مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
سلام خسته نباشید
حدود 5 سال با هم هستیم همو دوست داشتیم همه چیز خوب پیشرفت حتی یکبار هم بحثمون نشده و قهر نکردیم همه حسادت میکردند به رابطه ما
باهم که صحبت میکنیم هیچ خاطره بدی نداریم و هیچ چیز نیست که بهانه واسه جدا شدن داشته باشیم سال دوم دختر به هر طریق خواستگاری و ازدواج رو غیر مستقیم مطرح میکرد من دوسش داشتم اما وافعا شرایط ازدواج و نداشتم پول و ...و زندگی دوستان و اطرافیان و مشکلاتشون نمیذاشت من حتی به ازدواج فکر کنم یجورای از ازدواج میترسیدم و فراری بودم و میگفت نمیتونم همه احساسمو بذارم واسه کسی که ممکنه مال من نباشه و میترسید که عاشقم بشه و احساسشو سرکوب میکرد اما من از هیچی نمیترسیدم و عشق میورزیدم بهش تا اینکه حدود دو سه ماه پیش دیدم رابطه داره کمرنگ میشه داره ازم فاصله میگیره شرایط سختی بود باهاش صحبت کردم گفت رابطمون هیچ هیجانی نداره و من سرد شدم خیلی تلاش کردم اما میگه احساسم نسبت بهت سرد شده نمیتونم مثل دوسال پیش دوست داشته باشم و بهتره که جدا شیم میگفت میدونم پشیمون میشم شاید فردا شاید یک ماه دیگه شاید یه سال دیگه ولی حس الانم میگه جدا شیم
دوماه با این شرایط باز تلاش کردم که ادامه بدیم اما نشد جدا شدیم
من خیلی واسم سخت بود دو هفته گذشت و تصمیمو گرفتم که بهش پیشنهاد ازدواج بدم چون دوسش داشتم و فکر میکردم مشکلش بلاتکلیفی و ترس از آینده و ازدواج هست
اما بهم گفت من نمیتونم هیچ جوابی بدم و درست تصمیم بگیرم نسبت به همه چیز سرد شدم و هیچ حسی ندارم خیلی انتظار این روزو کشیم اما الان
نمیتونم درست تصمیم بگیرم نمیددونم دوست دارم یا نه منم گفتم
اگه بدونم دوسم نداری باید راهمونو از هم جدا کنیم و جواب داد بهترین تصمیم همینه|sadsmiley|
از هم جدا شدیم نمیدونم چکار کنم دوسش دارم نمیخوام جدا بشم کمکم کنید
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
بنظر من اگه میخواین که با ایشون ازدواج کنین یخورده به ایشون فرصت بدین.یه مدت نباشین.ممکنه چندماه طول بکشه بعد رسمی اقدام کنین.این خانم انگار خسته و بی انگیزه شدن.البته حقم دارن.
به زمان نیاز دارن تا خودشون رو پیدا کنن.
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ملکه اسمان
بنظر من اگه میخواین که با ایشون ازدواج کنین یخورده به ایشون فرصت بدین.یه مدت نباشین.ممکنه چندماه طول بکشه بعد رسمی اقدام کنین.این خانم انگار خسته و بی انگیزه شدن.البته حقم دارن.
به زمان نیاز دارن تا خودشون رو پیدا کنن.
خودمم همچین تصمیمی گرفتم اما میترسم توی این مدت که نیستم یکی سر راهش قرار بگیره و بتونه فراموشم کنه یا کلا نبودم براش عادی بشه یا فکر کنه احساسم بهش دروغ بوده
تازه از نظر احساسی شدیدن دلتنگم و حال روز خوبی ندارم انتظار خیلی سخته اونم موقعی که نمیدونی نتیجه داره یا نه
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
سلام
دوست من 5 سال برای دوستی خیلی زیاده
یعنی یه جورایی غیر عادیه
و این سرد شدن دوستتون کاملا قابل پیش بینی بوده
راهی ندارید
یا ازدواج یا جدایی
فعلا منتظر باشید
چون در حال حاضر دوست شما در 2 راهی زندگی گرفتار شدن
و تا تصمیم نگیرن هیچی معلوم نیست
از طرفیم این تصمیمیه که باید تنهایی گرفته بشه و وجود شما برای ایشون ممکنه باعث برو احساسات بشه و از منطق دورشون کنه
ازدواج درسته سخته و مشکلات زیادی داره
ولی به مرور زمان کمتر میشه
به هر حال از یه جایی باید شروع کرد به زندگی
صبور باشید و آرام
توکل کنید به خدا
بزارید اگر رفتنیه بره اگرم مندنیه با فکر و قلبش بمونه نه از زور احساس و وابستگی
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Reepaa
سلام
دوست من 5 سال برای دوستی خیلی زیاده
یعنی یه جورایی غیر عادیه
و این سرد شدن دوستتون کاملا قابل پیش بینی بوده
راهی ندارید
یا ازدواج یا جدایی
فعلا منتظر باشید
چون در حال حاضر دوست شما در 2 راهی زندگی گرفتار شدن
و تا تصمیم نگیرن هیچی معلوم نیست
از طرفیم این تصمیمیه که باید تنهایی گرفته بشه و وجود شما برای ایشون ممکنه باعث برو احساسات بشه و از منطق دورشون کنه
ازدواج درسته سخته و مشکلات زیادی داره
ولی به مرور زمان کمتر میشه
به هر حال از یه جایی باید شروع کرد به زندگی
صبور باشید و آرام
توکل کنید به خدا
بزارید اگر رفتنیه بره اگرم مندنیه با فکر و قلبش بمونه نه از زور احساس و وابستگی
راستش صحبت دوستی نیست صحبت ازدواج هست بیشتر از این نمیتونم خودمو کوچیک کنم و تو چشمش تحقیر بشم اگه یه روز به هم برسیم اون وقت من به عنوان مرد زندگیش نباید تو چشمش ضعیف باشم
بعد اگر که 5 سال شده خواست دو طرف بوده تفاهم و علاقه بوده هرکسی نمیتونه 5 سال رابطه داشته باشه
اگر من منتظر باشم و بذارم تنهایی تصمیم بگیره پس حق من چی میشه سهم من دوس داشتن من بهمین راحتی باش کنار بیاممم خیلی سختههه کسی که یروز ارزوش ازدواج با تو بوده الان بگه نمیتونم بهت جواب بدم حسی بهت ندارم
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
َarman az shiraz
راستش صحبت دوستی نیست صحبت ازدواج هست بیشتر از این نمیتونم خودمو کوچیک کنم و تو چشمش تحقیر بشم اگه یه روز به هم برسیم اون وقت من به عنوان مرد زندگیش نباید تو چشمش ضعیف باشم
بعد اگر که 5 سال شده خواست دو طرف بوده تفاهم و علاقه بوده هرکسی نمیتونه 5 سال رابطه داشته باشه
اگر من منتظر باشم و بذارم تنهایی تصمیم بگیره پس حق من چی میشه سهم من دوس داشتن من بهمین راحتی باش کنار بیاممم خیلی سختههه کسی که یروز ارزوش ازدواج با تو بوده الان بگه نمیتونم بهت جواب بدم حسی بهت ندارم
دوست من نه انیکه احساسی نباشه
دوست شما دچار سردرگمی شده
هنوز نمیدونه شمارو همسر خودش بدونه یا دوست پسرش ؟؟
باید بزارید این احساسات و از هم سوا کنه تا تصمیم بگیره
نمیگم راحت بشینید کنار ولیپیشنهاد میکنم یه مراسم رسمی دوستانه مهیا کنید و اونجا احساستون و بگید تا کمی از سردرگمی در بیان
تنهام باشید که بهتر
این دیگه هنر شماست که چجوری طرف و راضی کنید
دختر هرچقدرم آرزو ادزواج داشته باشه بازم باید نازشو کشید
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Reepaa
دوست من نه انیکه احساسی نباشه
دوست شما دچار سردرگمی شده
هنوز نمیدونه شمارو همسر خودش بدونه یا دوست پسرش ؟؟
باید بزارید این احساسات و از هم سوا کنه تا تصمیم بگیره
نمیگم راحت بشینید کنار ولیپیشنهاد میکنم یه مراسم رسمی دوستانه مهیا کنید و اونجا احساستون و بگید تا کمی از سردرگمی در بیان
تنهام باشید که بهتر
این دیگه هنر شماست که چجوری طرف و راضی کنید
دختر هرچقدرم آرزو ادزواج داشته باشه بازم باید نازشو کشید
ممنون از همفکریتون
اما وقتی الان دو هفته هست که جدا شدیم و هیچ تماس و خبری از هم نداریم
چطوری میتونم بهش بگم بیا حضوری صحبت کنیم قطعا جوابش اینه که ما باهم حرفی نداریم یا رابطه ای نیست ...
ممکنه قبول نکنه یا ممکنه از این که این دو هفته کلا هیچ اسراری به برگشتش نکردم حتی جواب تلفنمم نده البته همچین اخلاقی ندیدم ازشا
اول فکر میکردم میخواد منو تحت فشار بذاره تا باهم ازدواج کنیم اما وقتی درخواستمو رد کرد مغزم کار نمیکنه و نمیتونم چه تصمیمی بگیرم ممکنه بقول شما ناز کرده باشه اما اگر حسی واقعا نداشته یاشه و سرد شده باشه من چکار میتونم بکبنم که احساسش برگرده ؟؟؟؟؟
مخصوصا حالا که جدا شدیم از هم|sadsmiley|
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
َarman az shiraz
ممنون از همفکریتون
اما وقتی الان دو هفته هست که جدا شدیم و هیچ تماس و خبری از هم نداریم
چطوری میتونم بهش بگم بیا حضوری صحبت کنیم قطعا جوابش اینه که ما باهم حرفی نداریم یا رابطه ای نیست ...
ممکنه قبول نکنه یا ممکنه از این که این دو هفته کلا هیچ اسراری به برگشتش نکردم حتی جواب تلفنمم نده البته همچین اخلاقی ندیدم ازشا
اول فکر میکردم میخواد منو تحت فشار بذاره تا باهم ازدواج کنیم اما وقتی درخواستمو رد کرد مغزم کار نمیکنه و نمیتونم چه تصمیمی بگیرم ممکنه بقول شما ناز کرده باشه اما اگر حسی واقعا نداشته یاشه و سرد شده باشه من چکار میتونم بکبنم که احساسش برگرده ؟؟؟؟؟
مخصوصا حالا که جدا شدیم از هم|sadsmiley|
وقتی یه شعله ای داره خاموش میشه معمولا روش بنزین میریزن
اگر میخوای احساسش برگرده
باید پافشاری کنی رو ازدواج
باید مدام بهش زنگ بزنی و خبرش و بگیری و پیگیریش باشی
از غریبه و آشنا جوری که خبرش به اون برسه سراغش و بگیری
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
َarman az shiraz
سلام خسته نباشیدحدود 5 سال با هم هستیم همو دوست داشتیم همه چیز خوب پیشرفت حتی یکبار هم بحثمون نشده و قهر نکردیم همه حسادت میکردند به رابطه ماباهم که صحبت میکنیم هیچ خاطره بدی نداریم و هیچ چیز نیست که بهانه واسه جدا شدن داشته باشیم سال دوم دختر به هر طریق خواستگاری و ازدواج رو غیر مستقیم مطرح میکرد من دوسش داشتم اما وافعا شرایط ازدواج و نداشتم پول و ...و زندگی دوستان و اطرافیان و مشکلاتشون نمیذاشت من حتی به ازدواج فکر کنم یجورای از ازدواج میترسیدم و فراری بودم و میگفت نمیتونم همه احساسمو بذارم واسه کسی که ممکنه مال من نباشه و میترسید که عاشقم بشه و احساسشو سرکوب میکرد اما من از هیچی نمیترسیدم و عشق میورزیدم بهش تا اینکه حدود دو سه ماه پیش دیدم رابطه داره کمرنگ میشه داره ازم فاصله میگیره شرایط سختی بود باهاش صحبت کردم گفت رابطمون هیچ هیجانی نداره و من سرد شدم خیلی تلاش کردم اما میگه احساسم نسبت بهت سرد شده نمیتونم مثل دوسال پیش دوست داشته باشم و بهتره که جدا شیم میگفت میدونم پشیمون میشم شاید فردا شاید یک ماه دیگه شاید یه سال دیگه ولی حس الانم میگه جدا شیمدوماه با این شرایط باز تلاش کردم که ادامه بدیم اما نشد جدا شدیممن خیلی واسم سخت بود دو هفته گذشت و تصمیمو گرفتم که بهش پیشنهاد ازدواج بدم چون دوسش داشتم و فکر میکردم مشکلش بلاتکلیفی و ترس از آینده و ازدواج هست
اما بهم گفت من نمیتونم هیچ جوابی بدم و درست تصمیم بگیرم نسبت به همه چیز سرد شدم و هیچ حسی ندارم خیلی انتظار این روزو کشیم اما الان نمیتونم درست تصمیم بگیرم نمیددونم دوست دارم یا نه منم گفتم اگه بدونم دوسم نداری باید راهمونو از هم جدا کنیم و جواب داد بهترین تصمیم همینهاز هم جدا شدیم نمیدونم چکار کنم دوسش دارم نمیخوام جدا بشم کمکم کنید
دوست عزیز در این مورد ایشون تمام فکراشو کرده و میدونه چیکار داره میکنه
به هر حال برای زندگی مشترک و ازدواج شرایطی رو باید داشته باشید که فعلا" برای شما مهیا نیست
به همین خاطر ایشون نمیتونه با این وضع ادامه بده و شما باید به خواستش احترام بذارید
این روابط نوعی ازمون و خطاست که باید تحمل شنیدن نه رو در هر مرحله ایش داشته باشید
سخته ولی چاره ای نیست و باید بپذیرید
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Reepaa
وقتی یه شعله ای داره خاموش میشه معمولا روش بنزین میریزن
اگر میخوای احساسش برگرده
باید پافشاری کنی رو ازدواج
باید مدام بهش زنگ بزنی و خبرش و بگیری و پیگیریش باشی
از غریبه و آشنا جوری که خبرش به اون برسه سراغش و بگیری
میترسم مثل قطب آهن ربا هرچی بیشتر تلاش کنم و نزدیک بشم بیشتر ازم دور بشه و فاصله بگیره و همین یکم ارزشی که دارم واسش از بین بره
یا اینکه به خاطر وابستگی قبول کنه ازدواج کنه اما بعد واقعا راست گفته باشه و سرد شده باشه و یک عمر دوستم نداشته باشه کلا گیج شدم
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
دوست عزیز در این مورد ایشون تمام فکراشو کرده و میدونه چیکار داره میکنه
به هر حال برای زندگی مشترک و ازدواج شرایطی رو باید داشته باشید که فعلا" برای شما مهیا نیست
به همین خاطر ایشون نمیتونه با این وضع ادامه بده و شما باید به خواستش احترام بذارید
این روابط نوعی ازمون و خطاست که باید تحمل شنیدن نه رو در هر مرحله ایش داشته باشید
سخته ولی چاره ای نیست و باید بپذیرید
ممنونم
منظور شما اینه که اون داره منو میسنجه؟؟
یا در درگاه خدا دارم امتحان میشم؟؟؟
نظر شما اینه که تلاشی نکنم بذارم راحت بره دنبال زندگیش.....
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
دوست عزیز در این مورد ایشون تمام فکراشو کرده و میدونه چیکار داره میکنه
به هر حال برای زندگی مشترک و ازدواج شرایطی رو باید داشته باشید که فعلا" برای شما مهیا نیست
به همین خاطر ایشون نمیتونه با این وضع ادامه بده و شما باید به خواستش احترام بذارید
این روابط نوعی ازمون و خطاست که باید تحمل شنیدن نه رو در هر مرحله ایش داشته باشید
سخته ولی چاره ای نیست و باید بپذیرید
ازمون و خطا یعنی اینکه داره امتحانم میکنه؟؟؟
نمیترسه که توی این امتحان رابطمون از بین بره
من نمیتونم همچین امتحانی از طرفم بگیرم
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
سلام
دوست من تو زندگیم یه چیزی خوب یاد گرفتم
اونم اینکه تردید اصلا خوب نیست
اگه شک داری یعنی از خودت مطمعن نیستی
اگرم از دیگران شک داری یعنی بازم از خودت مطمعن نیستی
آدمی که از خودش مطمعن باشه همه آدمارو تحت کنترل خودش در میاره
تصمیم بگیرید و تردید هاتون و به خاک بسپارید
از هر راهی برید پیچیدگی و امتحان هایی هست
سختی های هست
این شماید ک باید جلو این مشکلات و موانع واکنش نشون بدید
موفق باشید
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
بندرت پیش میاد که دختری از پسری دست بکشه و آه وافسوس خیلی از دخترها از نامردی مردها وعشق شکست خورده فراوانند
باتوجه به اینکه 5 سال که خودش یه زندگیه ؛ باهم بودین ؛ فارغ از سطح روابط عاطفی و فیزیکی ؛ به همون علتی که بیشتر پسرها دختری رو رها میکنند ؛ اینبار یه دختر اقدام به ترک شما کرده ؛ چرا؟؟
برای اطمینان از این چرا رسمی وبدون اجازه و تشریفات با بزرکترتون به خواستگاری برید .
اگر شانسی وجود داشته باشه همین موقعست وگرنه آین عشق رو خاتمه یافته تلقی کنید و به خواسته اون اگر واقعا دوستش داشتین احترام بزارید چو ن ممکنه تبدیل به حسادت وانتقامگیری ودردسرهای بعدی پیش بیاد .:rofl:
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
فکر نکن اون الان خودش راحت هست و اصلا به گذشته و پنج سال زندگی که با شما گذرونده فکر نمیکنه.الان سرد شده و بیشتر بدی های ومشکلات این دوران فکرمیکنه که دیگه سراغ شما نیاد یه جور تنفر تو خودش ایجاد میکنه نسبت شما.احتمالا ازشما آزرده شده.امیدوارم که تو پنج سال رابطه ازش خواسته های بی جا نداشته بوده باشید.به حریمش وارد نشده باشید با زور یا با اصرار وپیله شدن بهش ازش خواسته باشید.که الان همین ها باعث عذاب اون دختر وفاصله گرفتنش از شماست.شاید رفتنش چندماه یا یسال طول بکشه.اول از هرموضوعی که خودت میدونی شاید باعث ناراحتیش شده باشه ابراز تاسف کن بگو اذیتت کردم پشیمونم اینجور آزردگیش از بین میره یا حداقل کمترمیشه و همچنین بهش خیلی محبت کن.ولی نخاه که برگرده.بذار تنها باشه.بگو اجبارت نمیکنم برگردی بهت فرصت میدم هر وقت دیدی یذره نظرت عوض شده بهم خبربده اینبارمیخام بیام خاستگاریت منم دیگه رابطه دوستی نمیخام.
موفق باشی
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
پاسخ : سرد شدن دختر به دلیل نداشتن هیجان در رابطه و تصمیم جدایی ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
َarman az shiraz
خودمم همچین تصمیمی گرفتم اما میترسم توی این مدت که نیستم یکی سر راهش قرار بگیره و بتونه فراموشم کنه یا کلا نبودم براش عادی بشه یا فکر کنه احساسم بهش دروغ بوده
تازه از نظر احساسی شدیدن دلتنگم و حال روز خوبی ندارم انتظار خیلی سخته اونم موقعی که نمیدونی نتیجه داره یا نه
همین الانشم لابد کسی سر راهش قرار گرفته که ازت سرد شده.
بیخیالش بشو
بذار بدون تردید بره با همون آدم که میخوادش زندگیشو شروع کنه و خوشبخت بشه
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
من سه سال با نامزدم دوست بودیم یسال ازش سرد شدم رابطه باهاش قطع کردم حتی اسمش آزارم میداد ازصبح تا شب بفکرش بودم اما همش یاد بدی هاش می افتادم وهر روز تنفر بیشترمی شد نامزدم خیلی تلاش کرد همه کار کرد بزورمیومد دیدنم گریه وزاری اما اصلا رو من تاثیر نداشت بهش میخندیم.یسال بکل بیخیالش شدم.خطمو عوض کردم.گفت میخام بیام خاستگاریت واسم اهمیت نداشت بهش میگفتم نه. چون واسم مهم نبود.ولی دیگه خودش غافلگیرم کرد مامانش زنگ زد خونمون اومد خاستگاری.منم دیگه دلم نرم شد.الان یسال ونیم هست ازدواج کردیم....
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
پاسخ : مشکلات مالی و نداشتن شرایط ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
winter
من سه سال با نامزدم دوست بودیم یسال ازش سرد شدم رابطه باهاش قطع کردم حتی اسمش آزارم میداد ازصبح تا شب بفکرش بودم اما همش یاد بدی هاش می افتادم وهر روز تنفر بیشترمی شد نامزدم خیلی تلاش کرد همه کار کرد بزورمیومد دیدنم گریه وزاری اما اصلا رو من تاثیر نداشت بهش میخندیم.یسال بکل بیخیالش شدم.خطمو عوض کردم.گفت میخام بیام خاستگاریت واسم اهمیت نداشت بهش میگفتم نه. چون واسم مهم نبود.ولی دیگه خودش غافلگیرم کرد مامانش زنگ زد خونمون اومد خاستگاری.منم دیگه دلم نرم شد.الان یسال ونیم هست ازدواج کردیم....
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
خوش به حالتون .
امیدوارم واسه منم یه همچین اتفاقی بیوفته چون تو همین شرایطم دقیقا|sadsmiley||sadsmiley||sadsmiley||sadsmi ley||sadsmiley|