سلام
من حدود سه ساله که ازدواج کردم و خیلی از زندگی و همسرم راضی هستم و زندگی آرومی داریم. همسر من به شدت بچه دوست داره و تمایل داره به زودی بچه دار شیم. البته من هم بچه دوست دارم اما مشکلم اینجاست که نگران بعد از زایمان هستم.
دلایلم رو مطرح میکنم و امیدوارم شما عزیزان بنده رو راهنمایی کنین.
خانواده من خارج از ایران هستن و من فامیل نزدیک ندارم و این موضوع که مادرم در کنارم نیست خیلی منو آزار میده مخصوصا برای دوران نقاهت زایمان، خانواده همسرم خوب هستند و همسرم همیشه میگه برای اون دوران مادرش پیش من میمونه اما مشکل من برادر همسرمه که همه جا و در هر لحظه از فرصت به خونه ی ما اومدن غفلت نمیکنه و من اصلا با ایشون راحت نیستم چون خیلی من رو آزار داده. 24 سالشه و رفتار بسیار بچگانه ای داره، من تعدادی از مشکلاتم با ایشون رو میگم، کلید یدک منزل ما پیش پدر شوهرم هست و مواقعی که ما منزل نیستیم متاسفانه برادرشوهرم به خونه ما میره و توی همه جا سرک میکشه چون وقتی برمیگردیم خودش تعریف میکنه و یا وسایلی از کمدها برداشته بدون اجازه، مورد دیگه اینکه ایشون یک مدت به دلایل بی مورد من رو لمس میکردن مثلا روی مبل کنار من مینشستن و با انگشت پا روی پای من میزدن یا مدام سرشونه ی من رو لمس می کردن یا میچسبیدن به من که البته اینها همه جوری بود که مثلا مخفی باشه و کسی متوجه نشه که همیشه من جای خودم رو عوض می کردم و سعی میکنم کلا نزدیک ایشون نباشم، مورد دیگه اینکه به شدت بی ادب و گستاخن و واقعا نمی فهمه که چی داره میگه و خیلی بی ملاحظه اس، دوست داره هرروز خونه ما باشه و من از این موضوع معذب میشم چون بی اجازه هر کاری میکنه و متاسفانه خانواده اصلا بهش چیزی نمیگن و موارد بسیار دیگه
حالا من میدونم که ایشون اگر مادرشون بیاد برای اون دوران چیش ما حتما برادرشوهرم هم وسایلشو جمع میکنه و میاد خونه ما ساکن میشه و با توجه به مسائلی که عرض کردم من اصلا دوست ندارم ایشون بیان و من توی شرایط نامناسب باشم با شناختی که ازش دارم از هر لحظه برای آزار من استفاده میکنه
وقتی صحبت میشه که مادرشوهرم میگه نوه دار که شدم میام خودم بزرگش می کنم برادر شوهرم سریع میگه آخ جون دیگه منم میام یک جا زندگی کنیم و این موضوع حتمیه چون واقعا بی ملاحظه اس
نمیدونم نگرانیم درسته یا غلط اگر امکانش هست راهنماییم کنین