سلام توسکا جان
ممنونم از راهنماییاتون گلم
حرفتون متین هست
پدرم ویژگی های مثبتی هم داره
خدایی تو همه ی سال های زندگیم هر کدوم از اعضای خونواده وقتی پولی نیاز داشته باشیم و ازش بخوایم هیچوقت دریغ نمیکنه مگه اینکه شرایط مالیش مناسب نباشه
یا مثلا همیشه به خورد و خوراک ما توجه میکنه بارها میگه وسیله های خونه هر چی باشن مهم نیست آدم باید تغذیه خوب داشته باشه
در عین حال اگه بیشتر به آینده توجه داشت الان ما چند تا خونه داشتیم و وضع مالیش خیلی بهتر بود
من هم به حرف شما رسیدم آدما به این راحتیا عوض نمیشن
بارها وقتی باهاش حرف میزنم سعی می کنم تو موقعیت مناسب باشه و بیانم خوب باشه
ولی زیاد از حرف گوش دادن خوشش نمیاد و دید سنتی خودشو داره که مثلا چون خودش سنش بیشتره و پدر هست ما نباید زیاد ازش انتقاد کنیم
بارها مشورت های مادرم رو در مورد مسائل مالیش گوش نداد و عاقبت خودش پشیمون شد که چرا به حرف مادرت گوش ندادم
شاید غرور یا لجبازیش یا دید مردونه اش به مسائل باعث این مسئله شد
متاسفانه یه نکته ی دیگم هست مادرم با همه ی مهربونی ها و خوبیاش پوئن های منفی هم داره
مثلا وقتی بابام خرید میکنه میاد خونه و کیفیت اون خریدش زیاد خوب نیست قبل اینکه موقعیت رو بسنجه با تندی میگه این چیز خوبی نیست که خریدی
یا میگه باز رفتی اون چیزی که من دوست ندارم رو خریدی!
منم بهش میگم مامان وقتی مرد از بیرون میاد خونه اگه بدترین چیزو هم خریده بود چند دیقه بذار خستگیش در بره بعد با بیان مناسب نظرتو بگو
یا وقتی بابام با بچه ها حرفش میشه مادرم خیلی از موارد به دفاع از بچه ها علیه پدرم وامیسته و بابام هم خیلی رو این موضوع حساسه
این ها رو من سال هاست بینشون میبینم
با همین چند ماه پیش سر یه موضوع دعواشون شد داداشم دانشگاه بود و فقط من خونه بودم
مادرم گفت من دیگه از این خونه میرم مهم هم نیست بقیه پشت سرم چی بگن
بعد هم به من گفت پاشو لباساتو جمع کن این خونه دیگه جای ما نیست
بابام هم برگشت با نگاه به من گفت دختر من با کسی جایی نمیره و پیش باباشه مگه نه ؟
منم موندم خدایا چی بگم
خدایی مونده بودم
دیدن اون صحنه ها تو 25 سالگی برای یه دختر خیلی آزار دهنده است
من بارها سر این قضایا با مادرم حرف زدم میگم مامان مرد غرور داره با بقیه مقایسه اش نکن کنایه نزن صداتو بلند نکن
اگه دیدی به ماها سیلی هم زد شما سعی کن سکوت کنی چون دخالتت بدتر میکنه قضیه رو
ولی متاسفانه همیشه گوش نمیده
دیروز صبح هم اگه مادرم تو بحث بابام و داداشم دخالت نمیکرد این قضیه انقدر بد نمیشد
بابام هم همیشه میگه از بچه ی مامانی خوشم نمیاد با این حال مادرم یه زن احساسی و مهربونه مثلا هر روز وقتی دعا میکنه اول بقیه رو دعا میکنه همسایه ها بعد ماهارو میگه
یا خیلی ماهارو بوس و نوازش میکنه
اما بابام دقیقا برعکسه میگه این لوس بازیا چیه آدم باید بچه رو از قلبش دوست داشته باشه نه هی بوسش کنه لوس بشه!
بابام به حدی جدی هست و زیاد رمانتیک نیست که من بعد این همه سال نمیتونم راحت برم بغلش کنم یا بوسش کنم
یا حتی اکثر وقت ها پول نیاز دارم به مادرم میگم روم نمیشه زیاد به خودش بگم یا خودش بهم پول تعارف میکنه میگم لازم ندارم
در عین حال با لحن تندی که داره هیچی تو دلش نیست
میدونم از روی بد ذاتیش نیست ولی عصبانیت و بد اخلاقی باعث ناراحتی بقیه میشه
وقتی هم میگیم بابا اخلاقت تنده و دل ما رو میشکنی
میگه من آرزو دارم پدرم زنده بود و هر روز هم کتکم میزد سرمو بالا نمیاوردم!
یا میگه من اهلاقم اینجوریه دست خودم نیست عوضش کنم خدا اینجوری خلقم کرده ولی آدم بد دلی نیستم..!
مثلا یه بار رفته بود بانک رئیس شعبه اش دوست داییم بود و بابامو میشناخت
وقتی کارشو دیر راه انداخته بودن سر و صدا راه انداخته بود بعد چند وقت که مادرم با برادرم رفته بودن اون بانک چک وصول کنن
اون آقاهه گفته بود خداروشکر پسرتون به باباش نرفته وقتی بابات میاد عین زلزله ی ده ریشتر بانک رو میذاره رو سر خودش و انتظار داره زود کارشو راه بندازیم
بعد اون مادرم گاهی وقتا میگه بابات زلزله ده ریشتره
حتی وقتایی پیش میاد که دوسه روز خونه نیست وقتی میاد میگه این دوسه روزه من خونه نبودم خوب بود آرامش داشتین نه ؟!
یا مثلا وقتی میاد خونه انتظار داره مادرم همیشه اون موقع خونه باشه بره دم در پیشوازش یا در پارکینگ رو واسش باز کنه
و غذا هم آماده باشه
مادرم هم خیلی وقت ها رعایت میکنه اینارو ولی خب گاهی هم نه
ولی گذشته از همه ی این ها وقتی زندگی پدرمادرم رو بررسی میکنم
به نظرم میاد رابطه ی زناشوییشون برای پدرم چندان رضایت بخش نیست شاید و حس می کنم یکی از دلایل عصبانیت بابام همین موضوع بوده همیشه...
چون با توجه به شناختی که ازش دارم این موضوع واسش مهمه
اما خب به نظرم باز دلیل نمیشه تو زندگی مسئله ای پیش بیاد و مرد بخواد با دعوا و کتک حلش کنه
کتک زدن زن توسط مرد علاوه بر اینکه حس تنفر رو تو وجود زن بوجود میاره
باعث خراب شدن رابطه ی بچه ها با پدر میشه.
به قول یه بنده ی خدایی زن رو باید با رفتار اشتباهاتشو بهش گوشزد کرد نه با بلند حرف زدن و کتک که این خودش یه هنره
ولی گاهی بداخلاقی و دعوا درست کردن خیلی باعث آزار و اذیت میشه
من روی بلند حرف زدن و دعوا کردن خیلی حساسم چون خیلی اذیت میشم خیلی بیشتر از برادرام
وقتی دعوا میکنن همه ی آرامش و تمرکزم بهم میریزه و تا چند روز حالم خوب نیست کلا میرم تو لاک خودم...
دیروز تا شب سر درد و قلب درد داشتم کتف و گردنمم درد گرفته بود نمیتونستم از جام بلند شم
من حاضرم بمیرم ولی صدامو بالا نبرم همسایه صدای دعوامو بشنوه آدم باید حرمت داشته باشه...
امیدوارم خدا همه رو هدایت کنه.
باز هم از راهنمایی شما و همه ی دوستان تشکر می کنم.