نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: مخالفت خانواده با ازدواج

1290
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20623
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy مخالفت خانواده با ازدواج

    سلام
    من 22 سالمه 3 سال ازدواج کردم با شرایط سخت ( مخالفت خانوادم و ازدواج بدون عروسی و .....) یعنی بگم تحمل سختی رو ندارم احساس میکنم ضعیف شدم . درسته الان رابطمون با خانوادم خوبه ولی مشکلم یه چی دیگست
    تحملم نسبت به مشکلات کم شده هم کاری و زندگی . کم حوصله شدم و حاضرم چیزی که دارم و بدم تا با زنم سر چیزی بحث نکنیم . یا حوصله ی قهر و مسخره بازی رو ندارم . وقتی سر موضوعی بحث میکنیم خیلی از سرم میگذره که خودمو بکشم تا قدرمو بدونه یا سر کارم حوصله ی توضیح دادن مسائل و به مشتری ندارم . نمیدونم موضوع رو فهمیدید یا نه
    از همه ی کاربرا میخوام راهنماییم کنید ........... وقتی مشکلی برام پیش میاد حرص میخورم و کم حوصله و عصبانی میشم تا حدی که از زندگی متنفر میشم
    مدیر راهنمایی کن

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه حال بدون شرح.......

    سلام
    میفهمیم چی میگید
    هنوز 22 سالتونه ...و این ینی هم جوونتر از تحمل خیلی از مشکلاتید و هم جوونتر از اینید که بخواید انقد زود جا بزنید ...

    ولی شما ازدواج کردید و مسیولیت یک جوون دیگه رو با کلی امید و آرزو قبول کردید .
    حتما اونقدر قوی و مستقل و با اعتماد بنفس و شور و اشتیاق بودید که یک تنه جلوی همه وایسادید و خواستید ازدواج کنید و بقیه زندگیتونو با کسی که عاشقشید شریک باشید .

    هیچ زنی بی دلیل با مردش ،با عشقش نمیجنگه
    بی دلیل بحث نمیکنه
    بی دلیل کلافه کننده نمیشه
    بی دلیل فراری دهنده نمیشه
    و
    هیچ مردی هم نمیخواد الکی دل بشکنه
    بی دلیل بحث راه بندازه و ....

    پس راهشو بلد نیستین
    همدیگرو بلد نیستین
    گذشت ؛صبر؛سکوت ؛محبت و خیلی چیزای دیگه رو هنوز بلد نیستین
    بلد نیستی که انقدر اشفته ای
    بلد نیستی که زود جا زدی
    گاهی همین پیام های تکراری و کلافه کننده تلگرامی..لا بلاشون پیدا میشه پیام هایی که نیم خط هم نمیشن ولی یک دنیا حرف برا گفتن دارن .

    پس خودتو پیدا کن ..
    راه زندگیتو ؛هدفتو پیدا کن
    سنت کمه ولی توی همین سن خودت با اراده تمتم و علاقه و عشقی اهنین خواستی که مستقل باشی و مسیول ..
    پس پاش وایسا
    غر نزن و از زمین و زمان گله نکن ..خودت زندگیتو بساز ...دیگران رو عاشق خودت کن ..کاری کن همسرت بجای بحث کردن بهت محبت کنه ..همسرتو بلد شو ..پای حرفاش بشین ..پای دردو دلش بشین ...
    از خانوادت فاصله نگیر ..بدون اونها بیشتر بهم میریزی بدون اینکه بفهمی ...

    به کسایی فکر کن که ارزوی شرایط الانتو دارن و تو قدرشو نداری (نمیدونم شرایز کلیتو ولی حتما از خیلی ها بالاتر وایسادی)
    به کسایی فکر کن که اگر تو شرایط تو بودن میتونستن از این وضهیت و شرایط بهترین استفاده و لذت رو ببرن و تو داری بهترین روزهای زندگیتو به کام خودت تلخ میکنی و به کام همسرت .

    زن ها دوست دارن مردشون قوی باشه و کم نیاره ...غر هاشونو بشنوه و سکوت کنه ..تکیه گاه میخوان ...
    چیزی برای تکیه گاه بودن کم نداری ...
    اونهایی که تو ذهنته بریز دکر و صبور باش ...ببخش ...بخشش بخواه ...برا خودت وقت بزار ..ورزش تغدیه خوب و .....
    سرحال باش و شاداب و به خودت و همسرت لحظات خوب هدیه کن ...

    موفق باشید.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 72111165 نمایش پست ها
    سلام
    من 22 سالمه 3 سال ازدواج کردم با شرایط سخت ( مخالفت خانوادم و ازدواج بدون عروسی و .....) یعنی بگم تحمل سختی رو ندارم احساس میکنم ضعیف شدم . درسته الان رابطمون با خانوادم خوبه ولی مشکلم یه چی دیگست
    تحملم نسبت به مشکلات کم شده هم کاری و زندگی . کم حوصله شدم و حاضرم چیزی که دارم و بدم تا با زنم سر چیزی بحث نکنیم . یا حوصله ی قهر و مسخره بازی رو ندارم . وقتی سر موضوعی بحث میکنیم خیلی از سرم میگذره که خودمو بکشم تا قدرمو بدونه یا سر کارم حوصله ی توضیح دادن مسائل و به مشتری ندارم . نمیدونم موضوع رو فهمیدید یا نه
    از همه ی کاربرا میخوام راهنماییم کنید ........... وقتی مشکلی برام پیش میاد حرص میخورم و کم حوصله و عصبانی میشم تا حدی که از زندگی متنفر میشم
    مدیر راهنمایی کن
    تو سن پایین خیلی سختی کشیدید و این باعث شده که تاب و تحملتون پایین بیاد که خوب طبیعیه، چون هر انسانی یه گنجایشی داره. اما خب خیلی وقتها نمی شه از مشاجرات زناشویی فرار کرد و همه کمابیش درگیرش می شن . به نظر من بهتره با همسرتون صحبت کنید و وضعیتتون رو براش شرح بدید و مسلما ایشون هم تقریبا شرایطی که شما تجربه کردید و رو کم و بیش تجربه کردن و شاید یکسری از رفتارهاشون به این دلیل هم باشه. براش توضیح بدید که احتیاج به آرامش بیشتری دارید و ازش بخواهید که اگر مشکلی پیش اومد بدون مشاجره و دعوا در موردش صحبت کنید تا حل شه.
    همینطور می تونید یه سری کارها انجام بدید که شما رو از این وضعی که توش هستید کمی دور کنه مثلا مسافرت برید یا با دوستانتون بیشتر وقت بگذرونید.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20623
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    نه بحثم سر همسرم نیست
    نمیگم با هم جنگ میکنیم . مثلا وقتی قیافه میندازه و میگه برا من عروسی نگرفتن مثلا نمیخوام حالا بگن که بریم مثلا مکه یا هر بحث شبیه این ناراحت نیستم
    من مشکلم یه چیز دیگست
    حرص خوردنم وقتی این حرفو میگه یا حتی مشتری یه چیزی میپرسه که باید توضیح بدم یه حالی میشم که انگار یه فامیل نزدیک یا یه دوست صمیمی فوت کرده حوصله ی کاری رو ندارم و میخوام تنها باشم
    من کاری با مشکلات زندگی ندارم چون هر کاری کنی همیشه هستند
    مسئله اخلاق منه که اصلا تحمل ندارم مثلا یه صدا از ماشینم دربیاد میتونم حلش کنم ولی اینقدر بدم میاد از ماشین که توجه نمیکنم و وضعیتشو بدتر میکنم اخلاقم که میگم در کل اگه توصیفش کنم : کم حوصله شدم و خیلی زود عصبانی میشم البته خیلی زودم اروم میشم ولی فاصله ی بینش داغونم بسیار و حوصله ی جرو و بحث ندارم و حتی خیلی جاها از حقم میگذرم که بحث نکنم من دنبال اینم که وقتی سر موضوعی با کسی بحث میکنم حالم نرمال باشه و از زندگی کردن متنفر نشم و تو فکر خودکشی نباشم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    سلام

    دوست عزیز خب حق دارید خسته باشید ، چون روح شما خستست ، تو سن کم سختیای زیادی کشیدید .

    وقتی روحت خسته باشه ، جسمت خسته باشه ، با یه جرقه ی کوچیک شعله میکشه ، با یه بحث کوچیک روانتون بهم میریزه تا حدی که به قول خودتون فکر خودکشی هستید . یا اصلا حوصله ی صحبت کردن هم ندارید چه برسه بحث با مشتری .

    ولی اولا فکر خودکشی رو برای همیشه از سرتون بیرون کنید .

    دوما این بی حوصلگیه شما از تو خونه هم نشأت میگیره ، تلاشتونو بکنید که رابطتونو با همسرتون بهبود ببخشید و محیط خونه رو گرم کنید .

    بعدشم حتما حتما نیاز به یه سفر دارید ، باید سفر برید تا از نظر روانی ریکاوری بشید ، حال و هواتون عوض بشه .

    به روانشناس هم بهتره مراجعه کنید و باهاش صحبت کنید .

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20623
    نوشته ها
    11
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    ممنون از راهنماییتون . سفر رفتم ولی فرقی به حالم نمیکنه .روانشناسم چه عرض کنم . رفتم میگم مشکلم اینه به صحبت نیاز دارم گفت طلاق بگیر دومی رفتم گفت کاری از دستم برنمیاد داروی ارامش بخش میدم و پرونده باز کن .
    واقعیتش وقتی زنم باهام بحث میکنه یا حوصله نداره منم اونروز بدخلق میشم اما وقتی خوشحال هستش منم ناخداخواسته خوشحال میشم
    ولی کمتر پیش میاد

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 72111165 نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییتون . سفر رفتم ولی فرقی به حالم نمیکنه .روانشناسم چه عرض کنم . رفتم میگم مشکلم اینه به صحبت نیاز دارم گفت طلاق بگیر دومی رفتم گفت کاری از دستم برنمیاد داروی ارامش بخش میدم و پرونده باز کن .
    واقعیتش وقتی زنم باهام بحث میکنه یا حوصله نداره منم اونروز بدخلق میشم اما وقتی خوشحال هستش منم ناخداخواسته خوشحال میشم
    ولی کمتر پیش میاد
    خب خودتون باید تلاش کنید زندگیتون رو از این رو به اون رو کنید ، باید تلاش کنید رابطتون با همسرتون رو گرمتر کنید ، این کلید آرامشه .

    تا وقتی رابطه ی بین زن و شوهر سرد و بدون محبت باشه زندگی معنایی نداره ولی اگه این رابطه گرم و پر از محبت باشه نه تنها به آرامش میرسید بلکه پرانرژی تر از همیشه میشید و حوصلتون هم بر میگرده سر جاش .

    شما با همسرت صحبت کن ، یاد هم بیارید که با چه سختی به هم رسیدید که اگه نمیرسیدید غصش تو دلتون میموند تا آخر عمر ، پس حالا که به هم رسیدید پس تلاش کنید پرو بال بدید به این عشق

    نه اینکه ولش کنید به امون خدا و روز به روز سردتر بشه و شما دوتا از هم فاصله بگیرید .

    باهاش صحبت کنید و بگید که همه ی زندگیا سختی توش هست ازین به بعد هم قوی تر میشیم هم از نو شروع میکنیم .

    شما هم محبت کردن به خانمت رو فراموش نکن ، بهش محبت کن تا دو برابر محبت ببینی

    پیش هم بشینید با هم بگید بخندید ، حسای دوران آشنایی و نامزدی و عقد رو یادآوری کنید ، تلاش کنید واسه گرم کردن زندگی اینجوری حال دوتاتون هم خیلی بهتر میشه ، هم شما هم خانمت حوصلتون بر میگرده سرجاش شما هم به زندگی امیدوارتر میشی .

    فقط محبت کردن فراموش نشه و بینتون از نظر عاطفی فاصله نیفته .

    هیچی بدون تلاش بدست نمیاد پس برای بدست اوردن آرامش دوباره تو زندگی تلاش کنید اینجوری از نظر روحی هم سرحال میشید .

    این خستگی و بی حوصلگیه شما از تو خونه بوجود اومده پس منبع رو اصلاح کنید تا شماهم به آرامش و شادابی برسید .
    ویرایش توسط love : 08-01-2016 در ساعت 07:46 PM

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    ببینید خب منم بعضی وقتها اینجوری می شم البته تو محیط کار این لبخند مصنوعی باید همیشه روی لبت باشه و همیشه باید به مشتری بخندی و توضیح بدی و بعضی از مشتریهام که ولکن نیستن. اما همیشگی نیست بعضی روزها اینجوری می شم و حوصله ندارم . اما چون مدتش کمه زیاد اذیت نمی شم . ولی شما می گید که همیشگی هست . من دقت کردم زمانهایی که شب بیداریهای زیاد دارم و خیلی خسته ام بیشتر اینجوری می شم.
    خب دعواها و درگیری های تو خونه هم کم تاثیر نیست . همه اینها رو هم می شه اون بی حوصلگیه و بی حالیه

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    29968
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    خب ارام بخش مصرف کن

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 72111165 نمایش پست ها
    سلام من 22 سالمه 3 سال ازدواج کردم با شرایط سخت ( مخالفت خانوادم و ازدواج بدون عروسی و .....) یعنی بگم تحمل سختی رو ندارم احساس میکنم ضعیف شدم . درسته الان رابطمون با خانوادم خوبه ولی مشکلم یه چی دیگست تحملم نسبت به مشکلات کم شده هم کاری و زندگی . کم حوصله شدم و حاضرم چیزی که دارم و بدم تا با زنم سر چیزی بحث نکنیم . یا حوصله ی قهر و مسخره بازی رو ندارم . وقتی سر موضوعی بحث میکنیم خیلی از سرم میگذره که خودمو بکشم تا قدرمو بدونه یا سر کارم حوصله ی توضیح دادن مسائل و به مشتری ندارم . نمیدونم موضوع رو فهمیدید یا نه از همه ی کاربرا میخوام راهنماییم کنید ........... وقتی مشکلی برام پیش میاد حرص میخورم و کم حوصله و عصبانی میشم تا حدی که از زندگی متنفر میشم مدیر راهنمایی کن
    سلااااااااااااااااااااااا ااااااماول اینک عشق محبتی که تو دل شما و همسرت جا گرفته و شجاعانع بدست اوردیش....................پس یاد سختی هایی که کشیدی بیفت و نزار به همین راحتی برای عشقی که این همه سختی کشیدی بهشــــــــــــــــــــــ ـــــــ برسیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ عشقـــــــــــــ " تصور من از عشق اینکه سختیش زیااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااده " ولی تسکینی هم برای سختی هاش هست پس نزار آرامش به همین راحتی بره مواظب عشقت و خودت باش یه یاعلی بگووووووووووووووووووووو و توکل کن برای ارامش شما و همسرتون من صلوات میفرستم " اللهم صل علی محمد وآل محمد " بخدا حیفه عشقتون را نشون بدین نزارین سرد بشه شما میتونی که شجاعانه تا اینجااااااااا اومدی

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط 72111165 نمایش پست ها
    سلام
    من 22 سالمه 3 سال ازدواج کردم با شرایط سخت ( مخالفت خانوادم و ازدواج بدون عروسی و .....) یعنی بگم تحمل سختی رو ندارم احساس میکنم ضعیف شدم . درسته الان رابطمون با خانوادم خوبه ولی مشکلم یه چی دیگست
    تحملم نسبت به مشکلات کم شده هم کاری و زندگی . کم حوصله شدم و حاضرم چیزی که دارم و بدم تا با زنم سر چیزی بحث نکنیم . یا حوصله ی قهر و مسخره بازی رو ندارم . وقتی سر موضوعی بحث میکنیم خیلی از سرم میگذره که خودمو بکشم تا قدرمو بدونه یا سر کارم حوصله ی توضیح دادن مسائل و به مشتری ندارم . نمیدونم موضوع رو فهمیدید یا نه
    از همه ی کاربرا میخوام راهنماییم کنید ........... وقتی مشکلی برام پیش میاد حرص میخورم و کم حوصله و عصبانی میشم تا حدی که از زندگی متنفر میشم
    مدیر راهنمایی کن
    این مسئله رو با همسرتون در میون بذارید اگر شرایط فراهمه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد