پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
سلام
کار خوبی کردین که درست و کامل توضیح دادین .
فق من متوجه نشدم دلیل تصمیم به طلاقتون چیه ؟
همون دو سه تا سوال اخر ؟؟
خب اگر اینطوره یه سوال :
برادرهاتون چقدرررر شبیه پدرتون هستن که همسرتون که غریبس شبیهش باشه و عیناهمون کارها خصوصا اون کار بد رو انجام بده !؟؟؟
شما میدونین که همسرتون از هیچ لحاظی شبیه پدرتون نیست ؟! چرا چون شما اشتباه فکر میکنین !
چون شما یک عمر یک سری خصوصیات منفی در پدرتون رو دیدید و از ترس اینکه همسرتون اونجوری نباشه زوم کردین تو رفتارهاش تا رفتاری شبیه اون موردهای منفور ذهنیتون پیدا کردید !! کاملا ناخواسته وبصورت ناهشیار.
پس اولا اونکار پدرتون رو کاملا فراموش کنین و هرگز در این رابطه بن همسرتون چیزی نگید چون شما از پدر مادرتون فقط و فقط باید با احترام نزد همرتونیاد کنیدو اونها رومایه افتخارتون بدونید .
در مورد کتک و رفتارهای ناشایست دیگه هم .. اگر همسرتون مشکل روانی نداشته باشن ; چرا باید بی دلیل اینکارو بکنن ؟
مگر اینکه شما باعثش بشین .
زندگی مشترک سالم حاصل تلاش هر دو نفر شماس .
شما باید از ایندتون مطمین باشید چون به خودتون قول داده باشید که بهترین،همسر دنیاباشید .
اینکه مادرمن سرده پس من مم سردم نشد دلیل که !
این چیزهاست که مردها رو به سمت روابط ناسالم میکشونه ، نه شبیه بود به پدرتون .
هر مردی نیاز به دیدن و شنیدن محبت و عاطفه داره و اگرشما اینطور نیستید باااید اینطوربشید ...باید تلاش کنیدحتی اگر ذاتا سرد باشین .
پس خودتون باتغییر خودتون و خصوصاافکار بیهوده ذهنتون ایندتون رو،تضمین کنید .
من به شما پیشنهاد میکنم کتاب چهاراثر فلورانس اسکاولشین رو مطالعه کنید و اگر قبلا خوندین همین الان شروع کنین یکباردیگه حتما حتما بخونین .
به شما خیلی کمک میکنه.مطمین باشید .
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
سلام گلم
نمیدونم باید چطور شروع کنم
از اشتباه اولتون ک فک کردین با ازدواج همچی درست میشه اما از چاله دراومدین افتادین توی چاه.
خوب بیخیال گذشته
درمورد حال و آینده بگم
نگران این هسین ک همسرتون اشتباهات پدرشما را تکرار کنه
زن و شوهر تو رفتارها و کارهای هم نقش مهمی دارن
ببینین مادرتون تو زندگیش چه اشتباهاتی کرد ک پدرتون همچین کار اشتباهی انجام داد و شما اون اشتباهات را تکرار نکنید
میگین مادرتون سرد هست و غرور داره و شما هم همین طور هسین پ این بزرگترین اشتباه هست و علت کج رفتن پدرتون پس شما این اشتباه را تکرار نکن محبتت را به زبون بیار گفتن ی دوستت دارم دلم برات تنگ شده و به زبون اوردن حرف دل بد نیست بلکه باعث مستحکم شدن زندگیتون میشه.
عزیزم برای تغییر زندگیت باید خودت را تغییر بدی نه دیگران را.
این تو هسی ک با رفتار خودت دیگران را باب دلت میکنی.
محاله ک بتونی جهان را تغییر بدی اما میتونی باتغییر خودت جهانت را شکل دیگری کنی.
پس شروع کن بسم الله...
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ghazal1
سلام
کار خوبی کردین که درست و کامل توضیح دادین .
فق من متوجه نشدم دلیل تصمیم به طلاقتون چیه ؟ دلیل اصلی ب طلاقم شاید خیلی چیزا باشه اما از همه مهمتر من خیلی اولش خوب شروع کردم طوری بودم ک میگفت رو دست تو دختر نیست خیلی محبت کردم چون دوست داشتم بگم من میتونم..اما خیلی بی احترامی دیدم هم از جانب خودش هم خانوادش ب خودم و خانوادم خانوادم..من یکم رو ی سری مسائل حساسم:مثلا خانوادم دوست ندارن من تو عقد خونه نامزدم بمونم.دیشب ک بیانش کردم فوق العاده ناراحت شد اومد جلوم و گفت از بدم میاد همه نامزدی میکنن مام نامزدی میکنیم این شد زندگی ازدواج اینه من اینطورش رو نمیخوام..حرفای دیشبش مثل پتک تو سرم بود..از این قبیل مسائل..
همون دو سه تا سوال اخر ؟؟
خب اگر اینطوره یه سوال :
برادرهاتون چقدرررر شبیه پدرتون هستن که همسرتون که غریبس شبیهش باشه و عیناهمون کارها خصوصا اون کار بد رو انجام بده !؟؟؟
هیچکدوم..اما نگاه من ب پدرم فرق داره..
شما میدونین که همسرتون از هیچ لحاظی شبیه پدرتون نیست ؟! چرا چون شما اشتباه فکر میکنین !
شاید
چون شما یک عمر یک سری خصوصیات منفی در پدرتون رو دیدید و از ترس اینکه همسرتون اونجوری نباشه زوم کردین تو رفتارهاش تا رفتاری شبیه اون موردهای منفور ذهنیتون پیدا کردید !! کاملا ناخواسته وبصورت ناهشیار.
پس اولا اونکار پدرتون رو کاملا فراموش کنین و هرگز در این رابطه بن همسرتون چیزی نگید چون شما از پدر مادرتون فقط و فقط باید با احترام نزد همرتونیاد کنیدو اونها رومایه افتخارتون بدونید .
در مورد کتک و رفتارهای ناشایست دیگه هم .. اگر همسرتون مشکل روانی نداشته باشن ; چرا باید بی دلیل اینکارو بکنن ؟ بخدا دلیلشو هرچی گشتم پیدا نکردم..یا هرچی ب حرفای خودم برگشتم چیزی پیدا نکردم ک لایقش اون کارا باشه
مگر اینکه شما باعثش بشین .بازم شاید
زندگی مشترک سالم حاصل تلاش هر دو نفر شماس .میدونم بخدا
شما باید از ایندتون مطمین باشید چون به خودتون قول داده باشید که بهترین،همسر دنیاباشید .
اینکه مادرمن سرده پس من مم سردم نشد دلیل که !
این چیزهاست که مردها رو به سمت روابط ناسالم میکشونه ، نه شبیه بود به پدرتون .
هر مردی نیاز به دیدن و شنیدن محبت و عاطفه داره و اگرشما اینطور نیستید باااید اینطوربشید ...باید تلاش کنیدحتی اگر ذاتا سرد باشین .
پس خودتون باتغییر خودتون و خصوصاافکار بیهوده ذهنتون ایندتون رو،تضمین کنید .
من به شما پیشنهاد میکنم کتاب چهاراثر فلورانس اسکاولشین رو مطالعه کنید و اگر قبلا خوندین همین الان شروع کنین یکباردیگه حتما حتما بخونین .
به شما خیلی کمک میکنه.مطمین باشید .
ممنون عزیزم بابت راهنمایی های مفیدت
اما در مورد غرورم واقعا نمیدونم چکار کنم من از اول انقد مغرور نبودم بخدا...|sadsmiley|
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سلام گلم
نمیدونم باید چطور شروع کنم
از اشتباه اولتون ک فک کردین با ازدواج همچی درست میشه اما از چاله دراومدین افتادین توی چاه.
خوب بیخیال گذشته
درمورد حال و آینده بگم
نگران این هسین ک همسرتون اشتباهات پدرشما را تکرار کنه
زن و شوهر تو رفتارها و کارهای هم نقش مهمی دارن
ببینین مادرتون تو زندگیش چه اشتباهاتی کرد ک پدرتون همچین کار اشتباهی انجام داد و شما اون اشتباهات را تکرار نکنید
میگین مادرتون سرد هست و غرور داره و شما هم همین طور هسین پ این بزرگترین اشتباه هست و علت کج رفتن پدرتون پس شما این اشتباه را تکرار نکن محبتت را به زبون بیار گفتن ی دوستت دارم دلم برات تنگ شده و به زبون اوردن حرف دل بد نیست بلکه باعث مستحکم شدن زندگیتون میشه.
عزیزم برای تغییر زندگیت باید خودت را تغییر بدی نه دیگران را.
این تو هسی ک با رفتار خودت دیگران را باب دلت میکنی.
محاله ک بتونی جهان را تغییر بدی اما میتونی باتغییر خودت جهانت را شکل دیگری کنی.
پس شروع کن بسم الله...
سلام ممنون از وقتی ک گذاشتید
درست رفتار مادر من اشتباه بود
من تو صحبتام توضیح دادم ازاول مغرور نبودم
الانم میخوام خودمو درست کنم نمیشه نمونش ناراحت ک میشم حرف تا نوک زبونم میاد نمیتونم بیانش کنم..
انگار ی چی داره خفم میکنه..
فقطو فقط تنها صلاحی ک دارم اشکه ک این موضوع خیلی ازارم میده..
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
سلام ممنون از وقتی ک گذاشتید
درست رفتار مادر من اشتباه بود
من تو صحبتام توضیح دادم ازاول مغرور نبودم
الانم میخوام خودمو درست کنم نمیشه نمونش ناراحت ک میشم حرف تا نوک زبونم میاد نمیتونم بیانش کنم..
انگار ی چی داره خفم میکنه..
فقطو فقط تنها صلاحی ک دارم اشکه ک این موضوع خیلی ازارم میده..
میدونم چی میگی گلم
اما برای ی بار امتحان کن چشات را ببند و حرفت را به زبون بیار انگار هیچکی جلوت نیست و میخوای پیش خودت تمرین کنی
وقتی نتیجه مثبتش رادببینی دیگه غرورت میشکنه
فرستاده شده از GT-I9105ِ من با Tapatalk
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
میدونم چی میگی گلم
اما برای ی بار امتحان کن چشات را ببند و حرفت را به زبون بیار انگار هیچکی جلوت نیست و میخوای پیش خودت تمرین کنی
وقتی نتیجه مثبتش رادببینی دیگه غرورت میشکنه
فرستاده شده از GT-I9105ِ من با Tapatalk
حتما امتحانش میکنم..
ممنونم ک دارید بهم جسارت میدید.
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
ممنون عزیزم بابت راهنمایی های مفیدت
اما در مورد غرورم واقعا نمیدونم چکار کنم من از اول انقد مغرور نبودم بخدا...|sadsmiley|
ببین عزیزم همه مردها دوران نامزدی توقعات زیادی از لحاظ زناشویی از همسرشون دارن و زیاد به دل نگیرید اصرارهاشونو و ناراحت شدناشونو ..
عوضش سعی کن ازطریق دیگه جبران کنی براشون ..
بیرون برین تنهایی ...خونه خودتون خلوت داشته باشین...
مسافرت برین شب برین هتل...خلاصه باید خلوتی براش فراهم کنی.
شما بیشتر از هررچیزی باید روی موضوع ناز و نیاز رو خودتون کار کنین .
با ناز خودتون نیازهای روحی همسرتون رو تامین کنید .
ایشون باهر اخلاقی حق دارند از لحاظ محبت و عاطفه و ناز و نوازش از شما تامین بشن و مطمین باشید حتمااخلاقهای نادرستشون هم روز بروز برطرف میشه .
شما به سهم خودتون برای پایداری و عاشقانه شدن زندگیتون تلاش کنید.
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
سلام . خودتون میگید یه کمبودایی باعث شده رفتار شما تغییر کنه. همسریبرای شما مناسبه که شرایط روحی شما رو درک کنه و از شما که یه دلتون پره توقع نداشته باشه کوه صبر براش بشید!یا حداقلهمسرتون رو مطلع کنید و بهش بفهمونید که خانواده شما اینجور بودن و شما واقعا به یه همسر که درکتون کنه و باعث ارامش و بهبود حال شما بشه نیازمند هستید.در ضمن مشکلاتی که میگید رو خیلیا حتی بصورت بدتر دارن این دلیل نمیشه ما بگیم چون من نیازام تو خانواده تامین نشده ادم خلافی بشم یا رفتارمو تغییر بدم.شما همیشه برای خودت خوب باش نه دیگران.
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ghazal1
ببین عزیزم همه مردها دوران نامزدی توقعات زیادی از لحاظ زناشویی از همسرشون دارن و زیاد به دل نگیرید اصرارهاشونو و ناراحت شدناشونو ..
عوضش سعی کن ازطریق دیگه جبران کنی براشون ..
بیرون برین تنهایی ...خونه خودتون خلوت داشته باشین...
مسافرت برین شب برین هتل...خلاصه باید خلوتی براش فراهم کنی.
شما بیشتر از هررچیزی باید روی موضوع ناز و نیاز رو خودتون کار کنین .
با ناز خودتون نیازهای روحی همسرتون رو تامین کنید .
ایشون باهر اخلاقی حق دارند از لحاظ محبت و عاطفه و ناز و نوازش از شما تامین بشن و مطمین باشید حتمااخلاقهای نادرستشون هم روز بروز برطرف میشه .
شما به سهم خودتون برای پایداری و عاشقانه شدن زندگیتون تلاش کنید.
نمیدونم بگم خساست یا اقتصادی بودن اما اصلا هزینه ای نمیکنه..
اولین مسافرتم ک تو دوران عقد رفتیم دوشبه بود عین دوشبشم تو چادر خوابیدیم..
خونشونم چون کوچیکه من احساس خوبی ندارم اصلا اما با این حال رفتم خونشون..
من بخدا تلاش میکنم اما توقعاتش بالاست..
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
saba95
سلام . خودتون میگید یه کمبودایی باعث شده رفتار شما تغییر کنه. همسریبرای شما مناسبه که شرایط روحی شما رو درک کنه و از شما که یه دلتون پره توقع نداشته باشه کوه صبر براش بشید!یا حداقلهمسرتون رو مطلع کنید و بهش بفهمونید که خانواده شما اینجور بودن و شما واقعا به یه همسر که درکتون کنه و باعث ارامش و بهبود حال شما بشه نیازمند هستید.در ضمن مشکلاتی که میگید رو خیلیا حتی بصورت بدتر دارن این دلیل نمیشه ما بگیم چون من نیازام تو خانواده تامین نشده ادم خلافی بشم یا رفتارمو تغییر بدم.شما همیشه برای خودت خوب باش نه دیگران.
چون اشنای خانوادگی هستیم من نتونستم تمام مشکلاتم رو بگم..
اما بخشش رو گفتم
اما متاسفانه تو اکثر بحثامون همونارو پیش کشید
اینکاراش برام سنگین میشه ک چرا مشکلم رو تو سرم میزنه..
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
سلام
امیدوارم بعد مطرح کردن مشکلم بتونید کمکم کنید..
من ی دختر 24 ساله ام همون طور ک گفتم هشت ماه عقد کردم.
میخوام از اول اول بگم چون حسم میگه این انتخاب الان من ریشه از بچگیم داره..
ناگفته نماند نامزدم کمیو کاستی هایی ام داره اما من اصولا تو هرمشکلی برمیگردم ب خودم اول..
من تو ی خانواده پرجمعیت ب دنیا اومدم
فرزند اخرم
مادرم فوق العاده سرد اما بفکر ینی از هیچی دریغ نمیکنه برای زندگیش شاید ب جرات بگم ده برابر پدرم مایع گذاشته و میزاره اما تنها عیبش اینه از بچگی تا حالا ب من محبت نکرده ب صورت اشکار ک منم یاد بگیرم..
خلاصه از لحاظ مادر ک اینطور از طرف پدرمم بدتر از این..
خواهر برادرامم همه سوی خودشون بودن فقط تو مواقعی ک اشتباه میکردم سروکلشون پیدا میشد برای حقیر کردن من..
خلاصه کسی نبود بگه خوب چیه بد چیه..
نه محبت دیدم ن بلدم ب کسی محبت کنم..
دوران سردو خاموشی بود دوران مدرسه و دانشگاه...
طوری شده بودم ک ب همچی سرد بودم بنا ب ظاهر نسبتا خوبم (دور از تعریف)موردهای بدی نداشتم اما کلا ن دنبال عشق حال بودم ن دنبال تشکیل زندگی..
دنبال شب کردن روز کذاییم بودم و ناراحتی از اینکه قرار صبح شه ..
از طرف خانوادم خیلی تحت فشار بودم صبح ک پا میشدم تهمت های خواهرم رو میشنیدم شب ک میومدم همونطور بود...
خیلی اذیت میشدم..
تا اینکه سر این مورد خانوادم وحشناک اذیتم کردن طوری بود ک با خودم گفتم میرم پی زندگیم نهایتا طلاقه دیگه..
تنها نکته مثبتش اینه از دستشون خلاص میشم و میرم ی سمتی دیگه..
غافل از اینکه با این انتخابم داره از چاله در میام و ب چاه میفتم..
بریم سراغ همسرم..
29 سالشه کارمنده دستش از اول نوجوونی تو جیب خودش بوده..
ماشینشو داره خونشم داره..
اما دست ب خرج کردنش یکم ضعیفه..
یکمم عصبیه..
فقط کافیه ی بحثمون شه تا صداش بلند شه..
دستش بلند شه..
ناگفته نماند ب قول خودش صدبار نازتو کشیدم ی بار عصبی میشم ک نباید اسم طلاق رو بیاری..
ب من میگه سردی غرور داری..
من دقیقا مثل مادرم همه کار میکنم اما ب زبون نمیارم..
میگه غرورت زندگیمون رو خراب میکنه..
میدونم همه اینارو..
اما نامزد من دقیقا مثل پدرمه..
پدر من فوق العاده خسیس.پول میده اما ب زور
اخ اینو یادم رفت تو موارد بالا ذکر کنم پدرم ی خیانت کرد ک بین اون همه بچه فقط من فهمیدم..
خیلی از انرژیم با اون حرکت پدرم ب باد فنا رفت..
الان با خودم میگم نامزدم ک مثل پدرم سفت اگه مثل اون حرکت های دیگرم بکنه چی؟؟؟
اگه پس فردا تو زندگی خلاف نظرش گفت و اون منو ب باد کتک گرفت چی؟
از همچی میترسم
از این که ادامه زندگیم بدتر از قبل شه چی؟
از تاریکی میترسم اگه رخنه کنه ب زندگیم چی؟
کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
ممنون عزیزم بابت راهنمایی های مفیدت
اما در مورد غرورم واقعا نمیدونم چکار کنم من از اول انقد مغرور نبودم بخدا...|sadsmiley|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
سلام ممنون از وقتی ک گذاشتید
درست رفتار مادر من اشتباه بود
من تو صحبتام توضیح دادم ازاول مغرور نبودم
الانم میخوام خودمو درست کنم نمیشه نمونش ناراحت ک میشم حرف تا نوک زبونم میاد نمیتونم بیانش کنم..
انگار ی چی داره خفم میکنه..
فقطو فقط تنها صلاحی ک دارم اشکه ک این موضوع خیلی ازارم میده..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
حتما امتحانش میکنم..
ممنونم ک دارید بهم جسارت میدید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
نمیدونم بگم خساست یا اقتصادی بودن اما اصلا هزینه ای نمیکنه..
اولین مسافرتم ک تو دوران عقد رفتیم دوشبه بود عین دوشبشم تو چادر خوابیدیم..
خونشونم چون کوچیکه من احساس خوبی ندارم اصلا اما با این حال رفتم خونشون..
من بخدا تلاش میکنم اما توقعاتش بالاست..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
nazgool
چون اشنای خانوادگی هستیم من نتونستم تمام مشکلاتم رو بگم..
اما بخشش رو گفتم
اما متاسفانه تو اکثر بحثامون همونارو پیش کشید
اینکاراش برام سنگین میشه ک چرا مشکلم رو تو سرم میزنه..
سلام
عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته متوجه جایگاه شما به عنوان بچه آخر در خانواده شلوغ که خودش ایجاد احساس حقارت و کمبود حرمت و عزت نفس و ناتوانی و..... رو میکنه هستم
از طرفی نبود محبت و پرورش درست و شایدم هم درگیری پدر و مادر شما رو به این نتیجه فرار از خانه و ازدواج کشانده!!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!
ولی عزیز ازدواج نه درمانه و نه راه فرار از مشکلات و به عبارتی خودش تازه هم مسئولیت آوره و هم چالش آور!؟
ازدواج خوب و به موقع ودرست و از روی آگاهی خیلی خوبه ولی ازدواج غلط و نادرست میتونه خیللللللی بد باشه
و درست فرمودید معمولا در ازدواجهای بدون آگاهی وبینش لازم دختران و پسران معمولا شخصی رو انتخاب میکنند که خصوصیات بد والدین خود آنها رو دارند!!؟؟
کوتاه سخن:
ازدواج درستی نداشتید عزیز
شما بنا به علت عدم شناخت از انسان و عشق و ازدواج و صدمات دوران کودکی فعلا کالای ازدواج نیستیدبرای هیچ کس!
بهتره در مورد انسان و عشق و ازدواج(کتب علمی) بیشتر بخوانید و بدانید
اگر رابطه جنسی نداشته اید بهتره که حتما تا زیر یک سقف نرفتن نداشته باشید
از یکی از همکاران حاذق مشاور خانم ما در شهر خود بهره بجوئید
موفق باشید
سپاس
دکتر
پاسخ : بعد هشت ماه عقد میخوام جدا شم..اما واقعا دوستش دارم..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سلام
عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته متوجه جایگاه شما به عنوان بچه آخر در خانواده شلوغ که خودش ایجاد احساس حقارت و کمبود حرمت و عزت نفس و ناتوانی و..... رو میکنه هستم
از طرفی نبود محبت و پرورش درست و شایدم هم درگیری پدر و مادر شما رو به این نتیجه فرار از خانه و ازدواج کشانده!!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!
ولی عزیز ازدواج نه درمانه و نه راه فرار از مشکلات و به عبارتی خودش تازه هم مسئولیت آوره و هم چالش آور!؟
ازدواج خوب و به موقع ودرست و از روی آگاهی خیلی خوبه ولی ازدواج غلط و نادرست میتونه خیللللللی بد باشه
و درست فرمودید معمولا در ازدواجهای بدون آگاهی وبینش لازم دختران و پسران معمولا شخصی رو انتخاب میکنند که خصوصیات بد والدین خود آنها رو دارند!!؟؟
کوتاه سخن:
ازدواج درستی نداشتید عزیز
شما بنا به علت عدم شناخت از انسان و عشق و ازدواج و صدمات دوران کودکی فعلا کالای ازدواج نیستیدبرای هیچ کس!
بهتره در مورد انسان و عشق و ازدواج(کتب علمی) بیشتر بخوانید و بدانید
اگر رابطه جنسی نداشته اید بهتره که حتما تا زیر یک سقف نرفتن نداشته باشید
از یکی از همکاران حاذق مشاور خانم ما در شهر خود بهره بجوئید
موفق باشید
سپاس
دکتر
سلام اقای دکتر ممنونم ازتوجهتون
واقعا ممنونم.
درسته اول انتخابم برای ازدواج فراراز خونه بود اما خداشاهده الان دنبال درست کردن زندگیم هستم..
دوست دارم تمام تلاشم رو بکن تا حداقل تهش اگه نشد پیش خودم و خدای خودم شرمنده نباشم..
درسته تا حالا نسبت ب همچی ضعف نشون دادم و یا بعضی مواقع جا زدم اما الان نمیخوام راحت کوتاه بیام..
دنبال مشاور خوبم هستم
پاسخ : هشت ماه عقد و جدایی
با سلام منم شخصیتم شبیه شخصیت شماست ،
میدونم خیلی سخته ولی چن بار شجاعت کنین و احساستون به زبان بیارین بعدا میتونین
از خدا کمک بخواهید در کنار تلاشی که میکنید ، صبر داشته باش چون زمان میخاد
پاسخ : هشت ماه عقد و جدایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume
با سلام منم شخصیتم شبیه شخصیت شماست ،
میدونم خیلی سخته ولی چن بار شجاعت کنین و احساستون به زبان بیارین بعدا میتونین
از خدا کمک بخواهید در کنار تلاشی که میکنید ، صبر داشته باش چون زمان میخاد
امیدوارم بشه..
فقط خدا کمکم کنه|sadsmiley|
ممنون از توجهتون