خیلی درب و داغونم احساس می کنم توی زندان گیر افتادم نمی دونم چکار کنم الان چه راحت از طلاق و جدایی حرف می شه خیلی راحت توی یه دنیای مجازی به کمک یه عده ای می تونی به خاطر عدم تفاهم جدا بشی بری که بری که بری .......زمان ما اینجوری نبود در حد مرگ از طلاق می ترسیدم فکر می کردم طلاق همانا و بدبختی هم همان الان داغونم سال ها گذشت ....گذشت این سال ها و فکر کردن به عمری که رفت که رفت منو می سوزونه
بچه ها محصول همین دنیای سراپا اختلاف و درگیری و خشونت بودند که اینا هم شدن این که دخترمو باید تو سن نوجونی بکشونم روانپزشک ..... ادامه ی یه زندگی آخه به چه قیمتی ؟ شوهرم مرد بی خیالیه و محکم مثه کوه سرجاشه کلن محل به این هم ناراحتی های من نداده و شونه بالا می اندازه منو با دنیای سرد و تاریک و بدبختی هام تنها گذاشته کلن دنبال کار و بار خودشه ما فقط زیر یه سقف زندگی می کنیم ولی یه ذره همدردی یه ذره توجه ..............
ویرایش توسط ارغوان77 : 08-13-2015 در ساعت 01:47 AM
بی توجهی شوهرم ............. و فیلم هایی که بازی می کنه ..............دیگه بریدم بعداز ظهر با یه حال زار و نذاری به زور رفتم خودمو توی بازارها گم کردم مشتی خرت و پرت خریدم و اومدم از سر شب حالم بهم می خوره هر چی هم به ظاهرم برسم حتی یه جمله ی محبت آمیزی از سمت ایشون نمی شنوم تنها صحنه ای که از شوهرم جلوی چشممه اینه : نشسته روی مبل و یه گوشی دستش هی چت می کنه باکی ؟ با حاجی فلان و حاجی بهمان .....هر شب همینه ...... زندگی ما یکنواخت همین شکلیه ...... منم دقیقا مثه یه شمع دارم می سوزم و ذوب می شم .....
دوست عزیز ناراحت این نباشید که دخترتونو باید ببرید روانپزشک ، به این فکر کنید که برای اینکه سلامتیشو بدست بیاره باید ببریدش و بهش کمک کنید . خداروشکر کنید که تنش سالمه.
درمورد زندگیو همسر بیخیالو بی فکرتون هم ، چاره ای نیست بعد اینهمه سال تغییر دادنش سخته ولی دلتون رو به پسر و دختر گلتون خوش کنید ، با بچه هاتون زندگیه شادی رو بگذرونید ، این رو هم بدونید هرچقد تحمل کنید الان مطمئن باشید بعد هزار سال اون دنیا پاداش اینهمه صبر رو میگیرید . شک نکنید که اینهمه صبرو فداکاریه شما از چشم خدا پنهان نیست .
به شدت نیاز به یه همزبون دارم کاش کسی رو داشتم کاش می تونستم بدون اینکه از آبروم بترسم با یه دوستی با خواهری حرف بزنم ..............به کی بگم دردم چیه که پس فردا مشکلات زندگی م نقل و نبات محافلشون نشه ؟ دارم منفجر می شم یادمه یه آشنایی خودشو آتیش زد خیلی اشتباه کرد کارشو تأیید نمی کنم ولی الان حال من دست کمی از اون شخص نداره نمی تونم این دنیا رو تحمل کنم پر از دردم پر از زجر ای خدا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟.gif "0006 (2)")
