سلام،ممنون که میخونین و خواهش میکنم هر برداشتی داشتین بگین.جریان اینجوری شروع شد که من تو بیمارستان با یه خانم از همکارای جدید آشنا شدم،برا کارای ورودیش باید تاییدش میکردم،بهشون تماس گرفتم که بیان و کاراشونو انجوم بدن،اومدن و شروع شد حرف زدن هردومون.ازش خوشم اومد و شب باهم حرف زدیم.نمیدونم چرا ولی همون شب شروع کرد به درد و دل کردن با من،از رابطه بدش با خانوادش گفت تا ارتباطای قبلیش.خیلی دلم براش سوخت،خیلی تنها بود.دو هفته بعد از سر دلسوزی ازش خاستگاری کردم،ولی با یه شرایطی که شرایط مالیم خوب نیست و بهم وقت بده ،اونم قبول کرد حتی با یه انگشتر فقط.منم پدر و مادرمو برداشتم و رفتیم خونشون و اوناهم جواب مثبت دادن.هرچی رسمی تر میشد رابطه،خواستها بیشتر میشد.هرجوری بود گذشت
Sent from my HUAWEI Y530-U00 using Tapatalk