سلا ممنون از سایت خوبتون .لطفا کمکم کنید خیلی محتاج کمکم تو رو به این اربیعن حسینی جوابمو بدید لطفا
من دختری 28 ساله و همسرم 29 سالشه و دوساله ازدواج کردیم ما سنتی ازدواج کردیم و درشهرکوچیکی هستیم که همه همو میشناسن .مشکلات من خیلی زیاد بوده .اما چندتا از اساسی ترین هاشو میگم. شوهرم اصلا پول خرجی بمن نمیده و برا زندگی خرج نمیکنه اما پول به مادر و خواهرش میده و اوایل به من میگفت وقتی من شاکی شدم الان مخفی کاری میکنه.چندبار بهم گفته اگه پولی که تو این دوسال خرج کرده بودم پس انداز کرده بودم میتونستم وانت بخرم .یا ریز خریدهارو مینویسه و میگه از اول تا الان مثلا 2تومن خرج تو کردم.اصلا حاضر نیس حتی یه گوشت برا خونه بخره با اینکه پول داره اما همیشه میگه ندارم .و اخر سر میبینم لباس و کفش و ... میخره برا مامان و باباش درصورتی که ماتو خونه لنگ یه نان هستیم.ومشکل بعدیش اینه که تو زمان عقد گوشی 1100نوکیا داشت و واتساپ و تلگرام وصل نبود من برا تولدش گوشی خریدم .از اون موقع تا حالا همش سرش تو گوشی چه تو مهمونی چه تو خونه .از سر کارمیاد بعداستراحت میره تو اتاق و همش تو گوشیشه تا اخر شب.نمیدونم با این رفتارش چکار کنم خیلی اذیت میشم .من الان توشهر دیگه زندگی میکنم نه خانواده کنارمه نه میداره بیرون برم .صبح تا ظهر تو خونه هستم.نه همدمی نه همزبونی و ظهر که اون میاد اصلا بامن حرف نمیزنه و همش سرش تو لپ تاپ و گوشی وقتی من میرم تو اتاق باهاش حرف میزنم اصلا جوابمو نمیده یا کوتاه جواب میده که حرف نزنه .درصورتیکه ادم پرحرفی هست با دوستاشو و همکاراش زیاد حرف میزنه .این تو روحیه من خیلی تاثیر گذاشته افسرده شدم .یه مدتی هم سرکار میرفتم انقد ایراد گرفت گفت مردها حیضن مشکل دارن این مدیر شرکت ادم خرابی و ...ولی اصلا اینجوری نبود. گفت دیگه نرو .منم دیدم واره دست رو ابروم میذاره اومدم بیرون.و الان هفت روز هفته تو خونه تنها هستم.مسیله بعدی اینه که کل دختر و پسرها وعمه هاش خرابکارن و اهل خیانتن .دختر عمه شو وقتی 13 سالش بود با یه پسره گرفتن تو خونه خالی سال 78و بزور عقدشون کردن .عمش با پسرهای شهر همخوابه میشه .اون دختر عمش تو خونه پسر همسایشون گیر انداختن .پسر عمه اش با یه بچه همش با دختر دانشجوها میپره بخاطر گندکاری زیادش از کارش اخراجش کردن .دختر دایی شوهرم با پسر عمو شوهرم باهم رابطه داشتن و شوهر دختردایش با یه بچه یکساله که داشتن قراربود طلاقش بده که نداد.پسردایش با خاله های خودش همخوابه میشه .دختر خالش سال 75 به اون ور همش با پسرهابود که به زور شوهرش دادن.شوهر عمع هاشم که دنبال زنا بودن همیشه .دامادشون با یه زنه بوده که کارش به دادگاه رسیده و خواهرشم وقتی اون رفته از شوهرش شنیدم که دوست پسرداره.و دامادشون بمن گفته که شوهرت قبلا با وختر عمه بوده و قراربوده بره خواستگاریش اما باباش گفته باید ازرو جنازه من رد بشی. ما قبلا تحقیق کردیم فقط مسیله شوهرعمه هاشو میدونستیم که گفتیم این دلیل نمیشه اینا خانواده بدی باشن.
الان همیشه به شوهرم شک دارم و یه سری عکسهای عمشو و دخترش تو لپ تاپ گذاشته بود و روش رمز گداشته بود که یبار من دوماهه حامله بودم ( همش شوهرم میگفت بچه رو سقط کن و پیش دکتر منو میبرد و شرایط بحرانی برامن درست کرد همش دعوا داشتیم )که تو اون زمان حاملگی وقتی دیدم فایل عکسهارو لپ تاپ دست به خودکشی زدم و 30 تا قرص استامینوفن خوردم.خودم نجات پیداکردم اما بچم تو دوماهگی مرد.الان هم رازی به بچه دار شدن نمیشه مامانش تو گوشش کرده زندگی شما به طلاق میکشه و بچه نابود میشه (فقط بخاطر اینکه خواهرشوهرم بچه دار نشده .شوهرم فقط یه خواهر بزرگتر از خودش داده و پدرومادر شوهرم فقط دختره رو دوست دارن .مادرشوهرم تو 4سال دانشگاه حتی یکبار هم به شوهرم زنگ نزده و خود شوهرم همیشه میگه مورد تبعیض قرارگرفته و اونم شخصیت مظلوم داشته و تو روشون در نمی اومده چرا اونو بیشتر دوست داری و الان زندگی خواهرشوهرم داغونه و مادرشوهرم هم سعی داره زندگی ما رو خراب کنه چون زندگی دخترش نشده و فک میکنه ما خوشبختیم ما مجبوریم اخرهفته بریم شهرستان و اونارو ببینیم هروقت برمیگردیم دعوا داریم باهم همش مادرشوهرم اینا ذهن شوهرمو نسبت به من خراب میکنن ) .نمیدونم چکار کنم میترسم بازم دست به خودکشی بزنم .پدرم فوت کرده و کسی نیست تو خانوادم که حامی من بشه و با اینا صحبت کنه
تورو خدا کمکم کنید میترسم انقدر فکرو خیال کنم که دیوونه بشم .کسی هم ندارم باهاش دردل کنم و نه پول برا مشاوه .مثل یه حیوون تو یه قفس زندانی شدم که همش باید بپزم و بشورم و کسی نباشه حتی باهام یکلام حرف بزنه