نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مخالفت خانواده با ازدواج

864
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1741
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مخالفت خانواده با ازدواج

    با سلام و خسته نباشید.من پسری 30 ساله هستم ، که 4 سال هست با یک خانوم یک دوستی خیلی سالمی داشتم و از 2 سال پیش تصمیم به ازدواج گرفتیم ،دوستی ما از اینترنت شروع شد.من متولد شمالم ولی الان تهران زندگی میکنم و خانوم متولد اراک هستند و دانشجوی تهران، اما با مخالف شدید خانوادم روبرو شدم .من دارای تحصیلات فوق لیسانس هستم که 3 سال در شهر مشهد خوابگاه بودم و 1/5 سال هم در اهواز سرباز بودم و الان 1 سال هم هست که شاغلم .و همه شرایط ازدواج رو هم دارم . متاسفانه به دلیل اختلافات خانوادگی که توی فامیل پیش اومده خانواده 6 نفری ما (پدر مادر 2 خواهر ، من و برادرم )با همه فامیل پدری قطع رابطه کرده و از طرف مادری هم هیچ فامیلی رو نداریم و همه فوت کردن . برای همین معاشرت فامیلی خیلی خیلی کمی داریم .توی خانواده ما حرف اول و آخر رو مادر و مخصوصن پدرم میزنه و احترام توی خونه ی ما یعنی فرمانبرداری مطلق ، تا زمانی که ما ، 4 خواهر و برادر به حرف پدر و مادرمون گوش بدیم از نظر اونا خیلی بچه های خوبی هستیم در غیر این صورت تبدیل میشیم به یک آدم ناسپاس.متاسفانه پدر و مادرم اصلن نمیتونن قبول بکنن که ما بزرگ شدیم و من با این سن و این همه تجربه دور بودن از خانواده به درجه ای از رشد عقلی رسیدم که بتونم بدون در نظر گرفتن احساسات ، به صورت عاقلانه برای خودم همسر انتخاب بکنم.البته مخالفت اونا با ازدواج من سه دلیل داره : 1- چون ما هیچکسو نداریم مادر و پدرم از ازدواج کردن ما میترسن ، مینرسن بیشتر تنها بمونن. و اصلن دوست ندارن که ازدواج بکنیم .در صورتی که میدونن من چقدر دوستشون دارم و چقدر بهشون احترام میذارم و همیشه به مادرم میگم که حتی با ازدواج کردنم، من همیشه پسر شما هستم و هیچ تغییری توی وظیفه شناسی و احترام من نسبت به اونا پیش نمیاد.2- اینکه پدر و مادرم کاملن روی ما احاطه و سلطه دارن و میترسن با ازدواج کردن ما این احاطه و سلطه مطلقشون رو ازدست بدن برای همین اصلن به ازدواج ما فکر نمیکنن چون من 1 برادر دارم که از خودم 1 سال بزرگتره از لحاظ مالی در سطح خیلی خوبی قرار داره و حتی 1 بار هم براش خواستگاری نرفتن و اینکه این حس رو دارن که ما بچه ها همیشه باید در خدمتشون باشیم و استدلالشون اینه که ما 30 سال برای شما زحمت کشیدیم و الان نوبت شماست ! در صورتی که خدا رو شکر نه از لحاظ مالی و نه از لحاظ جسمانی هیچ مشکلی ندارند!3- سوم اینکه این خانوم رو من خودم انتخاب کردم . که البته 2 تا مشکل اول خیلی حادتر و جدی تر هستند.چون خانومی که من انتخاب کردم دانشجوی فوق لیسانس هستن.، شاگرد اول دانشگاهشون هستند و رتبه دو رقمی توی کنکور آوردن و استاد دانشگاه هستند.از لحاظ مالی متوسط هستند که در حد خانواده ما هستند و خانواده خیلی خوب و محترمی دارند و تقریبن همه اعضای خانوادشون دارای تحصیلات عالیه در سطح بالا هستند.من 2 ساله دارم در مورد ازدواج با مادرم صحبت میکنم دفعه اول با من 2 ماه قهر کرد و حاضر نشد باهام صحبت کنه که من اون موقع سربازی بودم و چون میدونه که من چقد دوستش دارم ، برای اینکه منو تحت تاثیر قرار بده همش گریه می کرد!! وصیت نوشت !! و طوری جو سازی کرد که به خاطر این کار من داره بیماری سرطان میگیره و رفت آزمایش سرطان داد که خدا رو شکر منفی بود.من ا و ین خانوم هم رو با عقل انتخاب کردیم اما الان هم عقل توی انتخابمون دخیلیه هم عشق و احساس شدیدی که بهم داریم .و دلایل غیر منطقی که مادرم و خانوادم برای ازدواج نکردن با ایشون میارن اصلن برام قابل قبول نیس، اینکه من نمیتونم خرج زندگی رو بدم ، در صورتی که من شاغلم . اینکه با این خانوم دوست بودم . اینکه الان آمار طلاق رفته بالا و خلاصه اینکه دلایلشون واقعا غیر منطقیه ، چون شخصی که من انتخاب کردم واقعن مورد مناسبی هست .ایشون 2 ساله که رسمن به پای من نشسته و البته چون توی شهرستان زندگی میکنه و خانواده مذهبی داره خانوادش دائما دارن بهش فشار میارن برای ازدواج، از ناراحتیش خیلی ناراحتم و بیشتر از دست خانواده خودم شرمنده ام چون دارم تحقیر میشم با این رفتارشون. خانواده خانوم تا عید به من بیشتر فرصت ندادن برای اینکه برم خواستگاری و ازدواج بکنیم و من اصلن نمیتونم خانواده مو راضی بکنم از طرفی خانوادمو هم دوست دارم و نمیخوام حرمتشون شکسته بشه . قبلن چند بار به مشاور حضوری مراجعه کرد ولی جواب نگرفتم.خواهش میکنم کمکم کنید من و این خانوم واقعن هم رو دوس داریم اما رفتار خانوادم مانع ازدواج ما میشه . ما فقط یک زندگی سالم و آروم و ساده میخوایم.خواهش میکنم منو راهنمایی کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1659
    نوشته ها
    29
    تشکـر
    3
    تشکر شده 12 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    سلام
    من اينجورى متوجه شدم که تنها رفتين مشاوره, به نظر من دست پدرو مادرتو بگيرين و با هم برين پيش يه مشاور مجرب, تنها رفتىن که فايده نداره, طرز فکر شما که مشکلى نداره, شما بايد فکر پدرو مادرتونو از اين تفکرات منفى پاک کنيد.
    البته شما ميگين نميخواين احترام ها از بين برن اما شما هم ميتونيد واسه رسيدن به کسى که دوسش دارين بجنگين, اگه پدرو مادرتون مشاوره نميان خيلى عالى با هم صحبت کنيد مثلا تو عصر ارتباطاتيم! يا شما اونا رو قانع ميکنىد يا مجبورى قانعشون کنى اگه ميخواين به دختر مورد علاقتون برسيد, به کسى به قول خودتون واس شما 2 سال صبر کرده, 2 سال جوونى شو گذاشته, 2 سال جلو خونوادش واستاده, گاهى آدم بايد جلوى يه سرى چيزا بايسته و با تمام قدرتش از خواستش دفاع کنه واس خواستش تلاش کنه بجنگه, شده شما جلوى پدرو مادرتون گريه کنى يا خودتو به تمارز بزنى واسه خواستت؟ يه بارم شما برو بيمارستانو جو سازى کن.
    ببخشيد اگه بعضى جاها تند رفتم و اين مطالب فقط نظر شخصى منه, اميدوارم گره مشکلت باز بشه و موفق باشى.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1659
    نوشته ها
    29
    تشکـر
    3
    تشکر شده 12 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مخالفت خانواده با ازدواج

    ولى گريه هميشه جواب داده هاااا, يه بار امتحانش کنيد ضرر نداره. :-)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد