نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مخالفت با ازدواج

1449
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    910
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question مخالفت با ازدواج

    سلام
    من محسن هستم 20 سال دارم و از ی دختر خانومی خوشم اومده و این موضوعو با برادر بزرگترم در میون گذاشتم اما برادرم گفت محسن الان نمیتونی به اردواج فکر کنی چون هنوز یکی از داداشام متاهل نشده و از من بزرگتره البته میدونم که با ی دختر خانوم در ارتباطه و دلیل دیگش هم این بود که من هیچ پولی برای ازدواج ندارم دریق از 1000 تومن که برا خودم باشه و دانشجو هستم و حسابی سر در گم شدم که الان باید چیکار کنم
    دلیل دیگه برادرم این بود که گزینه های بهتری هم برا ازدواج پیدا میکنم اما من نمیتونم قبول کنم چون از نظر من علاقه ام به این دختر خانوم بیشتر از اونکه بخوام باور کنم میتونم فراموش کنم ازطرف دیگه هم نه میتونم نه میخوام که فراموشش کنم
    آخه کجا گفته شده آدم به خاطر بی پولی باید از دختر مورد علاقش دل بکنه
    لطفا شما نگیدکه فراموشش کنم چون شدنی نیست
    امروز هم رفتم محل کار همون دختر خانوم (مغازه فروش لوازم آرایشی دارن) بعد از سلام و احوال پرسی گفتم فلان چیزو میخوام با اینکه داشتن به من گفت نداریم اما میدونم که به خاطر حیا و خجالت کشیدنش گفت نه من فکر میکنم چون دوست نداشت من اونجا باشم به نظرم حضور من تو محل کارش فضا رو براش سنگین کرده بود
    من قصدم ازدواجه اما خانوادم کمکم نمیکنن لطفا بگید چیکار کنم که بهش برسم
    مرسی

  2. کاربران زیر از mohsen2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    شماره عضویت
    46
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    391
    تشکر شده 145 بار در 81 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شدیدا نیاز به کمک دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen2 نمایش پست ها
    سلام
    من محسن هستم 20 سال دارم و از ی دختر خانومی خوشم اومده و این موضوعو با برادر بزرگترم در میون گذاشتم اما برادرم گفت محسن الان نمیتونی به اردواج فکر کنی چون هنوز یکی از داداشام متاهل نشده و از من بزرگتره البته میدونم که با ی دختر خانوم در ارتباطه و دلیل دیگش هم این بود که من هیچ پولی برای ازدواج ندارم دریق از 1000 تومن که برا خودم باشه و دانشجو هستم و حسابی سر در گم شدم که الان باید چیکار کنم
    دلیل دیگه برادرم این بود که گزینه های بهتری هم برا ازدواج پیدا میکنم اما من نمیتونم قبول کنم چون از نظر من علاقه ام به این دختر خانوم بیشتر از اونکه بخوام باور کنم میتونم فراموش کنم ازطرف دیگه هم نه میتونم نه میخوام که فراموشش کنم
    آخه کجا گفته شده آدم به خاطر بی پولی باید از دختر مورد علاقش دل بکنه
    لطفا شما نگیدکه فراموشش کنم چون شدنی نیست
    امروز هم رفتم محل کار همون دختر خانوم (مغازه فروش لوازم آرایشی دارن) بعد از سلام و احوال پرسی گفتم فلان چیزو میخوام با اینکه داشتن به من گفت نداریم اما میدونم که به خاطر حیا و خجالت کشیدنش گفت نه من فکر میکنم چون دوست نداشت من اونجا باشم به نظرم حضور من تو محل کارش فضا رو براش سنگین کرده بود
    من قصدم ازدواجه اما خانوادم کمکم نمیکنن لطفا بگید چیکار کنم که بهش برسم
    مرسی
    سلام
    به مشاور خوش آمدید
    خب ببینید دوست عزیز، شما نباید برای تشکیل زندگیتون به خانوادتون متکی باشید

    تجربه نشون داده خانواده حتی اگر خودش هم این تمایل رو نشون داد که تا سالها از شما حمایت مالی داشته باشه، معمولا یا پس از مدتی دست شما را در پوست گردو خواهد گذاشت

    یا آنچنان که باید کمک نخواهد کرد (و در واقع نمیتواند بکند، چون چرخاندن یک زندگی به تنهایی کار سختی هست، چه برسه به اینکه یک پدر بخواد یه زندگی جدیدی رو هم کنارش بچرخونه)

    یا اینکه اگر حمایت کامل هم بکنند با مشکلاتی همچون قائل بودن حق برای خودشون در جهت دخالت در زندگیتون مواجه خواهید شد

    چرا که خانواده با خودش میگه من دارم زندگیشون رو میچرخونم، یعنی حتی نمیتونم بگم چه کنه یا چه نکنه، پس با توقعات فراتر از انتظار روبرو خواهید شد

    و بسیار کم دیده ام خانواده هایی را که حمایت مالی کامل و جامع تا سالها کرده اند و مشکلات بالا را نیز نداشته اند ، که آنها هم بعد از مدتی ، عروس خانم از همسرش گلایه میکند که چرا پس خودت عرضه ای نداری؟! (که البته حق با عروس خانم هست)

    پس دوست من، محسن عزیز؛ من نمیگم ایشون رو فراموش کنید، اما اینکه شما الان با ایشون ازدواج کنید و بعدا با کلی دلخوری از هم جدا بشید بهتره؟ یا اینکه با ایجاد یک پایه ی مالی و ایجاد یک شرایط بهتر به تقاضای ایشون برید؟ ...
    نظر من و پیشنهاد من این هست که توکلتون به خدا باشه، بهتر اینه که شما تلاش بیشتری بکنید تا بتونید در سالهای آینده به خواستگاری همین دختر خانم تشریف ببرید و ایشون رو خوشبخت کنید
    مطمئن باشید اگر ایشون قسمت شما باشن تا زمان مراجعه ی شما همچنان برای ازدواج با شما حضور خواهند داشت ...

  4. 2 کاربران زیر از Moshaver بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    910
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شدیدا نیاز به کمک دارم

    مرسی از اینکه برام وقت گذاشتین و برای راهنمایی کردن من پیش قدم شدید حقیقت داشتم دل سرد میشدم که پاسخمو شاید ندیدن (به علت اینکه شاید سرتون شلوغ باشه) اما میخواستم اینو بگم که من نخواستم همین الان به خواستگاری دختر مورد علاقه ام برم فقط این موضوع منو اذیت میکنه که شاید به خاطر دست دست کردن من و اینکه هیچ کاری نکردم تا به خواستم برسم دختری که دوستش دارم از دستم بره و دیگه هیچ فرصتی نداشته باشم برای رسیدن بهش من با برادر بزرگتر از خودم در مورد این موضوع صحبت کردم ولی به من گفت مطمعن باش فرصت های بهتر از اینم پیدا میکنی ولی من نه میخوام نه میتونم که حرفشو قبول کنم نه به خاطر اینکه میخوام حرف حرف خودم باشه فقط نمیخوام حسرت این فرصتو بخورم همین اما چیز دیگه ای که میخواستم بگم اینه که به نظرتون برا دوست شدن با دختر خانوم اقدام کنم و بهش بگم قصدم ازدواجه یا نه؟ ممنون میشم از راهنمایی های ارزشمندتون

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد