. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدیه 1312 نمایش پست ها
    دختر 24 ساله ای هستم ک 4 سال و اندی است ک ازدواج کرده ام.همسرم همکار خواهرم و کارمند بانک است و ازین طریق آشنا شدیم و بصورت سنتی ازدواج کردیم.بعداز مدت کوتاهی بشدت به او علاقه مند شدم اگرچه روحیات و افکار متفاوتی داشتیم.بعداز نامزدی فهمیدم سیگاری و بشدت رفیق باز و کاملا بی تعهد نسبت ب من است اما من دوستش داشتم.در همان ابتدا عقد و عروسی را یکی کردیم و جشن گرفتیم و تصمیم بر این شد ک بعد از اتمام 2 سال باقیمانده درس من در یک شهر دیگر جهیزیه ام را ببرم به خانه مجردی همسرم و زندگیمان را شروع کنیم.بعد از اتمام درسم سر یک موضوع کوچک قهر کردیم اما از آنجا ک همسر من بشدت بی تعهد است قهرمان 2 سال طول کشید و کارمان به دادگستری و پرونده نفقه و مهریه و... کشید.در این 2 سال حتی یک پیام کوتاه ک حاوی یک نشانه کوچک باشد برایم نفرستاد.خانواده اش هم قید مرا زدند و هیچ خبری از من نگرفتند.من یک سال اول خیلی عذاب کشیدم اما کم کم فراموشش کردم و تصمیم به جدایی گرفتم اما بعد از 2 سال جدایی 2 ماه پیش بدلیل فشار مالی نفقه و مهریه حاضر به ادامه زندگی شد.در این 2 ماه فهمیدم ک وضعیت بشدت بدتر شده.روزی 7 ساعت سر کار بود و 7 ساعت ظهر میخابید و 6 ساعت شب!!!!!مصرف زیاد سیگار و ناس...بی احساسی در رابطه...افسردگی... و تهدید مداوم اینکه مرا از خانه بیرون خواهد انداخت.در این 2 ماه ک در خانه اش بودم بشدت اذیت شدم و در نهایت دو روز پیش مرا سر یک بگو مگوی جزئی برهنه از خانه به کوچه بیرون انداخت و باعث شد فشار عصبی شدیدی ب من وارد شود و خانه را ترک کنم.فردای آن روز برگشتم اما باز با عربده مرا ب خانه راه نداد و در کوچه ب زمین زد ک برگرد و از زندگی من بیرون برو.حالا هم میگوید یا مهریه ات را ببخش و جدا شو یا مثل 2 سال جدایی برو نفقه ات را بگیر و خانه پدرت باش.
    حس میکنم چینی شکسته ای هستم ک بعد از بند زدن دوباره شکسته اند.من تمام آسیب های طلاق را پشت سر گذاشته بودم اما حالا شده روز از نو روزی از نو.خواهشمندم بگویید حالا من چه کنم...؟؟؟

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

    سلام

    باز متاسفانه ازدواج زیر 25 سال و مشکلات عدیده آن:

    متاسفم از آنچه که خوانده ام عزیز ولی انگشت مسئولیت این امر متوجه خود شماست!!!؟؟

    هیچ کسی به هیچ عنوان حق اینکه به شما بگوید که در این زندگی بمانید و یا بروید رو ندارد! این خود شمائید که باید در این امر تصمیم درست رو بگیرید ولی توجه شما خانم گلم رو به این چند نکته جلب میکنم:

    1 به هیچ وجه فعلا اصلا بچه دار نشید تا چندین سال
    2 اگر تصمصیم به جدایی گرفتین حتما باید استقلال مالی رو حداقل برای گذران زندگی داشته باشید
    3 ایشون شما رو نمیخواد و این یک حقیقته پس گدایی محبت نکنید
    4 لطفا حماقتهایی از قبیل خیانت...... یا داشتن دوست پسر در شرایط متاهلی و... رو نکنید(که خوب عاقلتر از این به نظر میائید)
    5 در صورت تصمیم به جدایی از یک مشاور حقوقی کمک بگیرید.

    با آرزوی موفقیت و آرامش برای شما

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. 2 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    باز متاسفانه ازدواج زیر 25 سال و مشکلات عدیده آن:

    متاسفم از آنچه که خوانده ام عزیز ولی انگشت مسئولیت این امر متوجه خود شماست!!!؟؟

    هیچ کسی به هیچ عنوان حق اینکه به شما بگوید که در این زندگی بمانید و یا بروید رو ندارد! این خود شمائید که باید در این امر تصمیم درست رو بگیرید ولی توجه شما خانم گلم رو به این چند نکته جلب میکنم:

    1 به هیچ وجه فعلا اصلا بچه دار نشید تا چندین سال
    2 اگر تصمصیم به جدایی گرفتین حتما باید استقلال مالی رو حداقل برای گذران زندگی داشته باشید
    3 ایشون شما رو نمیخواد و این یک حقیقته پس گدایی محبت نکنید
    4 لطفا حماقتهایی از قبیل خیانت...... یا داشتن دوست پسر در شرایط متاهلی و... رو نکنید(که خوب عاقلتر از این به نظر میائید)
    5 در صورت تصمیم به جدایی از یک مشاور حقوقی کمک بگیرید.

    با آرزوی موفقیت و آرامش برای شما

    سپاس
    dr
    واقعا از راهنماییتون ممنونم.درمورد استقلال مالی باید بگم من بحمدالله و حمایتای خانوادم هم تحصیل هم مهارت حضور در اجتماع رو دارم و در این 2 سال هم که جدا بودم پیشرفت کاری خوبی داشتم.
    چندتا چیز عذابم میده.اول اینکه راز همسرم ک منو برهنه بیرون انداخته از طریق دردو دل کردنای مادرم و خواهرام تو کل فامیل پخش شده و دوباره بعد از تحمل تمام مصیبتای زندگیم باز دوباره شدم سوژه صحبت و ترحم های مردم! این درحالیه که فعلا شوهرم راز منو نگه داشته و ب کسی نگفته.منظورم از راز عصبانیتامه.من بخاطر فشارای عصبی ک تو این مدت بهم وارد شده گاهی بشدت عصبانی میشدم و به شوهرم و مادرش که کاملا ما رو واگذار کرده دشنام میدادم. یا مثلا اون شب ک منو برهنه بخاطر هیچ و پوچ تو کوچه انداخت من از شدت فشار عصبی دستشو ک سعی میکرد منو بیرون کنه فشار دادم و ناخونم ساعد دستشو زخمی کرد. اما اون این عصبانیتای بی حد من رو به کسی نگفته.
    یا هر اشتباه دیگه ای که تو رفتارم نشون دادم منو مردد میکنه و عذاب میده.
    یا هر خوبی شوهرم از ذهنم نمیره و بیش از حد قدرشناسم در حالیکه خودم باز گاهی فکر میکنم خوبی های اون کارهای خیلی ساده و معمولی ای هست اما من چون خیلی ازش جفا دیدم براش ارزش قائلم.مثلا اینکه مستقیما منو نزده تا حالا...
    یا تصور زندگی با مادرم ک همیشه تو دعواهایی ک باهاش دارم منو محکوم میکنه و مقصر میدونه و با حرفاش عذابم میده.خیلی روشنفکر و دلسوزه خیلی زیاد اما تو عصبانیت بشدت منو میرنجونه و سرکوفت میزنه.
    طلاق بخودی خود وحشتناکترین اتفاقیه ک میتونه برای یک آدم بیفته و من با این نگرشم به این موضوع و ترس از یه ازدواج نا موفق تر بعد از طلاق ک دیگه نه راه پس داشته باشم نه راه پیش از طلاق فرار میکنم.
    شما میگین باید خودم تصمیم بگیرم اما فشار زیادی روی منه.
    خیلی زیاد احساساتی هستم اما در عین تا بحال 2 تا مشاور بهم گفتن ک قدرت تجزیه تحلیل و تفکر قوی ای دارم و ایده های خوبی برای حل مسائل پیدا میکنم.
    اما خودم حس میکنم خیلی خسته و شکسته هستم و قادر به تحمل آسیب های طلاق نیستم.
    از طرفی هم دلم برای شوهرم هم میسوزه چون خیلی تنهاست و مشکلات مالی هم داره.
    من قدر کوچکترین لطفی که بهم میکنه رو میدونم حتی چیپسی که گاهی برام میخرید!!!! اما اون قدر هیچکدوم از گذشت ها و خوبی های منو نمیدونه.
    من خیلی زیاد با محبت و دلسوزم براش اما اون...

    در حاشیه بگم من از نظر بقیه (تعریف نباشه) خیلی زیبا جذاب روشنفکر عاقل مهربون و قوی هستم اما متاسفانه خودم حس میکنم تو این مسئله خیلی ضعیف و تو سری خورده ام.

    تصمیم گیری برام خیلی سخته
    بشدت آشفته هستم
    اگر جای من بودین چیکار میکردین؟


    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  6. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    اینم بگم...
    من خانواده ای دارم ک دائما مشکلات رو وارسی میکنن تا مقصر رو پیدا کنن.و با جمله هایی مثل:
    نه... شوهرش زیادم بد نبود طفلکی!
    اینم عصبیه شوهرش واسه همین ولش کرد!
    همه تو زندگیاشون دارن تحمل میکنن هممون مشکل داریم...
    و...و...و...
    من اصلا بیخیال نیستم و با حرفاشون خیلی میرنجم و از زمین و زمان بیزار میشم
    البته دلسوزم هستن مثلا الان همشون غمگین زندگی من هستن اما من بیشتر مایه ی عذاب می بینمشون

    اینا شرایطمو برای برگشت به خونه پدرم سخت میکنه


    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  8. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    چرا مهریت نمیذاری اجرا؟؟؟این حق تو

    شوهرت هم باید مهریه بده هم نفقت و بپرداز
    وقتی انقد خوردت میکنه مثل خودش باش دلت براش بسوزه زندگی خودت رو بساز و ازش جدا شو. .ادامه دادن این رابطه خیلی حالت و خرابتر میکنه اصلا رفتاراش ترمال نیست
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  10. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    تو اون 2 سال جدایی مهریه م و نفقه مو گذاشتم اجرا و همین بیشتر مهر منو به کل از دلش برد.هر 5 ماه یک سکه و ماهی 200 هزار تمن میگرفتم ازش.
    بخوام دوباره مهریه بگیرم باید بپذیرم ک مثل همون 2 سال بلاتکلیف و منتظر باشم.

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  12. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    وقتی تصمیمت برای طلاق قطعی باشه دیگه نباید فکر بلاتکلیفی باشی

    یه وکیل خوب بگیر تا بتون کمکت کنه

    فقط خودت و از این زندگی نجات بده یادت تره این زندگی تو اینده تو نباید حرف کسی برات مهم باشه نباید اینجوری با زجر و عذاب زندگیت و بگذرونی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  14. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    وقتی تصمیمت برای طلاق قطعی باشه دیگه نباید فکر بلاتکلیفی باشی

    یه وکیل خوب بگیر تا بتون کمکت کنه

    فقط خودت و از این زندگی نجات بده یادت تره این زندگی تو اینده تو نباید حرف کسی برات مهم باشه نباید اینجوری با زجر و عذاب زندگیت و بگذرونی
    متاسفانه مشکلم همینه که حرف خانوادم برام مهمه برای همین اصلا برگشتم خونه ش!!
    تصمیمم قطعی نمیشه همش تردید دارم و میترسم برای طلاق اقدام کنم چون من واقعا مایل به زندگی ام اما شوهرم اصلا امید نداره ک ادامه بده.اون منو نمیخاد اما اگر من برای طلاق پیش دستی کنم همه میگن مهدیه طلاق خواست و من اصلا نمیخام کسی فک کنه من از زندگیم خسته شدم و میخام به خوشبخت تر شدن خودم فکر کنم که باز اگر بعد از طلاق اتفاقی برام افتاد بگن شوهرت خوب بود تو رفتی طلاق گرفتی.
    برای همین اسم و موضوع مشکلمو گذاشتم طلاق اجباری.
    اون میگه مهریتو ببخش و جدا شو اما خانوادم نمیزارن مهریمو ببخشن ترجیح میدن همینطور بلاتکلیف هر 5 ماه یه سکه بگیرم اما طلاق نگیرم.هنوز امید دارن یه روزی شوهرم پشیمون شه و بیاد سمتم.شایدم میخوان ادب شه...!!!!

    اما من از بلاتکلیفی بدم میاد چون باز هر لحظه ممکنه بیاد و منو دعوت به زندگی کنه و من باز برگردم و باز از خونه پرت شم بیرون

    خیلی فشار رومه

    فقط اینا نیست
    هنوز دیدن جهیزیه م که داشتم کامل میکردم که برم سر خونه زندگیم اذیتم میکنه و حیفم میاد همه چی خراب شه


    اصلا نمیخام با واقعیت که اون تمایل به زندگی نداره کنار بیام

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  16. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    چرا فکر بقیه ای؟؟؟؟؟


    بذار مردم بگن تو بخاطر حرف مردم زندگی نمیکنیااااا


    اتفاقا بذار بگن تو طلاق خواستی چون این تویی از زندگی خسته شدی


    حرف مردم همیشه هست نمیشه دهنشون و بست

    خودت داری با دستای خودت. خودتو نابود میکنی فقط بخاطر اینکه کسی چیزی بگه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  18. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    چرا فکر بقیه ای؟؟؟؟؟


    بذار مردم بگن تو بخاطر حرف مردم زندگی نمیکنیااااا


    اتفاقا بذار بگن تو طلاق خواستی چون این تویی از زندگی خسته شدی


    حرف مردم همیشه هست نمیشه دهنشون و بست

    خودت داری با دستای خودت. خودتو نابود میکنی فقط بخاطر اینکه کسی چیزی بگه
    آخه این مردم که میگی مادرمه!!!
    قراره برگردم و با اون زندگی کنم چطور میشه تحمل کرد این که فرسایش روحه ازین وضعیت بدتر میشه...
    نمیدونم ب قول شما فکر کنم باید بیشتر به آیندم فکر کنم

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  20. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق اجباری

    پاسخ : طلاق اجباری

    نوشته اصلی توسط شهرام2014
    سلام

    باز متاسفانه ازدواج زیر 25 سال و مشکلات عدیده آن:

    متاسفم از آنچه که خوانده ام عزیز ولی انگشت مسئولیت این امر متوجه خود شماست!!!؟؟

    هیچ کسی به هیچ عنوان حق اینکه به شما بگوید که در این زندگی بمانید و یا بروید رو ندارد! این خود شمائید که باید در این امر تصمیم درست رو بگیرید ولی توجه شما خانم گلم رو به این چند نکته جلب میکنم:

    1 به هیچ وجه فعلا اصلا بچه دار نشید تا چندین سال
    2 اگر تصمصیم به جدایی گرفتین حتما باید استقلال مالی رو حداقل برای گذران زندگی داشته باشید
    3 ایشون شما رو نمیخواد و این یک حقیقته پس گدایی محبت نکنید
    4 لطفا حماقتهایی از قبیل خیانت...... یا داشتن دوست پسر در شرایط متاهلی و... رو نکنید(که خوب عاقلتر از این به نظر میائید)
    5 در صورت تصمیم به جدایی از یک مشاور حقوقی کمک بگیرید.

    با آرزوی موفقیت و آرامش برای شما

    سپاس
    dr



    واقعا از راهنماییتون ممنونم.درمورد استقلال مالی باید بگم من بحمدالله و حمایتای خانوادم هم تحصیل هم مهارت حضور در اجتماع رو دارم و در این 2 سال هم که جدا بودم پیشرفت کاری خوبی داشتم.
    چندتا چیز عذابم میده.اول اینکه راز همسرم ک منو برهنه بیرون انداخته از طریق دردو دل کردنای مادرم و خواهرام تو کل فامیل پخش شده و دوباره بعد از تحمل تمام مصیبتای زندگیم باز دوباره شدم سوژه صحبت و ترحم های مردم! این درحالیه که فعلا شوهرم راز منو نگه داشته و ب کسی نگفته.منظورم از راز عصبانیتامه.من بخاطر فشارای عصبی ک تو این مدت بهم وارد شده گاهی بشدت عصبانی میشدم و به شوهرم و مادرش که کاملا ما رو واگذار کرده دشنام میدادم. یا مثلا اون شب ک منو برهنه بخاطر هیچ و پوچ تو کوچه انداخت من از شدت فشار عصبی دستشو ک سعی میکرد منو بیرون کنه فشار دادم و ناخونم ساعد دستشو زخمی کرد. اما اون این عصبانیتای بی حد من رو به کسی نگفته.
    یا هر اشتباه دیگه ای که تو رفتارم نشون دادم منو مردد میکنه و عذاب میده.
    یا هر خوبی شوهرم از ذهنم نمیره و بیش از حد قدرشناسم در حالیکه خودم باز گاهی فکر میکنم خوبی های اون کارهای خیلی ساده و معمولی ای هست اما من چون خیلی ازش جفا دیدم براش ارزش قائلم.مثلا اینکه مستقیما منو نزده تا حالا...
    یا تصور زندگی با مادرم ک همیشه تو دعواهایی ک باهاش دارم منو محکوم میکنه و مقصر میدونه و با حرفاش عذابم میده.خیلی روشنفکر و دلسوزه خیلی زیاد اما تو عصبانیت بشدت منو میرنجونه و سرکوفت میزنه.
    طلاق بخودی خود وحشتناکترین اتفاقیه ک میتونه برای یک آدم بیفته و من با این نگرشم به این موضوع و ترس از یه ازدواج نا موفق تر بعد از طلاق ک دیگه نه راه پس داشته باشم نه راه پیش از طلاق فرار میکنم.
    شما میگین باید خودم تصمیم بگیرم اما فشار زیادی روی منه.
    خیلی زیاد احساساتی هستم اما در عین تا بحال 2 تا مشاور بهم گفتن ک قدرت تجزیه تحلیل و تفکر قوی ای دارم و ایده های خوبی برای حل مسائل پیدا میکنم.
    اما خودم حس میکنم خیلی خسته و شکسته هستم و قادر به تحمل آسیب های طلاق نیستم.
    از طرفی هم دلم برای شوهرم هم میسوزه چون خیلی تنهاست و مشکلات مالی هم داره.
    من قدر کوچکترین لطفی که بهم میکنه رو میدونم حتی چیپسی که گاهی برام میخرید!!!! اما اون قدر هیچکدوم از گذشت ها و خوبی های منو نمیدونه.
    من خیلی زیاد با محبت و دلسوزم براش اما اون...

    در حاشیه بگم من از نظر بقیه (تعریف نباشه) خیلی زیبا جذاب روشنفکر عاقل مهربون و قوی هستم اما متاسفانه خودم حس میکنم تو این مسئله خیلی ضعیف و تو سری خورده ام.

    تصمیم گیری برام خیلی سخته
    بشدت آشفته هستم
    اگر جای من بودین چیکار میکردین؟


    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

    سلام

    عزیز یه حرف بد بزنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!؟؟

    آخه این چه حرفیست که شما میزنید, حتما همه همیشه باید تصمیم رو خودشون بگیرن روی کی فشار نیست؟ همه به یک صورتی تحت شرایطی و تحت فشارند.

    از یکطرف ایشون خشم گین - و معتاد و..... که شما رو زدند و بیرون انداختن و..... لطف میکنه برای شما چیپس میخرن و....!!!! و لطف کردن شما رو مستقیم نزدن!!؟؟ و راز دارن و پاسخ شما رو به

    کسی نگفتن!!؟؟

    مادرتون خیلی روشنفکرن و بعدش شما رو که فرزندشان هستید با زخم زبون و دخالت نابجا میرنجونن!!؟؟

    خیلی خیلی کم دانید عزیز.

    شما هم گرفتارید اونم گرفتار مربع : نادانی-ناتوانی-نیازمندی-نگرانی

    من کی گفتم برید خانه پدری من صحبتم از استقلال مالی داشتن توانای جهت اجاره یا خرید یک مسکن کوچک و درامدی جهت گذران روزمرگی.

    در ضمن حرف یک مشت مردم نادان و ابله و بیکار و کم دان و جاهل. اصلا در هیچ بهره از زمان ارزش نداشته و نداره که انسان به خاطر اون زندگی بکنه

    ازدواج غلط خیلی خیلی بده و طلاق غلط و نابجا خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییی بدتره.

    فکر کنید و پلن داشته باشید, از یک مشاور خوب و حاذق مشورت بگیرید و سپس تصمیم.

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  22. 2 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    پاسخ : طلاق اجباری

    نوشته اصلی توسط شهرام2014
    سلام

    باز متاسفانه ازدواج زیر 25 سال و مشکلات عدیده آن:

    متاسفم از آنچه که خوانده ام عزیز ولی انگشت مسئولیت این امر متوجه خود شماست!!!؟؟

    هیچ کسی به هیچ عنوان حق اینکه به شما بگوید که در این زندگی بمانید و یا بروید رو ندارد! این خود شمائید که باید در این امر تصمیم درست رو بگیرید ولی توجه شما خانم گلم رو به این چند نکته جلب میکنم:

    1 به هیچ وجه فعلا اصلا بچه دار نشید تا چندین سال
    2 اگر تصمصیم به جدایی گرفتین حتما باید استقلال مالی رو حداقل برای گذران زندگی داشته باشید
    3 ایشون شما رو نمیخواد و این یک حقیقته پس گدایی محبت نکنید
    4 لطفا حماقتهایی از قبیل خیانت...... یا داشتن دوست پسر در شرایط متاهلی و... رو نکنید(که خوب عاقلتر از این به نظر میائید)
    5 در صورت تصمیم به جدایی از یک مشاور حقوقی کمک بگیرید.

    با آرزوی موفقیت و آرامش برای شما

    سپاس
    dr



    واقعا از راهنماییتون ممنونم.درمورد استقلال مالی باید بگم من بحمدالله و حمایتای خانوادم هم تحصیل هم مهارت حضور در اجتماع رو دارم و در این 2 سال هم که جدا بودم پیشرفت کاری خوبی داشتم.
    چندتا چیز عذابم میده.اول اینکه راز همسرم ک منو برهنه بیرون انداخته از طریق دردو دل کردنای مادرم و خواهرام تو کل فامیل پخش شده و دوباره بعد از تحمل تمام مصیبتای زندگیم باز دوباره شدم سوژه صحبت و ترحم های مردم! این درحالیه که فعلا شوهرم راز منو نگه داشته و ب کسی نگفته.منظورم از راز عصبانیتامه.من بخاطر فشارای عصبی ک تو این مدت بهم وارد شده گاهی بشدت عصبانی میشدم و به شوهرم و مادرش که کاملا ما رو واگذار کرده دشنام میدادم. یا مثلا اون شب ک منو برهنه بخاطر هیچ و پوچ تو کوچه انداخت من از شدت فشار عصبی دستشو ک سعی میکرد منو بیرون کنه فشار دادم و ناخونم ساعد دستشو زخمی کرد. اما اون این عصبانیتای بی حد من رو به کسی نگفته.
    یا هر اشتباه دیگه ای که تو رفتارم نشون دادم منو مردد میکنه و عذاب میده.
    یا هر خوبی شوهرم از ذهنم نمیره و بیش از حد قدرشناسم در حالیکه خودم باز گاهی فکر میکنم خوبی های اون کارهای خیلی ساده و معمولی ای هست اما من چون خیلی ازش جفا دیدم براش ارزش قائلم.مثلا اینکه مستقیما منو نزده تا حالا...
    یا تصور زندگی با مادرم ک همیشه تو دعواهایی ک باهاش دارم منو محکوم میکنه و مقصر میدونه و با حرفاش عذابم میده.خیلی روشنفکر و دلسوزه خیلی زیاد اما تو عصبانیت بشدت منو میرنجونه و سرکوفت میزنه.
    طلاق بخودی خود وحشتناکترین اتفاقیه ک میتونه برای یک آدم بیفته و من با این نگرشم به این موضوع و ترس از یه ازدواج نا موفق تر بعد از طلاق ک دیگه نه راه پس داشته باشم نه راه پیش از طلاق فرار میکنم.
    شما میگین باید خودم تصمیم بگیرم اما فشار زیادی روی منه.
    خیلی زیاد احساساتی هستم اما در عین تا بحال 2 تا مشاور بهم گفتن ک قدرت تجزیه تحلیل و تفکر قوی ای دارم و ایده های خوبی برای حل مسائل پیدا میکنم.
    اما خودم حس میکنم خیلی خسته و شکسته هستم و قادر به تحمل آسیب های طلاق نیستم.
    از طرفی هم دلم برای شوهرم هم میسوزه چون خیلی تنهاست و مشکلات مالی هم داره.
    من قدر کوچکترین لطفی که بهم میکنه رو میدونم حتی چیپسی که گاهی برام میخرید!!!! اما اون قدر هیچکدوم از گذشت ها و خوبی های منو نمیدونه.
    من خیلی زیاد با محبت و دلسوزم براش اما اون...

    در حاشیه بگم من از نظر بقیه (تعریف نباشه) خیلی زیبا جذاب روشنفکر عاقل مهربون و قوی هستم اما متاسفانه خودم حس میکنم تو این مسئله خیلی ضعیف و تو سری خورده ام.

    تصمیم گیری برام خیلی سخته
    بشدت آشفته هستم
    اگر جای من بودین چیکار میکردین؟


    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

    سلام

    عزیز یه حرف بد بزنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!؟؟

    آخه این چه حرفیست که شما میزنید, حتما همه همیشه باید تصمیم رو خودشون بگیرن روی کی فشار نیست؟ همه به یک صورتی تحت شرایطی و تحت فشارند.

    از یکطرف ایشون خشم گین - و معتاد و..... که شما رو زدند و بیرون انداختن و..... لطف میکنه برای شما چیپس میخرن و....!!!! و لطف کردن شما رو مستقیم نزدن!!؟؟ و راز دارن و پاسخ شما رو به

    کسی نگفتن!!؟؟

    مادرتون خیلی روشنفکرن و بعدش شما رو که فرزندشان هستید با زخم زبون و دخالت نابجا میرنجونن!!؟؟

    خیلی خیلی کم دانید عزیز.

    شما هم گرفتارید اونم گرفتار مربع : نادانی-ناتوانی-نیازمندی-نگرانی

    من کی گفتم برید خانه پدری من صحبتم از استقلال مالی داشتن توانای جهت اجاره یا خرید یک مسکن کوچک و درامدی جهت گذران روزمرگی.

    در ضمن حرف یک مشت مردم نادان و ابله و بیکار و کم دان و جاهل. اصلا در هیچ بهره از زمان ارزش نداشته و نداره که انسان به خاطر اون زندگی بکنه

    ازدواج غلط خیلی خیلی بده و طلاق غلط و نابجا خیلی خیلی خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییی بدتره.

    فکر کنید و پلن داشته باشید, از یک مشاور خوب و حاذق مشورت بگیرید و سپس تصمیم.

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    dr
    حرفاتون منو ت************ میده...!!!من نادان و ناتوان و نیازمند و نگرانم!!!
    شاید چون تو شرایط طلاق و آشفتگی هاش هستم اینطورم
    ممنونم ازینکه سعی میکنید کمکم کنید تا مسائلی ک برام کدره رو شفاف کنید اما حس میکنم زیاد نمیتونید خودتون رو جای من بزارین.
    بهرحال واقعا ممنونم ازینکه وقت میزارین
    ببخشید که میپرسم شما یه کاربر معمولی هستین یا مشاورین؟یا تجربه دارین...؟

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  24. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : طلاق اجباری

    سلام. تو یه قسمتی نوشته بودین مشاورها بهتون گفتن قدرت تجزیه و تحلیل بالایی دارین.
    منم قبول دارم. چون تو اوج ناراحتی و خشمی که از همسرتون دارین، خوبیهاشو فراموش نکردین و این فوق العاده س.

    یه توصیه دوستانه بهتون میکنم. تا جایی که میتونین از طلاق دوری کنین. با طلاق فقط مشکلاتتون بیشتر میشه. به جای اینکار بهتره رو روابطتون بیشتر کار کنین.
    اینکه تو یه شهر دیگه زندگی میکنین برای شما فرصت خوبیه تا دور از دخالت سایرین فقط خودتون دوتا برای زندگی تون تصمیم بگیرین.
    تا کی دعوا و کشمکش؟ بهتر نیست یه بار برای همیشه کدورت ها رو کنار بذارین؟ فقط یه کم محبت بی منت میتونه خیلی مشکلات رو حل کنه.
    همینجور که شما نمیتونین برهنه بیرون انداخته شدن تونو فراموش کنین، همسرتون هم نمیتونه به اجرا گذاشتن مهریه و بلاتکلیفی رو فراموش کنه.
    این مسائل یه چیزیه بین شما دونفر. وقتی مسائل خونه شما از در میره بیرون، نباید انتظار داشته باشین بقیه بی تفاوت باشن. یا میشین نقل مجالس خاله زنکی، یا چندتا دلسوز پیدا میشن که براتون نسخه بپیچن. این آدما هرکسی میتونن باشن حتی مادر و پدر. درسته که والدین خیلی محترم هستن ولی حتی اونها هم حق دخالت تو زندگی بچه هاشونو ندارن. مگر در موارد خاص.
    شما و همسرتون وقتی مشکلاتتون رو جار میزنین فقط یه معنی داره. با عرض معذرت معنیش اینه که ما نه اونقدر بالغیم و نه اونقدر عاقلیم که از پس زندگی خودمون بربیایم!

    همسرتون دلش شکسته و حق هم داره. غرورش جریحه دار شده.
    شما هم همینطور. ولی بهتره به جای هم زدن گذشته، به فکر آینده تون باشین. اگه همسرتون حاضر نیست طلاق تون بده حتی اگه مجبور بشه مثل قبل مهریه تونو پرداخت کنه پس هنوز دوستتون داره فقط از شرایط فعلی خسته شده.

    جلوی دخالت بقیه رو بگیرین. همسرتون واقعا باشعوره که مسائل بین تون رو جایی نگفته. پس به عنوان یه مرد میتونین بهش تکیه کنین.
    اینکه فکر کنین جواب عمه و عمو و خاله و دایی رو چی بدم، یا مامانم چه فکری میکنه و.... فقط باعث میشه فرصت هاتونو برای بازسازی زندگی تون از دست بدین.
    باید قبول کنین اشتباهاتی داشتین. مشکل فعلی شما فقط کمبود محبت بین تونه.
    مامانتون حق داره که میگه مگه بقیه تو زندگیشون مشکل ندارن؟
    همه ممکنه با هم بحث شون بشه یا کدورت پیدا کنن ولی فقط آدمهای عاقل و بالغ هستن که میتونن علیرغم مشکلات، زندگی شیرینی برای خودشون و شریک زندگیشون بسازن.

    به جای اینهمه شک و تردید، یه بار هم که شده خودتون برای زندگیتون تصمیم بگیرین.
    من اگه جای شما بودم، فردا صبح با یه جعبه شیرینی برمیگشتم خونه و برای همیشه اختلافاتم رو با شوهرم حل میکردم و به احدی اجازه دخالت و اظهارنظر نمی دادم.

    باور کنین شوهرتون عاشق شماست که اینهمه مدت تحمل کرده و به کسی گله نکرده پس تا از چشمش نیفتادین برگردین به زندگیتون.

  26. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    سلام. تو یه قسمتی نوشته بودین مشاورها بهتون گفتن قدرت تجزیه و تحلیل بالایی دارین.
    منم قبول دارم. چون تو اوج ناراحتی و خشمی که از همسرتون دارین، خوبیهاشو فراموش نکردین و این فوق العاده س.

    یه توصیه دوستانه بهتون میکنم. تا جایی که میتونین از طلاق دوری کنین. با طلاق فقط مشکلاتتون بیشتر میشه. به جای اینکار بهتره رو روابطتون بیشتر کار کنین.
    اینکه تو یه شهر دیگه زندگی میکنین برای شما فرصت خوبیه تا دور از دخالت سایرین فقط خودتون دوتا برای زندگی تون تصمیم بگیرین.
    تا کی دعوا و کشمکش؟ بهتر نیست یه بار برای همیشه کدورت ها رو کنار بذارین؟ فقط یه کم محبت بی منت میتونه خیلی مشکلات رو حل کنه.
    همینجور که شما نمیتونین برهنه بیرون انداخته شدن تونو فراموش کنین، همسرتون هم نمیتونه به اجرا گذاشتن مهریه و بلاتکلیفی رو فراموش کنه.
    این مسائل یه چیزیه بین شما دونفر. وقتی مسائل خونه شما از در میره بیرون، نباید انتظار داشته باشین بقیه بی تفاوت باشن. یا میشین نقل مجالس خاله زنکی، یا چندتا دلسوز پیدا میشن که براتون نسخه بپیچن. این آدما هرکسی میتونن باشن حتی مادر و پدر. درسته که والدین خیلی محترم هستن ولی حتی اونها هم حق دخالت تو زندگی بچه هاشونو ندارن. مگر در موارد خاص.
    شما و همسرتون وقتی مشکلاتتون رو جار میزنین فقط یه معنی داره. با عرض معذرت معنیش اینه که ما نه اونقدر بالغیم و نه اونقدر عاقلیم که از پس زندگی خودمون بربیایم!

    همسرتون دلش شکسته و حق هم داره. غرورش جریحه دار شده.
    شما هم همینطور. ولی بهتره به جای هم زدن گذشته، به فکر آینده تون باشین. اگه همسرتون حاضر نیست طلاق تون بده حتی اگه مجبور بشه مثل قبل مهریه تونو پرداخت کنه پس هنوز دوستتون داره فقط از شرایط فعلی خسته شده.

    جلوی دخالت بقیه رو بگیرین. همسرتون واقعا باشعوره که مسائل بین تون رو جایی نگفته. پس به عنوان یه مرد میتونین بهش تکیه کنین.
    اینکه فکر کنین جواب عمه و عمو و خاله و دایی رو چی بدم، یا مامانم چه فکری میکنه و.... فقط باعث میشه فرصت هاتونو برای بازسازی زندگی تون از دست بدین.
    باید قبول کنین اشتباهاتی داشتین. مشکل فعلی شما فقط کمبود محبت بین تونه.
    مامانتون حق داره که میگه مگه بقیه تو زندگیشون مشکل ندارن؟
    همه ممکنه با هم بحث شون بشه یا کدورت پیدا کنن ولی فقط آدمهای عاقل و بالغ هستن که میتونن علیرغم مشکلات، زندگی شیرینی برای خودشون و شریک زندگیشون بسازن.

    به جای اینهمه شک و تردید، یه بار هم که شده خودتون برای زندگیتون تصمیم بگیرین.
    من اگه جای شما بودم، فردا صبح با یه جعبه شیرینی برمیگشتم خونه و برای همیشه اختلافاتم رو با شوهرم حل میکردم و به احدی اجازه دخالت و اظهارنظر نمی دادم.

    باور کنین شوهرتون عاشق شماست که اینهمه مدت تحمل کرده و به کسی گله نکرده پس تا از چشمش نیفتادین برگردین به زندگیتون.
    عزیزم شما مطمعنی داستان این خانم درست متوجه شدید؟؟؟

    مهریه اولا حق هر خانمی


    بعدش این خانم این همه تحقیر دیدن رفتن مهریشون گذاشتن اجرا
    نه اینکه اول مهریه. گذاشت اجرا بعد شوهرش تحقیرش کرده !!!

    شوهر ایشون میگه مهریت ببخش طلاقت میدم
    دوسالم جدا بودن
    خانواده شوهرش که اصلا انگار نه انگار کاری نکردن

    این خانم از خونه انداخته بیرون ( ینی اوج بی غیرتی)

    این خانم برگشت خونش راهش نداد تو خونه

    تهدیدش میکنه

    این عشق؟؟؟؟این مرد عاشقش؟؟؟؟


    مگه ادم چقدر صبر و تحمل داره چقدر میخواد تحقیر شه تو یه زندگی. اونم زن که انقد میشکنه
    دوسال کم نیست واسه یه فرصت دوباره

    اون اقا مقصر بعد این خانم جبعه شیرینی بگیره ببره؟؟;( :/
    ویرایش توسط پریماه. : 10-24-2015 در ساعت 08:55 PM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  28. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    عزیزم شما مطمعنی داستان این خانم درست متوجه شدید؟؟؟

    شوهر ایشون میگه مهریت ببخش طلاقت میدم
    دوسالم جدا بودن
    خانواده شوهرش که اصلا انگار نه انگار کاری نکردن

    این خانم از خونه انداخته بیرون ( ینی اوج بی غیرتی)

    این خانم برگشت خونش راهش نداد تو خونه

    تهدیدش میکنه

    این عشق؟؟؟؟این مرد عاشقش؟؟؟؟


    مگه ادم چقدر صبر و تحمل داره چقدر میخواد تحقیر شه تو یه زندگی. اونم زن که انقد میشکنه
    دوسال کم نیست واسه یه فرصت دوباره

    اون اقا مقصر بعد این خانم جبعه شیرینی بگیره ببره؟؟;( :/
    خود این خانم میگه شوهرم از عصبانیت های شدید من و واکنش های بدی که نشون دادم چیزی به کسی نگفته.
    بعد نوشتن تحمل رفتارهای شوهرشون راحت تر از برخوردهای مادرشونه.
    یه طرفه نمیشه به قاضی رفت. خودشون قبول دارن اشتباهات زیادی داشتن و تاکید هم دارن همسرشون به جز این جریانات، اون قدر ها هم بد نیست.

    نمیدونم چرا هرکی به ایشون رسیده پیشنهاد طلاق داده.
    با طلاق فقط مشکلات ایشون زیاد میشه.
    مشکل اصلی هم که باعث بروز این جریانات شده، بلاتکلیفی این خانم با خودشه. ایشون هنوز نمیتونن واسه زندگیشون مستقل تصمیم بگیرن و همش نگران حرف این و اون هستن.

    ساده ترین حرفی که میشه زد اینه که برو طلاق بگیر.
    ولی عواقبشو بهشون گفتین؟ از چاله در بیاد و بیفته تو چاه خوبه؟

    حتی مشاور بهشون گفتن باز هم ازدواج زیر 25 سال و مشکلات و....
    من 20 سالم بود ازدواج کردم و شوهرم سه سال ازم بزرگتره. نمیگم اختلاف نظر نداشتیم ولی الحمدلله خییییلی هم خوشبختیم.

    اینکه مدام بگین جدا شو و یا اشتباه کردی زود ازدواج کردی و.... دردی از ایشون دوا نمیکنه، خصوصا وقتی ترجیح میدن برگردن پیش شوهرشون.

  29. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    خود این خانم میگه شوهرم از عصبانیت های شدید من و واکنش های بدی که نشون دادم چیزی به کسی نگفته.
    بعد نوشتن تحمل رفتارهای شوهرشون راحت تر از برخوردهای مادرشونه.
    یه طرفه نمیشه به قاضی رفت. خودشون قبول دارن اشتباهات زیادی داشتن و تاکید هم دارن همسرشون به جز این جریانات، اون قدر ها هم بد نیست.

    نمیدونم چرا هرکی به ایشون رسیده پیشنهاد طلاق داده.
    با طلاق فقط مشکلات ایشون زیاد میشه.
    مشکل اصلی هم که باعث بروز این جریانات شده، بلاتکلیفی این خانم با خودشه. ایشون هنوز نمیتونن واسه زندگیشون مستقل تصمیم بگیرن و همش نگران حرف این و اون هستن.

    ساده ترین حرفی که میشه زد اینه که برو طلاق بگیر.
    ولی عواقبشو بهشون گفتین؟ از چاله در بیاد و بیفته تو چاه خوبه؟

    حتی مشاور بهشون گفتن باز هم ازدواج زیر 25 سال و مشکلات و....
    من 20 سالم بود ازدواج کردم و شوهرم سه سال ازم بزرگتره. نمیگم اختلاف نظر نداشتیم ولی الحمدلله خییییلی هم خوشبختیم.

    اینکه مدام بگین جدا شو و یا اشتباه کردی زود ازدواج کردی و.... دردی از ایشون دوا نمیکنه، خصوصا وقتی ترجیح میدن برگردن پیش شوهرشون.


    وقتی یه فرصت دوسال دادن به شوهرشون ولی بد و بدتر شده چی؟؟؟

    مگه ادم ببخشید احمق زندگی رو بگذرون که روز به روز روحش داره خراب تر میشه حالش خراب تر میشه نابود تر میشه تحقیر میشه؟؟؟؟؟


    مگه عمر ادم چقدر کفاف میکنه که همش با زجر و بدبختی بگذرون این خانم دوس دارن زن گیشون درست بشه ولی وقتی شوهرش نخواد دیگه چیکار کنه؟؟؟؟بشینه تحقیر گوش بده تهدییش کنه از خونه پرتت میکنم بیرون؟؟مهریه ببخش طلاقت بدم ؟؟؟ یعنی علاقه 0



    ادم باید برای خودش ارزش قائل باشه


    شما زندگی خودت و با ایشون مقایسه نکن. شکر خدا میگی شوهرت خوبه امیدوارم هیچ وقت هم مس این خانم نشی عزیزم خوشبخت بشی


    الهی همین خانمم خوشبخت بشه گناه داره داره عذاب میکشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  30. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدیه 1312 نمایش پست ها
    حرفاتون منو ت************ میده...!!!من نادان و ناتوان و نیازمند و نگرانم!!!
    شاید چون تو شرایط طلاق و آشفتگی هاش هستم اینطورم
    ممنونم ازینکه سعی میکنید کمکم کنید تا مسائلی ک برام کدره رو شفاف کنید اما حس میکنم زیاد نمیتونید خودتون رو جای من بزارین.
    بهرحال واقعا ممنونم ازینکه وقت میزارین
    ببخشید که میپرسم شما یه کاربر معمولی هستین یا مشاورین؟یا تجربه دارین...؟

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk
    سلام

    ببینید گلم من برای هم دردی و یا هم دلی و.... اینجا نیستم. من با توجه به مشغله ای که دارم , باور کنید فقط میام اینجا کمکی هر چقدر هم کوچک که شده به دوستانی بکنم که نیازمندد و شرایط

    یا موقعیت دسترسی به همکاران خوبمون رو ندارن.

    عزیز غرض و مرضی در گفته های من نیست, من نگفتم شما نادان و یا ناتوان و...... هستید من گفتم شما گرفتار این چاه شده اید چرا:

    نگران آینده و حال و هستید- نادان در امر ازدواج و مسائل انسانی در امر ازدواج بوده و هستید-نیازمند به در آمد و سایه همسرتان هستید-ناتوان در امر تصمیم گیری

    امید دارم متوجه این چهار نون نحس شده باشید.

    ولی خوب همه میتونن با تلاش و کوشش و آگاهی و عقل و علم و اخلاق و انسانیت از این چاه در بیایند.

    چون پرسیدید باید عرض کنم, دکترا دارم در روانشناسی.

    موفق باشید

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  31. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23370
    نوشته ها
    288
    تشکـر
    43
    تشکر شده 192 بار در 128 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : طلاق اجباری

    با سلام
    اولا باید عرض کنم لطفا وقتی به یک نفر مشاوره میدین سعی کنید جوابهاتون منطقی و تخصصی باشه و نه احساسی
    چون این انجمن علمی هستش و نه جایی برای درد و دل...
    دوما خدمت خانوم محترم که سوال کردند باید عرض کنم چندین اشتباه رو همسرشون و بعد هم خودشون مرتکب شدند و این رابطه رو که می تونستند به خوبی کنترل کنند و به موفقیت به سرانجام برسونند
    به حدی خراب کردند که به نزدیکی متلاشی شدن رسیده...اینکه شما مهریتون رو گذاشتین اجرا اونم به خاطر چندغاز به نظرم کاری بس اشتباه بوده...
    با اینکار نشون دادین که از لحاظ قانونی ایشون رو تهدید میکنید و این کار شما باعث شده همسرتون بدتر بشه...
    ای کاش قبل از اینکار پیش یک مشاور خوب رفته بودین...
    نهایتانا رابطه فعلی شما بحرانی است و من پیشنهاد میکنم با همسر خودتون از روی دوستی ملاقات کرده و حرفهای دلتونو بزنین....اشتباهات هردوتاتونو هم ذکر کرده و ترسی از بیان اشتباه و حتی عذرخواهی نداشته باشید...مطمئن باشید که ایشون هم متقابلا از شما عذرخواهی خواهد کرد...
    اگه مدیریت خوبی داشته باشی مطمئن باش باز هم امید هست برای زندگی با همسرتون

  32. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط ALI.ENG نمایش پست ها
    با سلام
    اولا باید عرض کنم لطفا وقتی به یک نفر مشاوره میدین سعی کنید جوابهاتون منطقی و تخصصی باشه و نه احساسی
    چون این انجمن علمی هستش و نه جایی برای درد و دل...
    دوما خدمت خانوم محترم که سوال کردند باید عرض کنم چندین اشتباه رو همسرشون و بعد هم خودشون مرتکب شدند و این رابطه رو که می تونستند به خوبی کنترل کنند و به موفقیت به سرانجام برسونند
    به حدی خراب کردند که به نزدیکی متلاشی شدن رسیده...اینکه شما مهریتون رو گذاشتین اجرا اونم به خاطر چندغاز به نظرم کاری بس اشتباه بوده...
    با اینکار نشون دادین که از لحاظ قانونی ایشون رو تهدید میکنید و این کار شما باعث شده همسرتون بدتر بشه...
    ای کاش قبل از اینکار پیش یک مشاور خوب رفته بودین...
    نهایتانا رابطه فعلی شما بحرانی است و من پیشنهاد میکنم با همسر خودتون از روی دوستی ملاقات کرده و حرفهای دلتونو بزنین....اشتباهات هردوتاتونو هم ذکر کرده و ترسی از بیان اشتباه و حتی عذرخواهی نداشته باشید...مطمئن باشید که ایشون هم متقابلا از شما عذرخواهی خواهد کرد...
    اگه مدیریت خوبی داشته باشی مطمئن باش باز هم امید هست برای زندگی با همسرتون
    من ب هیچ وجه هیچ نیازی ب پول همسرم ندارم.اگر مهریه مو گذاشتم اجرا فقط ب این دلیل بود ک بلاتکلیف بودم.شوهرم منو رها کرده بود و تو خونه ش راه نمیداد و مدام تهدید ب طلاق میکرد.
    مدتها گذشت و از سمت من فقط التماس بود برای برگشتن اما اون از عشق من سوء استفاده میکرد.چاره ای نداشتم جز اینکه از یه راهی بهش فشار بیارم ک بدونه زندگی انقدرم الکی نیست ک با جوونی یه دختر بازی کنی و بعد مثل یه دستمال کاغذی پرتش کنی بیرون.
    من خیلی تلاش کردم و ازش خواستم نزاره زندگیمون خراب شه.ولی الان دوباره حکم جلبش رو فرستادم کلانتری چون دلم برای خودم ک آرزوی همسر و خونه ای ک مال خودم باشه و هیچکس حق نداشته باشه منو بیرون کنه تو دلم مونده میسوزه.

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  33. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    چندین روز داره میگذره و هر دفعه یه شرط جدید میزاره برای ادامه زندگی
    امروز صبح دادگستری بودم.حکم جلبش رو گرفتم و بردم کلانتری احتمالا فردا باید برم ک جلبش کنم بابت مهریه
    خیلی غمگینم.واقعا تمام تلاشمو کردم اما اون هر دفعه منو تحقیر کرد
    دیشب قرار شد باهم در حضور همکارش ک واسطه آشتی ما بود صحبت کنیم البته به شرط بستن پرونده مهریه ک من قبول کردم.گفت زودتر برو خونه و خونه رو تمیز کن تا ما بیایم.من چون میترسیدم ب توافق نرسیم نخواستم برم خونه رو تمیز کنم.اونم حدس میزنم با این حرف میخواست ک منو تحقیر کنه وگرنه چطور مردی ک منو چندروزه به خونه راه نمیده حالا میگه برو خونه مو تمیز کن.اونم وقتی جواب منفی منو شنید ک گفتم یه کم کار دارم شاید بعدازشما برسم گفت پس جلسه صحبتمون کنسل باشه واسه یه فرصت دیگه.من ک از بلاتکلیفی خسته شدم گفتم یا امشب یا هیچوقت دیگه نمیام اونم گفت اوووو فدای سرم ک نمیای...!!!
    حتی بعدشم ک من اصرار کردم فایده نداشت
    اینا رو گفتم تا خودتونو تو بطن رابطه مون بزارید.
    منظورم اینه ک ببینید زندگی یک آدم تا چه اندازه میتونه ب یک تار مو بند باشه...!!!
    با 2 کلمه حرف ک "دیرتر از شما میرسم" کلا سرنوشتم عوض شد.ممکن بود امروز خونه م باشم اما از صبح تو دادگستریم.
    میخوام دادخواست طلاق بنویسم..این اولین باره ک این مسئله قراره از سمت من مطرح بشه.اما واقعا دیگه بریدم.مخصوصا با پیام دیشبش ک گفت بیچاره من میدونم راه من و تو از هم جداس اما تو داری دست و پا میزنی و باخودت درگیری...!!!!


    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  35. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    اگر بهم این پیامو بده با گل و شیرینی و معطر و با هزار ذوق و علاقه همین الان میرم خونه ش و براش یه غذای خوشمزه میپزم و منتظرش میشینم...
    "من تو و زندگیمونو دوست دارم نمیخوام خراب شه اما مشکلاتمون زیاده باید قول بدی خودتو اصلاح کنی منم تلاش خودمو میکنم.برگرد خونه"

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  36. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    اما فردا قراره مامور ببرم و ناچارا بازداشتش کنم تا بفهمه اشکای من...خوبی های من... بکارت روح و جسم من... عشق من... قیمت داشت!

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  37. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : طلاق اجباری

    مهدیه جان واقعا حرفهات اشکمو دراورد ;(

    ولی با خودت فکر کن همه چیز تو زندگی دوست داشتن؟؟؟؟پس ارزش تو چی میشه؟؟؟



    من همیشه گفتم بازم میگم طلاق گاهی اوقات به معنی جدایی نیست به معنی یه فرصت دوبارست

    بسپارش دست خدا تصمیمت گرفتی برا طلاق پس برو جلو
    خدارو چه دیدی وقتی طلاق گرفتی شاید شوهرت به خودش امد و فهمید برا هیچ و پوچ زندگیش داره از هم پاشیده و پشیمون شه بیاد دوباره دنبالت


    پس توکل کن به خدا هرچی خیره بذار سر راهت
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  38. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    مهدیه جان واقعا حرفهات اشکمو دراورد ;(

    ولی با خودت فکر کن همه چیز تو زندگی دوست داشتن؟؟؟؟پس ارزش تو چی میشه؟؟؟



    من همیشه گفتم بازم میگم طلاق گاهی اوقات به معنی جدایی نیست به معنی یه فرصت دوبارست

    بسپارش دست خدا تصمیمت گرفتی برا طلاق پس برو جلو
    خدارو چه دیدی وقتی طلاق گرفتی شاید شوهرت به خودش امد و فهمید برا هیچ و پوچ زندگیش داره از هم پاشیده و پشیمون شه بیاد دوباره دنبالت


    پس توکل کن به خدا هرچی خیره بذار سر راهت
    ممنونم عزیزم من میدونم ک بعد از طلاق بدبخت نخواهم شد و موقعیت های زیادی دارم.اما فقط دلم میخاد خداوند ازم راضی باشه و طوری نشه ک یه روزی با خودم بگم اگر فلان کار رو میکردم الان با همسرم بودم...
    از پشیمونی میترسم.ازین ک خدا ازم ناراضی باشه میترسم برای همین وقتی امروز حکم جلبشو گرفتم اشک میریختم.
    حس میکنم یه زن بد و خیانتکارم و این خیلی عذابم میده.نمیدونم چرا این حسو دارم با اینکه 1 هفته س دارم براش تایپ میکنم و پیام میزنم ک بزاره برگردم

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  39. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدیه 1312 نمایش پست ها
    ممنونم عزیزم من میدونم ک بعد از طلاق بدبخت نخواهم شد و موقعیت های زیادی دارم.اما فقط دلم میخاد خداوند ازم راضی باشه و طوری نشه ک یه روزی با خودم بگم اگر فلان کار رو میکردم الان با همسرم بودم...
    از پشیمونی میترسم.ازین ک خدا ازم ناراضی باشه میترسم برای همین وقتی امروز حکم جلبشو گرفتم اشک میریختم.
    حس میکنم یه زن بد و خیانتکارم و این خیلی عذابم میده.نمیدونم چرا این حسو دارم با اینکه 1 هفته س دارم براش تایپ میکنم و پیام میزنم ک بزاره برگردم

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

    عزیزم حتما به یکی از مشاوران حاذق خانم که
    بهتره متاهل هم باشند رجوع کنید, عدم حرمت و عزت نفس, مهرطلبی و وابستگی کاملا مشهوده گلم

    چه در این زندگی(اصطلاحا) بمانید و چه جدا بشید با این حالت داغون میشین. کمک بگیرید خودتون رو درست کنید.


    موفق باشید

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  40. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23309
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    2
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : طلاق اجباری

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    عزیزم حتما به یکی از مشاوران حاذق خانم که
    بهتره متاهل هم باشند رجوع کنید, عدم حرمت و عزت نفس, مهرطلبی و وابستگی کاملا مشهوده گلم

    چه در این زندگی(اصطلاحا) بمانید و چه جدا بشید با این حالت داغون میشین. کمک بگیرید خودتون رو درست کنید.


    موفق باشید

    سپاس
    dr
    متشکرم از راهنماییتون

    فرستاده شده از LG-D380ِ من با Tapatalk

  41. کاربران زیر از مهدیه 1312 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد